eitaa logo
شعر شیعه
7.5هزار دنبال‌کننده
582 عکس
207 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
در مسلک ایرانیان سلطان رضاجان است شاهی‌که بی‌لشگرکشی سلطان ایران است آرامِ‌جان ماست آقایی که دامانش تنها توسل‌خانه‌ی آهوی حیران است مهمان‌نواز است آنقدر که زائرش هربار مانند صاحب‌خانه‌ها در صحن، مهمان است هرجای ایران نام او را بر لب آوردیم دیدیم روی هرلبی بعد از رضا، "جان" است وقتی ضریحش را بغل کردم دلم وا شد در وقت دل‌تنگی فقط آغوش درمان است از بس که اینجا آه درهم می‌شود تکرار انگار در صحن و رواق آیینه بندان است انگار سائل پادشاهی می‌کند اینجا انگار در درب ورودی شاه، دربان است از آب سقاخانه می‌نوشند و خوشحال‌اند کمتر کسی اینجا گرفتار غم نان است درماندگان راهی به‌جز مشهد نمی‌بینند تنها پناه بی‌پناهان در خراسان است @shia_poem
امشب قرار ، یار دل بی قرار شد یعنی که باب میل همه ، روزگار شد نور ِدو چشم ِحضرت ِ باب الحوائجی واکرد چشم و خاک ، خزانش بهار شد سلطان رسید و قاعده ها گشت زیر و رو رعیت شدن، میان جهان افتخار شد وقت نجات مردم ایران رسیده است شکر خدا که کشورمان ، کعبه دار شد کرده طلوع باز علی جان و این جهان سر زنده از مسیح ِ دم ِذوالفقار شد ای عزت ِ بدون ِ کرانه خوش آمدی ای سومین علی ِ زمانه خوش آمدی ای خوش ترین ترانه ی لب های من سلام نعم الرفیق ، عشق من ، آقای من سلام ای زندگی من ، شب و روزم ، عزیز من ای از قدیم در دل ِ شیدای من سلام مجنون تر از همیشه به پابوس آمدم جانان و جان و حضرت لیلای من سلام ای آبروی من ،کس و کارم ، پناه من سرمایه ایم ، تمامی ِ دنیای من سلام ای دین من ، قیامت من ،ای بهشت من ای عاقبت بخیری ِ فردای من سلام هر جا دلم شکست ، رسیدی به داد من من غافل از تو بودم و بودی تو یاد من اصلا بعید نیست که نامه سیاه ها گردند تحت قبه ات از بی گناه ها ای کربلای من ،نجف من ، بقیع من ای مشهد تو جمع همه بارگاه ها قربان کیمیای دو چشمان مست تو آقا مرا نگاه کن از آن نگاه ها در کوی تو شکسته دلی می خرند و بس ذکر خداست پای ضریح تو آه ها تو زیر سایه ات همه را راه می دهی یا ایهاالعزیز ِ همه بی پناه ها تو سایه ات شبیه ِ خدا بر سر همه است مهمان نوازی ات چه قَدَر عین فاطمه‌ است غیر از در ِ تو این همه لطف و کرم کجاست اصلا پناه اولم و آخرم کجاست یادش بخیر خاطره ی اولین سلام آن روزهای گم شدنم در حرم کجاست لطف تو آن چنان بغلم کرده بود که یادم نبود گم شده ام ، مادرم کجاست خیلی عوض شدم ، عوضم کن به یک نگاه گردیده ام وبال تو ، بال و پرم کجاست؟ گردید قطره قطره چرا سیل اشک من حال و هوای سابق چشم ترم کجاست خیلی هوایی ِ حرمم باز ، بی گمان آقا سوال کرده که این نوکرم کجاست خیلی دلم گرفته مرا رو به راه کن مثل همیشه کوه غمم را تو کاه کن این درد ها بدون تو درمان نداشتند این ابرها بدون تو باران نداشتند بود آخرالزمان چه قَدَر هولناک اگر ایرانیان امام رضا جان نداشتند مشهد اگر نبود که این گونه پنج تن لحظه به لحظه لطف به ایران نداشتند این ملت امام حسینی بدون تو در فتنه ها که جرات طوفان نداشتند جانم فدات ! دست گرفتی چه قدر از آنانکه ذره ای به تو ایمان نداشتند ای بهترین پناه ، برای همه سلام ای مهربان امام رضای همه سلام سوگند می خورم به سلیمان کربلا در مشهدت شدیم مسلمان کربلا مدیون لطف پنجره فولاد مشهد است هر کس که بین ما شده مهمان کربلا جان جواد ! قسمت ما کن ابالجواد ! تنگ غروب ، نم نم باران کربلا این جا بُوَد حسینیه یا که حرم چه قدر هستند زائران تو گریان کربلا این کاسه های زرد خودش روضه گشته با تمثال ِ دست ِ ساقی ِ عطشان ِ کربلا از آب هم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا ای کشته فتاده به هامون حسین من ای صید دست و پا زده در خون حسین من @shia_poem
دام بگذارید بعدش دانه لازم می‌شود جلد می‌گردد کبوتر، لانه‌لازم می‌شود سوختن در عاشقی، کارِ کبوتربچه نیست شمع می‌داند کجا پروانه لازم می‌شود وقتِ گریه، خنده..؛ وقتِ خنده، گریه می‌کنم در میان عاقلان، دیوانه لازم می‌شود سر به روی پنجره فولادِ تو خواهم گذاشت مَرد وقتی بغض دارد، شانه‌لازم می‌شود با کبوترها کلاغی هم به صحنش راه داد گاه بین دوست‌ها، بیگانه لازم می‌شود کاش سقاخانه‌ها را نیز افزایش دهند در حریمت بیشتر میخانه لازم می‌شود آبِ سقاخانه‌ها را "آبِ حَیوان*" خوانده‌اند خضر آل الله را شاه خراسان خوانده‌اند در حرم، باران پناه آورده تطهیرش کنی آیه‌ی تطهیر می‌خواهد تو تفسیرش کنی اختیار "نورِ" خورشید است دست گنبدت تا دل تو هرکجا می‌خواست، تکیثرش کنی کودکی عَمداً خودش را در حرم گم کرده تا سال‌ها در صحن تودرتوی خود پیرش کنی صید وقتی عاشق صیاد گردد..، چاره چیست!؟ کاش آهوی دلم را طُعمه‌ی شیرش کنی این گدا حاجت بگیرد می رود..، پس ذوالکرم! خوب می‌گردد اگر با فقر درگیرش کنی زائری چشمش به دست خادمان توست تا با غذای حضرتیِّ خود نمک‌گیرش کنی گاه با دستِ برادر، گاه خواهر می‌رسد رزق ما از سفره‌ی موسی بن جعفر می‌رسد علّت اشک برادر، بُغض خواهر بوده است چشم‌ها در حسرت دیدارِ هم، تَر بوده است فاطمه وقتی صدایش می‌زده، قطع یقین او برای این برادر مثل مادر بوده است هر کسی دلتنگ زهرا می‌شود، قم می‌رود مرهم زوّارِ مادر دست دختر بوده است ریلِ قم_مشهد اگر رودی خیال‌انگیز بود روی موجش کشتیِ زائر شناور بوده است عطرِ "دارالحُجّه" را دارد " رواقِ آینه" خانه‌ی این‌دو از اول هم معطر بوده است نسل اندر نسل در واقع همه کارگریم کارفرمای حرم در قم برادر بوده است هرکسی پرسید می‌گویم: گدا هستیم ما کارگرهای علی موسی الرضا هستیم ما بانی جزر و مد دریا علی موسی الرضا ذکر تسبیحات ماهی‌ها علی موسی الرضا بد به حال هرکه بوده بی علی موسی الرضا خوش به حال هرکه بوده با علی موسی الرضا کفشداری حرم ای کاش امانت می‌گرفت جای کفشِ من، دلِ من را علی موسی الرضا در هیاهوی حرم ناگاه نقّاره زدند طفل لالی داد می‌زد: یا علی موسی الرضا روز محشر در سه جا زائر خیالش راحت است می‌رسد حتما به داد ما علی موسی الرضا گفت بابا: آب می‌بینی بگو عطشان حسین نان که می‌بینی بگو آقا علی موسی الرضا امتحان کن..، تا قَسَمْ جانِ جوادش می‌دهی کربلا را می‌زند امضا علی موسی الرضا * آب زندگانی (لغ دهخدا) @shia_poem
یک سلام از ما جواب از سمت مرقد با شما فطرس نامه بر تهران به مشهد با شما باز هم میل زیارت کرده ایم از راه دور نیت از ما، قصد از ما، رفت و آمد با شما ما کبوترهای بی بالیم اما آمدیم لذت پرواز در اطراف گنبد با شما نمره ی ما صفر شد از بیست اما در عوض زندگی ما همه از صفر تا صد با شما خطّه ی ما تشنه ی آب حیات و نور بود خشکسال خاکمان اما سر آمد با شما این دیار، این سرزمین، این زادگاه، این مرز و بوم برکتش از توست «یا من یکشفُ کلَّ الهُموم» سرپناه نا امیدان مأمن مأیوس ها ایستگاه آخرِ ای کاش ها، افسوس ها گرم در رویای صحن و گنبد و گلدسته هاست زائر دلخسته و بی خواب از کابوس ها نور گیرد ماه، تا شب های جمعه در حرم می طراود نغمه ی یا نور و یا قدوس ها می رسند از راه زائرها، ملائک گردشان فرش زیر پایشان هم شه پر طاووس ها در ازای قطره هایی اشک با خود می برند از اجابت، از کرم، از لطف... اقیانوس ها هر که صید توست دیگر در قفس محبوس نیست در گل ایرانیان خاکی بغیر از طوس نیست من اگر از دست خود آزاد باشم بهتر است طائر پر بسته صیاد باشم بهتر است زاده ی هر جای این دنیا که باشم خوب نیست از  اهالی رضا آباد باشم بهتر است هرکه کنج دنج خود را در حرم دارد ولی من اگر در صحن گوهرشاد باشم بهتر است بسکه خاطرخواه دارد چای شیرین حرم در صف زوار، پس فرهاد باشم بهتر است راستی با خود مریضی لاعلاج آورده ام پس کنار پنجره فولاد باشم بهتر است عقده ی کورم به لبخند ملیحت باز شد دست های بسته ام پای ضریحت باز شد عاقبت یا ساکن خاک خراسان می شوم یا شهید جاده ی مشهد به تهران می شوم زاغکی زشتم ولی نزد تو چشمم روشن است یا کبوتر یا که آهو یا که انسان می شوم در زیارت ها سرم پایین تر از قبل است و من پشت ابر گریه ها از شرم پنهان می شوم بازدید هرکه هربار آمده پس می دهی و من از کم آمدن هایم پشیمان می شوم خواب دیدم در حریمت شعرخوانی می کنم روزی آخر شاعر دربار سلطان می شوم پای این حاجت فقط در بند امضای شماست الغرض یک حرف دارم باتو آن هم کربلاست @shia_poem
خدا نه این که مرا از گِل زیاده تان که آفرید مرا از غبار جاده تان   وبال گردن تان بودم از همان آغاز بعید هست بیایم به استفاده تان   ببین چه ساده برایت به حرف می آیم فدای این همه لطف و صفای سادۀ تان   به لطف چشم شما دل همیشه آباد است خدا کند که بمانم خراب بادۀ تان   خدا نوشت ازل در شناسنامۀ دل که ما غلام شماییم و خانوادۀ تان   از آن زمان که از این خاک پاک پا شده ام گدای دائمی حضرت رضا شده ام   بهشت کوچک دامان مادری آقا تو میوۀ دل موسی بن جعفری آقا   شب ولادت تو در مدینه می گفتند ز راه آماده خورشید دیگری آقا   دخیل بسته ام امشب به گاهواره تو رواست حاجتم ار سر برآوری آقا   اگر چه منشاء نور شما یکی باشد تو بین باغ خدا طعم نوبری آقا   که خوانده است ولی عهد خود تو را وقتی که تو برای خودت یک پیمبری آقا   تویی که صاحب اوصاف بی حدش خواند همان که عالم آل محمدش خواند   مهی که چشمۀ چشم تو در تلاطم شد طلوع مشرقی آفتاب هشتم شد   چه حکمتی است که قبل از شروع موسم حج طواف قبلۀ هشتم نصیب مردم شد   فقط برای تماشای دانه پاشی تان دل کبوتریم نذر چند گندم شد   شبیه محشر کبراست صحن های حرم که در شلوغی هر روزه اش دلم گم شد   به سوی پنجره فولاد حاجتی آمد دخیل بست و گرفت و غمش تبسم شد   ز کوچه های حرم آفتاب می جوشد ز دست حوض فرشته شراب می نوشد   تو بحر هستی و کس نیست از تو دریاتر تو آفـتـابی و از هـر بـلـند بـالاتر   تو نسل نوری و هر چند هشتمین خورشید ولی ندیده زمین در خود از تو پیداتر   اگر چه باغ بهشت خداست رویایی ولی بهشت نگاه تو هست رویاتر   از ابتدای ازل چشم هیچ آهویی ز چشم های تو هرگز ندیده شهلاتر   در آستین بدون عصای تو موسی است و از مسیح نفس های تو مسیحاتر   نفس نه، گوشه ی چشمی اگر بیندازی دوا نه، در دل ما مرکز شفا سازی   فدای نام صمیمی و شاعرانه تان که باز کرده دلم را به سوی خانه تان   بود دست من و بی هوا هوایی شد گمان کنم که گرفته دلم بهانه تان   نشسته ام به سر دوش گنبدت آقا بیا و پر مده مرغی ز آشیانه تان   دوباره حرف زیارت دوباره حرف حرم دوباره حرف کبوتر به آب و دانه تان   چه قدر عمق بلند کلامتان زیباست میان صحبت شیرین و عامیانه تان   بخوان که هر چه بخوانی برای ما زیباست رسیدن تو به این خاک هدیه زهراست   کسی که بر لب خود ذکر یا رضا دارد میان سینه ی زهرا همیشه جا دارد   اگر که بر نخورد بر خدا کجا کعبه به قدر این حرمت این همه صفا دارد؟   کنار پنجره فولاد مادری خسته برای کودک خود دست بر دعا دارد   گرفته دامنه های ضریح را مردی به گریه حاجت امضای کربلا دارد   و نذر روضه ی زهرا نموده می خواند عقیق سبز علی رنگ کهربا دارد   میان خانه که بستند دست مولا را میان کوچه شکستند دست زهرا را   @shia_poem
چنان بخوانم غزل که دعبل زبان به تحسین من گشاید پیاله در دست، مست و حیران به سعی دندان، کفن گشاید به پادشاهی زند دلم رو که شد عبایش پناه آهو دمادم از چین پرچم او نسیم، مشکِ ختن گشاید بهار هر لحظه سینه چاکش به خود بپیچد خمار تاکش گل از شعف در حریم پاکش به ذکر هو پیرهن گشاید شهی که حتی عدوی ملعون دهد شهادت به فضلش اکنون عجب نباشد اگر که هارون به مدحت او دهن گشاید ز دیدۀ دل در آستانی که می توان دید هر زمانی کلیم را گرم همزبانی خدا کجا لب به لن گشاید هنوز غم را ز جان مضطر به چوب پر خادمش دهد پر به آن ضریحی نهاده ام سر که عقده را از سخن گشاید ندارد اینجا که رهسپاری طلسم شیخ بها عیاری اگر سلیمان ماست، باری که سفره بر اهرمن گشاید چو مور سمت سپادش آیم به چشم اگر نه به یادش آیم ز سمت باب الجوادش آیم که در مرا بوالحسن گشاید @shia_poem
بارها گفتم به خود دیدی که قسمت می‌شود دیدنش نزدیکتر ساعت به ساعت می‌شود بعد نیشابور قلبم پُر حرارت می‌شود عاقبت از دستِ من این کوپه راحت می‌شود یک طرف صوتِ تلاوتهای قاری‌ها و من یک طرف مداح و آوای قناری‌ها و من صحن در صحن است حال بی قراری‌ها و من تا ضریحت مست از لحظه شماری‌ها و من مثل این آئینه‌ها خود را شکستم آمدم پیش این فواره‌ها قدری نشستم آمدم تا ضریحت راه را از حفظ هستم آمدم رو به سویت چشمهایم را که بستم آمدم من به دنبال توام فیروزه‌کاری‌ها که نه غرق در نامِ رضایم خوش‌نگاری‌ها که نه دست خالی می‌روم از کفشداری‌ها که نه می‌کَنم دل از همه از این نداری‌ها که نه هرچه هست اینجا از اول تا به آخر دیدنی است بال بال بچه‌ها مثل کبوتر دیدنی است دُور دور دختران بر گرد مادر  دیدنی است سُرسره بازیِ طفلان روی مرمر دیدنی است جبرئیل آمد حرم یک شب شفایش را گرفت رفت میکائیل و اسرافیل جایش را گرفت مرد کوری بود دیدم چشمهایش را گرفت خادمی از دست معلولی عصایش را گرفت بارها گفتم بده اینبار می‌گویم بگیر آنچه می‌دانی آز ان بسیار می‌گویم بگیر این منیت را از این دیوار می‌گویم بگیر هرچه شد بر قامتم سربار می‌گویم بگیر با کبوترهای تو هر وقت قاطی می‌شوم مثل این فواره غرقِ بی ثباتی می‌شوم محو اوصافِ تو و الطافِ ذاتی می‌شوم باز امشب خیره بر  مردی دهاتی می‌شوم می‌کشد سوغاتی‌اش را بر ضریحت پیرمرد می‌زند بوسه همینجا بر ضریحت پیرمرد آمده در بین صف‌ها بر ضریحت پیرمرد یک کفن آورد اما بر ضریحت پیر مرد گریه‌اش اُفتاد یادِ جسم عریان حسین از خجالت آب شد پیرِ پریشان حسین زیر ایوانت دلش رفته به ایوان حسین ای به قربانت رضا و ای به قربان حسین @shia_poem
رسیدم دوباره به درگاه شاهی چه شاهی که دارد ز شاهان سپاهی فلک آستانی ملک پاسبانی ضمان کارگاهی جنان بارگاهی سلام ای غریبی که در صبح محشر ندارم به جز مُهر مِهرت گواهی خیالت به سر خون هجرت به گردن به شوق تو کردم چه شال و کلاهی شلوغ است دورت ولی شد فراهم عجب خلوتی خلوت دلبخواهی چو آیینه از بس که دل نازکی تو توان تا حریمت رسیدن به آهی تو آیینه آیینه نوری و نوری تو مهری چه مهری تو ماهی چه ماهی تو را مهر گفتم؟ تو را ماه خواندم؟ عجب کسر شأنی عجب اشتباهی که مهر است در محضرت مرده شمعی که ماه است پیش رخت روسیاهی گرفته ست خورشید اذن دمیدن ز نقاره خانه دم هر پگاهی تویی شرط توحید و بی تو یقینا همه نیست توحید جز لاإلهی اگر ابر لطفت به محشر ببارد نماند ثوابی نماند گناهی به لطف تو کاه ثواب است کوهی به بذل تو کوه گناه است کاهی لب دره ی نفس لغزیده پایم نگه دار دست مرا با نگاهی منم آن گنهکار امیدواری که دارد ز لطف تو پشت و پناهی ندانم چگونه برآیم ز شکرش اگر راه دادی مرا گاه گاهی الهی مرا از حریمش مکن دور مرا از حریمش مکن دور الهی @shia_poem
🔆عبارات زیبای عالم برجسته‌ی زیدی علامه الهادی بن الوزیر (۸۲۲ ق) : ❤️ وَإنَّما سُمِّيَ أميرُ المؤمنينَ صَلَواتُ اللهِ عَلَيهِ وَعَلى أولادِه الأكرَمينَ "يَعسوبَ المُؤمِنينَ"، وَذلكَ لأنَّ اليَعسوبَ في اللُّغةِ أميرُ النَّحلِ، وَذلكَ أنّه يَقِفُ في بابِ بَيتِ النَّحلِ فَمَن جَنا مِن النَّحلِ بِطيبِ الزُّهورِ تَرَكَه يَدخُلُ. وَالأمرُ كَذلكَ في أميرِ المُؤمنينَ صَلَواتُ اللهِ عَلَيهِ، يقِف على الحَوضِ فَلا يَسقي إلّا مَن جاءَ بِطيبِ مَحَبَّتِه 🔹امیر المؤمنین "یعسوب المؤمنين" نامیده شد به این جهت که یعسوب در لغت به معنای فرمانده‌ی زنبوران عسل است. او جلوی دربِ کندو می‌ایستد و فقط به زنبورهایی اجازه ورود می‌دهد که بوی عطر گل بدهند. امیر المؤمنین صلوات الله علیه نیز در روز محشر کنار حوض می‌ایستد و فقط کسی را سیراب می‌کند که رایحه‌ی محبتش را بدهد. 📜 البروج في أسماء أمير المؤمنين، ص ٢٨٥_٢٨٦ @kashani1395
چِقَدر خیر دیده‌ایم از محبّت حسین به روی شانه‌های ماست دست رحمت حسین زبانزدِ تمام عالم است مهربانی‌اش دل مرا که بُرده است این عطوفت حسین روایت است این که هر سحر فرشته می‌بَرد سلام صبحگاهی مرا به خدمت حسین شفیعِ روز محشر است، آجُرِ "حُسینیه" به این بهانه که در آن شده است صحبت حسین چه بهتر است، با وضو، میان روضه گریه کرد عبادت است گریه‌های بر مصیبت حسین رفیق! روضه خانه، سنگر ولایت علی است هزینه داده است شیعه پایِ هیئت حسین رضایت حسین باطناً رضایت خداست رضایت خداست باطناً رضایت حسین به یک نظر دلِ خراب را درست می‌کند خدا کند شویم شامل عنایت حسین نترس..، ظرفیت برای حُر شدن هنوز هست رسول ترک، حُر شده است با هدایت حسین گناهکار تا دو قطره اشک، حِین روضه ریخت خدا هم از گناه او گذشت بابت حسین "حسین" بانی قبولِ توبه‌های "آدم" است همین هزار و چند ساله نیست قِدمَت حسین به گرد و خاک معجر سه ساله دخترش قسم برای درد‌های ما دواست تربت حسین ** به حشر هم قدم که می‌نَهَد هنوز بی سر است قیامتی است لحظه‌ی ورود حضرتِ حسین @shia_poem
سلام حضرتِ سلطان! سلام اقبالم! شدم گدای حریمت، به خویش می بالم فقط غبار ترا می کشم به چشم ترم فقط مسیر ترا می روم در این عالم دوباره درد خودم را نگفته یادم رفت مرا کنار ضریحت شفا بده، لالم به مستمندی ام اینجا همیشه مفتخرم ز حاجت نگرفته همیشه خوشحالم چو دامن تو گرفتم به دامت افتادم چه خوب! در حرم تو شکسته شد بالم غلامی تو شده کار هر شب و روزم همیشه از کرم توست رزق هر سالم از آن زمان که شده سفره ام بنام جواد زیادتر شده والله برکت مالم مرا بخر که محرم دوباره گریه کنم دوباره فکر سیاهی و پرچم و شالم اگر که قبل عزای حسین جان دادم بیا عزیز دلم با حسین، دنبالم صدای ضجهء مادر، همیشه محزون است سرت به نیزه چرا رفته ماه گودالم؟! لباس پاره تنت بود، کوفیان بردند شهید بی کفنم از غم تو می نالم @shia_poem