#امام_زمان_عج
#مناجات
#غزل
خرابه هستم و دل خوش به بوی گلزارم
امید وصل همیشه درون خود دارم
اگر که جان دهم از شوق روز آمدنش
هنوز هم به شب زلف او بدهکارم
کویر تشنه ی دریای بی کرانه ی اوست
امیر اوست و من بنده ای گنکارم
کران عشق، زمین را به آسمان بردست
درین مسیر من آزادم و گرفتارم
اگر چه زخم زبان ها شنیدم از مردم
ولی هنوز به امر فرج یقین دارم
ظهور صبح امیدیست در سیاهی شب
خدا کند که بیاید به فکر دیدارم
به عشق دیدن او دل ندید دنیا را
به عشق دیدن او عاشقی شده کارم
دوای درد مرا غیر از او نمی داند
به شوق نسخه ی درمان اوست بیمارم
#علی_اصغر_یزدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#ولادت
#نیمه_شعبان
#اعیاد_شعبانیه
#غزل
خورشید هم در آسمان رویت نمی شد
دیگر کسی با ماه هم صحبت نمی شد
چشم ستاره لحظه ای سو سو نمی زد
رنگین کمان در محفلی دعوت نمی شد
خاک از وجود تیره ی خود دست می شست
باد از سکون خویش بی طاقت نمی شد
آتش مجال شعله ور بودن نمی یافت
رود از نبود موج ناراحت نمی شد
غنچه به خواب مرگ میرفت و پس از آن
از خلوت خود وارد جلوت نمی شد
ارکان هستی را خدا میزان نیمکرد
دار و ندار ما بجز ظلمت نمی شد
منظومه ای در کهکشان باقی نمی ماند
اصلا خدا آماده ی خلقت نمی شد
این سرنوشت شوم ارکان جهان بود
عالم اگر که صاحب حجت نمی شد
ای کاش در هر محفل انسی که داریم
از هیچ کس غیر از شما صحبت نمی شد
#احمدعلوی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#ولادت
#نیمه_شعبان
#اعیاد_شعبانیه
14 بند عرض ارادت به ساحت امام زمان(عج)....هر بند اشاره به یکی از معصومین دارد
جلوه گر گشته ، نام پیغمبر
طاق کسری شکست بار دگر
از زمین میرسد به غیب خبر
که خدا دیده شد به چشم بشر
کن تماشا خدای را زصفات
که خدا دیدنی است در صلوات
کعبه امشب علی علی گوید
همچو یعقوب دیده می شوید
تا که پیراهن تو را بوید
کعبه هم نور دیده می جوید
تا به سر تو ، سینه باز کند
رو به ابروی تو نماز کن
خیمه ات هر کجاست ، غار حراست
نور سبحان ربی الاعلاست
بوی سیبش ز عالم بالاست
شب قدر است ، پس شب زهراست
کوثر آورده است خیر کثیر
شب عید است بر یتیم و اسیر
آمد از حسن نیمه ی شعبان
عطر جانبخش نیمه ی رمضان
روی دست حسن بود قرآن
یا که قرآن بدست دارد جان
می وزد رحمت خدا ز نسیم
که کریم آمده است ابن کریم
حاکم صبح مشرقین آمد
وارث اشک و نور عین آمد
زاده ی خیبر و حنین آمد
زائر مرقد حسین آمد
قائم عرش ، قبل میلادت
به ملائک ، خدا نشان دادت
ماه محراب ساجدین هستی
ذکر "ایاک نستعین" هستی
زینت زین العابدین هستی
نور تسبیح اهل دین هستی
چه مقامی خدا تو را داده
که ملائک به سجده افتاده
با تو شرع نبی شود زنده
بی تو ایمان شود سر افکنده
درس توحید را تویی بنده
نطق تو علم را شکافنده
علم آن خالق قیوم تویی
بخدا باقرالعلوم تویی
فرش راه تو صبح صادق شد
خانه ات مکتب حقایق شد
با تو قرآن کتاب ناطق شد
از تو هر کس شنید، عاشق شد
یوسفا ، درد نابرادری است
ظلم بر ، شیعیان جعفری است
ای که موسای امتی آقا
سپر رنج و محنتی آقا
تا به زندان غیبتی آقا
در جهان نیست راحتی آقا
بشکن این ، رب سنگ و چوب ما
ای تو کفاره ی ذنوب ما
گوهر اشک و ابر پائیزیم
تا که از انتظار لبریزیم
با رضای رضا در آمیزیم
نام قائم شنیده...برخیزیم
دست بر سر نهیم ، سر به فدات
بهر تعجیل در فرج صلوات
نفس بامداد یعنی تو
برکات زیاد یعنی تو
مجری عدل و داد یعنی تو
جود یعنی...جواد یعنی تو
هر چه خوبی ، شد از شما صادر
اصل تا فرع ، اول و آخر
ای چراغ هدایت دنیا
محرم بارگاه او ادنی
هادی جامعه بگو با ما
جامعه ، نافله ، و عاشورا
که پیام شما سعادت ماست
ذکر نام شما عبادت ماست
آینه در غبار مانده بیا
حسن حق در حصار مانده بیا
جاده ها بی سوار مانده بیا
بی امان انتظار مانده بیا
سیصدو چند جمعه ، جا ماندیم
ندبه ی یابن عسکری خواندیم
کعبه ی بی نشان ما لبیک
آفتاب جهان ما لبیک
آخرین آسمان ما لبیک
ای امام زمان ما لبیک
کن دعایی که رو سپید شویم
در سپاه شما شهید شویم
#میثم_مومنی_نژاد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#ولادت
#نیمه_شعبان
#اعیاد_شعبانیه
#غزل
بخوان به گوش فلک نغمه ی اذان امشب
که غرق نور خدا می شود جهان امشب
بخوان که بر تنِ بی روح و جان این عالم
ز یمن مقدم جانان رسیده جان امشب
شکفته گل ز گل عالمین همچو بهار
چنان که می رود از کوچه ها خزان امشب
جهان دوباره پر از نغمه های داوودی ست
شده است فُلک و فلَک جمله نغمه خوان امشب
بگو که ریسه ببندند از ستاره و ماه
که از ره آمده خورشید آستان امشب
چه شور و حال عجیبیست هر کجا نگری
ملائکند دمادم گهر فشان امشب
هوای شهر پر از عطر یاس و نرگس هاست
که مست رایحه اش گشته گلسِتان امشب
بگو که حضرت باران رسیده تا بخشد
به ناتوانی افتادگان توان امشب
بگو بگو بفرستند بر رخش صلوات
محمد (ص) است ز رخسار او عیان امشب
عجب نباشد اگر کعبه باز بشکافد
که می رسد به جهان از علی (ع) نشان امشب
بگو که می رسد آنکس که سیزده معصوم (س)
شده است در قد و بالای او نهان امشب
امام کعبه در آغوش کعبه زاده ببین
ببین تلالو انوار بی کران امشب
... بگو که تا ، گل زهرای ما نظر نخورد
وان یکاد شود ذکر هر دهان امشب ...
بگو که نقل بپاشند و گل بیفشانند
که می رسد به زمین صاحب الزمان (عج) امشب
.........
اگر که طالب فیضی از این قبیله ی نور
بمان به درگه این خاندان ، بمان امشب
#ناصر_شهریاری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#نیمه_شعبان
#اعیاد_شعبانیه
#غزل
می نشینم گوشه ای و آهِ حسرت میکشم
گوشه-چشمی از تو را عمریست منّت میکشم
از ازل «قالوا بلی» گفتم برای دیدنت
سال ها بر دوش خود بارِ امانت میکشم
مهزیارت بی تو شد آواره! امّا بی تو من...
این نفس هایِ کذایی را چه راحت میکشم!
خوشبحالِ عاشقی که گفت با عجز و نیاز
ناز چشمان تو را محض عبادت میکشم
عهد بستم با تو امّا نفْس عهدم را شکست
اینچنین در وادیِ عصیان اسارت میکشم
تا که آقا سر به زانوی تو روزی جان دهم
روز و شب بر لوح دل نقش ِ شهادت میکشم
در خیالاتم تجسّم میکنم رویِ تو را
رنجِ بسیاری از این طرزِ زیارت میکشم
باز هم یکسالِ دیگر باعثِ زحمت شدم
نیمۂ شعبان که می آید خجالت میکشم!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#ولادت
#نیمه_شعبان
#اعیاد_شعبانیه
#غزل
نیمه ی شعبان رسید و عرش شیدایی شده
وصف دلها مدح آن یار مسیحایی شده
نیمه شعبان رسید و شاد قلب فاطمست
بوستان دامن نرگس تماشایی شده
از بهشت آورده اند خم را شمیم باده اش
بوی عطر جنت آورده چه غوغایی شده
عاشقان عید است باید دل شود پاکیزه تا
هک شود بر سر در این خانه ، زهرایی شده
هر که زهرایی شود مهدی امامش می شود
عاشقی زیباترین حکم مقامش می شود
اصلا این عشقی که ما داریم لطف مادر است
اذن زهرا از ازل تا صبح روز محشر است
دست مادر بر سر دل بود ، دنیا آمدیم
مُهر زد بر قلب ما این نیز مهدی باور(یاور) است
عاشقی یعنی ارادت ذکر یعنی یاعلی
عطر آقا بی گمانم عطر نهر کوثر است
حال که دنیا پر از غوغاست دارم اعتقاد
هر که با مهدی نباشد بی گمانم ابتر است
زیر این بیرق هر آنکس آمده دیدست نور
میدهد قلبم گواهی هست نزدیک ظهور
#محمد_مالگرد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#ولادت
#نیمه_شعبان
#اعیاد_شعبانیه
#مثنوی
مثنوی نیمه شعبان از زبان حضرت زهرا سلام الله علیها
اهل عالم من دلیل خلقتم
گوهر بی مثل و والا عصمتم
از عقول ماسوا بالاترم
پاره جان رسول آخرم
من سراپا خیر و مهر و رحمتم
دین حق را مایه ی هر عزّتم
نام من گردیده حک بر نه فلک
خاکبوس خانه ام باشد ملک
من به دنیا رنگ و رو بخشیده ام
من به هستی آبرو بخشیده ام
آفرینش هر چه دارد از من است
جنّت از یمن حضورم گلشن است
همسر شاه دو عالم حیدرم
فاطمه خاتون روز محشرم
مهر در ذات خداداد من است
پادشاهی دست اولاد من است
عالم از اولاد من دارد شرف
هستی یکسو باغ من هم یکطرف
کلّ فرزندان من ماهند ماه
بر زمین و آسمان شاهند شاه
آسمانها گرد زیر گامشان
حق تجلّی میکند در نامشان
هستی هستی بود از هستشان
حکمرانی جهان در دستشان
یازده گل یازده نور حقند
بر همه بی شک ولی مطلقند
هرکه شد پابست آنها برد کرد
در حقیقت ظالمان را خُرد کرد
یازده نورٌ علی نوراند و بس
یازده موسای در طورند و بس
یازده بنیانگر روح اند روح
موج غم را ناجی و نوح اند نوح
یازده آئینه ربّ جلیل
بت شکنهایی قوی تر از خلیل
یازده فیض مسیحایی نفس
یازده منجی روح از هر قفس
یک یک اولاد من نام آورند
از تمام اهل عالم برترند
الغرض دنیا وفاداری نکرد
از خزان شد رنگ باغم رنگ زرد
دو محمّد سه علی و دو حسن
یک حسین و جعفر و موسای من
جملگی قربانی اعدا شدند
نوگلان پرپر زهرا شدند
لیک یک گل مانده من را در زمین
گل نه دلداری عزیز و مه جبین
او گل دردانه اهل ولاست
بهترین سرمایه آل کَساست
تا نگردد این گلم مجروح خار
زامر هستی آفرین پروردگار
گشته غایب از تمام دیده ها
تا که آید موعد امر خدا
اوتمام عشق و امّید من است
وارث آئین جاوید من است
او گل زیبا و مه روی من است
مرهم و داروی پهلوی من است
ذوالفقار شوهر من یار اوست
انتقام محسن من کار اوست
او به زخم نور عین من شفاست
یکّه خونخواه حسین و کربلاست
فکر خونخواهی ز دشمن آه اوست
زینبم چشم انتظار راه اوست
او گل زیبای احساس من است
فکر خونخواهی عباس من است
#مجتبی_صمدی_شهاب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#مناجات
#غزل
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
چشمانتظارت شهرهامان کوچه در کوچه
غرق خیالِ بوسه بر پایت، خیابانها
مستِ شب گیسوی تو، چشم سحرخیزان
بیتاب تسبیح سحرگاهت، شبستانها
مهدیهها دل بردهاند از حوض مسجدها
دور «ولیِّ عصر» میگردند میدانها...
پُر میشود شهر از نوای «آیة الکرسی»
تا بگذری از زیر این دروازه قرآنها...
در خواب، چشمان تو را دیدند نرگسها
شوق گل روی تو را دارند گلدانها
ای در صدای مهربانت حجتی کامل!
ای در نگاه روشنت اثبات برهانها!
هر جمعه در شهری برایت ندبه میخوانیم
تا یوسف گمگشته! باز آیی به کنعانها...
#قاسم_صرافان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#مناجات
#غزل
هوا بهاری شوقت، هوا بهاری توست
خروش چلچله لبریز بیقراری توست
چه ساقهها که سلوکش به صبح صادق توست
چه باغها که شکوهش به آبیاری توست
تویی که در همه ذرّات جلوهگر شدهای
هنوز آینه، مبهوت بیشماری توست
بگو کدام غزل شرح ماجرای تو گفت؟!
بگو کدام چکامه به استواری توست؟!
بیا بیا که در این کوچهباغ دلتنگی
دلِ شکستۀ هر عاشقی، قناری توست
بیا که چشم به راه تو بعثت است و غدیر
حَرا هر آینه در انتظار یاری توست
مرا امید ظهور تو زنده میدارد
و آنکه شوکت باران به همجواری توست
بهار، همنفس باغهای خرّم توست
بهار، همسفر چشمههای جاری توست
#جواد_محمد_زمانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#مناجات
#مثنوی
گفتم به دل، که وقت نیایش شب دعاست
پرواز کن که مقصد من «سُرّ من رآ»ست
آنجا که هست، آینهٔ شادی و سرور
اشراق عشق و عاطفه و جلوهگاه نور...
آنجا که انبیا همه هستند در طواف
آنجا که عشق و عاطفه دارند اعتکاف...
آنجا که دیدهها، پلی از آب بستهاند
یعنی دخیل اشک به «سرداب» بستهاند...
چشم هزار ماه جبین، مشتری اوست
نقش نگین وحی، در انگشتری اوست
محبوب نازنین سراپردهٔ خداست
در کائنات، رحمت گستردهٔ خداست
چون روح، در تمامی اعصار جاری است
جان جهان، ذخیرهٔ پروردگاری است
سنگ بنای کعبه، سیاهی خال اوست
وجه خدای جَلَّ جَلالُه جمال اوست
جان بیفروغ طلعت او جان نمیشود
او حجت خداست که پنهان نمیشود
روزی که ظلم پر کند آفاق دهر را
احلی من العسل کند این جام زهر را
آن روز، روز سلطنت داد و دین رسد
یعنی زمین، به ارث به مستضعفین رسد...
پر میکند ز عدل خود این خاک تیره را
آیینهٔ بهشت کند، این جزیره را
یوسف به بوی پیرهنش زنده میشود
دلهای مرده با سخنش زنده میشود...
او را بخوان در آینهٔ ندبه و سمات
فرزندی از سلالهٔ طاها و محکمات
روی لبش تلاوت لبیک دیدنیست
آری دعای او به اجابت رسیدنیست
احیاگر معالِم دین خداست او
شمسالضحای روشن و نورالهداست او
الهام، کم گرفتی از آن فاطمینَفَس
با خود حدیث نَفْس کن، ای مانده در قفس
یکبار خواندهای، که جوابت ندادهاند؟
آتش گرفتهای تو و آبت ندادهاند؟
تکرار کن به زمزمه در سجده و رکوع
ای دیدگان شبزده! «فَلْتَذْرَفِ الدُّموع»...
ای حُسن مطلع همهٔ انتخابها
تو آفتاب حُسنی و ما در حجابها
مضمون بکر و ناب «مناجات جوشنی»
فرزند اختران درخشان و روشنی...
دیشب به خوابم آمدی ای صبح تابناک
خواندم «متی ترانا» گفتم «متی نراک»
«یا ایها العزیز» ببین خسته حالیام
چشمان پر ستاره و دستان خالیام
ماییم آن خسی که به میقات آمدیم
شرمنده با «بضاعت مزجات» آمدیم
شام فراق سورهٔ والیل خواندهایم
یوسف ندیده «اَوفِ لَنا الکَیل» خواندهایم
یا ایها العزیز به زیباییات قسم
بر حسن بیبدیل و دلآراییات قسم
دلها ز نکهت سخنت، زنده میشود
عالم به بوی پیرهنت، زنده میشود
صبح وصال تو، شب غم را سحر کند
آفاق را نگاه تو زیر و زِبَر کند
موسی تویی، مسیح تویی، مکه طور توست
شهر مدینه چشم به راه ظهور توست
تنها نه از غمت دل یاران گرفته است
چشم بقیع تر شده، باران گرفته است
شعر «شفق» حدیث زبان دل من است
تکرار نام تو ضربان دل من است
#محمدجواد_غفور_زاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#مناجات
#مثنوی
آن صدایی که مرا سوی تماشا میخواند
از فراموشیِ امروز به فردا میخواند
آشنا بود صدا، لهجۀ زیبایی داشت
گله از فاصله، از غربت و تنهایی داشت
همنفس با من از آهنگ فراقم میخواند
داشت از گوشۀ ایران به عراقم میخواند
یادم انداخت که آن سوی تماشا او هست
میروم میروم از خویش به هر جا او هست
جمکران بدرقه در بدرقه، تسبیح به دست
سهله آغوش گشودهست مفاتیح به دست
رایحه رایحه با بوی خودش میخوانَد
خانۀ دوست مرا سوی خودش میخوانَد
خانۀ دوست که از دوست پر از خاطره است
خانۀ دوست که نام دگرش سامره است
آن اویسم که شبی راه قرن را گم کرد
با دل ما تو چه کردی که وطن را گم کرد؟
وطن آنجاست برایم که پر از خویشتن است
یعنی آنجا که در آن خانۀ محبوب من است
سامرا! خانۀ محبوب من! از او چه خیر؟
از دلآرام من، از خوبِ من، از او چه خبر؟
ما همه غرق سکوتیم تو اینبار بگو
سامرا! طاقت ما طاق شد از یار بگو
سایۀ روشنش آورده مرا تا اینجا
بوی پیراهنش آورده مرا تا اینجا
به اذانش، به قنوتش، به قیامش سوگند
به رکوعش، به سجودش، به سلامش سوگند
قَسَمت میدهم آری به همان راز و نیاز
آخرین بار کجا در حرمت خواند نماز؟
آخرین مرتبه کی راهی میقات شدهست؟
آخرین بار کجا غرق مناجات شدهست؟
خسته از فاصلهام با منِ بیتاب بگو
با من از گریۀ او در دل سرداب بگو
سامرا! ای که بلندای شکوهت عرش است
گرد و خاک قدمش روی کدامین فرش است؟
حرمت ساحل آرامترین امواج است
این گدا سامرهای نیست، ولی محتاج است
از زمستان پیاپی به بهارم برسان
بر لبم عرض سلام است به یارم برسان
ما به تکرار دچاریم بگو با یارم
غیر او چاره نداریم، بگو با یارم ـ
رنگ و رو رفته شد آفاق، به دنیا برگرد
ما نخواندیم دعای فرج اما برگرد
آنچه را مانع دیدار شد از دیده بگیر
جز تو ما از همه گفتیم، تو نشنیده بگیر
تو فقط چارۀ هر دردی و برمیگردی
وعدۀ بی برو برگردی و برمیگردی
روزیِ باغچه آن روز نفس خواهد بود
جای دل، آنچه شکستهست، قفس خواهد بود
از سر مأذنۀ کعبه اذان میخوانیم
قبلۀ کج شده را سوی تو میچرخانیم
هر کجا مینگرم ردّ عبورت پیداست
کوچه در کوچه نشانی ظهورت پیداست
تازه این اول قصهست، حکایت باقیست
ما همه زنده بر آنیم که رجعت باقیست
مینویسم که شب تار سحر میگردد
یک نفر مانده از این قوم که برمیگردد
#سید_حمیدرضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#ولادت
#اعیاد_شعبانیه
#ترکیب_بند
عرش از نورِ خدا غرقِ طَلاطُم شُده بود
بَسکه میریخت گُل از عرش زمین گُم شده بود
باز هنگامهیِ یک جلوه تَبَسُم شده بود
وقتِ رقصیدنِ دل وقتِ ترنُم شده بود
شب از آن شب همه شب مثلِ شقايق شده است
مثلِ مجنون شده یعنی که شب عاشق شده است
-
چه شکوهی که خدا نیز تماشا میکرد
بال در بالِ فرشته پَرِ خود وا میکرد
جلوه بر چشمِ علی اُمِ اَبیها میکرد
یا حسین ابنِ علی بود که غوغا میکرد
مثل خورشید دل از آنهمه کوکب می بُرد
زینبی آمده بود و دِلِ زینب می بُرد
-
لاله شوریدهیِ هر لحظهی دیدارش بود
ماه آواره و شب گرد و گرفتارش بود
مِهر همسایهیِ دیوار به دیوارش بود
خوشبحالِ دلش عباس علمدارش بود
چشم وا کرد و خدا گفت چه رویی دارد
چه ظهوری چه شکوهی چه عمویی دارد
-
موج برخاست و با زمزمه از دریا گفت
باد پیچیده و از آن شبِ نا پیدا گفت
آنشبی که مَلَک از آمدنِ لیلا گفت
خبرِ آمدنِ لیلیِ لیلا را گفت
اولین آینهیِ جاریِ کوثر آمد
دومین فاطمهیِ خانهی حیدر آمد
-
آسمان از قدمش تا که شکوفا میشد
عشق شیرازهی هر واژهی دنیا میشد
هر سحرگاه که گلبرگ گُلَش وا میشد
عالم از یاسترین عطر مسیحا میشد
باغبان با همه آغوش پذیرایَش بود
لحظهی آمدنِ اُمِ اَبیهایش بود
-
کیست این جلوه مگر عصمتِ کبریٰ دارد
کیست این یاس که صد باغِ تماشا دارد
کیست این چشمه که در دامنه دریا دارد
به سرِ سینه یِ اَربابِ همه جا دارد
تا که یکبار به چشمانِ پدر بابا گفت
تا نَفَس داشت حسین ابن علی زهرا گفت
-
نظری کُن که سَری زیرِ قدمها داری
بینِ منظومهی خورشیدیِ دل جا داری
زیرِ پا وسعتِ شش گوشهی دنیا داری
که سرِ دوشِ علمدارِ علی جا داری
مثل فطرس شده آنکس که گدایَت شده است
دلِ ما در به درِ کرب و بلایت شده است
-
حیف از آن یاس که یک روزه بَرو بارَش سوخت
دامنش دور زِ چشمانِ علمدارش سوخت
پایِ پُر آبلهاش با تنِ تبدارش سوخت
از سرِ ناقه زمین خورد و دلِ زارش سوخت
چشم وا کرد و به نیزه سرِ بابا را دید
از همان فاصلهیِ دور لبش را بوسید
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem