eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
287 دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹مصطفی به عهد و پیمان هایش وفادار بود. در سال ۱۹۷۷ جنگ بین مسلمانان و مسیحیان در جریان بود. به خاطر عید قربان آتش بس سه روزه ای برقرار شد. در همین ایام با چمران رفتیم شناسایی. رسیدیدم به سنگر دشمن. یکی از سربازان دشمن درون سنگر خواب بود. به چمران گفتم بکشیمش؟ چمران گفت نه! ما در حالت آتش بس هستیم و یک مؤمن هیچ گاه خیانت نمی کند. فقط اسلحه اش را بردار. 🌹وقتی برگشتیم این قضیه تا مدت ها نقل محافل بود که چمران در عین تسلط به دشمن، از ریختن خونش اجتناب کرده است. ✍ازکتاب: چمران مظلوم بود @yousof_e_moghavemat
🌓 شب های جبهه شب‌هایی كه ملائكه‌ی خدا نازل می شدند و ارواح مجاهدان راه خدا را از معارجی كه با نور فرش شده بود به معراج مي‌بردند... @yousof_e_moghavemat
🌺عن الامام العصرعلیه السلام: 《وَ قَدْ أَبَى اللّه ُ عَزَّوَجَلَّ اَنْ يَكُونَ [الإمامَةُ] فى أخَوَيْنِ بَعْدَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عليهماالسلام》 خداوند بزرگ اجازه نداد و نخواست كه امامت پس از امام حسن و امام حسين عليهماالسلام در دو برادر جمع شود🌺 بحارالانوار،ج۵۳ص۱۹۶ @yousof_e_moghavemat
🌹علی خواب دیده بود شهید می‌شود.  صبح که بیدار شد حال هوای عجیبی داشت. رفت توی میدان مین منطقه خیبر و شروع کرد و خنثی کردن مین های والمری.  ۷۰۰- ۸۰۰ مین را خنثی کرده بود. جورابش را هم در آورده بود و چاشنی های شان را ریخته بود داخل آن. مطمئن بود شهید می‌شود. 🌹می گفت: وقت اذان شد. مردد بودم نمازم را بخوانم یا بقیه کار را تمام کنم. پیش خودم گفتم: بگذار این چند تا مین را هم تمام می کنم، بعد می روم سر وقت نماز. همان موقع پایش رفت روی مین. تمام چاشنی‌های داخل جوراب هم منفجر شد. پایش قطع شد و تمام بدنش هم زخمی؛ اما شهید نشد. می گفت: چون نمازم را اول وقت نخواندم، از شهدا جا ماندم. ✍ازکتاب: یادگاران، ج ۳۰ @yousof_e_moghavemat
در نهادِ كدامین حادثه  قيدت كنم؟ تا تو،  مقيد به فعل آمدن بشوي؟... (سعید فلاحی) @yousof_e_moghavemat
از نیل رد شده‌ای و به ساحل رسیده‌ای! ما غرق فتنه‌ ایم دعا کن برای ما ... @yousof_e_moghavemat
آیا ما را هم از آن شراب طهور می‌نوشانند؟! وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهوراً فَيسقون منها شربة فيطهرالله بها قُلوبهم مِن الحَسَد عکاس : اسماعیل داوری @yousof_e_moghavemat
🔰 ☆ ♡ عشق عجیبی به داشت. از هر فرصتی برای این عشق‌بازی استفاده می‌کرد. آن‌قدر با قرآن مانوس بود که شب‌ها و سحر، بچه‌های سپاه می‌آمدند و پشت اتاقک فرماندهی، به لحن شیوا و صوت گرم گوش می‌دادند. تلاوت‌های او، دل‌ها را به بام ملکوت می‌برد. عجیب صمیمی و بی‌تکلّف بود و در ظرف مدت کوتاهی در بین بچه‌های سپاه همدان محبوب‌القلب شد. سر شب به منزل بچه‌های سپاه زنگ می‌زد و می‌گفت: "فلانی! امشب خونه تشریف دارید؟ من می‌خوام شام بیام خونه‌ی شما. بابا مُردیم از بس این غذاهای بی‌خاصیت آشپزخانه‌ی سپاه را خوردیم..."😅 ☆ ♡ 💠 با تخلیص و اختصار از کتاب فاخر و ارزشمند ، خاطرات حبیب سپاه سردار سردار @yousof_e_moghavemat
🌹شب‌ شهادت‌ محمدمهدی‌، خواب‌ دیدم‌ محمدمهدی‌ در خانه‌ در رختخواب‌ درازکشیده‌ و در حال‌ استراحت‌ است‌. کنارش‌ نشستم‌، صدایش‌ زدم‌ ولی‌ جواب‌ نشنیدم‌.دست‌ بر سرش‌ کشیدم‌ و او را نوازش‌ کردم‌. باز هم‌ جوابی‌ نشنیدم‌. در همان‌ عالم‌ خواب‌،پسر دیگرم‌ (محمدتقی‌) آمد کنارم‌ و به‌ من‌ گفت‌: «بگذارید بخوابد. خسته‌ است‌» پس‌ از بیداری‌ به‌ فکر تعبیر خوابم‌ بودم‌ که‌ خبر شهادت‌ محمدمهدی‌ را به‌ من‌ دادند. ✍ راوی : مادر شهید @yousof_e_moghavemat
🙏 ☆ ♡ 💠 به دو نفر در جمع فرمانده‌گردان‌های احترام خاصی قائل بود و خیلی‌خیلی بیش از حد معمول مراعات حالشان را می‌کرد: یکی حبیب‌الله مظاهری و دیگری محسن وزوایی. هر وقت می‌خواست را خطاب قرار بدهد، خیلی مودبانه به او می‌گفت «آقای مظاهری» و وزوایی را هم همیشه با لفظ «آقا محسن» خطاب قرار می‌داد. 🤗 ❤ 💎خیلی جالبه بدونید در تمام نوارهای به جا مونده از اون جلسات، موردی نبوده که و رو با پیشوند «آقا» مخاطب قرار نداده باشه. این در حالی بوده که همه رو - غیر از این دو نفر - با عنوان «برادر» صدا می‌زده...😎 《》 《》 سردار سردار @yousof_e_moghavemat