آشپزی و شیرینی مرضیه بانو
#حلوا_زعفرونی
#حلوا_روی_بیسکوییت
آرد سفید یک کیلو(من دولیوان از آردم کم میکنم و به جاش آرد نخودچی میریزم)
شکر یک کیلو و دوییست گرم
زعفرون غلیظ نصف فنجان
گلاب 1/5لیوان
پودرهل یک قاشق مربا خوری
کره 500گرم
روغن 200گرم
شکرو پیمانه میزنیم و دو برابرش آب میریزیم و میزاریم رو گاز تا جوش بیاد و شکر حل شه و آخرش گلابو زعفرونو هلو اضافه میکنیم.زیرشو کم میکنیم تا آخر کار. آردو سه بار الک رمیکنم و بیست تا چهل دقیقه تفت میدیم.بسته به رنگه حلوایی که میخایم.هرچی بیشتر تفت بدیم رنگ حلواتیره تر میشه.من بیست دقیقه تفت دادم که این رنگی شد.بعد آردو از رو گازبرمیداریم و دوباره الک میکنیم. کره رو با شعله ی ملایم ووهمزدن میزاریم آب بشه و روغن.آردو بهش اضافه میکنیم و مرتب هم میزنیم تا پنج دقیقه.حالا ظرفو از روگاز برمیداریم و آروم تو سه مرحله شربتو اضافه میکنیم و هم میزنیم و سه دقیقه دیگه رو گاز هم میزنیم. حلوا آمادست. نوش جان
نکته:بعد اینکه آردو به روغن و کره اضافه کردید باید مثل خمیر بشه تقریبا و تیکه تیکه نباشه آرد..اگه اینجوری نبود کم کم روغن اضافه کنید تا به صورت خمیر دربیاد(بسته به نوع آرد ممکنه بیشتر روغن بخواد)
maedeh__ganji
@shirini71
آشپزی و شیرینی مرضیه بانو
#بیسکوییت_زیر_حلوا
#حلوا_مجلسی
#خیرات
#پذیرایی
اینم رسپی
بیسکوییتای زیر حلوا
من هم از خمیر_تارت و هم ازخمیر _آلمانی برای حلوا استفاده میکنم که جفتشونم عالیه
ایندفعه خمیر آلمانی درس کردم که فوق العادس
بعد استراحت خمیرو که پهن کردید قالب بزنید و بزارید تو قالب تارت سایز کوچیک و بره تو فر
بقیه مراحل مثل دستور👇
مواد لازم:
آرد 300تا 330 گرم
پودرقند 70گرم
کره 150گرم(به دمای محیط برسه)
شیر دو قاشق غ خوری
شربت بار دو قاشق غ خوری(مخلوط دو قاشق شکر و یک چهارم پیمانه آب و دوقاشق گلاب و در صورت داشتن کمی زعفرون برا خوشرنگ شدن شیرینی میزاریم رو گاز تا کاملا غلیظ بشه)
وانیل نصف قاشق چ خوری
زرده ی تخم مرغ یک عدد
مواد لازم جهت تزیین:مارمالاد یا شهد مربا...پودرپسته و پودر بادام و خلال بادوم و شکلات چیپسی و شکلات رنده شده و کنجد و ترافل و خلاصه هرچی دم دستتون بود میشه😊😊 آردو سه بار الک و کنار میزاریم.. کره و پودر قندو تا پنج دقیقه میزنیم تا سفید و سبک بشه و بعد تخم مرغ و شربت بارو میزنیم در حد مخلوط شدن...حالا شیر و وانیل در حد مخلوط شدن..چندقاشق از آردو نگه میداریم...بقیه ی آردو تو سه مرحله اضافه میکنیم و با دور خیلی کند همزن میزنیم.
درحدی که مخلوط بشه.. تو این مرحله موادتون گوله گوله میشه...همزنو کنار بزارید و با نوک انگشتتون شروع کنید موادو جمع کنید و اگه حس کردین خیلی چسبندس..اون چندقاشق آردو اضافه کنید...حواستون باشه زیادم آرد اضافه نکنید...اصلنم خمیرو ورز ندین چون شیرینیتون سفت میشه..درحدی که یک دست بشه اونم با نوک انگشتا..حالا خمیرو بزارید تو کیسه فریز و 8تا 20ساعت تو یخچال بزارید تا استراحت کنه..هرچی بیشتر بهتر..اینکار باعث کیفیت بهتر شیرینی بعد پخت میشه... بهتره خمیر موقع قالب زدن سرد باشه چون راحت تر قالب میخوره..اگه دیدید خمیرتون منسجم نیست و تیکه تیکه میشه نگران نباشید..چون سرده اونجوریه یکم با دست بهش حالت بدین درس میشه..اما اصلا ورزش ندین.. بعد استراحت خمیرو رو کاغذ روغنی یا کیسه فریز پهن کنید..به قطر نیم سانت و قالب بزنید
فرو از پونزده دقیقه قبل رو 160میزاریم تا گرم بشه...سینی شیرینی رو میزاریم تو فر گرم شده طبقه ی وسط به مدت 10تا 15دقیقه..این شیرینی هیچ تغییر رنگی نداره..فقط یکم زیرش طلایی بشه کافیه.
maedeh__ganji
@shirini71
منوی صبحونه امروز حلواست,برای دوستانی که شاید فردا خیراتی داشته باشن 👆
بیسکوییت کاسه ایی حلوا رو گذاشتم,که به تعداد زیاد به راحتی می تونید تهیه کنید
این مدل حلوا چون شکل شیرینه مناسب پذیراییهای عصرونه هم هست وشما از هر حلوای دیگه ( تو کانال حلوا زیاده,سرچ کنید) می تونید تهیه وتو کاسه ها بریزیید وبه سلیقه خودتون تزیین کنید
خدا رفتگانتون همه رو رحمت کنه وروحشون شاد 🙏🌸🌼
#پارت۲۸
به چشم هایش زل می زنم و صادقانه می گویم:
-حتی اگر ردمون می کردن برام مسئله ای نبود اما اینکه بدون اجازه خودمون بلند شن بیان هتل اقامت ما و بی خبر انتظار ملاقات داشته باشن و بعدم خیلی حق به جانب بگن که چرا اونجا هستم نهایت بی ادبی ایشون رو می رسوند. نتونستم خودمو کنترل کنم و بابتش هزار بار خودمو لعنت کردم. اما من به این آدم بد نکرده بودم نمی تونستم درکش کنم که چرا این طور بی رحمانه راجع بهم قضاوت کنه!
-من ولی درکش می کنم شهرزاد...
با بهت پلک می زنم و به محض چکیدن اشکی نا خوانده، با نوک انگشت می گیرمش و منتظر می مانم تا حرفش را کامل کند اما در سکوت همچنان نگاهم می کند. منتظر دیدن عکس العملی از من است اما من حتی ذره ای نمی توانم فکرش را بخوانم.
-متوجه نمی شم...
-اتفاقا برخلاف برچسبی که بهش چسبوندی باید بگم آدم حرفه ای هستش شهرزاد. تحسینش می کنم. اون به محض دیدن تو گذشته ای رو که با هم داشتین رو یادش میاد. گذشته ای که هرچند تو با نفرت به یادش میاری اما یه خاطره ی بسیار بسیار خصوصی و فراموش نشدنی!
مکثی می کند و وقتی مطمئن است که حواسم را دارد و من کاملا توجهم به حرف هایش جلب شده ادامه می دهد:
-این آدم از کجا باید بدونه تو با چه هدفی قراره که بهش نزدیک بشی؟ آدما خوب یا بد تو زندگی شخصی خودشون برای خودشونن! اون تو محیط کارش دوست نداره که روابط شخصیش رو با روابط کاریش قاطی کنه و حقم داره! و با حضور ناگهانی تو اونجا نتونست کنار بیاد. بودنت رو هیچ جوره نتونسته هضم بکنه. نتونسته تو رو مهندس اعزامی از طرف شرکت من ببینه. خاطره ها دورش کردن و صادقانه اومده تا ازت بپرسه برای چی تو اونجایی! و میدونی چی باعث شده که کامل از موضعش پایین بیاد؟
#پارت۲۹
هنوز متعجب و گنگ نگاهش می کنم و نمی توانم معنی چیزهایی را که گفت درک کنم. می شنوم اما آنقدر برایم غیر منتظره است، آنقدر تحلیل هایش به دور از برداشت های من بود که مبهوتش مانده بودم و پاسخ سوال خودش را می دهد و به شگفت زده کردنم ادامه می دهد:
-دخترت! به محض اینکه فهمیده تو برای خودت خانواده تشکیل دادی متوجه شده که به همون نیتی که گفتی به اونجا رفتی. الان خیالش راحت شده که این رابطه ی جدید کاملا کاری خواهد بود و تو هیچ انتظار دیگه ای ازش نداری! دخترت این رابطه رو نجات داده شهرزاد.
راست می گفت! حالا دقیقا می توانم معنی نگاه هایش را در نظر بگیرم. او هرچقدر هم که من پرفکت و عالی پرزنت می کردم بازهم نمی توانست با دید حرفه ای به من نگاه کند چون مدام با خاطراتمان درگیر بوده است.
هرچقدر هم که من گفته باشم که برای کار آمده ام نمی توانست باور کند. فکر می کرده برایم محمد خواستنی همان روزهاست که برای داشتنش جسارت به خرج دادم و مقابل همه به خواستنش معترف شدم. که برایش همان شهرزادی خواهم بود که با چشمانش حتی می پرستیدش!
حالا فکر می کنم که پریدن نام رزا و دخترم از زبان من انگار یک معجزه بوده است. تنها معجزه ای که می توانسته در آن لحظه این رابطه ی نیم بند را نجات دهد.
او فکر کرده که به حتم وجود دخترم به معنای ازدواج و داشتن یک همسر و یک ازدواج موفق است...!
اشکی از گوشه ی چشمم می ریزد و از هر زمان دیگری بیشتر بی قرار فرشته ام!
مهشید و خانوم طاهری با هم خوش و بشی می کنند و من در خودم و دلتنگی هایم غرقم. آنقدر غرق که رسیدن مقابل ساختمانمان را متوجه نمی شوم.
از خانوم طاهری تشکر می کنم و او مادرانه در آغوشم می گیرد.