🌷اهالی آسمان🌷
#فرازی_از_وصیت_نامه_شهید🌹
بار خدایا...
اگر مسئولیتی به من واگذار شد و من سوءاستفاده کردم و یا زندگی دنیایی مرا به خود جذب کرد
لحظهای امانم مده و نابودم کن!
#شهید_جعفر_شیرسوار🕊🌹
#قائمشهر
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
@yadyaaran
🥀 #بر_بال_خاطره_ها🕊
🌹به ما در خصوص اجرای احکام اسلامی و مسائل شرعی و تنها نگذاشتن امام تاکید می کرد . رفتارش با دوستان بسیار صمیمی بود . هیچ وقت دورویی ، نفاق و دو به هم زنی در وجودش نبود.
🌹 عشق و علاقه زیادی به خواندن نماز شب داشت چنانکه دوستان دانشگاهی اش می گفتند ماه مبارک رمضان بود با هم داشتیم درس می خواندیم ساعت یک شب بود. ایشان می گفتند من خسته شدم می خواهم بروم بخوابم . این رفتن یک شب ادامه داشت تا این که ما گفتیم برویم ببینیم که او می رود واقعاً می خوابد . دیدیم او نمی خوابد به نماز خانه می رود و در آنجا نماز می خواند و با خدا راز و نیاز می کند .
🌹علاقه زیادی به کتب شهید دستغیب و مطهری داشت همچنین به کار بنایی علاقمند بود . اگر دوستان و اقوام کاری در زمینه بنایی داشتند کمک می کرد.
🌴 #راوی: هوشنگ ابراهیمی، برادر شهید
🥀 #شهید_قربانعلی_ابراهیمی_کفشگری 🕊🌷
🥀 #قائمشهر _ روستای ارطه
🥀 #بر_بال_خاطره_ها 🕊
🍃 #پدرانه
🌿ایشان علاقه زیادی به مدرسه داشت همیشه قبل از این که مدرسه باز شود در مدرسه حضور داشت و تا آخرین سال تحصیلی اش شاگرد نمونه کلاس بود . اوقات فراغتش را اصلاً به بطالت نمی گذراند به ورزش فوتبال و کشتی می پرداخت یا به بچه های کوچکتر از خودش قرآن و نماز یاد می داد..
🌿بسیار به مقید به حق و حقوق مردم بود. چنانکه یک بار با اعضای خانواده می خواستیم با ماشین به مشهد برویم در نزدیکی جنگل گلستان چوپانی با دست به من اشاره کرد و می خواست سوالی از من بپرسد .
🌿من با شوخی فرمان ماشین را به سمت چوپان گرفتم و چوپان ترسید و از جاده فرار کرد. محمدعلی بسیار ناراحت شد با وجود این که حدود ۱۰۰ متر از او دور شده بودیم از من خواست که برگردم و ایشان پیاده شدند و چوپان را بغل کرد و بوسید و از این کار من معذرت خواهی کرد.
🌿یا زمانی که من داشتم خانه مان را سنگ کاری می کردم به من گفت :«پدر جان این کار را نکنید با این کار عرش خدا به لرزه در می آید . »
گفتم چطور ؟
گفت :«الان وضع مردم ما خوب نیست .»
گفت: «با این کار شما اذیت می شوند . »
👤 #راوی: پدرشهید
🥀 #شهیدمحمدعلی_ابراهیمی_جمنانی 🕊
🥀 #قائمشهر
🥀 #بر_بال_خاطره_ها 🕊
🌸 #مادرانه
🌾بسیار مهربان و رئوف بود و حاضر بود خودش چیزی نخورد و به برادر و خواهرش بدهد .او همراه استاد قربان به کار بنایی مشغول شد و پولی که از این کار به دست می آورد به آن هایی که وضع مالی شان خوب نبود کمک می کرد در همه حال بسیجی وار زندگی می کرد .
🌾چنانکه در منزل پدرش تشک پهن می کردند بسیار ناراحت می شد و می گفت من روی زمین می خوابم مگر بچه هایی که روی زمین می خوابند چه فرقی دارم . یا یک شب پدرش ماهی سفید خرید .آن ماهی سفید را برای ما زهر مار کرد می گفت:« پیرزن با دادن ۴ تا تخم مرغ به جبهه کمک می کند . حالا پدر برای ما ماهی سفید خرید بخوریم .من نمی خورم!»
🌾در خصوص امانت داری اش این که یک بار ۲۰۰ تومان پول پیدا کرد به من گفت مادر من ۲۰۰ تومان پول پیدا کردم دادم به شخصی در مسجد صبوری تا صاحبش را پیدا کند . این چنین اتفاق خیلی برایش پیش می آمد که حق را رعایت کند.
🌼 #راوی: مادر شهید
🥀 #شهیدمحمدعلی_ابراهیمی_جمنانی 🕊
🥀 #قائمشهر
✨ #شبتون_شهدایی ✨🌙
🥀 #بر_بال_خاطره_ها 🕊
🌿 از نظر اعتقادی بسیار معتقد بود، نماز و روزه اش را به جا می آورد یک روز استاد کارش به او گفت برویم خانه ی ما پی بکنیم . با هم رفتند به منزل شان ماه رمضان بود ظهر که شد آن ها رفتند ناهار بخورند به رضا هر چه اصرار کردند بیا غذا بخور با این که کوچکتر از ان ها بود به هیچ وجه قبول نکرد روزه اش را بشکند و غذا بخورد علاقه ی زیادی برای رفتن به جبهه داشت . رفتن به جبهه را لبیک به امام حسین می دانست .
🥀 #شهیدسیدرضا_ابراهیمی_دوکی 🕊🌴
🥀 #قائمشهر
🍃 #شهیدی که #بورسیه #هند مانع عزیمتش به #جبهه نشد.🌷شهید محمدرضا وطنی▪️#ولادت:۲۶آبان۱۳۳۴/سیدمحله،#قائمشهر▪️#شهادت: ۷مرداد۱۳۶۱/منطقه #كوشك،عملیات #رمضان ...
⚽️ نام «شهید وطنی» برای اهالی فوتبال نامی آشناست، از آنرو که «شهید وطنی» نام ورزشگاهی است که میعادگاه هواداران عاشق #نساجی مازندران است.«فوتبالیست شهید محمدرضا وطنی» با وجود پذيرش در دانشگاه هندوستان به جای انتخاب ميدان علمی، ميدان مهمتر و واجبتر، یعنی ميدان جنگ را انتخاب كرد. او در واقع بورسیهی دانشگاه امام خمینی(ره) شده بود. خواهر شهيد وطنی میگوید: در مراسم برادرم از چندین روستا آمده بودند، تعجب کردم، پرسوجو کردم و آنان در حال گريه از تلاش محمدرضا و دوستانش براي ساخت خانه و كمك در زمان برداشت محصول كشاورزی برای خانوادههای مستضعف گفتند.
.
📩 وصيتنامه: من به پيروی از خمينی روح خدا و به حكم وظيفه شرعی، خود را موظف دانستم تا براي دفاع از مكتب و ميهن اسلامی و رويارويی و ستيز با بعثيون كافر، داوطلبانه به جبهه بيايم و شهادت را شرافتمندانهترين مرگها و رستگاری قطعی و بالاترين مرحله تكاملی میدانم تا شايد اگر لايق بودم خدا توفيق شهادت را نصيبم گرداند.
.
🚩 همچنین برادر کوچکتر #شهید محمدرضا «#شهید حاج عیسی وطنی» نیز در ۴ #خرداد ۱۳۶۷ در #شلمچه به برادر #شهیدش پیوست.