eitaa logo
🔖 تاریخ شفاهی قم🔖
7.3هزار دنبال‌کننده
787 عکس
116 ویدیو
3 فایل
🔖 تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی قم را اینجا بخوانید. 📩 هماهنگی تبلیغات: @Admintarikhqom 📩ارسال سوژه، نظر، پیشنهاد و...: @admin_tgh 🔰تلگرام: t.me/tarikhqom1
مشاهده در ایتا
دانلود
🗞روزنامه ؛ روزنامه‌ای به استواری ۴۰سال 🔹️روزنامه در شهر قم به مدیری و صاحب امتیازی تاسیس و شماره اول آن از تاریخ ۲۵ تیر ماه ۱۳۱۴ تا سال ۱۳۵۴ در شهر بدون وقفه منتشر شد. 🔸️ابوالفضل طهماسبی در سال ۱۲۸۰ شمسی در قم متولد شد و در دهم مرداد سال ۱۳۵۴ بدرود حيات گفت و در قبرستان قم مدفون شد. 🔹️ در موقع تاسیس روزنامه استوار شهر قم فاقد بوده و مدیر روزنامه به ناچار مدت ۵ ماه تمام روزنامه را در تهران چاپ و در قم منتشر می‌کرد. بالاخره پس از ۵ ماه، مدیر روزنامه با شراکت چند نفر دیگر چاپخانه‌ای به نام تاسیس کرد و از آن تاریخ به بعد روزنامه استوار در قم چاپ شد. 🔸️ طهماسبی از یک طرف با شاهان روبه رو بود. در دوران رضاخان چون اوان کار استوار بود طهماسبی باید بیشتر رژیم را می‌کرد. به همین دلیل اخبار اقدامات و فعالیت‌های او به خوبی داده می‌شود. از طرف دیگر در شهری می‌خواست کار کند که هم بود و هم آیت‌الله حائری حوزه قم را تأسیس كرده بود. به همین دلیل منش او بود. 🔸️استوار در ابتدا به صورت منتشر می شد ولی اندکی بعد به هفته ای دو شماره افزایش یافت که در چهار صفحه به قطع بزرگ منتشر می‌گردید. 🔗به کانال بپیوندید: @tarikhqom
🌀[چهارراه فاطمی- بخش دوم] ❓️ که بود؟ 🔹️سید میرمحمد قمی، فرزند حاج میرزا سید حسین، یکی از چهره‌های مشهور تاریخ اخیر ایران و از جمله عالی قدر و فقهای بود. 🔸️وی در سال ۱۲۵۲ شمسی در شهر مقدس به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی خود را نزد پدر و علمای حوزه‌ علمیه قم شروع کرد و در علوم عقلیه، ادبیات فارسی، ادبیات عربی، فقه و اصول اسلامی، حکمت، منطق و ریاضیات، تبحر یافت و به درجه رسید. 🔹️در سال ۱۲۸۸ در حالی که مشغول تدریس در حوزه‌های علمیه بود، به حکم وزیر وقت (حسن پیرنیا) برای خدمت قضایی به عدلیه (قوه قضاییه) دعوت شد و ریاست شعبه دوم بدایت حقوق را بر عهده گرفت. 🔸️در سال ۱۳۰۷ در کنار حقوق‌دانانی چون حاج سید نصرالله ، سید محسن (صدرالاشراف )، سید مصطفی و عده ای دیگر مستقیما زیر نظر علی اکبر قانون مدنی را تدوین کردند. 🔹️دکتر فاطمی در نوشتن نخستین قوانین اسناد و (قانون آیین دادرسی مدنی) نیز نقش اساسی داشته است. به مناسبت خدمات و لیاقتش احمد شاه ، عصای و به لحاظ تدوین قانون مدنی به او سرعصای مرصع اعطاء کردند. 🔸️وی در ۲۸مرداد سال ۱۳۲۴ بر اثر بیماری و در سن ۷۳ سالگی بدرود حیات گفت. پیکرش در قبرستان قم به خاک سپرده شده است. 🔗به کانال بپیوندید: @tarikhqom
🌀حاج حسین مولوی- بخش سوم 🔹️نقل می‌کنند در شبی که می‌خواست فوت کند (نهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۷۴) به خانه‌ی آسید عباس رفت و گفت: آقا سید عباس! من خیلی شما را اذیت کرده‌ام، من را حلال کن. 🔸️آقا سید عباس گفت: من فکر کردم کسی از جانب من حرفی به حاج زده است، ملاحسین گفت: من بروم در این اتاق نماز بخوانم، دیدم ملا کرد. رفتم و دیدم که ملا تسبیحش در دستش است و معلوم است، در حالی‌که داشته می‌گفته، تکیه به دیوار داده و جان به جان آفرین تسلیم کرده است. 🔹️پیکر ایشان از مسجد امام حسن عسکری (مسجد ) با حضور هزاران نفر به سوی حرم مطهر حضرت معصومه و در "آرامستان " قم به خاک سپرده شد. 🔗به کانال بپیوندید: @tarikhqom
🌀توصیف شیخ محمدحسین از قبرستان قم 🗓دوران قاجار 🔸️رغبتی که افراد به مجاورت با آن خوبان پاک و با آن بزرگان داشته‌اند، شمار قبرهایش [قبرستان شیخان] را فزونی بخشیده و از بزرگترین ایران کرده است حکومت ایران دستور داده بود آن قبور را بزدایند. 🔹️آن زمین بزرگ اکنون یکی از بوستانهای و گردشگاه عمومی شده است. وقتی از آنجا می‌گذشتم چند عمله دیدم که اموات را درآورده و با خاکها می‌بردند تا بیرون از شهر بریزند. 🔸️در آن گورستان جز مقابر بعضی مشاهیر مثل پدر شیخ و امثال وی قبری باقی نمانده است. اینها نیز در جای پرتی از گورستان قرار دارند. 📚منبع: کتاب "بند بند سرگذشتم" خاطرات محمدحسین کاشف‌الغطا 🔗به کانال بپیوندید: @tarikhqom
📸 نماز میت بر پیکر دکتر 🗓 بهمن‌ماه ۱۳۵۳ 🔸️ آیت‌الله امامت این نماز را برعهده داشتند. 🔹️مزار زنده‌یاد دکتر قریب در آرامستان قم قرار دارد. 🔗به کانال بپیوندید: @tarikhqom
🔖 تاریخ شفاهی قم🔖
🌀 شهربانی قم 🔰بخش هفتم ✍️ محسن بخشی‌نیا: 🔹اولین بار بود که توجه‌ام به تابلوی سفید مدرسه جلب شد که
🌀شهربانی قم 🔰بخش هشتم ✍️ محسن بخشی‌نیا: 🔹️بعد از دقایقی طلبه‌ها را گرفته و با صورت‌ خونین و دست و پاهای آسیب دیده به زور سوار اتوبوسها کردند. طلبه‌ها ناله می‌کردند، بعضا داد می‌زدند و شعار‌ یا مرگ یا می‌دادند. چند نفری را که خونریزی‌شان بیشتر بود با ماشین‌های دیگر به بیمارستان بردند. 🔸️حالا دیگر ساعت حدود ۶ بعد از عصر بود و نگران از اینکه اگر به خانه برگردم باید جواب‌گوی مادرم باشم. کم کم از معرکه جدا شدم و از کنار قبرستان و باغ ملی خودم را به چهارراه بازار رساندم. گوشه و کنار مردم ایستاده بودند و حرف می زدند. «چه شده و چه خبره؟» 🔹️آنهایی که از من خیلی بزرگتر بودند، ماجرا را با آب و تاب برای دیگران می‌کردند. من باید خودم را به خانه می‌رساندم. مقابل که رسیدم‌، دیدم که ماشین‌های حامل طلبه‌ها رسیده، یکی یکی طلبه‌ها را پایین می‌آورند و با باتوم از فاصله ورودی شهربانی تا طلبه‌های جوان و مسن را می‌زدند. طلبه‌ها هم داد و فریاد می‌کردند. 🔸️وارد خانه که شدم پدرم رفته بود مغازه‌اش. مادرم پرسید: «کجا بودی؟ بابات چند مرتبه آمد دنبالت، پیدات نکرد. گفت هر موقع آمد زودی بیاد ().» 🔹️گفتم کجا بودم‌ و چه‌ها دیدم. مادرم مدام آه می‌کشید و برای طلبه‌ها دعا می‌کرد و می‌گفت: «خدا لعنت کنه رو... زودی از کوچه چال خروس برو بازار و برو دکون، بابات منتطرته. جایی دیگه نریا. جایی دیگه وانستی... .» 🔸️از ترس بابا، خودم را رساندم به مغازه . نگرانم بود ولی حرفی نزد. یعنی به رویم نیاورد. مدتی بعد، زودتر از هر روز یک۱۰ ریالی داد و گفت: «دوتا نون از شاطر ( روبروی بیمارستان کامکار ) می‌گیری. زود هم می‌ری خونه.» 🔹️بدون اینکه سرم را بلند کنم، «چشم» گفتم و درحالیکه خوشحال بودم که دعوایم نکرده، از مغازه زدم بیرون. یادم آمد جلوی که رسیدم‌ هنوز داشتند طلبه‌ها را می‌آوردند و‌ می‌زدند. دو تا نان که گرفتم و به خانه که رسیدم، اذان مغرب شروع شده بود و صدایش از بلندگوهای حرم حضرت معصومه «س» یا مساجد اطراف شنیده می‌شد. 🔸️دیدم مادرم مانند هر روز عصر فرش دوازده متری را در حیاط جلو اتاق پهن کرده و بساط و شام شب را چیده است. ادامه دارد... 🔗به کانال بپیوندید: @tarikhqom