#امام_خمینی_قدس_سره
#غزل
تیره شد آینهٔ صبحِ درخشان بیتو
تار شد مشرق روحانی ایمان بیتو...
جنگل سبز قیام از تو برافراشته بود
میرود قوّت زانوی درختان بیتو
ضجّهها میزند از داغ جگرسوز فراق
در و دیوار غمآلود جماران بیتو
بیجمال تو دل آینه و آب گرفت
آتشین شد نفس باد پریشان بیتو
پاره شد رشتهٔ منظومهٔ نورانی شوق
گشت آفاق همه کلبهٔ احزان بیتو
من چه گویم که چهسان آینهٔ روز گرفت
رنگ دلگیرترین شام غریبان بیتو
کاش پیش از شب اندوه سفر میکردیم
تا نبودیم در این باغ غزلخوان بیتو
#زکریا_اخلاقی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_خمینی_قدس_سره
#غزل
زندهتر از تو کسی نیست، چرا گریه کنیم؛
مرگمان باد و مباد آن که تو را گریه کنیم
هفت پشت عطش از نام زلالت لرزید
ما که باشیم که در سوگ شما گریه کنیم؛
رفتنت آینه آمدنت بود، ببخش
شب میلاد تو تلخ است که ما گریه کنیم
ما به جسم شهدا گریه نکردیم، مگر
میتوانیم به جان شهدا گریه کنیم؛
گوش جان باز به فتوای تو داریم، بگو
با چنین حال بمیریم و یا گریه کنیم؛
ای تو با لهجه خورشید سراینده ما
ما تو را با چه زبانی به خدا گریه کنیم؛
آسمانا! همه ابریم گره خورده به هم
سر به دامان کدام عقدهگشا گریه کنیم؛
باغبانا ! ز تو و چشم تو آموختهایم
که به جان تشنگی باغچهها گریه کنیم.
#محمد_علی_بهمنی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_خمینی_قدس_سره
#مربع_ترکیب
تقدیم غمت خونِ جگر لالۀ ما بود
بی مهر رخت سایۀ غم، هالۀ ما بود
هجران تو در دل شرر نالۀ ما بود
هر لحظه فراغت غم صد سالۀ ما بود
ای ماه که دادی همه را مهر خدائی
چون شد که دمیدی به شبستان جدائی
ای یاد جمال تو چراغ سحر ما
ای داغ تو تا شام ابد بر جگر ما
ای روی نهان از نظرت در نظر ما
حیف است که باشیم و نباشی به بر ما
هر صبح فراق تو به ما شام بلا بود
ایام غمت بر همه ایام بلا بود
ای ماه جماران که زهجرت چو هلالیم
یکبار برافروز و ببین ما به چه حالیم
سر تا به قدم محنت و اندوه و ملالیم
باید که بسوزیم و بگرییم و بنالیم
عمر است پس از مرگ تو شرمندگی ما
بی تو شده جان کندن ما زندگی ما
ای همدم یاران خدا جوی جماران
ای کعبۀ دل بیت تو در کوی جماران
ای گرد عزایت به سرو روی جماران
با یاد تو چشم همگان سوی جماران
بازآ که خزان بی تو بهاران دل ماست
بیت الحزن از غصه جماران دل ماست
ای رفته به دیدار خدا با دل آرام
آرام دل آرام که گیتی است تو را، رام
از نهضت تو مانده به جا نهضت اسلام
با صبح قیامت شب کفر است به اتمام
دیگر به وطن دیو ستم باز نیاید
از طبل ابر قدرتی آواز نیاید
آرام کز اعدای تو آرام ربودند
یاران همه از دور پیام تو شنودند
از مرکز الحاد بدین راه گشودند
در دامن کفر آیت توحید سرودند
خورشید قیام تو گرفته همه جا را
بخشنده پیامت به جهان نور خدا را
آرام که پیمان تو هرگز نشکستیم
آرام که پیوند وفا را نگسستیم
با غیر تو ما عهد نبستیم نبستیم
آنیم که بودیم و همینیم که هستیم
کوبیم بت اهرمن اهرمنی را
داریم زتو چون تبر بت شکنی را
آرام که همواره پیامت سخن ماست
آرام که این جامه به پیکر کفن ماست
آرام که در خط تو هر مرد و زن ماست
آرام که بر بال ملایک وطن ماست
آرام که ایمن زبلا کشور ما شد
همسنگر تو خامنه ای رهبر ما شد
در جنگ شرر بر سر ما ریخت چو باران
گردید وطن آتش و خون هشت بهاران
غلطید بخون از همه سو پیکر یاران
سوگند به سوز دلت ای پیر جماران
داغ تو که چون شعله آتش به درون بود
بر ما شررش از شرر جنگ فزون بود
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_خمینی_قدس_سره
#ترکیب_بند
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند
یک نینوا مصیبت و یک کربلا بلا
در دشتهای خاطرِ ما موج میزند
تا چشم کار میکند اندوه و انتظار
با یاد یار در همه جا موج میزند
در گوشه و کنار حسینیههای شهر
صدها هزار دست دعا موج میزند
هنگام اوج گیری «روح خدا» به عرش
فریاد خلق نوحهسُرا موج میزند
حسرت نگر که در عطرش بوسهی وداع
دریا جدا و دشت جدا موج میزند
در صحن غم گرفتهی فیضیه تا سحر
شوق حضور «روح خدا» موج میزند
در کوچهباغهای جماران نگر هنوز
انوار سیدالشهدا موج میزند
در ماتم حسین زمان هرکجا میرویم
حال و هوای کربوبلا موج می زند
موج بلند ناله، خروشید وای وای
طوفان گریه آمد و جوشید وای وای
رفت آنکه بود، میکده مست و خراب از او
شیرینی پیاله و شور شراب از او
برخاست چون خلیل به پیکار بت، فتاد
در شرق و غرب واهمه و اضطراب از او
لرزید کاخ سرخ و سپید از نهیب وی
یک شب نرفت دیدهی دشمن به خواب از او
با پا برهنگان زمین بس که داشت مهر
در آسمان شکفت گل آفتاب از او
در پهندشت پاک هویزه گرفته است
گیسوی نخلهای جوان پیچ وتاب از او
روحی دوباره یافت از او نهضت حسین
جانی دوباره یافته اسلام ناب از او
یک عمر دل به گلشن زهرا سپرده بود
زان رو گرفت چهرهی گل رنگ و آب از او
دستی به ذیل آیهی «أمن یجیب» داشت
پیری که شد «دعای سحر» مستجاب از او
تا واپسین نفس به مناجات میل داشت
عمری مداومت به «دعای کمیل» داشت
رفتی و سر به سینهی سینا گذاشتی
رو در بهشت حضرت زهرا گذاشتی
گفتی بهار بهمن خونبار شد که باز
رفتی و سر به دامن گلها گذاشتی
از یک چمن شقایق پرپر که بگذریم
یک دشت لاله را به تماشا گذاشتی
با اشک و آه و ناله، ز خاطر نمیرود
داغ غمی که بر جگر ما گذاشتی
تا شهپر ملائکه شد فرش راه تو
بر عرش افتخار و شرف پا گذاشتی
صف بستهاند امت مظلومت ای امام
از آن شبی که رو به «مصلّی» گذاشتی
ما از تو انتظار ملاقات داشتیم
واحسرتا که وعدهی فردا گذاشتی
دیدی که اهل کوفه نبودیم و نیستیم
ما را چرا تو رفتی و تنها گذاشتی؟
داریم مهر روشن و خوب تو را هنوز
باور نمیکنیم غروب تو را هنوز
واحسرتا که بعد تو ماندیم و زندهایم
با هم سرود هجر تو خواندیم و زندهایم
بعد از تو ای امید دل ای آرزوی جان
باور نمیکنیم که ماندیم و زندهایم
بر ما رواست سیلی امواج غم، که ما
سیل سرشک از مژه راندیم و زندهایم
دردا که بعد غیبت خورشید انقلاب
یک آسمان ستاره فشاندیم و زندهایم
ترسم که روز وصل خدا نگذرد ز ما
«شبهای هجر را گذراندیم و زندهایم»
«ما را به سختجانی خود این گمان نبود»
این قدر چشم یاری از این نیمهجان نبود
#محمد_جواد_غفورزاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_خمینی_قدس_سره
نگاهي عارفانه داشت آن مَرد
شكوهي جاودانه داشت آن مَرد
اگر عكس رُخش در ديده پيداست
درون قلب، خانه داشت آن مَرد
#سید_هاشم_وفایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
با خاطری آرام...وَ قلبی آگاه
رفت و نرسید آن امام ِ دلخواه
«عجل لولیک الفرج» بود فقط
یک عمر دعایِ حضرت روح الله(ره)!
#أللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مرضیه_عاطفی
21.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥توضیحات حاج #محمود_کریمی درباره سرود انتقادی شب میلاد امام رضا(ع) که جنجالی شد !
👈من سرودی خواندم که باید دقت بیشتری میکردم؛ بجای کلمه «مجلس و دولت» باید میگفتم «بعضی دولتیها، بعضی مجلسیها». من از جایگاه مجلس و دولت دفاع میکنیم اما از افرادی که منظورم بوده به هیچ وجه عذرخواهی نمیکنم.
❌عذرخواهی از جایگاه مجلس و دولت تا انتقاد از لایحه حجاب و فشل بودن تیم رسانه ای دولت
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
نماز استقامت
بخوان از چهرۀ طفلانم اینک مشق غربت را
بخوان در گوش خاموشان عالم این مصیبت را
فلسطینم، صدای رنج انسانم، مرا بشنو
که شعر داغ من تا آسمان برده بلاغت را
فلسطینم که صبحاصبح با نعش عزیزانم
به دوش خستۀ خود میکشانم بار حیرت را
کماکان قصۀ من مانده در پستوی خاموشی
مبادا از جهان یک شب بگیرد، خواب راحت را
بگو شیپورهای شایعه خاموش بنشینند
و بشنو از دل آوار، آواز حقیقت را
مرا با قامت خونین یارانم، تماشا کن
ببینی تا مگر حیرانی صبح قیامت را
برای کودکان، لالایی از جنس رجز خواندم
که در گهواره فهمیدند معنای شهادت را
فلسطینم، سلاحی دارم از آه و نمیترسم
نثار جان دشمن میکنم طوفان وحشت را
فلسطینم، غم آخرزمانم، قبلۀ اول
که زیر تیغ میخوانم نماز استقامت را
#میلاد_عرفانپور
#مقاومت_اسلامی | #فلسطین
#امام_حسین_علیه_السلام
#چلهیمحرم
#مربع_ترکیب
مسیر نور در اوج رهایی
رسیده تا افق های جدایی
شنیده شد صدای آشنایی
ز اطراف حریم کبریایی...
ندا آمد:الا یا اهل العالم
چهل شب مانده تا ماه محرم
شراب سرخ با پیمانه ای گفت
کبوتر وقت ترک لانه ای گفت
جنون عشق در دیوانه ای گفت
شنیدم شمع با پروانه ای گفت
بسوزی پابهپای من در این غم
چهل شب مانده تا ماه محرم
سرِ بازار با قدی خمیده
عصای پیری بابا رسیده
خودش با شانه ای بیرقکشیده
برایم پیرهن مشکی خریده
عجب رختی شود این رخت ماتم
چهل شب مانده تا ماه محرم
از این دنیای پوچِ هیچمقدار
ز دست روزگار مردم آزار
گرفتارم گرفتارم گرفتار
اجل دست از سرم بردار..،بردار
به من مهلت بده ای مرگ..،این دم
چهل شب مانده تا ماه محرم
شبیه بادها باشیم ای کاش
رهاتر از رها باشیم ای کاش
شکوهِ ربنا باشیم ای کاش
مُحرم کربلا باشیم ای کاش
همین امشب بده اذن مرا هم
چهل شب مانده تا ماه محرم
هبوط ماه،چشمِ روشن تو
چه بد بودهاست طرز کشتن تو
به دست کیست آن پیراهن تو
دگر وقتی نمانده تا تن تو
شود در زیر سم اسب درهم
چهل شب مانده تا ماه محرم
نوشته چکمه رویِ بال بُردند
تنت را تا تهِ گودال بردند
تو را با نیزه ای از حال بردند
سرت را بین آن جنجال..،بردند
بِگِرید عالمی پای "مُقَرَّم"
چهل شب مانده تا ماه محرم
چه می شد دور تو بلوا نمی شد
برای غارتت دعوا نمی شد
رقیّه خانمت تنها نمی شد
سنان پایش به خیمه وا نمی شد
کنارِ زینب تو نیست مَحرَم
چهل شب مانده تا ماه محرم
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#زیارت_مخصوصه
#مربع_ترکیب
اگر بنده هستی خدا را بخواه
اگر درد داری، دوا را بخواه
فقط ضامنِ کربلا را بخواه
علی بن موسی الرضا را بخواه
در اینجا بجز بادهء قُم نخور
ز باب الجوادِ حرم جُم نخور
کسی که در اینجا ادب داشته
دم و گریهء نیمه شب داشته
گدا در حرم، اذن رب داشته
"یرون مقامی" به لب داشته
غم و درد خود را نهان کن نهان
فقط "یسمعون کلامی" بخوان
همینجا بهشت است! حسرت نکش
مهیاست نعمت، تو زحمت نکش
از این دست خالی خجالت نکش
ز شخصی بجز شاه، منّت نکش
ببند عهد و در قول خود جا نزن
جز این در، در خانه ای را نزن
اگر قطره ای، شور دریا بگیر
بسوز و چنان شعله ای پا بگیر
برای محرم بیا جا بگیر
برو گوشه ای از عبا را بگیر
رضا که عبا را به سر می کشید
دلش تا به شش گوشه پر می کشید
به هم ریخت با زهر، بین گذر
زمین خورد! اما نه پیش پسر
نچید از سرِ نیزه خون جگر
نشد حاصلش کمتر و بیشتر
حسین از حرم تا به میدان رسید
فقط ناله از داغ علی اکبر کشید
کمی از علی زیر پا ریخته
هزاران علی در عبا ریخته
نبی صد طرف در منا ریخته
سر عمه خاک عزا ریخته
قسم خورد زینب که گریان شود...
کمی تار مویش پریشان شود...
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#زیارت_مخصوصه
قطره بودیم و هم مسیر شدیم
با ولای علی کثیر شدیم
دست ما نه... نگاه زهرا بود
پای این عشق اگر اسیر شدیم
یا علی گفت و هو کشیدیم و
راوی خطبه ی غدیر شدیم
ذره بودیم و بی نوا بودیم
دم باب الجواد امیر شدیم
سائل وادی خراسانیم
رعیت زیر دِین سلطانیم
شکر، گاهی به سینه آهی هست
ذوق خشکیده از گناهی هست
آخر کار عشق بازی ما
راه باز است و بارگاهی هست
صوت نقاره خانه می گوید:
بی پناهی؟ بیا پناهی هست
سر این سفره ی کرم حتی
جام کوثر اگر بخواهی هست
از سرم شوق و بیم افتاده
گذرم بر کریم افتاده
با نگاهش دوباره خواند مرا
سوی دارالشفاء کشاند مرا
دید تنها و بی کس افتادم
در رواق حرم نشاند مرا
هر کجا گیرِ دام افتادم
ضامنم شد خودش، رهاند مرا
بیشتر از قدیم ها امسال
حرم کربلا رساند مرا
همه جا در پناه او بودم
نائب روی ماه او بودم
ازدحام صفوف یعنی این
بار عام عطوف یعنی این
بین باب الجواد و گنبد شاه...
....ماندن ما، خسوف یعنی این
بیشتر از خودم به فکرم هست
"یا امامَ الرئوف" یعنی این
دم گرفتم هزار و یک دفعه
عاشقیِ حروف یعنی این
می روم پشت پنجره فولاد
بعد از آن هر چه باد، بادا باد
با رضای دل امام رضا
می رسم محفل امام رضا
موج دل را کشید سوی خودش
جذبه ی ساحل امام رضا
بین آب و گل تمامی ما
ریختند از گل امام رضا
چه مقامی رفیع تر از این؟
شده ام سائل امام رضا
بی بهانه، بهانه می گیرم
روضه ای عاشقانه می گیرم
رنگ، از روی باغ افتاده
گیر دام نفاق افتاده
ترسم از خدعه های مأمون بود
گوییا اتفاق افتاده
از عبایش بخوان که چندین بار
در مسیر رواق افتاده
دست و پا می کشد به روی زمین
گوشه ای از اتاق افتاده
لخته های جگر سرازیر است
اشک های پسر سرازیر است
کربلا عطر جان فزا پیچید
خبری بین خیمه ها پیچید
چقدر یاس خوش بوی لیلا
به خودش زیر دست و پا پیچید
پدرش قطعه های اکبر را
وسط سطح یک عبا پیچید
گریه ها کرد و نسخه ی خود را
با دم "...بَعْدَکَ الْعَفٰا" پیچید
آهِ زینب فقط حیاتش داد
قسم خواهرش نجاتش داد
#محمدجواد_شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem