༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀༅
#حدیث سیوسوم:
🌷دعای روز جمعه
💚حضرت فاطمة(س) در دعای روز جمعه
✨ خداوندا! ما را از نزدیک ترین کسانی که به تو تقرّب جسته اند، و از موجه ترین کسانی که به تو روی آورده اند، و از موفق یافته ترین کسانی که از تو خواسته اند و به درگاهت تضرع کرده اند، قرار ده. خداوندا! ما را از کسانی قرار ده که گویی در روز قیامت که به لقای تو می آیند، تو را می بینند. ما را جز به خشنودی خود نمیران. خداوندا! ما را از کسانی قرارده که عملشان را برای تو خالص کردند و در میان همه آفریدگانت تو را بیش از دیگران دوست دارند. خداوندا! بر محمّد و آل محمّد درود فرست و ما را چنان قطعی حتمی بیامرز که پس از آن گناهی مرتکب نشویم و خطا و گناهی نکنیم.
خداوندا! بر محمّد و آل محمّد درود فرست، درودی بالنده، همواره، فزاینده، پیاپی، پی در پی، و به دنبال هم. به حق رحمت خودت، ای رحم کننده ترین رحم کنندگان.
📗بحار الأنوار : ج ۹۰ ص ۳۳۹ ح ۴۸
🥀 @yaade_shohadaa
💔 ۵ روز تا شهادت سردار دلها...
🥀نمی دانم در شهادتت چه نکته ای نهفته بود
فقط همین را می دانم که
با رفتنت هزاران هزار حاج قاسم متولد شدند
#حاج_قاسم
🥀 @yaade_shohadaa
🍂بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت؟!
🥀غنچهی نشکفته شهید "منصوره سادات صالحی"
💔سند یکی از هزاران جنایت منافقین،
مزار دختر بچه چهار ساله سیدی است که
توسط گروهک تروریستی منافقین
دزدیده و تکه تکه شد.
عموی منصوره سادات، عضو سپاه پاسداران بود. او به همراه مادرش به منزل عمو رفته بود، که منافقین به گمان اینکه فرزند پاسدار است، او را دزدیدند، سرش را بریدند و جنازه اش را مُثله و قطعه قطعه کردند
و بقایای پیکر تکه تکه شده اش را جلوی در خانه عمویش رها کردند.
♦️تلاوت سوره ی «کوثر» هدیه به غنچهی نشکفته شهید "منصوره سادات صالحی"
#شهدای_کودک
#دهمینچلهتوسلبهشهدا
#روز بیستوششم
🥀 @yaade_shohadaa
#عروج_عاشقانه
🥀«۸ دی ماه»
🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹
💔 شهید منصور شریفی در سوم دی ماه 1343 در بخش شهداد کرمان به دنیا آمد.
این جانباز ۷۰ درصد ، پس از تحمل سالها رنج و مشقت زیاد در سال ۹۶ به یاران شهیدش پیوست.
♦️هدیه به روح شهید بزرگوار منصور شریفی یزدی «صلوات»
#شهید_دفاع_مقدس
🥀 @yaade_shohadaa
#معرفی_کتاب
📚 درگاه این خانه بوسیدن است
📖کتاب درگاه این خانه بوسیدنی است نوشته زینب عرفانیان است. کتاب درگاه این خانه بوسیدنی است خاطرات فروغ منهی مادر شهیدان داوود خالقیپور، رسول خالقیپور، علیرضا خالقیپور است.
کتاب درگاه این خانه بوسیدنی است خاطراتی از زندگی این بانوی بزرگوار است که شاهد شهادت فرزندانش در راه وطن بود. این کتاب روایتی اندوهناک و سرشار از شجاعت است که نسل امروز را با حقیقت دفاع مقدس بیشتر آشنا میکند.
#امام_زمان
#حجاب
🥀 @yaade_shohadaa
#برشی_از_یک_کتاب
#درگاه_این_خانه_بوسیدنی_است
🥀لب روی لبهایش گذاشتم. انگار یک تختهچوب زیر لبم آمد. سخت و خشک. هیچ گوشتی به تن بچهام نمانده بود. یاد روضه اباعبدالله کنار پیکر علیاکبر دلم را چنگ زد. آقا کنار پیکر پسرشان چه کشیدند؟ بچههایم خاک پای علیاکبرش هم نبودند. چشمهایم را بستم. صورت به صورت علی. عمیق نفس میکشیدم تا بوی جانش در مشامم بماند. دیگر نه چیزی میدیدم، نه چیزی میشنیدم. از این دنیا جدا شده بودم. شناور در بیوزنی و خلسهای عمیق. جایی میان زمین و آسمان. جایی در انتظار بهشت. دستم را زیر سرش بردم تا بغلش کنم؛ مثل وقتی به دنیا آمد.
پرستار در پتو پیچیده بودش و کنارم خواباندش. چشمهایش مثل امروز بسته بود. به خودم چسباندمش. مشتهای کوچک و هاله صورتی لپهایش را بوسیدم. زیر گلویش را بو کردم؛ بوی بهشت میداد.
داوود و رسول چه ذوقی کردند از دیدن برادر کوچکشان. تا نصفهشب دور علیرضا میپلکیدند. اسباببازی پیدا کرده بودند. مادرشوهرم و محمودآقا هم ذوقشان کمتر از بچهها نبود. آن شب همهمان ذوقزده از ورود مهمان جدید تا دیروقت بیدار ماندیم.
روز اول که به خانه محمودآقا آمدم، حتی فکرش را هم نمیکردم بتوانم یک روزِ دیگر اینجا دوام بیاورم؛ چه برسد به اینکه سه بچه قدونیمقد داشته باشم.
روز عقدم همه مشغول کار خودشان بودند و من هم مشغول بازی. خوشحال از آنهمه مهمانی که در خانه بود، جولان میدادم و میوه و شیرینی میخوردم. نمیدانستم اینهمه بروبیا برای مراسم عقد من است. وسط شیطنتها و سرک کشیدن میان بزرگترها، خاله بهجت صدایم زد. چادر سفیدی را سرم کرد و صورتم را بوسید:
-فروغ جان! الان یه آقایی میاد ازت امضا بگیره. هر جا رو گفت، امضا کن.
موهایم را از کنار صورتم، زیر چادر میداد که عمو محسن و عاقد آمدند. عاقد کت بلندی تنش بود. دفتر بزرگی را مقابلم باز کرد. عمو محسن قلم را در جوهر فرو برد و دستم داد:
-قزم امضا اله.
با یک دست چادر را محکم زیر گلو چسبیده بودم و با یک دست امضا میکردم. ذوقزده و خوشحال از آنهمه امضا.
از روز بعد رفت و آمدهای زنانه شروع شد. خاله و عزیز مدام در راه بازار بودند. از خرید عروسیام همین تنها ماندن در خانه نصیبم شده بود. صبح میرفتند و ظهر با یک کفش سفید برمیگشتند. کفش را پایم میکردند، میدیدند کوچک است. بعد از ظهر میرفتند و مغرب با یک جفت کفش دیگر میآمدند که برایم بزرگ بود. برای هر تکه از خریدم چند بار این راه را میرفتند و میآمدند. داستانی شده بود. یکی نبود بگوید: «مگر کاری زنانهتر از خرید عروسی هم وجود دارد؟ خب این بچه را هم همراه خودتان ببرید.»
#جمعه
🥀 @yaade_shohadaa
#معرفی_فیلم
🎥فیلم سینمایی "تگرگ و آفتاب"
🎬اطلاعات فیلم:
سال تولید: ۱۳۹۳
مدتزمان فیلم: ۹۸ دقیقه
ژانر: اجتماعی
کارگردان: رضا کریمی
نویسنده: رضا کریمی
بازیگران: پریوش نظریه، جواد عزتی
✍🏻یحیی که رزمنده جوانی است و برای یک مرخصی چند روزه به شهر آمده ناخواسته در موقعیتی خاص قرار میگیرد و تردید در اینکه در شهر بماند یا دوباره به منطقه برگردد و...
#امام_زمان
#غزه_مظلوم
🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔مادرانههای شهدایی
❤️🔥دقایقی با دلتنگیهای مادران شهدا
🥀روایت بانو عزت ابوعلی عطاآبادی
مادر شهید مهدی بهرامی
#رفیق_شهید
#طوفان_الاقصی
🥀 @yaade_shohadaa
🍁 او کف پای مرا میبوسید و من، دانهدانه انگشتهای او را ...
💔مادرش میگفت: «نمیتوانست سختی ما را ببیند. آن روزها با هزار زحمت ۲ تا اتاق موقتی ساختهبودیم و خانهمان چیزی به اسم حیاط و دیوار نداشت. حسن که از جبهه آمد مرخصی و آن وضعیت را دید، دلش طاقت نیاورد. با پسانداز خودش سفارش داد ۲ کامیون سنگ آوردند. با همان سنگها دورتادور آن ۲ اتاق را دیوار کشید و خیالش از امنیت خانه راحت شد. پسر ارشدم بود و تا دلت بخواهد عزیز... هم درس میخواند هم کار میکرد تا کمکحال پدرش باشد. عصرها که با دستهای سیاه از کارگاه جوشکاری میآمد، از قنات آب میکشیدم تا دستهایش را بشوید. اما قبل از آن، اول، دانهدانه آن ۱۰ انگشت سیاه و کثیف را میبوسیدم. خجالت میکشید، ناراحت میشد، اعتراض میکرد، اما من با افتخار میگفتم: پیامبر خدا (ص) هم دست کارگر را میبوسید... دردسرت ندهم. اینقدر برایت بگویم که هر کاری میکردم، به خاطر او بود؛ به خودم میگفتم: بلند شو خونه رو جارو کن که الان حسن میاد. زودتر غذا رو آماده کن که حسن برسه حتماً خیلی گرسنهست و... آخه نمیدانی چقدر زحمت میکشید و چطور برای آسایش ما، راحتی را به خودش حرام کردهبود. دلم میخواست بداند قدردان زحماتش هستم. اما او خودش از همه قدرشناستر بود. تا از راه میرسید، صورت و دستم را میبوسید. حتی گاهی مینشست و کف پایم را هم میبوسید. وقتی اعتراض میکردم، میگفت: «مگه نشنیدی میگن بهشت زیر پای مادره؟ من با این کار دارم توی بهشت سیر میکنم...»
🍂خاطره از مادر شهید حسن حاجی حسن
#رفیق_شهید
#مادر
🥀 @yaade_shohadaa
༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀༅
#حدیث سیوچهارم:
🌷دعای روز شنبه
✨حضرت فاطمة(س) در دعای روز شنبه
🌟 خدایا! گنجینه های رحمتت را برای ما بگشای و به ما ـ ای خدا ـ رحمتی ارزانی دار که از آن پس، ما را در دنیا و آخرت، عذاب نکنی، و از نعمت گسترده ات ما را رزق حلال و پاکیزه روزی کن، و ما را محتاج و نیازمند کسی جز خودت مگردان، و سپاسگزاری ما را از خودت، و نیازمندی و درویشی ما را به درگاهت زیاده کن، و با تو، بی نیازی و کفایت از غیر تو است.
🌴بار خدایا! در دنیا، برای ما گشایش قرار ده. خدایا! به تو پناه می بریم از این که در هیچ حالی، روی خویش را از ما بگردانی؛ بلکه همواره توجّه تو را خواهانیم.
☘بار خدایا! بر محمّد و آل محمّد، درود فرست و آنچه را تو خود دوست داری، به ما عطا کن و آن را نیروی ما برای آنچه تو دوست داری، قرار ده، ای رحم کننده ترین رحم کنندگان!
📗بحار الأنوار : ج ۹۰ ص ۳۳۸ ح ۴۸
🥀 @yaade_shohadaa
💔 ۴ روز تا شهادت سردار دلها...
🥀مرحبا ای شهید زندۀ عشق
پیش ارباب، روسپید شدی
تلخ بود این خبر، جدید نبود
سالها پیش از این شهید شدی
#حاج_قاسم
🥀 @yaade_shohadaa
🍂بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت؟!
🥀غنچهی نشکفته شهید "فاطمه سادات طالقانی"
💔فاطمه سادات، بیست و سوم تیرماه ۱۳۵۷ بدنیا آمد.
پدرش مسئول فرهنگی جهاد سازندگی ماهشهر بود و از اصفهان به همراه خانواده برای خدمت در جهاد به ماهشهر آمده بود.
نهم تیر ماه سال ۱۳۶۰، در ماهشهر منافقین کانکسی را که او شب ها به همراه همسر و فرزندش در آن می خوابیدند، آتش زدند و دخترش که حدود دو هفته به تولد سه سالگیش مانده بود، زنده زنده در آتش سوخت و پَرپَر شد. جسم نازنینش در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد.
♦️تلاوت سوره ی «کوثر» هدیه به غنچهی نشکفته شهید "فاطمه سادات طالقانی"
#شهدای_کودک
#دهمینچلهتوسلبهشهدا
#روز بیستوهفتم
🥀 @yaade_shohadaa
🌀 مقام معظم رهبری (حفظه الله):
🔰 بصیرت یعنی اینکه بدانیم شمری که سر از حسین برید همان جانباز صفین است که تا مرز شهادت پیش رفت.
🇮🇷 نهم دی ماه، روز بصیرت و میثاق امت با ولایت گرامی باد.🇮🇷
🥀 @yaade_shohadaa
#عروج_عاشقانه
🥀«۹ دی ماه»
🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹
💔 شهید جهان آرا اهل روستای محمدآباد از توابع شهرستان جغتای و از درجه داران کادر نیروی انتظامی جمهوری اسلامی بود که در شهرستان سرایان در اثر تیراندازی جان خود را از دست داد.
♦️هدیه به روح شهید بزرگوار نورالله جهان آرا «صلوات»
#شهید_امنیت
🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#به_وقت_حاج_قاسم ❤️
🥀صحبتهای کمتر شنیده شده از حاج قاسم سلیمانی درباره بوسیدن پای مادر...
#حاج_قاسم
#روز_مادر
🥀 @yaade_shohadaa
💔 پیکر مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی پنج تکه شده بود و سر نداشت
💔سردار سیدمحمد باقرزاده: آن شبی که ما در معراج شهدای تهران به وضعیت پیکر حاج قاسم سلیمانی و همراهانشان رسیدگی میکردیم، وضعیت خاصی داشتیم. اجزای پیکرها با هم مخلوط شده بود و باید تکه ها و بدن های اربا اربا شده این شهدا به پیکر اصلی ملحق میشد.
💔پیکر شهید ابومهدی المهندس و شهید حاج قاسم سلیمانی چند تکه شده بود. بدن حاج قاسم پنج تکه شده بود. باید اجزا را ملحق میکردیم. دیانان آنها سریع بررسی شد و شب قبل از مراسم وقتی بدنها میخواست برای نماز به اقامت حضرت آقا در دانشگاه تهران آماده شود، ما به معراج شهدای تهران آمدیم.
💔برای پیکرها امکان غسل نبود. باید آن را تیمم میدادیم از نظر خودمان آنها را تیمم داده، کفن کرده و تجهیز و آماده کردیم و بعد در تابوتها قرار دادیم و برای برنامه های بعدی و تشییع آماده شد.
💔خدمت حضرت آقا عرض کردم آقا ما برای آماده سازی پیکر مطهر شهدا اقدام کردیم. نمیشد آنها را غسل بدهیم، تیمم داده و تجهیز شدند. کفن، پنبه، پارچه، نایلون و وسایل دیگر موجود بود، ولی در آمادهسازی این پیکرها خیلی اذیت شدیم. به این معنا که به سختی تکه پاره های این پیکرها را جمع و جور کردیم. گوشت های پراکنده را سامان دادیم تا بتوانیم در قالب یک پیکر درآورده و آنها را در تابوت قرار دهیم.
❤️🔥شهید سلیمانی سر نداشت، بخشی از کتف ایشان باقی مانده بود و بخشی از مچ پا به پایین و دست و اجزایی که کوبیده شده بود. اینها اربا اربا بودند. من اینها را خدمت آقا عرض کردم و بعد هم به کربلای حضرت اباعبدالله اشاره کردم و گفتم «ما که با این وضعیت به سختی شهیدان را جمع و جور کردیم، نمیدانم امام زینالعابدین در کربلا چگونه تنها با بوریا پیکر حضرت اباعبدالله علیه السلام را مهیای تدفین کردند؟!».
🥀آقا فرمودند «شما به زحمت افتادید اینها شهید معرکه بودند» یعنی غسل و کفن نداشتند در حقیقت این همه بحثی که ما کردیم، دیدیم با یک فتوای فقهی یکدفعه فضا عوض شد و این شهیدان به حکم «لایغسل و لایکفن» نیازی به غسل و کفن نداشتند. حتی تیمم هم نداشتند.💔
#حاج_قاسم
🥀 @yaade_shohadaa
༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀༅
#حدیث سیوپنجم:
🌷حضرت زهرا سلام الله علیها:
خِيَارُكُمْ أَلْيَنُكُمْ مَنَاكِبَ، وَ أَكْرَمُهُمْ لِنِسَائِهِم...
💬 بهترین شما کسانی هستند که نرمخوتر (و مهربانتر) هستند و به زنانشان بیشتر احترام میگذارند.
📚 دلائل الامامة، ص۷۶
🥀 @yaade_shohadaa
💔 ۳ روز تا شهادت سردار دلها...
🥀این روزها عجیب نیازمند نگاهت شدهایم...
#حاج_قاسم
🥀 @yaade_shohadaa
🍂بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت؟!
🥀غنچهی نشکفته شهید "فریده طلائی بسطامی"
💔اول شهریور ماه سال ۱۳۶۱ در خرم آباد متولد شد. پدرش محمد نام داشت.
سیام دی ماه سال ۱۳۶۵، بر اثر بمباران هوایی دشمن بعثی، همچون گلی پرپر شد و به شهادت رسید و در فاز دوم بهشت رضا شهر خرم آباد به خاک سپرده شد.
♦️تلاوت سوره ی «کوثر» هدیه به غنچهی نشکفته شهید "فریده طلائی بسطامی"
#شهدای_کودک
#دهمینچلهتوسلبهشهدا
#روز بیستوهشتم
🥀 @yaade_shohadaa