eitaa logo
خانه تخصصی ادبیات سیب نارنجی
130 دنبال‌کننده
249 عکس
18 ویدیو
51 فایل
همسایه با ادبیات #ادبیات #شعر #داستان #نقد ارتباط با مدیر @masoommoradii
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از پرویزن
"غوطه در دریای حافظ" یکی از مباحث مطرح در نقد شعر معاصر، فضلیت چندمعنایی و امکان کشف لایه‌های پنهان در شعر است؛ ویژگی‌ای که بسیاری از جریان‌های پس از نیما یا پیروان نوگرای او به آن توجه کرده‌اند. یکی از علل تمایل به شعر حافظ در دوران معاصر نیز، همین مولفه‌ی اشعار اوست. اما باید توجه داشت که در گونه‌هایی از اشعار معاصر، در زیر لایه‌های موجود، مخاطب از بی‌معنایی به کشف بی‌معنایی‌های پیاپی و از نیستی به نیستی‌های متعدد می‌رسد؛ حال آنکه لایه‌مندی اشعار حافظ، مخاطب را از معنا به معانی دیگر و از هستی به هستی می‌رساند. یکی از دلایل این ویژگی در شعر حافظ، وجود ایهام‌های معنامند متکثر در ابیات است؛ برای مثال در بیت زیر: کمند صید بهرامی بیفکن جامِ جم، بردار که من پیمودم این صحرا، نه بهرام است و نه گورش به احتمال بسیار، حافظ در این بیت که نگاهی خیامانه دارد، به این رباعی نظر داشته است: آن قصر که بهرام در او جام گرفت آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت بهرام که گور می‌گرفتی همه‌عمر دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟ اما در کنار استفاده‌ی بینامتنی او از ایهام واژه‌ی "گور" به معانی قبر و گورِ ایرانی که در شعر حافظ، وامی از خیام است؛ او در کلمات دیگر نیز به معانی ثانوی توجه کرده است. او از مخاطب می‌خواهد، کمند صید بهرامی را "بیفکند"؛ اما همزمان معنی "بر زمین افکندن کمند و رها کردن آن" و "پرتاب‌کردن کمتد برای گرفتن جام"، از شعر قابل برداشت است. در کنار آن، ترکیب جامِ جم گاه معنی استعاری "دل" را اراده می‌کند و گاه "جام شراب" را، دو نماد که هر دو در شعر حافظ دریچه‌ای برای کشف اسرار هستی است. در واژه‌ی "پیمودن" نیز همزمان معانی "طی کردن" و "پیمایش شراب" می‌درخشد و علاوه بر آن "پیمودن صحرا" یا مساحت کردن آن، یادآوری دشواری یا بیهودگی این راه است. نتیجه‌ی این ایهام‌های پیاپی را در "گور" می‌توان دید؛ اما این سوال در ذهن مخاطب شکل می‌گیرد که آیا حافظ در کاربرد "گور" علاوه بر دو معنی تجربه‌شده‌ی خیامی، به خط "جور" جام هم توجه داشته است؟ یا اینکه می‌توان معانی واژگانی دیگر، برای کلمات این بیت تصور کرد؟ https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"شب طنز حافظ: مجله‌ی فرهنگی چاووش" با حضور: دکتر سعید حسام‌پور دکتر محمد مرادی محمدجواد شرافت چهارشنبه ۱۹ مهر ساعت ۲۲و ۳۰ شبکه‌ی چهار سیما تکرار، پنج‌شنبه بیستم مهر ساعت ۱۳و ۳۰ https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از یک سیب ویرایش
زیبا سخن بگوییم و بهنجار یکی از ایرادهایی که در میان برخی از ادبا و شاعران و ادب‌دوستان وجود دارد، علاقه زیاد به سنگین‌سخن‌گفتن و به‌کاربردن اصطلاحات ادبی و زبانی کهن است. به بیان دیگر وقتی شخصی به کتاب "کلیه و دمنه" سری می‌زند و از خواندن متن نصرالله منشی لذت می‌برد، گمان می‌کند اگر شبیه به او حرف بزند به ادبی‌سخن‌گفتن و موفقیت در کلام نزدیک شده است؛ غافل ازاینکه نصرالله منشی با زبان معیار زمان خود حرف زده است. بنابراین اگر درپی خوب و زیبا سخن گفتنیم، باید "بهنجار" سخن بگوییم و این کار مراقبت از زنده‌بودن زبانمان است؛ برای درک بهتر می‌توان به این گفته احمد سمیعی اشاره کرد: 《زنده‌بودن زبان به این است که متعلق به زمانه خود باشد؛ هم ازنظر قاموسی و هم ازنظر دستوری.》 پس بهتر است در گفتارمان مراقب باشیم از کلمات غریب عربی و انگلیسی و نیز کلمه‌های بسیار کهن و مهجور فارسی استفاده نکنیم زیرا این کار نشان از ادیب‌بودن و یا روشن‌بیان‌بودن ما نیست بلکه به‌نحوی نشان از دوری از دانش زبانی ماست. https://eitaa.com/sibevirayesh
آسکیلوس (Aeschylus) در حدود قرن پنجم قبل از میلاد، یونانیان نگرش هنری جدیدی را در تئاتر و داستان‌های تراژیک تجربه می‌کردند. سه نفر از مشهورترین مرثیه‌سرایان یونان باستان در این قرن زندگی می‌کردند که اولین آن‌ها آسکیلوس بوده است. آسکیلوس در حدود 524 یا 525 قبل از میلاد در خانواده‌ای اشرافی نزدیک آتن به دنیا آمد. برخلاف اسلافش، اطلاعات ما از زندگی او نسبتاً دقیق و کامل است. مشهور است که او جنگاوری بوده که همواره در جشن‌های فصلی دیونیسیا شرکت می‌کرده است. این جشن‌ها در واقع بخشی از مراسم بزرگداشت دیونوسیوس، خدای بزرگ شراب، بوده است. در طول این مراسم سه نمایش‌نامه‌نویس، سه داستان تراژیک می‌نوشتند و آن را اجرا می‌کردند. هم‌چنین مرسوم بود که آنها یک نمایشنامۀ هزل هم به روی صحنه ببرند. آسکیلوس چندین بار در این رقابتها شرکت نمود که اولین آن‌ها حدود 499 قبل از میلاد بوده است. پس از نخستین پیروزی‌اش در سال 484 قبل از میلاد، برای مدت طولانی فرد شماره یک این مسابقات لقب گرفت (هر چند یک بار مغلوب شاگرد خودش، سوفوکل، شد). آسکیلوس حدود سال ۴۵۵ یا ۴۵۶ قبل از میلاد در سیسیلی درگذشت. دلیل مرگ او مشخص نیست اما بر اساس گفتۀ یک طنزپرداز یونانی وی زمانی کشته شد که عقابی یک لاک‌پشت را از آسمان رها کرد. بدون توجه به علت مرگ، مراسم تدفین باشکوهی برای او برگزار شد که یونانیان در آن حتی رسم قربانی را نیز به جای آوردند. تخمین زده می‌شود که آسکیلوس در طول حیاتش نود نمایشنامه نوشته باشد که تقریباً از روی نشانه‌های به جای مانده از آن‌ها، هشتاد اثر قابل شناسایی است. با این وجود، تنها ، هفت اثر او سالم و کامل است که همۀ آن‌ها تراژدی‌اند: ملتمسان(The Suppliants)، پرشین‌ها (ایرانیان)، گروه پرومتئوس (Prometheus Bound)، اگاممنون، هفت تن علیه تبس(Seven Against Thebes)، ایيومنيدها (Eumenides) و ساقیان ایزدان (این سه اثر سه‌گانۀ مشهور هورستیا را تشکیل می‌دهد). همۀ این تراژدی‌ها بر موضوع عدالت تمرکز دارند. آسکیلوس اعتقاد داشت که خدایان و الهگان از ترقی و تعالی انسان‌ها خشمگین می‌شدند، بنابراین اغلب با توسل به نیرنگ و حیله موجب می‌شدند انسان‌ها با کبر و غرور خود نزول کنند. این رفتار ایزدان عملاً یک نوع عدالت الهی تلقی می‌شد. زئوس، خدای عدالت، اغلب در مرکز این موضوعات قرار دارد. عدالت تنها از طریق زوال جسمی و احساسی انسان اعمال نمی‌شد. آسکیلوس نوع دیگری از عدالت را معرفی می‌کند که مستقیما بر فرد خطاکار تأثیر نمی‌گذارد، بلکه افراد بیگناه نیز به همراه فرد خاطی مجازات می‌شوند و همین سبب می‌شود که یک پیچیدگی و بهام جذاب در مفهوم گناه شکل بگیرد که آن را در تعدا زیادی از نمایش‌نامه‌ها می‌توان ردیابی کرد. بدون شک آثار آسکیلوس اهمیت زیادی در اسطوره‌شناسی باستان دارد. او هر چند ایزدان را باور داشت، ولی آثارش تنها جانبداری و تجلیل و تکریم ایزدان نیست، بلکه بی‌طرفی در اکثر نمایشنامه‌ها دیده می‌شود. به همین دلیل می‌توانیم آن‌ها را بهتر درک کنیم. https://eitaa.com/sibenaranjiadabiat
حافظ دکتر حسام‌پور.pdf
حجم: 298.2K
بررسی مؤلفه‌های زیبایی شناسی در غزلیات حافظ
هدایت شده از پرویزن
"نظم و شعر و حافظ" یکی از مباحثی که در سده‌های اخیر به صورت جدی وارد مباحث نقد و تعریف شعر شده و در بسیاری از داوری‌ها و انتقادها از آن سخن به میان می‌آید، تقسیم‌بندی آثار به دو دسته‌ی شعر و نظم است. این مرزبندی، در نقد کهن نیز مطرح بوده، چه در ادب یونان، چه در ادب عرب و چه در نقدالشعر فارسی که به این مساله گاه توجه شده؛ شاید موید همین نکته است که حافظ می‌ گوید: به سلک درّ خوشاب است شعر نغز تو حافظ که گاه لطف سبق می‌برد ز نظم نظامی چنان که در این بیت دیده می‌شود، حافظ اثر خود را شعر و سروده‌های نظامی را نظم خوانده که این نکته با تقسیم‌بندی یادشده سازگار است؛ اما در نقد شعر کهن فارسی، دامن‌زدن به این مرزبندی چندان فراگیر نبوده است. اگر بر تعریف‌هایی که شاعران مکتب کلاسیسیم اروپا از شعر و اصول آن ارائه کرده پ‌اند نظر بیفکنیم، خط‌کشی‌های منطقی و واضحی برای تشخیص اثر ادبی می‌توان یافت که کاملا از پیش تعیین شده، کوششی و حتی قابل آموزش است و از این منظر با تعریف پ‌های موجود از نظم سازگاری دارد. بنابراین تعریف‌های موجود از شعر به معنی چیزی متفاوت با نظم در نقد جدید، نوعی اعتراض به ادب اشرافی دوران کلاسیسیم است که رمانتیک‌ها با جهان‌بینی آزادی‌محور و در تقابل کلاسیک‌ها ارائه کرده اند و همین سنت‌شکنی، پس از آن‌ها به آرای سمبولیست‌ها و سوررئالیست ها و دیگران نیز راه یافته است. از این زاویه، یکی از تمایلات سبکی حافظ حرکت از بنیان‌های نظمی شعر سده‌های قبل به تعریفی جدید از شعر در سده‌ی هفتم است. از زاویه‌ای دیگر و در ادامه‌ی تلاش‌های زبان‌شناسانی چون سوسور و اهمیت دادن به زبان گفتار و تبیین محورهای جانشینی و همنشینی زبان و در ادامه با نظرات ساختارگرایانی چون شکلوفسکی،  مباحثی دیگر بر پیشینه‌ی این شیوه‌ی نقد افزوده شده که ادب فارسی هم از این تغییرات بر کنار نبوده است. اینکه در آستانه ی مشروطه کسانی چون ملکم خان، آخوندزاده، و پس از آنان رفعت در مجله ی آزادیستان در برابر ادبیات بازگشتی جبهه گرفته‌اند و این که نیما و پیروانش ، بسیاری از اصول شعر کهن و شاعرانی چون فردوسی و سعدی را زیر ویژگی نظم  مطرح کرده‌اند و حافظ را برکشیده‌اند، بسیاری ریشه در این تلقی‌های پسارمانتیک یا ساختارگرایانه دارد. https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"در کوچه‌باغ‌های پرتقال و زخم" بررسی جایگاه شعر پایداری فلسطین در ادبیات انقلاب و مقایسه با اشعار شاعران عرب انتشارات سیمرغ هنر کلان‌فصل‌ها: دریچه‌ای بر شعر فلسطینی و جایگاه آن در ادبیات پایداری مفاهیم مشترک در فلسطینیات فارسی و عربی نمادها و واژه‌های کلیدی در شعر فلسطین معرفی قالب‌ها و نمونه‌هایی از شعر فلسطینی فارسی @mmparvizan
سوفوكل (Sophocles) دومین تراژدی‌نویس مشهور یونانی سوفوکل است. در واقع او موفق‌ترینِ این سه مرثیه پرداز تلقی می‌شود. سوفوکل نیز مانند آسکیلوس، در دوره‌ای زندگی می کرد که در یونان باستان جنگهای زیادی رخ داد. جنگ‌های ایران (465 تا 479 قبل از میلاد) و از پی آن جنگ‌های هلوپونزی (431-404 قبل از میلاد).از آن‌جا که زندگی او با این نبردها هم زمان بوده، آثارش پر از موقعیت‌های خشن، پرتنش و ناامنی است. سوفوکل حدود ۴۹۶ قبل از میلاد، در دهکده‌ای خارج از شهر آتن و در خانواده‌ای ثروتمند به دنیا آمد (پدرش زره‌ساز بود). وی برای تحصیل به آتن فرستاده شد و در آنجا فنون نظامی، علوم، ریاضیات، فلسفه، کشورداری، قانون، نجوم و البته هنر را فراگرفت. مشهور است که در واقع برجسته‌ترین بخش تحصیلات او تحت راهنمایی آسکیلوس بوده است. سوفوکل مردی جامع الاطراف، خوش سیما و همیشه مورد احترام و تحسین همگان بود. او در طول حیاتش چندین مسئولیت عمومی و شغل دولتی را بر عهده داشت و هم چنین همواره حامی هنر و هنرمندان بوده است. سوفوکل نیز در مراسم ديونيسيا شرکت می کرد. اولین پیروزی او در سن بیست و نه سالگی و مربوط به سال 469 قبل از میلاد بوده است. از پی آن، او موفق شد 18 بار دیگر (به گفته‌ای 24 بار) پیروزی شود و حتی یک بار استاد خود آسکيلوس را نیز شکست دهد. سوفوکل فردی دوراندیش بود که هفت نمایشنامۀ خود را همراه با هفت نمایش‌نامه از آسکیلوس و ده نمایش‌نامه از یوریپیدِس گردآوری و منتشر ساخته است. دیگر آثارش هرگز جمع‌آوری نشد و تعداد زیادی از آن به تدریج از میان رفته‌اند. سوفوکل در دورۀ طلایی آتن زندگی می‌کرد. او تا سن نود سالگی در آتن می‌زیسته، عمری طولانی که برای آن دوران زیاد معقول به نظر نمی‌رسید. اطلاعاتی در باب مرگ او وجود ندارد. او حدوداً در سال 409 قبل از میلاد، درگذشته است. سوفوکل در زمینۀ هنر و فلسفه بسیار معروف بوده است. تخمین زده می‌شود او در طول حیاتش ۱۲۳ نمایش‌نامه نوشته باشد که متاسفانه همانند آسکیلوس تنها هفت کتاب از آن‌ها باقی مانده است: اودیپوس پادشاه، اودیپوس در کولونوس، آنتیگونه، آژاکس، زنان اهل تراچین، فیلوکتتس و الکترا. بن‌مایۀ همۀ این آثار از اساطیر به عنوان اساس و پایه استفاده شده است. همانطور که قبلاً شرح داده شد، سوفوکل، بسیار تحت تاثیر جنگ و پیامدهای آن بوده است. این پیش‌زمینه مستقیماً در رویۀ موضوعی و پردازش شخصیت‌های نمایش‌نامه‌هایش انعکاس دارد و جنگ همیشه همراه با درد، عذاب، مرگ و منفی نگری ترسیم شده است. امابه عقیدۀ او بر اساس همین دردها و عذاب‌هاست که انسان به مرتبۀ والاتری از انسانیت دست می‌یابد. در آثار او اسطوره‌شناسی وجهی غالب دارد. یکی از آن‌ها اودیپوس است که با آثار او به شهرت رسیده است. سوفوکل با پرداخت داستانی این اسطوره وگسترش آن سه نمونه از بهترین تراژدی‌ها را خلق کرده است. او از ایزدان نیز در گسترش آثار خود استفاده کرده، بدین‌سان که ایزدان موجوداتی برتر بودند و انسان موضوع تصمیمات آن‌ها. برای نمونه، اگر آن‌ها احساس می‌کردند فردی باید مجازات شود، او در واقع با عدالت مواجه شده بود و اگر احساس می‌کردند که انسان باید پاداشی دریافت کند، آن‌گاه پاداش به خاطر لیاقت خود فرد متصور می‌شد. هم‌چنین ایزدان دستی هم در آرام کردن منازعات داشتند. تراژدی ابزاری است که سوفوکل با استفاده از آن پیام خود را منتشر می‌کرد و به خاطر اثرگذاری شدید تراژدی، انتخاب این شیوه موجب شده که پیام‌های او تأثیر عمیق‌تری گذاشته باشند. شاید همین موضوع دلیل اصلی شهرت و جذابیت پایدار آثار سوفوکل باشد. https://eitaa.com/sibenaranjiadabiat
هدایت شده از پرویزن
"حافظ‌کُشی: سخنی پس از یادروز حافظ" حافظ، حافظه‌ی ماست؛ نماد خاطرات ما چه سیاه و چه سفید؛ چه تیره و چه روشن. او آیینه‌ای برای آرزوهای ماست؛ چه این جهانی و چه آن جهانی. اورا نمی‌توان در حصار حزب‌ها و نژادها اسیر کرد. حافظ شاعر سلیقه‌های گوناگون است. او اگر در روزگار ما بود، احتمالا شعر سپید و نیمایی هم می‌گفت؛ همچنان که دوستدار شعر سنتی بوده است. با شاملو و فروغ دوست بود و شعرشان را می‌پسندید؛ همانگونه که شاید با شهریار موانست داشت و از تصاویر شعر منزوی در انزوای شاعرانه‌ی خود لذت می‌بُرد. شاعران قبل و بعد از انقلاب را به اعتبار شعرشان و قوت‌کلامشان دوست داشت. باور قلبی من درباره‌ی او این است؛ هرچند هیچ سند تاریخی و رسانه‌ای برای ادعاهایم ندارم. اصولا اهل شعر سندی برای اثبات کلام خود ندارند؛ چون در جهانی دیگر سیر می‌کنند. او اهل شعر و عشق و خرد و عرفان بود؛ به قول حافظ‌شناسان، انسان کامل نه که کاملا انسان بود. حافظ مقدس نبود چون فرشتگان که "عشق ندارند"؛ هرچند به جهان قُدس ایمان داشت. قلبش مملو از شکّی یقینی بود. عاشق قرآن و ورد سحر بود؛ هرچند موسیقی را نیز دوست می‌داشت. به جهانی دیگر می‌اندیشید؛ هرچند هیچ‌گاه از این جهان و لحظه‌های خوش و رنگارنگش نگسسته بود. از نظر او، هیچ‌چیز ناپسندتر از دورویی و دروغ نیست؛ چیزی که نقُل محفل اهل سیاست است. او اهل سیاست و کیاست بود؛ اما در سیاستش عشق و مهر و انسان‌دوستی، اصول نخستین قانون اساسی‌اند. حافظ نه رند یک‌لاقبا و ملحدی است که برخی به او چسبانده‌اند؛ نه عارف سالکی که جز خدا و عالم غیب چیزی نمی‌بیند. او منشوری است بین طیف‌های مختلف رنگ و بی‌رنگی: سیاه و سفید، کبود و خاکستری و سبز و سرخ و آبی. ایرانیِ ایرانی است نه آنطور که برخی دوست‌دارند باشد؛ مسلمان مسلمان است نه چنانکه مشایخ و واعظان اعصار اراده می‌کنند؛ اهل معرفت است؛ اما نه در نظام سلسله‌ها و فرقه‌ها. او به اصول حقیقت پایبند است؛ اما وابسته به حزب و گروهی نیست و به دنبال اصلاح جهان است؛ اما وابسته‌ی بیانیه‌های شرق و غرب نمانده است. فال حافظ دلیلی بر همین رنگارنگی ذهن و زبان اوست؛ حافظی که در روزگار ما و در جغرافیای گسترده‌ی تفسیرش و در رسانه‌ها و تریبون‌های ما، تنها بخشی از جهانش را می‌توان دید. حال پیش از تعریف و مصادره‌ی حافظ به سلیقه‌ی این و آن، باید گفت که ما در شناخت و معرفی حافظ، راهی جز این دو نداریم: یا اینکه اورا رنگارنگ و همانگونه که هست بپذیریم یا اورا بکُشیم و قطعه‌قطعه کنیم؛ زوایدش را دور بریزیم و از باقی‌مانده‌ی او حافظی ناقص و شکسته‌بسته خلق کنیم. اما بدانیم که حافظ‌کشی ما در حافظه‌ی تاریخ می‌ماند. https://eitaa.com/mmparvizan
یوریپیدس (Euripides) سومین تراژدی‌نویس بزرگ یونان یوریپیدس، با اینکه از لحاظ مهارت نمایش‌نامه نویسی باسوفوکل و آسکلیوس هم‌تراز بود، اما شیوۀ هنری خاص خود را داشت. او در هیچ جنگی شرکت نکرد و هیچ‌گاه صاحبِ منصبِ اداری یا اجتماعی نشد و سرسختانه از عقاید مذهبی یونانی پیروی می‌کرد. یوریپیدس فیلسوفی بود که همواره دربارۀ مقدسات یونانی به تحقیق می‌پرداخت. به همین دلیل در جامعة غالباً مذهبی آن دوران زیاد محبوب نبود، بلکه به واسطۀ روحیۀ پرسشگرانه و نکته‌سنجش عملاً در انظار مردم فردی منفور و مورد انتقاد و اتهام بود. یوریپیدس حدود سال 480 قبل از میلاد، در جزیرۀ سالامیس به دنیا آمد. کاملاً مشخص نیست که خانوادۀ او از چه طبقۀ اجتماعی بودند، اما از آنجا که این نویسنده در رشته‌های مختلف علوم تبحر داشته، طبیعتاً باید در خانواده‌ای اشرافی و ثروتمند پرورش یافته باشد. احتمال می‌رود او نیز هم‌چون سوفوکل مطالعات فراوانی در زمینه‌های مختلف داشته اما علاقۀ خاصی به فلسفه داشته است. گرایش او به فلسفه عامل اصلی بروز روحیۀ پرسشگرانۀ او در مورد حقایق و مقدسات یونانی بود. حدوداً در سن هجده‌سالگی نوشتن نمایش‌نامه را آغاز کرد. مهارتش به او کمک می‌کرد که از منتقدان و کسانی که از وی نفرت داشتند همیشه قدمی جلوتر باشد. هم‌چنین از سال ۴۵۵ قبل از میلاد، از شرکت‌کنندگان دائم جشن ديونيسيا بوده است گفته می‌شود او 22 دوره در این رقابت‌ها حضور داشته امّا فقط چهار بار برنده شد که آخرین آن‌ها پس از مرگش بوده است.ازاین‌رو اغلب، شکست‌هایش را به اعمال نظر سلیقه‌ای داوران مربوط می‌کرد و تدریجاً از جماعت آتنی دورتر و دورتر می‌شد. یوریپیدس عاقبت، حدود سال۴۰۶ قبل از میلاد، درمقدونیه و در سن۷۴ سالگی درگذشت. تخمین زده می‌شود یوریپیدس ۹۲ نمایش‌نامه نوشته باشد که تنها هفده تراژدی از آن آثار باقی مانده است. اساطیر رکن اصلی نمایش‌نامه‌های او را تشکیل می‌دهد. آثار او عبارتند از: آندروماكه، هکوبا، ایفی‌ژنی در اوليس، باكانت‌ها، آلسستیس، مِدِآ، فرزندان هراکلس، هيبوليتوس، ملتمسان، الکترا، دیوانگی هراکلس، ایون، زنان ترويا، ایفی‌ژنی در میان توریان‌ها، اورستِس، هلن و زنان فینیکسی. گرایش فلسفی یوریپیدس واقع‌گرایی بود و این نکته در نوشته‌هایش کاملاً مشهود است. آثارش شخصیت‌هایی را معرفی می‌کنند که شبیه مردم معمولی و عادی‌اند. حتی ایزدان هم در این آثار تصویری معمولی‌تر و قابل لمس‌تر دارند و گاهی حتى تا حد انسان نزول می‌کنند. علاوه بر این، زنان نیز در آثار او نقش عمده و ارزشمندی دارند. یوریپیدس بدون توجه به مقبولیت مضامین دراماتیک سنّتی، از آثارش برای به تصویر کشیدن افکار و عقاید خود استفاده کرده است. هرچند شخصیت‌های آثار او افرادی معمولی‌اند، نگاهش به آن‌ها عموما بدبینانه است. او اعتقاد داشت مردم کوچه و بازار مذهب را بدون درک ماهیت پدیده‌ها به‌طور کورکورانه قبول می‌کنند. می‌دانیم که تراژدی از احساسات و عواطف به عنوان ابزار استفاده و حس اندوه، همدردی و همذات پنداری را در خواننده و شنونده به شدت تقویت می‌کند. یورویپیدس با علم به این مطلب، در داستان‌هایش اغلب کودکان بی‌گناه و قربانیان تحت رنج و عذاب را توصیف می‌کرد تا این تأثيرات احساسی و عاطفی را افزایش دهد. https://eitaa.com/sibenaranjiadabiat
هدایت شده از پرویزن
"شعر فلسطینی و دوره‌های آن" در میان جریان‌های شعر پایداری عرب، در دهه‌های اخیر، شعر فلسطینی از همه شکوفاتر است. شعر فلسطین را در یک تقسیم‏‌بندی کلّی می‌توان به پنج دوره‌ی اصلی تقسیم کرد: 1- پیش از اعلامیه‌ی بالفور، یعنی پیش از آنکه لردبالفور وزیرخارجه‌ی بریتانیا در 1917 اعلامیه‌ی معروف خود را صادر کرد و به‏‌طور ضمنی به صهیونیست‌ها وعده‌ی تشکیل دولت یهودی را بدهد. 2- دوره‌ی پس از اعلامیه‌ی بالفور که بیشتر متفکران و شاعران عرب، خطر را احساس کردند و آن را جدی گرفتند؛ زیرا در این فترت زمانی یعنی از 1917 تا 1948 که کشور اسرائیل رسماً اعلام موجودیت کرد، لحظه‌به‌لحظه بر تعداد مهاجران یهود به فلسطین افزوده شد. 3- دوره‌ی سوم پس از تشکیل رسمی دولت اسرائیل یعنی از سال 1948 تا شکست اعراب در ژوئن 1967 است. در این دوره قوانین ظالمانه‌ی اسرائیلی‏‌ها در مورد غصب زمین‌های کشاورزی، زندانی‌کردن آنان در روستاها، کشتار دسته‌جمعی روستاییان و به‌راه‌انداختن زندا‌ن‌های مخوف با شکنجه‌های قرون وسطایی رخ می‌نماید. 4- دوره‌ی چهارم از زمانی آغاز می‌شود که اعراب در سال 1967 از اسرائیل شکست خوردند. اهمیت این دوره بدان جهت است که اعراب دانستند که مسألۀ اسرائیل تنها به فلسطین محدود نمی‌شود.(فرزاد، 41: 1383-38) 5- در کنار چهار دوره‌ی اصلی یادشده که در کتاب‌های تاریخ ادبیات فلسطینی به آن‌ها اشاره شده، برخی منتقدان، ادبیات پس از انتفاضه‌ی(1987) مردم فلسطین را شکل‌دهنده‌ی دوره‏‌ای جدید از شعر فلسطین می‏‌دانند که می‏‌توان آن را دوره‌ی پنجم این تقسیم‏‌بندی دانست. (نک. محمدی روزبهانی، 1389: 67-68) https://eitaa.com/mmparvizan
ویرژیل (Virgil) یونانیان تنها شعرای بزرگ اسطوره‌ای نبوده‌اند. اکنون برای معرفی شعرایی که با هومر و هزیود مقایسه می‌شوند، به دورۀ اگوستین در رُم باستان می‌رویم: ویرژیل و اُوید. این دو شاعر در واقع عاملان نامیرایی اساطیر رُمی در طول تاریخ بوده‌اند. ویرژیل با نام اصلی پوپلیوس ویرژیلیوس مارو در 15 اکتبر 70 قبل میلاد در دهکدۀ آندِس به دنیا آمد. پدرش کشاورزی بود که فرزند خود را برای تحصیلات عالی به کرمونا، میلان و رُم فرستاد. ویرژیل ادبیات و فن شعر یونانی و رومی را همانند دیگر علوم به خوبی تحصیل کرد. به خاطر علاقۀ شدیدش به این رشته‌ها هیچ گرایشی به فعالیت‌های نظامی یا سیاسی نداشت. امور دنیا موجب نگرانی او نم‌شد و در واقع در نیمۀ اول عمرش انسانی مریض احوال، منزوی و به دور از اجتماع بود. با اینکه به چیزی جز مطالعاتش علاقه نداشت، به تدریج شهرتش به عنوان یک شاعر او را به سمت شکوه شهر رُم کشید و روابط دوستانه‌ای با بزرگان و نجبای این شهر آغاز کرد. با وجود جذابیت بی‌حد رم، او هرگز عشقش را به مناظر دشت‌ها و دهکده‌ها از دست نداد و این علاقه به وضوح در اشعارش مشهود است. ویرژیل در 12 سپتامبر 19 قبل از میلاد، در راهش به سمت یونان قبل از اینکه نسخۀ نهایی اِنئید(Aeneid) تکمیل شود، پس از تحمّل تبی شدید، از دنیا رفت. آرامگاه او درشهر ناپل واقع شده است. ویرژیل بیشتر به خاطر شعر حماسی انئید معروف است. این شعر روایتی است از زندگی قهرمانی به نام انئید پس از سقوط ابرشهر تروا، اقامتش در سرزمین جدید و بنیان نهادن نژادی نو. کتاب هم‌چنین شخصیت‌های اصلی اساطیر رومی را معرفی می‌کند، میرایان و نامیرایانی مانند دیدو، رومولوس، ژوپیتر و ونوس. انئید شعری فرازمانی است و الهام‌بخش عدۀ زیادی از نویسندگان گذشته و حال که حتی بعد از گذشت صدها سال تأثیرات آن در نمایشنامه‌های مدرن نیز قابل ردیابی است. انئید حتی برای آنانی که علاقه‌ای به اساطیر کلاسیک ندارند، کتابی محبوب است، گواه این مدعا این است که طی پانصد سال گذشته لاقل هر سال، انئید دوبار منتشر شده است. انئید مشهورترین اثر ویرژیل است، امّا این شاعر بزرگ آثار کمتر شناخته شدۀ دیگری هم دارد. اولین اثرش مجموعه‌ای است از ده سرود چوپانی به نام اِکلاج‌ها. بعضی از این اشعار راجع‌به زندگی مطلوب اما غیر واقعی است. تعدادی دیگر از این هم پیش‌تر رفته و این موضوعات را به دنیای واقعی آورده است و حتی برخی، آن‌چنان درگیر واقعیات شده‌اند که حتی داستان مستند تاریخی تبعید خودخواستۀ کشاورزان از مزارعشان، موضوع اصلی یکی از این اشعار شده است. دیگر اثر این شاعر به نام جورجيکس منعکس کنندۀ عشق او به مناظر حومۀ شهرهای ایتالیا است (ممکن است از این اثر به منزلۀ بیانیۀ تبلیغاتی سرزمین ایتالیا نیز استفاده شده باشد). ویرژیل در این اثر کشاورزان التماس می‌کند که به زمینهای خود بازگردند و سبک زندگی کشاورزی را دوباره احیا نمایند. ویرژیل درواقع، شاعر ملّی روم بوده است. او و آثارش در مطالعۀ فرهنگ رومی نقش به‌سزایی دارند و همین آثار موجب شده ما امروزه اطلاعاتی چنین وسیع از اساطیر رومی داشته باشیم. https://eitaa.com/sibenaranjiadabiat