eitaa logo
🏴سرای شعر محتشم🏴
364 دنبال‌کننده
4 عکس
1 ویدیو
11 فایل
📍کانال شعر حضرات معصومین علیهم صلوات الله ❤️امام صادق علیه السلام:❤️ ✍️ من قال فینا بیت شعر بنی الله له بیتا فی الجنه هر کس در راه ما و برای ما یک بیت شعر بسراید، خداوند برای او خانه ای در بهشت، بنا می کند. @stayashura99 📔وسائل الشیعه ۱۴۰۲/۰۳/۲۳
مشاهده در ایتا
دانلود
263.3K
مسیر روضه باز به سمت گودال رفت حسین کنار اب تشنه لب از حال رفت به سرزنان زینب کنار مقتل گفت از سر من دیگر سایه ی اقبال رفت (خستگی از بدنت می ریزه داره نیزه ز تنت می ریزه مگه چی گفتی عدو سنگت زد داره خون از دهنت می ریزه ) سید المظلوم سید العطشان سید الغریب غریب غریب در آن کشا کش ها پیروهن خونی عبا و عمامه میانه جنجال رفت در ان شلوغی ها برای انگشتر ساربان انگشت و برید و خوشحال رفت (گرد و خاک از سپرت می ریزه العطش از جگرت می ریزه مگه گودال چقد جا داره یه سپاه داره سرت می ریزه ) سید المظلوم سید العطشان سید الغریب غریب غریب میونه اتیش ها خیمه ها می سوختن شعله ی اتش تا دامن اطفال رفت دست اباالفضل تا به روی خاک افتاد دست حرومی ها به سمت خلخال رفت (باشه من میرم دلت می گیره داره کار قاتلت می گیره این همونیه که گفتی خواهر. جونم و مقابلت می گیره ) @stayashura313
من یه مادرم، یه مادرِ شهید... که شدم از داغ یاسم موسفید گلمُ یه جوری چیدن از تو باغ که قدِ من‌و حسین هردو خمید گلِ‌من‌کِی‌طاقت‌سه‌شعبه‌داشت؟ سُرخ‌میشدگلوش‌،نمیشد‌بوسه‌کاشت! خدا لعنت کنه این حرمله رو.. بَدجوری تیر و روی گلو گذاشت آخ.. مِن الاذن الی الاذن.. سرت آخ.. مِن الورید الی الورید.. پرت هی تلظی کردی، دست و پا زدی آخ.. بمیره از غم تو مادرت... مگه تو ثمر نداری حرمله؟! از دلم خبر نداری حرمله... پسرم شیش‌ماهه بود با تیر زدیش، مگه تو پسر نداری حرمله؟! حرمله خدام عذابت بکنه الهي خونه خرابت بکنه.. هم علی‌مو کُشتی،هم آب ندادی خدا توی آتیش آبت بکنه همه ایستادن و داغ‌مو دیدن سر شیش‌ماهمو با تیر بریدن یکی سرسلامتی بهم نگفت همه‌به‌اشک‌چشام‌می‌خندیدن چقدر غصه و غربت کشیده... این حسینِ که مصیبت کشیده یه‌قدم می‌رفت، دوباره برمی‌گشت خیلی از رباب خجالت کشیده چطوری تنت‌رو توخاک بذاریم؟ بعد تو علی دیگه غصه داریم.. یه باره دیگه بخند برای ما... من و بابائیت مگه دل نداریم! سر قبرت حالا هِق‌هِق می کنم یادِ خاطرات سابِق می کنم کاشکی نبش قبر نشی با نیزه ها من از این غُصه‌ی تو دِق می کنم مثل زهرا تو رو بی هوا زدن چون عمومُحسن توی‌ِبلا زدن با سه‌شعبه زدنِت، ولی دیگه.. سر تو چرا به نیزه ها زدن؟! میونِ بلا.. دیگه نبینمت زیرِ دست‌وپا..دیگه نبینمت جای تو، تو آغوش مَنِ گُلم روی نیزه‌ها.. دیگه نبینمت هی‌باعمه‌زینب‌ازچشات میگم دارم از خنده‌ی رو لبات میگم روی نیزه، عمو لالا میخونه.. پای نیزه، من لالا برات میگم لالا لالا لالایی علی بخواب لالا لالا لالایی.. جانِ رباب کاش نبینم روی نیزه ای، تو هم.. نبینی دست منو بین طناب از روی نیزه نیفتی پسرم نیزه میلرزه نیفتی پسرم کمی طاقت بیار اینجا پُرِ از.. ..چشمایِ‌هرزه،نیفتی پسرم زیرِآفتاب‌می‌شینم‌آب‌ نمی‌خوام شبا دیگه نور مهتاب نمی‌خوام وقتی‌که تو خوابیدی به‌زیرِخاک من‌دیگه‌به‌این‌چشام‌خواب‌نمی‌خوام بعد تو ربابْ هم بی‌یاوره بعد تو چشم رقیه هم تَره مثل زینب که برادر نداره بعد تو سکینه بی برادره.. چطوری خاطره‌هاش یادم بره؟ چطوری اشک چشاش یادم بره؟ تصویرش هنوز توی ذهنِ مَنِ... چطوری زخم لباش یادم بره؟ تَرکِ لباش مگه یادم میره..! بغضِ‌تو‌صداش‌مگه‌یادم‌میره..! هر چی از یادم بره ولی آخه.. آخرین‌نگاش مگه یادم میره...! مجتبی_دسترنج_ملتمس @stayashura313
چون پدر که روز و شب در فکر آب و نان ماست حضرت ارباب فکرِ حالِ روح و جانِ ماست مادرش دلسوزِ ما بوداست، گر که نوکریم جان ما قربان بابایش که او ایمان ماست خط به خطِ روضه هایش معجزه در معجزه خط به خطِ خطبه هایش آیه‌ی قرآن ماست نام او شاه است و ارباب است و مولا و حسین نوکر و عبد و غلامِ شاه هم عنوان ماست دوریِ از کربلا، یا در حرم زانو زدن اولی درد است اما دومی درمان ماست ای سر و سامان عالم، آه... سامانم بده بی‌سر و سامانم و ایوان‌طلا سامان ماست روضه های کربلا نور اَند اما بیشتر... روضه‌ی اصغر خروش مرثیه خوانان ماست وای..از وقتی که برده روی دستش طفل را گفته ای لشکر: علی بی آب هم قربان ماست.. گفت روزی عاشقی جوینده‌ی گنجی اگر.. «ملتمس» باب‌الحوائج گوهر تابان ماست مجتبی_دسترنج_ملتمس @stayashura313
چنان که قصد میسازند از الفاظ، معنا را خدا از آفرینش قصد کرده، خلقِ زهرا را “ولولا فاطمه” یعنی که بی زهرا نمی دیدیم نه احمد را، نه حیدر را، نه هرگز خلق دنیا را بهشت از تابش یک نور زهرا خلق گردیده عنایاتش رسیده عالَم پنهان و پیدا را صفاتش آینه دارِ صفات کبریا باشد چه برهانی از این بهتر وجود حق تعالی را چگونه در حجابی و همه عالم به دست توست؟! خدایا! فاطمه حل کرد بر ما این معمّا را کجا با تار و پودِ لفظ در توصیف می آید که ممکن نیست گنجاندن درونِ کوزه، دریا را نشسته از الف تا یاء، حیران چنین معنا بلی ظرفیّتِ وصفش نمی باشد الفبا را حماسه می تراود آنقدر از خطبه هایش که به خطبه میکَند از جای کوهِ پای بر جا را زهی عفّت، زهی عصمت، زهی بانوی نوری که علی نشنیده هرگز از زبان او تقاضا را تنور خانه ی او گرم دارد جان عالم را به رشک انداخته نورِ تنورش، طور سینا را قناتِ جنّت از نورِ قنوتِ فاطمه جاریست نمازش غرق رحمت کرده محراب و مصلّا را بلی آن فاطمه که خلق عاجز مانده از درکش که در اسمش خِرد حیران و گُم کرده مُسمّا را بلی آن فاطمه که یک عنایت از عنایاتش رسانده تا نبوت نوح و موسی و مسیحا را بلی آن فاطمه که بهر کار خانه اش حتی فرستاده خدایش “سوف یعطیک فترضی” را بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او به ما آموخت معنای تبرّا و تولّا را بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او بهم زد حیله ها و مکرهای شومِ اعدا را بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او شکست آخر سپاهِ بُت پرستِ لات و عُزّا را بلی آن فاطمه که سیره اش تفسیر قرآن است هم آیات جهادش را و هم آیات تقوا را بلی آن فاطمه که مادری کرده برای ما و از ما دستگیری می کند امروز و فردا را مسیر مدحِ شعرم را به سوی مرثیه انداخت خدا لعنت کند آن ضرب دست بی محابا را نمیدانم که سیلی با رُخش…اصلا چه می گویم؟! که حتی گل اذیت میکند آن روی حورا را دلیلش شرم از شرمِ علی بوده اگر زهرا میان شعله ها تنها صدا زد نامِ بابا را کنار بسترش با گریه میگفتند اطفالش : به دامن گیر مادرجان سرِ آشفته ی ما را گره وا میکند از کار شیعه، گریه بر مادر مگیر از ما خدایا روضه ی امّ ابیها را *شاعر: حجت‌الاسلام مقدم @stayashura313
پناه عالمیان زینبت پناه ندارد به جز تو ای شه خوبان که تکیه‌گاه ندارد اگر اجازه دهی صف کشیده از پی ات آییم که این سپاه نگوید حسین سپاه ندارد اگر اجازه دهی من به شمر رو بزنم که ای سیه دل بی دین، حسین گناه ندارد @stayashura313
436.5K
به من بی پناه پناه بده پناه عالم نمیتونم بلند شم از زمین شکسته بالم (نمیتونم پاشم ز جا خرابه حالم) ی کاری کن دوباره باز عوض شه حالم چند وقته ارباب خیلی غم دارم پای پرونده ام امضا کم دارم همیشه بین خوبیاتون اقا کم میارم نمیخوام هیج جایی دیگه جونمیو بزارم خیلی به نوکری برای تو علاقه دارم از شیر مادر میون روضه ات قد کشیدم با چای هیئت @stayashura313
🖤 عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را خواندیم بعد از ربَنا باب الحوائج را روزی ما کرده خدا باب الحوائج را از ما نگیرد کاش یا باب الحوائج را هر کس صدایش کرد، بیچاره نخواهد شد کارش به یک مو هم رسد، پاره نخواهد شد یادش بخیر آن روز ها که مادر خانه گه گاه میزد پرچمی را سر در خانه پر میشد از همسایه ها دور و بر خانه یک سفره نذری قد وُسعِ شوهر خانه مادر پدر هامان همین که کم می‌آوردند یک سفره‌ی موسی ابن جعفر نذر می‌کردند عصر سه شنبه خانه‌ی ما رو به راه می‌شد یک سفره می افتاد و درد ما دوا می‌شد با اشک وقتی چشم مادر آشنا میشد آجیل های سفره هم مشکل گشا می‌شد آنچه همیشه طالبش چندین برابر بود نان و پنیر سفره‌ی موسی ابن جعفر بود گاهی میان روضه‌ی ما شور می‌آمد پیرِ زنی از راه خیلی دور می‌آمد با دختری از هر دو چشمش کور می‌آمد بهرِ شفای کودک منظور می‌آمد یکبار در بین دعا ما‌‌بین آمینم برخواست از جا گفت دارم خوب می‌بینم
قعر مطامیری و عمامه سرت نیست یک جای سالم بر روی بال و پرت نیست درد غل و زنجیرها هیچ است وقتی معصومه را دلتنگی اما دخترت نیست از جلوه ی ماهت فقط مانده هلالی گویی که در بین عبایت، پیکرت نیست طوری شکسته ساق پایت بین زنجیر دیگر علاجی بر غم زجرآورت نیست خَلّصنی یا رب، روضه ی در پرده ی توست این ناله ها، جز یاد داغ مادرت نیست بر خاک نمناک استخوانت نرم گشته بی علت این آه و فغان آخرت نیست بر روی تخته پاره جسمت رفته اما این وزن سنگین، وزن جسم لاغرت نیست خوبیِ تخته پاره در این است، دیگر در زیر پا، جسم به خون غوطه ورت نیست قعر سیهچالت کجا و قعر گودال! کُندیِ خنجر لااقل بر حنجرت نیست حداقل دلواپسیِ دخترانت ساعات آخر در وجود مضطرت نیست هر چند در این جا غریبی، باز خوب است چشمان ساربان، پی انگشترت نیست محمد_جواد_شیرازی @stayashura313
شبیه آينه ای که جلا نیاز ندارد عزیز فاطمه مدح و ثنا نیاز ندارد کسی که مرقد موسی بن جعفر است مطافش به طوف کعبه و سعی و صفا نیاز ندارد به ازدحام گدا نیست اعتبار کریمان کریم دور و بر خود گدا نیاز ندارد اگر کمی ز غبار قدوم او برسانند شفای درد مریضان دوا نیاز ندارد کلیم وقت غریبی ز بی کسی نهراسد به گفتگوی کسی جز خدا نیاز ندارد از اژدهای زنی با دعا فرشته بسازد برای معجزه اصلا عصا نیاز ندارد نبود در خور شأنش سیاه چال وگرنه نفس کشیدن او که هوا نیاز ندارد برای سفره افطار او که هست گرسنه بس است سیلی قاتل غذا نیاز ندارد بس است دوری از دخترش برای شکنجه دگر شکنجه جلاد را نیاز ندارد نظاره بر غل و زنجیر اگر که داشته باشد به روضه خوانی شام بلا نیاز ندارد کسی که خود ملک الموت را صدا زده یعنی مسافر است، به زهر جفا نیاز ندارد به تخته پاره و این چند تا غلام چه حاجت بزرگ عرش به این چیزها نیاز ندارد هزار شکر که چندین کفن رسید و رضا هم زمان دفن پدر بوریا نیاز ندارد @stayashura313
رشته‌ی دلهای عاشق پشت این در بسته شد بار ما از خانه‌ی موسی ابن جعفر بسته شد تا خبر آمد غروب از خانه بیرون می‌زند با هجوم سائلان از صبح معبر بسته شد مشت ما را وا نخواهد کرد وقتی از کرم مشت مسکین درش با کیسه‌ی زر بسته شد آنکه از کار پیمبرها گره وا می‌کند دست و پایش در غل و زنجیر آخر بسته شد ای خدا آزاد بودن پیشکش این ظلم چیست؟ در قفس حتی پر و بال کبوتر بسته شد یک نفر با تازیانه آمد و در باز شد یک نفر با تازیانه آمد و در بسته شد تازیانه رفت بالا چشم مادر تار گشت تازیانه خورد بر تن چشم مادر بسته شد آه روی تخته پاره ساق پایش بند نیست بیش از این حرفی ندارم روضه ها سربسته شد @stayashura313
باب الحوائج هر کجا کار خودش را کرد در پاسخ آه گدا کارخودش را کرد با آنکه دستش بسته بود اما گره وا کرد این حضرت مشکل گشا کار خودش را کرد رقاصه ای را ناله هایش زیر و رو کرده درسجده ها یا ربنا کار خودش را کرد سادات روی مادر خود غیرتی هستند اصلا کتک نه ، ناسزا کار خودش را کرد وقت زمین خوردن به یاد مادرش افتاد تاریک بود و بی حیا کار خودش را کرد از چند جا رد کبودی بر گلویش بود از پشت گردن حلقه ها کار خودش را کرد سر دارد و او را کفن روی کفن کردند آن نیمه شب هم بوریا کار خودش را کرد هنگام دست و پا زدن زنجیر اذیت کرد چون نیزه ها که کربلا کار خودش را کرد خولی سنان اخنس همه تشویق میکردند درآن میانه شمرتا کارخودش را کرد شاعر: قاسم_نعمتی @stayashura313
آسمان را به روی تخته ی در می بردند تاج سر بود که باید روی سر می بردند سرو سامان همه بی سر و بی سامان بود پا به یک سوی، سر از یک طرف آویزان بود او درست است که یک همدم و غمخوار نداشت بدنش روی دری بود که مسمار نداشت جگرش پاره شده اما به دل تشت نریخت عضو عضو بدنش هر طرف دشت نریخت بود زندانی و در مجلس اغیار نرفت همره اهل و عیالش سر بازار نرفت کسی از دور به پیشانی او سنگ نزد گرگ درنده به پیرهن او چنگ نزد کنج زندان خبر از بزم می و جام نبود دخترش ثانیه ای در ملاء عام نبود سر سجاده و در حال سجودش نزدند هر دو دستش به تنش بود و عمودش نزدند تن او ماند روی خاک ولی چاک نشد تیغ خونین شده با پیرهنش پاک نشد بود مظلوم ولی هفت کفن داشت به تن گریه میکرد به جسمی که نشد و غسل و کفن @stayashura313
عالم طفیل حضرت موسی بن جعفر است مشهد سریر دولت موسی بن جعفر است این جاده از بهشت خدا می رسد زمین ایران مسیر رحمت موسی بن جعفر است در لوح سرنوشت سپیدم ، خدا نوشت : این بنده زاده،قسمت موسی بن جعفر است ایوان طلا ،حرم، قم و مشهد ، نماز صبح... اینها تمام ، برکت موسی بن جعفر است اصلا گره به کار من و تو اگر که نیست از لطف و جود و همت موسی بن جعفر است امشب برای صبح قیامت دعا بخوان آنجا که غرق منت موسی بن جعفر است آنجا که می شویم بهشتی، به این ندا: این خانه زاده حضرت موسی بن جعفر است شاعر: محمد_کابلی @stayashura313
هستی غریب و با تو کسی آشنا نشد همدم کسی به سوز دلت جز خدا نشد خرما به زهر کینه شد آغشته وای من جز سوز زهر،زخم دل تو دوا نشد معصومه خوب شد که نبود و ندیده است روح از تنت جدا شد و زنجیر وا نشد جان دادی ای غریب،به دور از وطن ولی اما غمی به مثل غم کربلا نشد شکر خدا که هفت کفن داشتی به تن دیگر برای تو کفن از بوریا نشد بر تخته پاره جسم تو تشییع شد ولی تشییع تو به زیر سم اسبها نشد آویخته به تخته ی تابوت شد سرت اما سرت به دست کسی جابجا نشد محمود_اسدی_شائق @stayashura313
به سبک به سمت گودال از خیمه دویدم من ته سیاه چال از غصه خمیدی تو از هم عالم خیر ندیدی تو دست تو در زنجیر پای در قل بود روی لبت اما ذکر توسل بود با دهن روزه زیر لگدهایی با پهلوی زخمیت شبیه زهرایی سلسله ها با تو چه کرده آقا جون؟ شده دم افطار لبانت و قربون کنج زندان بلا افتادید بمیرم که بی هوا افتادید لحظه های آخر لب تشنه یاد شاه کربلا افتادید یه پیکر زخمی که نیمه جون مونده رو پیرهنت خیلی لخته‌ی خون مونده از نفس افتادی، زار و پریشونی اشک چشمات میگه دیگه نمی‌مونی تو دل زندون و با یه مضطر می‌سوختی از غربت تو لحظه آخر از غم تو ای وای از غم تو ای داد تنت سه روزی موند روی پل بغدادی داری با چشم‌های تر می‌سوزی شب ها تت دم سحر می‌سوزی ناله هات عالم رو گریوند آقا با یه قلب پر شرر می‌سوزی اگر که در زندان تن تو پایمال شد دلتو راهی گوشه‌ی گودال شد سر تن جدت قیامتی برپاست غریب عاشورا مقطع الاعضا نه اکبری دارم نه اصغری دارم الان کنار تو برادری دارم آقا دل زینب تنش شده عریان تشنه لب افتاده سیدنا العطشان دل زخمی تو رو آزردن چه بلایی به سرت‌ آوردن نا مسلمونا میون گودال یادگار مادرت رو بردن @stayashura313
نام او را بر زبان آور حلاوت را ببین خاکبوس آستانش باش عزت را ببین در جهان فانی ما نیست خیری بی حسین نان خور شاه شهیدان باش، برکت را ببین گر چه خیلی بی وفایی دید اما باز هم دستگیری میکند از ما مروت را ببین معصیت میگیرد و خوبی به جایش می دهد در ازای قطره اشکی، تجارت را ببین راه من سوی تباهی بود سوی او نبود ناگهان چشمم به پرچم خورد، قسمت را ببین نوکر عاصی او گر راهی دوزخ شود زود بانگی می رسد برگرد حضرت را ببین در جهانی که همه از پشت خنجر می زنند سِیر در سینه زنانش کن رفاقت را ببین اینقدر دریا و دشت و کوه را زیبا مخوان در حریم او قدم بگذار جنت را ببین حُرِّ بی او را تصور کن هلاکت را نگر حُرِّ با او را تصور کن شهادت را ببین روز محشر که بیاید روضه خوان او خداست اشک ریزش مادرش زهراست، هیئت را ببین تحت امرش بود باران و برای جرعه ای منت از دشمن کشید اوج مصیبت را ببین روی محتاجان همیشه باز بود آغوش او نیزه ها را هم پذیرا شد سخاوت را ببین ساربان با اینکه دیر آمد به دیدارش ولی دست پر برگشت از مقتل کرامت را ببین آه بعد از بوسه شمشیرها بر صورتش دخترش نشناخت بابا را جراحت را ببین علی_ذوالقدر @stayashura313
ارادت به نام علی دارم و پناهی به بام علی دارم و دلی مست جامِ علی دارم و مدال غلامِ علی دارم و به این نوکری و ارادت خوشم خوشم در هوایت نفس می کشم دخیلم به موی تو یا بن الحسین دو دستم به سوی تو یابن الحسین من و آرزوی تو یابن الحسین فدای عموی تو یابن الحسین دخیلم دخیل ضریحی که نیست پناه من خسته غیر از تو کیست به نام ابالفضل راهم بده نگاهی دمی بر نگاهم بده ببین خسته جانم، پناهم بده برات خلاص از گناهم بده فدای تو و نام تو یا علی رسیدم سر بام تو یا علی تو که آمدی سجده ها پا گرفت عبادت به لطف تو معنا گرفت دعا با دعای تو بالا گرفت دعای قنوت تو ما را گرفت به یک ربّنایت حسینی شدیم به لطف دعایت حسینی شدیم تویی زینت ذکر و سجاده ها تویی مستی ناب این باده ها تویی محور صبر آزاده ها رهایم نکن در دل جاده ها رهایم کنی راه گم می کنم تو را گاه و بی گاه گم می کنم خودت حیدری، خطبه ات حیدری تو خود در عمل حیدر دیگری لبی تر کنی، بس که دل می بری، به پا می کنی در دلم محشری اگرچه تو را بین زنجیر دید تو را کوفه در هیبت شیر دید شب ظلمت و غم به سر می رسد زمان طلوع سحر می رسد شبی از مدینه خبر می رسد از این خاندان یک نفر می رسد که بانی ایوان طلا می شود مدینه خودش کربلا می شود وحید محمدی @stayashura313
کیستم من؟پیشوای چارم اهل ‌یقینـم سیّـدسجّاد، بـاب الله، زین‌ العابدینم قطب عرفان، روح ایمان، جان قرآن، رکن دینم هل اتی و کوثر و فرقان و نور و یا و سینم چون نبی مشکل‌گشایم، چون علی حبل ‌المتینم من علی بن ‌حسین بن‌ امیرالمۆمنینم نیتم، تکبیر و حمدم، کعبه‌ام، حجرم، مقامم زمزمم، سعیم، صفایم، مروه‌ام، رکنم، مقامم هم قنوتم هم سجودم هم تشهد هم سلامم هم جهادم هم زکاتم هم صلاتم هم صیامم هم حیاتم هم نجاتم هم امانم هم امینم من علی بن ‌حسین بن‌ امیرالمۆمنینم رکن میبالد که دست من نمـاید استلامش کعبه مینازد که من از سوی حق باشم امامش هر‌که ما را دوست دارد از خدا بـادا سلامش هرکه با ما بـود دشمن تـا ابد لعن مدامش من قسیم جنت و دوزخ بـه روز واپسینم من علی بن‌ حسین بن‌ امیرالمۆمنینم آسمانی ‌هـا همه محـو مناجـات شب من نور خیزد از کلام و، وحی جوشد از لب من آسمان پیچد به خود در شعله تاب و تب من ذات حق لبیک‌گـو با ذکر یارب ‌یارب من گشته محـراب دعـا آغوش رب العالمینم من علی بن‌ حسین بن‌ امیرالمۆمنینم من به شهر شام، روز شامیان را شام کردم در غل و زنجیـر دشمن یاری اسلام کردم فتــح ثــارالله را در سلسله اعـلام کـردم آل سفیان را بسی رسوای خاص و عام کردم بـا بیــان دلنشیـن و بـا کـلام آتشینـم من علی بن‌ حسین بن‌ امیرالمۆمنینم جسم بابم گشت پـامال سواران، صبر کردم پیکـرم از بام ‌هـا شد سنگ ‌باران، صبر کردم سینه‌ ام آتش گرفت از داغ یاران، صبر کردم خورد سیلی بر عذار گل‌عـذاران، صبر کردم با وجود آن که بودی دست حق در آستینم من علی بن ‌حسین بن‌ امیرالمـۆمنینم من که خود اصل دعا روح دعا قلب دعایم شامیـان بی ‌حیـا دادنـد دشنـام از جفایم حلقه ‌های سلسله‌ خون گریه کردند از برایم سخت‌تر بود از زمیـن کربـلا شـام بلایم ریختند از بام، خاکستر بـه فـرق نازنینم من علی بن ‌حسین بن‌ امیرالمۆمنینم ظلم و بیداد و ستم از دشمنان پیوسته دیدم ده عزیـز خویش را در ریسمـانی بسته دیدم چشمِ گریان، صورت خونین، سر بشکسته دیدم شامیـان را بهـر استقبـال، دسته‌دسته دیدم حمله با تیغ زبـان کردند بـر قلب حزینم من علی بن ‌حسین بن‌ امیرالمۆمنینم عمه ‌ها منزل به منزل چشمشان در اشک ‌ریزی متحـد گشتنـد اهـل شام بـا قرآن ‌ستیـزی وای بر احوال آن ‌کو خوار شد بعد از عزیزی سرخ ‌رویی خواهرم را خواست از بهر کنیزی گشت از غیرت عرق جاری به صورت از جبینم من علی بن‌حسین بن‌ امیرالمۆمنینم من که خورشید جمالم، شـد غبار غم نقابم بـا سـر پـاک پـدر بردنـد در بــزم شـرابم پیش چشمم چوب می ‌زد خصم بر لب‌ های بابم خارجـی کردنـد در اوج مسلمانـی خطابم گرچه دانستند نـور چشم ختم ‌المرسلینم من علی بن‌ حسین بن‌ امیرالمۆمنینم @stayashura313
من کیستم گدای گدایان این درم گر پانهم به جای دگر خاك بر سرم روزی اگر بناست از این در جدا شوم از هم جدا شوند سر و جان و پیکرم محتاج دام و شیفته ی دانه ی توأم هر چند در حریم تو کم از کبوترم زوّار عارفند به حق تو یا حسین ای وای من که از همه بی معرفت ترم بر پادشاهی دو جهان ناز می کنم از آن خوشم که بر در این خانه نوکرم مهر توگشت شیره ی جان و روان روح از لحظه ای که شیر به من داد مادرم فیض زیارت تو و آلوده ای چو من گر لطف تو نبود نمی گشت یاورم هر کس که دشمن است تو را دشمنش منم حتی اگر بود پدرم یا برادرم از صدق و پاکی پدر و مادرم بود گر عاشق پیمبر و آل پیمبرم یک عمر از تو گفتم و خواهم که وقت مرگ خیزد حسین حسین ز نفس های آخرم پای مرا ببند که پا بند خود کنی دست مرا بگیر که مسکین این درم من میثمم که با همه بی دست و پائیم جز دار عشق تو نبود دار دیگرم شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار @stayashura313
وَاسْمَعْ دعایی با تو در دل حرفها مانده وَاسْمَعْ ندایی که صدایم بی صدا مانده اَقْبِل به من حالا که اقبالی برایم نیست در حنجرم وقتی که بغض ربنا مانده دارم فراری می شوم از خود به سوی تو در کشتی این ناخدا تنها خدا مانده ناجی تویی راجی منم در دست های من بی ربنا هایم فقط مشتی هوا مانده وقتی که محرومم کنی روزی نخواهم خورد باید بگیری دست من را که رها مانده پوشانده ای امروز در دنیا عیوبم را اما فَلا تَفْضَحْنیِ روز جزا مانده از تو اگر دورم ولی نزدیک شد مرگم در کوله ام تنها الهی قَدْ دَنا مانده شعبان به پایان آمد و روی لبان من وای من از فریاد لَمْ تَغْفِر لها مانده خوبی تو آمال من را بیشتر کرده است مِنْکَ رَجائی از وَلا تَقْطَع به جا مانده لَمْ تَهْدِنی؟ می خواستی رسوا اگر باشم لم تَهْدِنی؟ وقتی دلیل کربلا مانده یک عمر قَدْ اَفْنَیْتُ عُمری بی حضور تو پس فَاقْبَل عُذری که‌دلیل روضه ها مانده جرم زیادم پیش عفو تو چه ناچیزو تازه عنایات علی موسی الرضا مانده بین جهنم هم تورا فریاد خواهم زد تاثیر اشک شوق در قاموس ما مانده تنها محبت راه ترک معصیت گشته با دوستت دارم جهانی روی پا مانده @stayashura313
گوشه چشمی اگر از جانب دلبر برسد دست من نیز به آن چشمه ی کوثر برسد اگر از شانه ی من بار گنه بردارید پای این بنده هم از عرش فراتر برسد باز هم توبه شکستم! بگذارید فقط باز هم فرصت یک توبه ی دیگر برسد همه ی ترس من این است که هنگام گناه عُمر این بنده ی آلوده به آخر برسد بس که آلوده ام «أبکی لِخروج نفسی» وای از آن لحظه ی سختی که اجل سر برسد خیلی از تنگی و ضیق لحدم می ترسم وحشت بیشتر آن است که مُنکر برسد همه ی خواهشم این است که در موقع مرگ سر این بنده روی دامن حیدر برسد مطمئنّم که در آن لحظه ی سخت و حسّاس حضرت فاطمه با آل پیمبر برسد چادر مادر ما کار خودش را بکند بگذارید فقط لحظه ی محشر برسد مثل هر دفعه به ارباب توسّل کردم حتماً ارباب به داد دل نوکر برسد مثل یک باز شکاری طرف میدان رفت قصدش این بود به داد علی اکبر برسد .... به روی نیزه ی لشکر, جگرش را می دید تکه تکه بدن گل پسرش را می دید @stayashura313
شبهای جمعه فاطمه با اضطراب و واهمه آید به دشت کربلا گوید حسین من چه شد؟ گردد به دور خیمه گاه آید میان قتلگاه گوید حسین من چه شد نور دو عین من چه شد؟ شبهای جمعه مصطفی با مجتبی و مرتضی آیند به دشت کربلا گویند به صد شور و نوا مظلوم حسین من چه شد؟ نور دوعین من چه شد @stayashura313
آه گرفت به ما راه گرفت دستش که بالا رفت ماه گرفت وقت و بی وقت به یادش می افتم که اون روز تو کوچه با گریه می گفتم به پرش نزن لااقل جلو پسرش نزن بی هوا نزن بسه انقدر بی حیا نزن یارالی ننه یارالی ننه یارالی ننه پر شکست کبوتر شکست دستش که بالا رفت سر شکست اهل عالم نبینید صبورم من اون روز تو کوچه شکسته غرورم بمیرم براش حوریه تاب کتک و نداشت بمیرم براش کاشکی مادرم فدک و نداشت یارالی ننه یارالی ننه یارالی ننه از خودم دیگه سیر شدم دستش که بالا رفت پیر شدم بعد کوچه نبود ازدحامی نبود حرف بازار نه بزم حرامی وا مصیبتا شهر شامه شهر بی غیرتا وا مصیبتا مثل فاطمه است همه صورتا @stayashura313