eitaa logo
شعر شیعه
7.4هزار دنبال‌کننده
554 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
از صفات فاطمه توحید می آید برون از کنار نور او خورشید می آید برون امتحان پس داده قبل از خلقتش پیش خدا با نزولش عالم از تردید می آید برون سوره ی کوثر شبیه سن و سال او کم است لیک از آن مرجع تقلید می آید برون کیست زهرا آنکه با ضعف بدن هم از لبش وقت بابا گفتنش، امّید می آید برون آنکه حتی رو گرفت از چشم نابینای شهر تا غریبی علی را دید می آید برون صورتی که زیر پوشیّه است از فرط ورم نیمه شب وقتی حسن خوابید می آید برون کهکشان، رنگ کبود چشم تار مادر است کوچه های عرش اعلا داغدار مادر است کی اسیر وعده ی امروز و فردا بوده است هرکجا تکلیف بوده فاطمه پا بوده است موقع تحریم در شعب ابی طالب فقط او کنار مصطفی ام ابیها بوده است گرچه شورای سقیفه بر ولایت پشت کرد فاطمه بوده که پشتیبان مولا بوده است بی تفاوت بودن انصار را اصلاً ندید رفته دنبال علی، هرچند تنها بوده است عده ای غصب فدک کردند با سیلی زدن اصلاً از اول سر اسلام، دعوا بوده است پیش چشمان همه افتاد زهرا بر زمین آنکه پای مرتضی جان داد، زهرا بوده است فاطمیه را نباید دید صرفاً اتفاق فاطمه بیعت نخواهد کرد با اهل نفاق خوب همسر داری اش بود و نبود فاطمه است اینکه زن تکریم شد صرف وجود فاطمه است خانه داری کردنش هم خیر دنیا داشته رزق ما روزی ما از دست جود فاطمه است مادر آب است و از آب است کُلّ شیء، حَی اینکه گریانیم لطفِ صبحِ زود فاطمه است از نخ و سوزن زدن هایش به پیراهن ببین تار و پود کربلا از تار و پود فاطمه است چند وقتی میشود که خانه درهم برهم است داغ زینب، بیشتر روی کبود فاطمه است آنچه دارد میزند آتش علی را، میخ نیست نیمه شب با درد بازویش، سجود فاطمه است خانه بی لبخند زهرا، خاک قبر مرتضاست روضه های کوچه ها سنگین تر از کرببلاست #@shia_poem
بیچاره ام بسیار؛ یازهرا(س) أغیثیني از دستِ روزگار؛ یازهرا(س) أغیثیني برگشته ام با توبه مثلِ آدم و حوّا ای رمزِ استغفار؛ یازهرا(س) أغیثیني شرمنده ام از اینکه فاطمیه می آیم هر بار عصیانکار...یازهرا(س) أغیثیني ذکرِ توسّل بر تو مرهم داده بر دردم گفتم هزاران بار: یازهرا(س) أغیثیني این "دو عبارت" رویِ دربِ خانه ام حک شد "ألجّار ثُمّ الدّار"، "یازهرا(س) أغیثیني" حاجتروا شد بی برو برگرد هر کس گفت: در سجده با اصرار؛ یازهرا(س) أغیثیني لبریز کن اشک مرا بسیار! حالا که داغت شده سرشار...یازهرا(س) أغیثیني لعنت به شورایی که در آن حق، به غارت رفت آماده شد آزار... یازهرا(س) أغیثیني هر کوچه در خود داشت چندین منکرِ حیدر شهری پُر از مکّار؛ یازهرا(س) أغیثیني آشوبم و ای وای... با خشم و تشر آمد ابلیس پایِ کار؛ یازهرا(س) أغیثیني از هیزمی که داشت فکر آتش افروزی از قوم ِ لاکردار؛ یازهرا(س) أغیثیني همراهِ "در" شد شعله ور! آهی کشید و شد- ذکرِ لبِ دیوار؛ یازهرا(س) أغیثیني وارد نمیشد بیهوا هرگز به پهلویَت میگفت اگر مسمار: یازهرا(س) أغیثیني جانِ حسن(ع) "عجّل وفاتي" را نگو دیگر ای مادرِ بیمار؛ یازهرا(س) أغیثیني زل میزنم با گریه بر تابوت...میگویم- با حیدرِ کرّار: یازهرا(س) أغیثیني جانش به لب آمد علی(ع) هنگام ِ غسلِ تو غم از دلش بردار؛ یازهرا(س) أغیثیني! @shia_poem
مداحی آنلاین - دور از جون - کریمی.mp3
5.68M
دور از جون روز به روز خسته‌تر روز به روز شکسته‌تر پای چشمات کبودتر چشمات بسته‌تر 🔊 🔄 20 آبان 1403📅 🏴 🎙
خبر پیچید در شهر و جماعت را صدا می‌کرد چه غوغایی به پا می‌کرد خبر پیچید در بینِ مدینه کینه‌ها را زیر و رو می‌کرد دست‌ها را خوب رو می‌کرد خبر می‌گفت امروز است روز آن زمان کینه‌هایمان تمام بغضها و غیظ‌های ما زمان انتقام کشته‌هایمان خبر می‌گفت فرصت هست زمان بردن اسب خلافت است خبر می‌گفت باید که به تهدید و به اجبار از علی بیعت گرفت و راه بر عترت گرفت و این چنین دولت گرفت و ... تا که با ما این جماعت هست خبر پیچید در شهر و جماعت جمع شد از هر کسی که تیغ مولا باعث اسلام او می‌شد منافق‌ها یهودی‌ها‌ی پنهان زر پرستان زورگویان دستهاشان خوب رو می‌شد خبر می‌گفت جای حق شناسی نیست ترسی نیست می‌ریزیم راحت که هراسی نیست خیال ما همه جمع است مامور است بر صبر و سکوت این مَرد تسلیم است بی کس مانده  یاری نیست با او و غیر از صبر کاری نیست با او ولیکن او علی هست و علی هم که علی باشد در آندم نانجیبی گفت : باید که همه با یک دگر  باشیم دست کم همه سیصد نفر باشیم همه رفتند پشت در همه جمعند پشت در تمام ناجوانمردان، اراذل، بی  ‌مروت‌ها خدایا جمع بی غیرت‌ها  همه جمعند و می‌گویند او تنهاست اینک سخت کاری نیست  زیرا که علی را هیچ یاری نیست علی را هیچ یاری نیست اما صدایی آمد از خانه صدایی که جماعت را به هم می‌ریخت به هم،ظلم و ستم می‌ریخت صدا می‌گفت : تنها نیست تا وقتی که من باشم اگرچه مَرد نه اما هزاران شیرزن باشم صدا می‌گفت برگردید تنها پیش مرگ بوترابم جان فدای بوالحسن باشم صدا می‌گفت اگر وقتش رسد رزمنده‌‌ی او در مصافی تن به تن باشم صدای فاطمه اما نفس‌های رسول‌الله می‌آمد آه می‌آمد صدایی که جماعت را به هم می‌ریخت جماعت خواست برگردد که شیطان ناله‌ای زد جمع دزدان خواست تا پاشد که فریادی رسید از غیظ از کینه  پُر از نفرت در آن سینه: که هیزم کو که مشعل آی مردم کو که آتش می‌کشم امروز با این خانه صاحبخانه را ... با آتش و با هیزم و تیغ و تبر هستیم راحت دست کم سیصد نفر هستیم  برگردید فقط یک یار دارد هرچه پیش آید مهیا من فقط یک یار دارد یک نفر،آن یک نفر با من فقط یک یار سد مانده تمام فاصله تا خرقه غصب خلافت این در است و یک قدم نه یک لگد مانده... **** خواست تا سمتی رود تا در نیفتد روی او حیف پهلویش به میخی خوردهِ بر در گیر کرد پشت در هِی زد نفَس اما به سینه حبس شد ناله‌ی یا فضه‌اش در بین حنجر گیر کرد آی در پیش حسینش چادر او گُر گرفت وای بین دست‌های شعله معجر گیر کرد رفت در کوچه به دنبال علی،از هر دو سو لااقل بین چهل نامرد مادر گیر کرد او زمین می‌خورد و آنجا آسمان می‌زد به سر هرچه شد دستان او بر شال حیدر گیر کرد تازیانه پیش رو ضرب غلاف از پشت سر در میان ضربه‌ها بالِ کبوتر گیر کرد ** خبر در کربلا پیچید خبر با تیغ‌ها با نیزه‌ها تا خیمه‌ها پیچید خبر پیچید در لشکر خبر می‌گفت جان فاطمه در بین گودال است پامال است خبر پیچید لشکر تا بریزد بر سرش آنجا خبر می‌گفت یاری نیست غیر از خواهرش آنجا خبر می‌گفت او تنهاست ما دست کم صدها نفر هستیم.... @shia_poem
به رغم گُم شدن در بیکرانِ عشق ، پیدایی برای رودهای تشنه‌ی دیدار ، دریایی جهان قبل حضورت غرقِ تاریکی مطلق بود تو آن سرچشمه‌ی نوری ، تو خورشیدی ، تو زهرایی! خدا ، خُلق تو را سرلوحه‌ی خَلقِ عوالم کرد برای خِلقَت باقیِ مخلوقات ، مبنایی خلاصه می شود ذات تو در دیروزها ؟! هرگز! تمام روزها بی‌تو نخواهد داشت فردایی کمالات تو شرح کاملِ آیات کوثر شد بشر دیگر نمی بیند چُنین تفسیر گیرایی یتیم مکّه روحِ مادری را در وجودت دید به این ترتیب ثابت شد که تو اُمِّ اَبیهایی! به لطف قصّه‌ی " اَلْجّار ثُمَّ الدّار" ...،فهمیدیم که قبل از سفره ات اوّل به فکر سفره ی مایی فقیران را ، یتیمان را ، اسیران را...، پناهی تو تو در اوج سخاوت ، هر نداری را پذیرایی! همیشه وقت تنهایی تو را حس می کنم مادر! همین‌جایی ، همین‌جایی ، همین‌جایی ، همین‌جایی بگو که دوستم داری تو را جان حـسـن جانت عجب نام دل آرایی! چه مولایی! چه آقایی! ▪️ ▪️ برای یک پسر سخت است ، گیر افتادن مادر ببین! کاری ز دستش برنمی آید به تنهایی حسن هرچه تقلّا کرد ، دست دومی رد شد... گمانم مادرش دیگر نخواهد داشت بینایی @shia_poem
اصل اسماء خدا از قبل خلقت فاطمه است فصل پیوند نبوت با امامت فاطمه است هر کمالی از امامان از تجلی‌های اوست لطف‌ها زهرا، کرم زهرا، محبت فاطمه است فیض می‌بُرد از حضورش ، جبریل و می‌نوشت عِلم زهرا، معرفت زهرا و حکمت فاطمه است شیعه اینک امتداد همت دیروز اوست فتح زهرا ، رزم زهرا ، استقامت فاطمه است فاطمه در صبر  در غیرت  در اندیشه علیست مرتضی در عشق  در حق  بی‌نهایت فاطمه تا که پرسیدند پشتت کیست مَردِ بی‌ زره پاسخش می‌داد مولا _غرق حیرت_ فاطمه است گرچه  مسکین و فقیریم و اسیر اما چه غم ای خیال ما همیشه باش راحت، فاطمه است ظاهراً بر چادر خود آنکه می‌زد وصله و... باطناً می‌دوخت ما را بر ولایت فاطمه است آنکه دارد آب می‌گردد نفَس پشت نفس اینکه می‌گوید علی ساعت به ساعت فاطمه است آنکه پیشش می‌کشد از او  خجالت مجتبی‌ست اینکه اما از علی دارد خجالت فاطمه است زیر لب می‌گفت نامرد اینکه داری میزنی بین این کوچه به شدت  بی مروت فاطمه است کار این خانه ولی یک روز هم تعطیل نیست با همین زخم کبود روی صورت فاطمه است @shia_poem
تو کوچه‌ها خدا خدا کردم من التماسِ بی‌حیا کردم مادر من زیر کتک‌هاش بود مادرمو ازش جدا کردم نشد نذارم بزنه بد زد وقتی شنید علی ، مجدد زد خودم رو روی مادر انداختم با گریه بابا رو صدا کردم چشاش سیاهی رفت و اُفتادش چشام سیاهی رفت و اُفتادم میون گرد و خاکای کوچه تا نفسش بیاد دعا کردم فایده نداشت که قد کشیدم آه چه حرفایی نگم شنیدم آخ چادرشو از زیر پاهای مغیره وقتی که رها کردم چشام دیگه دو کاسه‌ی خونه دلم خوشه بابا نمی‌دونه داغی نشسته روی این شونه شونمو تا براش عصا کردم روضه‌ی کوچه درد ِسر داره کی از دل حسن خبرداره مادر دلش خوشه پسر داره روضه‌مو تو سینه به پا کردم @shia_poem
هر کسی باشد صدای حق، صدای فاطمه‌ست آیه «ثُمَّ اسْتَقامُوا» ماجرای فاطمه‌ست هر طرف مانده‌ست مظلومی میان شعله‌ها ای مسلمان! - هان به پا خیز! - این ندای فاطمه‌ست تا همیشه «مثل زهرا پای حق می‌ایستیم» هر کسی شد یار حق، یارش خدای فاطمه‌ست وقت پیکار است با خصم خدا و خصم خلق کشتن مرحب به شوق مرحبای فاطمه‌ست گوش کن از غزه و لبنان و صنعا بشنوی این طنین انقلاب بچه‌های فاطمه‌ست راه قدس از خاک پاک کربلا خواهد گذشت کربلا آیینۀ عزم و وفای فاطمه‌ست «مادرم مظلومه بود و یاور مظلوم‌ها» اولین مظلوم عالم مرتضای فاطمه‌ست دست مولا بسته شد با ریسمان فتنه‌ها ناجی اُمَّت ید مشکل‌گشای فاطمه‌ست شد طواف فاطمه در کوچه‌ها دور علی بیت زهرا مروه و مسجد صفای فاطمه‌ست شد علمدار علی، زهرای هجده ساله‌اش محسن شش‌ماهه پشت در فدای فاطمه‌ست فاطمه عزم سفر دارد از این خاک غریب آرزوی مرتضی اما شِفای فاطمه‌ست کاشف الکرب علی لبخند زهرا بود و بس بعد از این بیت علی، ماتم‌سرای فاطمه‌ست @shia_poem
پُشت غم پنهان شدم ، شاید مرا پیدا کنی کاش مثل قبل در را تو به رویم وا کنی چاه‌ها آرامش من را تمنّا می کنند نخل‌ها تنهایی من را تماشا می کنند هیچکس با حیدرت حرفی نمی زد در مسیر شهر تحویلم نمی گیرد ، تو تحویلم بگیر کَلِّمینی! دارم از این درد ، هق هق می کنم از تو هم دیگر جوابی نشنوم ، دق می‌کنم آسمان خانه ی من ، ماه را گم کرده است چشم کم‌سویت دوباره راه را گم کرده است پُشت چادر چهره‌ی خورشید را مخفی مکن ردِّ دستِ زیر پلکت را بیا مخفی مکن ای وضوح روشن شادیِ من! مُبهم شدی چند وقتی می شود که آب رفتی ، کم شدی قامت مانند سروت این اواخر دال شد این سه ماه آخرت ولله ، سیصد سال شد پر نداری که..، سبک‌بالی نمی آید به تو ! سن نداری که..، کهنسالی نمی آید به تو ! مثل سابق چند گامی با همان شوکت ، بیا لااقل پیش حسن راحت برو راحت بیا ول کن این دستاس را ، آئینه‌گردان علی! از تنور گرم دوری کنی ، تو را جانِ علی درس سختی را علی از رنج تو آموخته طاقت گرما ندارد صورتی که سوخته دیده ام خود را درون آینه ، این مرد کیست؟! فاطمه ! این مرتضی آن مرتضای قبل نیست صحنه ای که پشت در دیدم..،علی را پیر کرد چادر تو زیر پای چل حرامی گیر کرد شیشه‌ی عمر علی بین در و دیوار رفت فضه می داند فقط که تا کجا مسمار رفت از بلورم دوده ی آتش ، تَبَلور را گرفت دومی وقتی لگد زد..،از صدف ، دُر را گرفت بعدِ کوچه هیچکس مانند من ‌کم‌رو نشد دست قنفذ بشکند! بازوی تو بازو نشد گیر افتادی میان همهمه! من را ببخش کاری از من برنیامد فاطمه! من را ببخش باغ خود را نذر بهبودیِ یاست می کنم می شود قدری بمانی ، التماست می کنم زود از پیش علی‌جانت نرو ، جان حسین رحم کن بر خشکی لب‌های عطشان حسین تشنه‌ای که بی صفت‌ها منع آبش می کنند آن لبی که با نوک چکمه خرابش می کنند دور این بی‌کس به غیر از لشکر ابلیس نیست پیکر پاشیده ی او قابل تشخیص نیست راهِ مــادر گفتنش را نیزه ای سد می کند سمِّ مرکب روی جسمش رفت و آمد می کند @shia_poem
هرچه من درصفات حق دیدم همه جا جلوه کرده ای زهرا تو که هستی که بارها خوانده مصطفی مادر خودش او را ای که نور نماز تو دارد ز خداوند اتصالش را جبرئیل آمده سلام کند فاطمه می دهی مجالش را؟ عِلمِ اسماء و فضّه ی خود را می کشانی به عَلَّم الاسماء ای تجلی اسم، بسم الله اسم تو انسیه است یا حورا؟ نقطهء عطف ختم قرآنت نقطهء زیر باءِبسم الله آمده در میان خانهء تو کعبه هم در شعاعِ بسم الله مَحرم و مُحرمت حسین و حسن حَرم اللهِ بی حرم زهرا! بدی ام را به روی من نزدی قابل التوبه! مادرم ...زهرا... "عجز الواصفون عن صفتک" در مقام تو شاءنیت دارد مرتضی که ولی امر همه است از ولای تو عافیت دارد در نبرد چهل نفر نامرد همه را می کُشد تکبّر تو ذوالفقار تو حرز نام علی جوشن حیدر است چادر تو چشم تارت که بوده عین الله همه جا ناظره است فاطمه جان ذکر مولا کنار آتش در ذکر یافاطر است فاطمه جان با همان چکمه اش چه نامردی... ضربه زد بی هوا به در، که شکست ناله ای می زدی که ای فضه شیشه ام را بیا ببر، که شکست https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
پس از اقامه الله اکبرش هر شب خدا نشسته یقیناً برابرش هر شب کسی که حاجب درگاهش آیه ی نور است حریر لیله ی قدر است معجرش هر شب تهجدی که خودش حکم کیمیا دارد شده است فضه ی بیت مطهرش هر شب چقدر دُرّ نجف می‌چکد به دامانش غدیر می‌چکد از حوض کوثرش هر شب به کوه شانه ی او تکیه می زند لاهوت که سر گذاشت بر این شانه حیدرش هر شب ... برای تک تک همسایه ها دعا می کرد قنوت زخمی ادعیه ی پرش هر شب برادر تنی اش -ذوالفقار- می‌گرید به صبح نیلی چشمان خواهرش هر شب از عطرِ عودِ دری که شکست می گفتند مراثی غزلستان دفترش هر شب گرفت شعله به شب‌بوی چادرش یک روز دمید لادن خونین به بسترش هر شب مناسک شب زهراست روضه های حسین که حرز بوسه ببندد به حنجرش هر شب حسین تاج سر مرتضاست زیرا که نهاده سر به کف پای مادرش هر شب @shia_poem
قیامت است تماشای صبح دولت او که محشری ست مقامات بی نهایت او فقط نه روز قیامت، یکایک ایام به یمن لیله قدرند زیر منت او کسی که ماه و ستاره ست گردن آویزش شده ست نُقل دهان فلک کرامت او شبیه زهره کنیزش درخششی دارد زحل که بسته کمر گوئیا به خدمت او غبار درگه او فضه می شود قطعا عیار سنجش پیغمبران محبت او قیام فاطمه گرچه خمیده بود ولی قیامت است رکوع یکی دو رکعت او توسلات خلائق به ذیل چادر او امام، معتکف خیمه امامت او جنان ز غنچه لبخند او شده پیدا نهان رضای خداوند در رضایت او خیال خاک به درک ضریح او نرسید کشیده سرمه به چشمان عرش تربت او دمی که بی کفن اهل قبور بر خیزند حریر و سُندُس و اِستبرَق است خلعت او به روی ناقه ای از نور در مسیر صراط روانه سوی جنان، محمل جلالت او عنان ناقه او را گرفته جبرائیل حریر بال ملک پرده دار حرمت او چه آبشار رفیعی است چادر زهرا که جاری است از آن، رشته شفاعت او پیمبران همگی سر به زیر اندازند که چشم را نزند آفتاب طلعت او در آن میانه فدک ایستاده با دل خون خزان زده است هنوز از غم مصیبت او کسی که مادر آب است حرمتی دارد لهیب آتش دوزخ کجا و ساحت او ؟! من از حوادث روز جزا ندارم بیم قیامت است فقط لحظه شهادت او گمان کنم که اگر میخ هم شود محشور سرش بلند نمی گردد از خجالت او به جست و جوی حسین است در صف محشر که مرهمی بنهد بر روی جراحت او شکوه پیرهنی کهنه است روسری اش میان مرثیه کمتر شده ست طاقت او اگر چه محسن او هم شهید شد اما گلوی زخمی طفلی شده شکایت او @shia_poem