فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ سلام #مادر
حاج محمود کریمی
🌺 #میلاد_حضرت_زهرا (س) #روز_مادر 🌸
🍬🌼🍰
🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
@yadyaaran
#شهیدیکهحاضرشدسرشبرهولیعملیات(فتح المبین)رالونده....
تک #فرزند بود و عزیز دل خانواده ، به شش زبان دنیا کاملا مسلط بود ،۱۷ سالش که بود یه روز اومد به #مادر گفت میخوام برم #جبهه ، مادر گفت تو عصای دست منی ، نرو . #عباسعلی میگه :امام گفته .
و مادر #ولایت مدار، مطیعانه، میگه: پس برو...
توی #جبهه میخواستن یه کار بی خطر و یا پرسنلی بهش بدن ، اما خودش میگفت: #گردان_تخریب.
یه روز #شهیدخرازی گفت:چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو# منفجر کنن. پل کیلومترها پشت سر #عراقیها بود...پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود.قبل از رفتن حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: " به هیچوجه با #عراقیها درگیر نمیشید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقیها فهمیدند و #درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات #لو بره... و تخریبچی ها رفتند...
یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم #منفجر نشده ، یکی شونم برنگشته... اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقیها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و #اسیر شد...
زمزمه لغو عملیات مطرح شد. گفتند ممکنه #عباسعلی توی #شکنجه ها لو بده. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده ، سرش بره زبونش باز نمیشه. برید عملیات کنید...
عملیات #فتح_المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه #دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه #پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه. گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه... اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه #عباسعلی رو #شکنجه کردند چیزی نگفته. اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند....
در اصل عباسعلی به نمایندگی از همه ی همرزمانش ؛ به تمامی عالم این حقیقت را که ما برای مکتب، دین، رهبر، ناموس، #مملکت سر میدهیم؛ اما شرف نمیدهیم را بیان کرده بود.
و لیکن هر کسی ما، نسل ما و کودکان ما را بخواهد بشناسد همین یک #خاطره بالا برای آنان بس است...
🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
@yadyaaran
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹
پنج شنبه است ...
وعده دیدار #مادر با #فرزند !
تو هم دلت پر ڪشید ؛
به ڪربلا که نشد برویم
به گلزار #شهدا می شود ...
#شهدا_را_یاد_ڪنید
#با_ذڪر_صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
#پنجشنبه_های_دلتنگی
🥀
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
@yadyaaran
🌸🍃
💌#شھیدانہ
به دلیل تصادفی که در اردیبهشت ماه داشتند دچار کمر درد شدید شدند و دیسک ایشان تحت فشار بود ولی هر وقت #مادر_بزرگوارشان تماس میگرفتند ایشان مینشستند یا #می_ایستادند. همسرشان به ایشان میگفت استراحت کن ایشان که شما را نمیبینند ولی شهید میگفتند #مادر نمیبینه ولی #خدا که میبینه!
✨#ادب_شهید
🌹#شهید_سیاهکالی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
شبتان با یاد شهدا شهدایی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
@yadyaaran
#قرار_عاشقی
از خیابان #شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!🤔
.
🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی؟...
جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞
.
🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز #یا_زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم😓 از کوچه گذشتم...
.
به سومین کوچه رسیدم!
🌷شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
.
به چهارمین کوچه!
🌷شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی؟!
برای دفاع از #ولایت!؟!
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...😓
.
🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم😓، از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
.
🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس، نگهبانی #دل...
کم آوردم...😭
گذشتم...
.
🌷هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم #مدارس !
هم #دانشگاه !
هم #فضای_مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم😞 و گذشتم...
.
🌷هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...
.
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
.
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...😭😭😭
.
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
#تمام
.
از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا، نمی توان گذشت...
🌷🌿🌷🌿🌷🌿
#وصیت_شهدا
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
@yadyaaran
#کتاب_خاطرات_شهید_علی_خلیلی
✍در روزگاری که یک دنیا به دروغ شعار #زن #زندگی #آزادی سر می دهند، یک «خوش غیرت» برای دفاع از زن، زندگی، آزادی و نجات دو دختر از چنگال ۶مرد مست در شبی تاریک، شاهرگش را زیر تیغ می برد تا نشان دهد #قهرمان کیست!!
رد خنجر بر حنجر او جاودانه شد!!
سپس مادر او، به درخواست شهید و در لحظات آخر حیات مادی او، قاتل را می بخشد تا داستان واقعی ما قهرمانی دیگر از جنس #مادر داشته باشد...
🔅در شب ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها به یاد او که حضرت زهرایی بود؛
📚جشن امضا و آئین رونمایی از کتاب «تنها برای لبخند»
💠شرحی از حیات جهادی و عروج عارفانه مربی مجاهد، شهید علی خلیلی
🔰به قلم : حجةالاسلام بهنام حشمدار
🔆با حضورخانواده ودوستان شهید🔆
📌پنجشنبه ۲۲ دی ماه ۱۴۰۱ ساعت ۱۴
🌐فلکه دوم صادقیه، بلوار فردوس شرق، فرهنگسرای فردوس
#حجتالاسلامبهنامحشمدار
#شهید_علی_خلیلی
#انتشارات_شهید_کاظمی
#تنها_برای_لبخند
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛
مادری بود بنام ننهعلی
آلونکی ساخته بود در بهشتزهرا بر قبر فرزند شهیدش
شب و روز اونجا زندگی میکرد، قرآن میخوند
سنگ قبر پسرش بالشش بود و همونجا هم چشم از دنیا میبندد و کنار فرزندش خاک میشود
این داستان یک #مادر شهید است
خدا کند که در روز قیامت شرمنده این مادر نشویم...
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛
💠 سال 62 یا 63 بچههای #سپاه که دم درب #ریاست_جمهوری بودند گفتند یک پیرزنی از #اراک آمده و میگوید من حضرت #آقا را میخواهم ببینم. من رفتم گفتم بفرمایید #مادر! کاری داری شما؟ گفت که والله هر چی دارم و ندارم برداشتم آوردم بدهم به آقا برای #جبهه. من رفتم خدمت حضرت آقا و عرض کردم این طور شده است. گفتند سریع بگویید بیاید داخل. رفتم او را آوردم داخل. یک زیلو، یک سجادة نماز، یک #انگشتر یا #النگو - در حدّ همین چند قلم بود که - به حضرت آقا داد و گفت من دیگر امیدی به زنده بودن ندارم. همینها را دارم از مال دنیا و آمدم اینها را از طریق شما به جبههها بدهم و به این وسیله دِین خودم را ادا کرده باشم.
.
حالتی در آقا به وجود آمده بود که اصلاً وصفناپذیر بود. عظمت این زن را میدید که از اراک راه افتاده آمده و هر آنچه دارد و ندارد برای جبههها میدهد. او بعد مورد تفقد حضرت آقا قرار گرفت و تشکر کردند. بعد از اینکه آن پیرزن رفت، آقا یکی از کارمندان دفتر را صدا کردند و گفتند بروید آدرسش را بگیرد و در حدّ ممکن نیازهای اولیهاش را برطرف کنید. آن سجاده را آقا تا زمانی که در ریاست جمهوری بودند به عنوان سجادة خودشان حفظ کردند. البته چندین برابر پول آن را آقا به حساب جبهه واریز کردند، یعنی در واقع آن را خریدند. بعد فرمودند که بقیهاش هم در موزه باید باشد.🇮🇷
.
#خاطره
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
💢 #مادر #یوسف:
#من #مظلوم_ترین #مادر #شهید #ایران هستم...
.
▪️پسرم یوسف بعد از عملیات آزادسازی خرمشهر برگشت، کوموله ها ریختند و یوسف رو دستگیر کردند، گفتند به خمینی توهین کن یوسف این کار رو نکرد.به من گفتند توهین کن گفتم چنین کاری نمیکنم گفتند: بچهت را میکشیم بازهم قبول نکردم پسرم رو بستند به گاری و جلو چشمم سر از تنش جدا کردند و با ساطور دست ها و پاهاش را قطع کردند، شکمش را پاره کردند و جگرش را درآوردند.
گفتند به خمینی توهین کن بازم توهین نکردم من رو با جنازه تکه پاره شده پسرم در یک اتاق گذاشتند و در رو قفل کردند؛ بعداز ۲۴ ساعت در را باز کردند گفتند: باید خودت پسرت را دفن کنی گفتم : من طاقت ندارم خاک روی سر پسرم بریزم گفتند: دستانت را میبندیم پشت ماشین و تو روستاها میگردانیم...
.
▪️شروع کردم با دستان خودم قبر درست کردن، با گریه میگفتم:یافاطمةالزهرا، یازینبکبری... انگار همه عالم کمکم میکردند برای حفر قبر پسرم. دلم گرفت، آخه پسرم کفن نداشت که جنازه اش را کفن کنم گوشه ای از چادرم را جدا کردم و بدن تکه تکه پسرم را گذاشتم داخل چادر...
فقط خدا خودش شاهد هست که یک خانم چادری بالای قبر ایستاده بود و به من دلداری میداد و میگفت: صبر داشته باش و لا اله الا الله بگو...کنار قبرش نشستم و با دستان خودم یواش یواش رو صورت یوسفم خاک ریختم...
#شهید_یوسف_داورپناه
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
28.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 هر سه تا بچه ش تو لشکر ویژه ۲۵ کربلا بودند...سال ۶۴ پسرش علی شهید شد .ده ماه بعد تو شب عملیات کربلای چهار پسر دومش عسگری شهید شد ، برادرش مهدی رفت جنازه ی عسگری رو بیاره اونم شهید شد و مادر در یک شب دو شهید تقدیم انقلاب کرد و شد مادر سه شهید...
.
▪️#یادش_بخیر ، همین چند ماه پیش بود خدمت #مادر و #خواهر سه شهید #رحیمی #فریدونکنار رسیدیم...اما در همین مدت کوتاه هر دو عزیز به شهیدانشان پیوستند.#شادی روحشان #صلوات.🌷
#فریدونکنار
#کربلای_چهار
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
.
از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!
.
اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی...
جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم...
.
.
دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم از کوچه گذشتم...
.
.
به سومین کوچه رسیدم!
شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
.
.
به چهارمین کوچه!
شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی!؟
برای دفاع از #ولایت!!؟
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...
.
.
به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
.
.
ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس،نگهبانی #دل...
کم آوردم...
گذشتم...
.
.
هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم مدارس!
هم دانشگاه!
هم فضای مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم...
.
.
هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...
.
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
.
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...
.
.
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
#تمام
.
.
.
.
از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا،نمی توان گذشت...
#شهدا
گاهی،نگاهی...
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ونزَل جِبرائيل مُكبِرِ
إنَّا أَعطَينَاكَ الّكوُثَر..🤍
#روز_مادر
#مادر
#میلاد_حضرت_زهرا
#شبتونبخیر✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙 شام غریبان شد امشب ...
مادری دنبال بچه ش میگشت...
فدای دل همه ی مادران شهدای مفقودالاثر که سالها چشم انتظارن.امان از دل زینب
.
📌 #کرمان _مزار حاج قاسم_#ساعت ۲۰:۳۰ دقیقه.📆۱۳ #دی ۱۴۰۲_#مادر دنبال حسینش میگشت.#حسین_دهقانی🥀
.
#شام_غریبان
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙 شام غریبان شد امشب ...
مادری دنبال بچه ش میگشت...
فدای دل همه ی مادران شهدای مفقودالاثر که سالها چشم انتظارن.امان از دل زینب
.
📌 #کرمان _مزار حاج قاسم_#ساعت ۲۰:۳۰ دقیقه.📆۱۳ #دی ۱۴۰۲_#مادر دنبال حسینش میگشت.#حسین_دهقانی🥀
.
#شام_غریبان
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
26.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 این ضعف ماست که آلاشت را فقط با بناهای تاریخی و مسجد و رصد خانه و موزه مردم شناسی و آب و هوای ییلاقیش میشناسیم !!!
.
🏔📌 #آلاشت #زادگاه محمود اکبری هاست ؛ #شهیدی از لشکر خط شکن ۲۵ #کربلا که مشهور است به #شهید آن #دنیا...
.
🎥 ( #دقایقی در محضر #مادر گرانقدر #شهید محمود اکبری (📆 #شهادت ۴ #اسفند ۱۳۶۵ #فاو))
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
#شهید_محمود_اکبری
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
🌨 #مادر است دیگر
برف هم ببارد ، می آید پیش پسرش.
هوای دلش عجیب تنگ است ...
#دلتنگی_مادر
44.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 #ننه_رعنا
.
پنج تا پسرش همزمان تو جبهه ها بودند.
دوتا شهید شدند و دوتا جانباز.
میگفت : با گرسنگی و تشنگی بچه هامو بزرگ کردم.نون نداشتيم به بچهها بدم بخورن.شعبانعلی سال ۱۳۶۳ بشهادت رسید و دو سال بعد هم علی تو عملیات کربلای پنج شلمچه بشهادت رسید.
.
🎥 #کلیپ #دیدار و #مصاحبه با #مادر #۱شهیدان علی و شعبانعلی #مهجوری_۸ بهمن ۱۴۰۲
#مادر_است_عادت_به_دل_بستن_دارد_نه_دل_بریدن .
.
🦋مادر شهید میگفت: شبها هر از گاهی که بیدار می شدم میدیدم زمزمهای از داخل اتاق داود به گوش میرسد وقتی در را آهسته باز میکردم میدیدم فرش را کنار زده روی خاک نشسته و گریه میکند، میگفتم داوود جان تو این راه رو میروی مدرسه و میای آخه تو که گناهی نکردی چرا گریه میکنی؟ میگفت: مادر جان برای شما دعا میکنم…!🔸داود در میان بچه های من یک چیز دیگری بود ، داود آنقدر به خدا نزدیک بود و در زمان نوجوانی او شبی، خواب دیدم در عالم رویا سیدی نورانی، به من گفت این داود تو به دنیا ماندنی نیست و به زودی پر خواهد کشید وبه همین علت ترس از دست دادن او همیشه قلبم را می آزرد."
.
💢داود پس از دو ماه ازدواج، مجدد راهی جبهههای جنوب شد و در مصاف با دشمنان میهن اسلامی شجاعانه نبرد کرد و در تاریخ ۹ اردیبهشت 61 یعنی فقط 10 روز قبل از شهادت خود در تماس تلفنی که با مادر و همسر مکرمهاش داشت پس از شنیدن مژده مادر که پدر شدی...برگشت و گفت:« اما من مژده بزرگتری برای شما دارم که 10 روز دیگر موعد آن فرا میرسد »، تاریخ شهادتش را به خانواده اش اعلام کرد و سرانجام در روز یکشنبه 19 اردیبهشت 61 در خرمشهر بشهادت رسید .
.
📸 ( #گیلان_تصویر وداع #مادر با فرزندش چند روز قبل از شهادت ؛ سردار شهید داود حق وردیان در ۱۹ #اردیبهشت ۱۳۶۱ در عملیات بیت المقدس #بشهادت رسیدند.🌷
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
✍ #فرازی_از_وصیت_نامه_شهید_غلامرضا_پورغلام
🌷 #پدر، #مادر، مردم عزيز ايران دست از دامان #قرآن و #اهل_بيت برنداريد كه هرچه داريم از آن ها داريم به اين چند روز دنيا دلخوش نباشيد كه حيات ابدي جاودان است و اين مزرعه اي براي آخرت است. اتحاد خود را حفظ کنید و نگذارید که دشمن زخم خورده از پنجره با #چهره_تزویر بر شما وارد شود پشتیبان ولایت فقیه باشید و زیر این مشعل فروزان حرکت کنید.🌷
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
🦋فدای ام لیلاهای وطنم که
علی اکبرهای رشیدشان را راهی جبهه های
نبرد کردند و در کربلای ایران شلمچه
در خون خود غلطیدند و هم نشین
اباعبدلله الحسین شدند...
.
📸 : #مازندران_#اعزام نیرو #سال ۱۳۶۵ قائمشهر_ #مادر در کنار علی اکبر خود آخرین #عکس #یادگاری را میگیرد و #پسرش را راهی #جبهه ها میکند و 9 سال بعد استخوان هایش را #تحویل میگیرد.( شهید علی اکبر احمدیان وسطی کلایی)
.
🔖 # رفقا #عکس و باز کنید و رو #جیب #پیراهن شهید احمدیان ، زوم کنید لطفا...
السلام و علیک یا ضامن آهو🕊
▪️مادر است دیگر ...
دلش میخواهد خودش تکه های
پسرش را جمع کند و درون قبر بگذارد.
▪️عکس : #مادر #شهیدان بی باک ار #لشکر ویژه ۲۵ #کربلا که خود هر دو #فرزندش را درون #قبر #گذاشت...
#ام_لیلاهای_زمان
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
42.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 / #دیدار_یک_مادر
▪️#شهیدی از #لشکر ویژه ۲۵ #کربلا که در درون قبر به #مادرش #لبخند زد ...دانشجوی #شهید هوشنگ قُدبنان اهل روستای کنیم چهاردانگه #کیاسر.📞بیسیم چی بود و ۱ #اردیبهشت ۱۳۶۶ با اصابت ترکش به سر #بشهادت رسید.شادی روحش #صلوات🇮🇷
⏰ #دقایقی را پای درد و دل #مادر #هوشنگ #بنشینید، حال #دلتان خوب میشود...
#خادمیاران_رضوی_ساری