eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
283 دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
◽️ چنان که از قرائن و شواهد متعدد برمی آید، سوری ها خیال نداشتند از این نیروها بهرۀ نظامی ببرند؛ بلکه درصدد بودند تا صرفاً به عنوان اهرم فشار از آنها استفاده کنند. از این وضعیت به هیچ وجه راضی به نظر نمی رسید. از این رو درصدد برآمد تا مراتبِ اعتراض خود را به مقامات سوری ابراز کند. محسن کاظمینی، از کادرهای می گوید: «...کاسۀ صبر نیروها لبریز شده بود. همه به فشار می آوردند که ، چرا در زمینگیر شدیم؟ پس کی می گذارند وارد عمل شویم؟» 🔸 کار به حدی بالا گرفت که هنگام بازدید رفعت اسد - برادر رئیس جمهور و مرد شمارۀ دو حکومت - از پادگان زبدانی، برای تعیین تکلیف بچه ها با او صحبت کرد. در آن دیدار، طرف سوری از مواجهه با اصل مطلب طفره می رفت و با یک سری تعارفات، از قبیل اینکه شما میهمانان عزیز ما هستید و این قبیل تعارف ها، سعی داشتند ما را مُجاب کنند. سرانجام طاقت نیاورد و به رفعت اسد گفت: «ما برای میهمانی به نیامده ایم. شما بهتر می دانید که هنوز تکلیف جنگ ما با صدّام، یکسره نشده. اگر حاضر شده ایم به اینجا بیاییم، برای این بود که ثابت کنیم اگر محور جهاد، اسلام باشد، بچه های پانزده - شانزده سالۀ مسلمان سوری هم می توانند مثل شیر به ارتفاعات اشغالی «جولان» کشور شما حمله ببرند، گوش سرباز را بگیرند و او را با خفّت بیاورند و در خیابان های بچرخانند؛ مثل همان کاری که های نوجوان ما در فتحِ مبین و ، با کماندوهای بعثی صدّام کردند...تعارف بس است. تکلیف ما را مشخص کنید. اگر به هر علت قرار است حضور ما در صرفاً در حد وجه المصالحه و برگ برنده ای در مذاکرات سیاسی شما باشد، ما اهل آن نیستیم! 🔹 فرماندۀ قوای محمد رسول الله (ص) پس از این گفت و گو، برای تعیین تکلیف نیروها، ظهر روز پنج شنبه سوم تیرماه ۱۳۶۱ با یک پرواز فوق العاده از دمشق راهی تهران شد. 👈 ادامه دارد... 📚 برگرفته از کتاب ارزشمند ، صفحه ۷۸۸ و ۷۸۹ @yousof_e_moghavemat
🌹🌺🌸🌷❤️🛩🕌 ◻️ همزمان، امام خمینی به مسئولین سیاسی و نظامی کشور تفهیم فرمود که اقدام مبنی بر حمله به و ، دسیسه ای بوده تا ایران را از مسئلۀ اصلیش، یعنی جنگ با رژیم جنگ افروز صدّام باز دارد؛ از این رو با اعلام اینکه «راه قدس از کربلا می گذرد»، سریعاً دستور بازگشت نیروها را صادر فرمودند. «علی صیاد شیرازی»، فرماندۀ نیروی زمینی ارتش در این خصوص می گوید: «...[ روز شنبه، پنجم تیرماه ۱۳۶۱ ] رفتیم سراغ حضرت امام گزارش بدهیم که در آنجا چه کرده ایم و باید چه بکنیم. حضرت امام، به گزارش ها گوش دادند و بعد یکباره فرمودند: «این نیروهایی که برده اید آنجا، اگر خون از دماغشان بیاید، من مسئولیتش را قبول نمی کنم. بگویید سریع برگردند.» من تا آن روز دستوری به این قاطعیت و صریح، مستقیماً از امام نشنیده بودم که فرمانده کل قوا به ما مستقیم دستور بدهند که چه بکنیم. فرمودند: بگویید سریع برگردند. ما اصلاً تعجب کردیم که چطور شد؟ به سرعت رفتیم برای اجرای دستور. 🔹 در آن زمان هنوز تعدادی از نیروهای کادر در پادگان امام حسین (ع) تهران حضور داشتند و بی صبرانه منتظر بودند تا راهی شوند. به منظور سرکشی از این کادرها وارد پادگان امام حسین (ع) شد. 👈 ادامه دارد... 📚 از کتاب ارزشمند ، صفحات ۷۹۱ و ۷۹۲ @yousof_e_moghavemat
🚩 ↘️ ✔ همچنین برای عملیات «الی بیت المقدس» دو محور عملیاتی تشکیل شد که عبارت بودند از: 🔗 ۱- محور سلمان به فرماندهی «حاج محمود شهبازی» که از جانشینی تیپ کناره گیری کرد و به جای ایشان حاج ابراهیم همت قائم مقام تیپ شد. جانشین محور مذکور هم «حسین همدانی» انتخاب شد. ۲- محور محرّم به فرماندهی «محسن وزوایی» و جانشینان ایشان هم «حسین خالقی» و «حسین تقوی منش» شدند.✔ 🔗 💠 گردان های تحت امر محور عملیاتی سلمان: ۱- گردان حمزه سیدالشهدا ۲- گردان انصار الرسول ۳- گردان مالک اشتر ۴- گردان عمّار یاسر ۵- گردان مسلم ابن عقیل. ⤵️ 💠 گردان های تحت امر محور عملیاتی محرّم: ۱- گردان بلال حبشی ۲- گردان ابوذر غفاری ۳- گردان حبیب ابن مظاهر ۴- گردان میثم تمّار ۵- گردان مقداد ابن اسود ۶- گردان سلمان فارسی. ✅ @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🚩 ✔ 🔸️ 👉 🔴 کارشکنی رفعت اسد (صاحب تصاویر فوق) و مقامات سوری ◽️ سعید قاسمی؛ مسئول وقت واحد اطلاعات می گوید: "...در آن زمان، کانال ارتباطی قوای ایرانی با ارتش سوریه ، - برادر حافظ اسد - بود؛ او مسئولیت وزارت دفاع و ریاست سرویس های امنیتی ارتش سوریه را برعهده داشت. یک روز رفعت اسد به محل استقرار بچه ها در آمد و در زمین صبحگاه، سخنرانی عجیبی برای ما ایراد کرد. وقتی مترجم حرف های او را برای ما ترجمه کرد، همه مات و مبهوت شدیم. حرف های خیلی دیپلمات مآبی می زد و لحنی داشت که اصطلاحاً به آن «ادب سرد» می گویند. این ادب سرد، در مضمون حرف هایش جلب توجه می کرد. ⁉️ سخنرانی او که به پایان رسید، از همان جا ، و سایرین متوجه شدند که قلباً پای کار نیستند و صرفاً مایلند ما یک حضور سمبولیک و غیرفعال در منطقه داشته باشیم. برای همین، حرف ها و موضع گیری هایشان عمدتاً در از تعارف و شعار بود. رفعت اسد خیلی روی مسئلۀ آتش بس اعلام شده از طرف که بعد از ورود ما به ، رهبران دمشق به آن تن داده بودند، مانور می داد. ‼ میزبانان سوری ما، با ساده لوحی غیرقابل توجیهی به این ترفند فریب کارانۀ اسرائیلی ها دل خوش کرده بودند. ، یکی به نعل می زد یکی به میخ! از یک طرف، ورد زبانش «آتش بس، آتش بس» بود و از طرف دیگر هم دم به دقیقه روی مسئلۀ ضرورت باقی ماندن بچه های ما در سوریه ، با این عنوان که شما عزیزان ایرانی میهمان ما هستید، مانور می داد. دیدیم قضیه، قضیۀ سیاسی بازی، رعایت قواعد دیپلماسی است و مابقی همه تعارف است و شعار؛ اما باز هم مطلب را چندان جدی نگرفتیم و ظرف یک هفتۀ بعد، روند آموزش و توجیه، خودسازی معنوی و عقیدتی و امور روزمره از قبیل صبحگاه و امثال ذلک در دستور کار نیروها قرار گرفت..." 👈 ادامه دارد... 📕 ، صفحه ۷۸۲ و ۷۸۳ @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🔶 🔶 ✔ ✅ ⁉️ 🔵 چنان که از قرائن و شواهد متعدد برمی آید، سوری ها خیال نداشتند از این نیروها بهرۀ نظامی ببرند؛ بلکه درصدد بودند تا صرفاً به عنوان از آنها استفاده کنند. از این وضعیت به هیچ وجه راضی به نظر نمی رسید. از این رو درصدد برآمد تا مراتبِ اعتراض خود را به مقامات سوری ابراز کند. محسن کاظمینی، از کادرهای می گوید: ... کاسه ی صبر نیروها لبریز شده بود. همه به احمد فشار می آوردند که ، چرا در سوریه زمینگیر شده ایم؟ پس کِی می گذارند وارد عمل شویم؟ کار به حدی بالا گرفت که هنگام بازدید رفعت اسد - برادر رئیس جمهور و مرد شمارۀ دو حکومت سوریه - از پادگان ، برای تعیین تکلیف بچه ها با او صحبت کرد. در آن دیدار، طرف سوری از مواجهه با اصل مطلب طفره می رفت و با یک سری تعارفات، از قبیل اینکه شما مهمان عزیز ما هستید و این قبیل تعارف ها، سعی داشتند ما را مجاب کنند. سرانجام طاقت نیاورد و به رفعت اسد گفت: ... ما برای میهمانی به سوریه نیامده ایم. شما بهتر می‌دانید که هنوز تکلیف جنگ ما با صدّام، یکسره نشده. اگر حاضر شده ایم به اینجا بیاییم برای این بود که ثابت کنیم اگر محور جهاد، اسلام باشد، بچه های ۱۵- ۱۶ سالۀ مسلمانِ سوری هم می توانند مثل شیر به ارتفاعات اشغالی جولان کشور شما حمله ببرند، گوش سرباز اسرائیلی را بگیرند و او را با خفّت بیاورند در خیابان های دمشق بچرخانند؛ مثل همان کاری که بسیجی های نوجوان ما در و بیت المقدس با کماندوهای صدّام کردند...تعارف بس است. تکلیف ما را مشخص کنید. اگر به هر علت قرار است حضور ما در سوریه صرفاً در حد وجه المصافحه و برگ برنده ای در مذاکرات سیاسی شما باشد، ما اهل آن نیستیم...! ✌ 👏 👍 📚 منبع : کتاب ارزشمند @yousof_e_moghavemat
💥 💣 ☆♡☆ ┄━═✿🌺💠🌺✿═━┄ ☆♡☆ 💠 مهم ترین اتفاق ناگواری که نباید اتفاق می افتاد و افتاد، این بود که خاکریز تامینی جناح راست به جای اینکه به مثلث سوم برسد به مثلث چهارم رسیده بود. تا ساعت ۳:۳۰ روز پنج شنبه ۷ مرداد ۶۱ همه گردانهای به استثنای گردان حمزه، خودشان را به نزدیکی خاکریز تامینی رساندند و پشت آن مستقر شدند. ساعتی قبل از طلوع آفتاب به خط مقدم عزیمت کرد و با دیدن اوضاع وخیم مهندسی رزمی و همچنین استقرار ناامن گردان عمّار پشت کانال آب و اجرای آتش تانک‌های عراقی از پشت سر، تدبیر هوشمندانه به خرج داده و به محسن کاظمینی دستور داد تا خاکریز تامینی را دو جداره کند تا گردانها هم از مقابل و هم از پشت سر در امان بمانند و به پدافند خود بپردازند. ✔ 🔰 صبح روز عملیات یعنی ۷ مرداد ۱۳۶۱، رخنه تانک های T-72 دشمن و اجرای پاتک هایشان از بین مثلث سوم و چهارم (به علت عدم الحاق تیپ ۱۴ و تیپ ۲۷) به منطقه نیروهای ایرانی آغاز شد. از مجموع ۱۲۰ تانک تیپ زرهی دشمن، ۴۰ تا بیشتر باقی نمانده بود. به دستور فرماندهان قرارگاه مرکزی کربلا و در پی آن ابلاغ فرماندهی لشکر فتح یعنی و همچنین با توجه به مشکل پیش آمده (رسیدن خاکریز تامینی به انتهای مثلث چهارم و ایجاد فاصله زیاد بین تیپ ۱۴ و تیپ ۸) مامور پُرکردن این فاصله شد. با توجه به فقدان تجربه، مأموریت شکار کردن چهل دستگاه تانک عراقی به شکست انجامید و نیروها با دادن چندین تلفات برگشتند. 🏷 🌸 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🔶 🔶 ✔ ✅ ⁉️ 🔵 چنان که از قرائن و شواهد متعدد برمی آید، سوری ها خیال نداشتند از این نیروها بهرۀ نظامی ببرند؛ بلکه درصدد بودند تا صرفاً به عنوان از آنها استفاده کنند. از این وضعیت به هیچ وجه راضی به نظر نمی رسید. از این رو درصدد برآمد تا مراتبِ اعتراض خود را به مقامات سوری ابراز کند. محسن کاظمینی، از کادرهای می گوید: ... کاسه ی صبر نیروها لبریز شده بود. همه به احمد فشار می آوردند که ، چرا در سوریه زمینگیر شده ایم؟ پس کِی می گذارند وارد عمل شویم؟ کار به حدی بالا گرفت که هنگام بازدید رفعت اسد - برادر رئیس جمهور و مرد شمارۀ دو حکومت سوریه - از پادگان ، برای تعیین تکلیف بچه ها با او صحبت کرد. در آن دیدار، طرف سوری از مواجهه با اصل مطلب طفره می رفت و با یک سری تعارفات، از قبیل اینکه شما مهمان عزیز ما هستید و این قبیل تعارف ها، سعی داشتند ما را مجاب کنند. سرانجام طاقت نیاورد و به رفعت اسد گفت: ... ما برای میهمانی به سوریه نیامده ایم. شما بهتر می‌دانید که هنوز تکلیف جنگ ما با صدّام، یکسره نشده. اگر حاضر شده ایم به اینجا بیاییم برای این بود که ثابت کنیم اگر محور جهاد، اسلام باشد، بچه های ۱۵- ۱۶ سالۀ مسلمانِ سوری هم می توانند مثل شیر به ارتفاعات اشغالی جولان کشور شما حمله ببرند، گوش سرباز اسرائیلی را بگیرند و او را با خفّت بیاورند در خیابان های دمشق بچرخانند؛ مثل همان کاری که بسیجی های نوجوان ما در و بیت المقدس با کماندوهای صدّام کردند...تعارف بس است. تکلیف ما را مشخص کنید. اگر به هر علت قرار است حضور ما در سوریه صرفاً در حد وجه المصافحه و برگ برنده ای در مذاکرات سیاسی شما باشد، ما اهل آن نیستیم...! ✌ 👏 👍 📚 منبع : کتاب ارزشمند @yousof_e_moghavemat
🍁 !!؟🚩 «... از همین اوّلین دیدار، همه بچّه‌های ما را مجذوب محبّت خودش کرد. طوری که بالشخصه معتقدم اگر همین برخورد گرم و پرشور اوّلیه‌ی او با آن بچّه‌ها نبود، چه بسا بعدها که در جریان تأسیس، سازماندهی و آموزش عناصر روی دیگر سکّه‌ی شخصیتش را به نمایش گذاشت و خیلی به بچّه‌ها سخت گرفت، قطعاً عده‌ی زیادی از آن‌ها، از شدّت عمل و خشونت ظاهری او می بُریدند و به برمی‌گشتند. انتها هُنرِ همین بود که در همان اوّلین لحظه های دیدار با بچّه‌ها، خیلی ظریف نوک قلّاب محبّتش را به عمق دل آن‌ها بند کرد و بچّه‌های ما، صیدِ صفا و صمیمیت بی‌انتهای این مرد شدند...» 📘 منبع زیرنویس: کتاب ارزشمند و گرانبهای ، روایت حبیب حرم، سردار از انقلاب، کردستان و ، صفحه ۳۶۶ 🍁 🍂 📸 شناسنامه عکس: اواخر پاییز ۱۳۶۰ - دفتر فرماندهی سپاه منطقه ۷ کشوری کرمانشاه. @yousof_e_moghavemat
🍁 !!؟🚩 «... از همین اوّلین دیدار، همه بچّه‌های ما را مجذوب محبّت خودش کرد. طوری که بالشخصه معتقدم اگر همین برخورد گرم و پرشور اوّلیه‌ی او با آن بچّه‌ها نبود، چه بسا بعدها که در جریان تأسیس، سازماندهی و آموزش عناصر روی دیگر سکّه‌ی شخصیتش را به نمایش گذاشت و خیلی به بچّه‌ها سخت گرفت، قطعاً عده‌ی زیادی از آن‌ها، از شدّت عمل و خشونت ظاهری او می بُریدند و به برمی‌گشتند. انتها هُنرِ همین بود که در همان اوّلین لحظه های دیدار با بچّه‌ها، خیلی ظریف نوک قلّاب محبّتش را به عمق دل آن‌ها بند کرد و بچّه‌های ما، صیدِ صفا و صمیمیت بی‌انتهای این مرد شدند...» 📘 منبع زیرنویس: کتاب ارزشمند و گرانبهای ، روایت حبیب حرم، سردار از انقلاب، کردستان و ، صفحه ۳۶۶ 🍁 🍂 📸 شناسنامه عکس: اواخر پاییز ۱۳۶۰ - دفتر فرماندهی سپاه منطقه ۷ کشوری کرمانشاه. @yousof_e_moghavemat
🚩 ☘ 🌸 دهم اردیبهشت ۱۳۶۱ سالروز شهادت سردار بسیجی و دریادل همرزم باوفا و جانشین خلف در فرماندهی محور عملیاتی محرّم سردار ⚘ ولادت: ۱۳۴۱ - تهران در خانواده‌ای مذهبی تحصیل در دبیرستان دارالفنون اقدام به پخش اعلامیه‌ها و پوسترهای امام‌خمینی‌(ره) ورود به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۹ و عزیمت به کردستان رهسپار منطقه عملیاتی جنوب با تشکیل شرکت در عملیاتهای بزرگ و درخشان و همدوش 🌷 : ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ - عملیات الی بیت المقدس، حوالی جاده اهواز - خرمشهر با اصابت تیر مستقیم تانک...🚩 @yousof_e_moghavemat
🚩 🌸 ☘ ⚘ دوم خرداد ۱۳۶۱ سالروز شهادت سردار کم نظیر سپاه اسلام فرمانده دلاور و سلحشور از 🌹 ═══°✦ ❃ ✦°═══ ولادت: ۱۳۳۸ - تهران ادامه تحصیل تا مقطع سوم دبیرستان ترک تحصیل به علت فوت پدر و مشغول به کار در کارخانه‌ی چای مجدداً ادامه تحصیل در بحبوحه‌ی انقلاب پیوستن به نهاد مقدّس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و خدمت در حفاظت فرودگاه مهرآباد عزیمت به جبهه غرب با آغاز جنگ و توفیق همرزمی با سرداران ، و و...در ارتفاعات انتقال به قبل از عملیات الی‌بیت‌المقدس انتصاب به فرماندهی گردان میثم به دستور سردار : دوم خرداد ۱۳۶۱ ، در آستانه‌ی آزادسازی خرمشهر. بارها زخمی شد. در یکی از عملیات‌های بازی‌دراز به شدت مجروح شد. به خیال اینکه شهید شده است، وی را همراه پیکرهای شهدا به عقب انتقال دادند. در روز اول عملیات الی‌بیت‌المقدس هم همین اتفاق افتاد. حتی محسن خالقی پشت بیسیم به خبر شهادت عباس را اعلام می‌کند؛ امّا در تقدیر وی چنین انگاشته بودند که او در آستانه‌ی ورود به خرمشهر شهد شیرین شهادت را نوش‌جان کند. چه اینکه پس از بهبودی نسبی مجدداً به خط مقدم بازگشت و در مرحله‌ی سوم عملیات به جمع یاران شهید خود پیوست. آرامگاه ایشان در گلزار شهدای ، قطعه ۲۶ - ردیف ۴۴ - شماره ۴۳ قرار دارد. 🌺💠🌺 @yousof_e_moghavemat
🙏 ☆ ♡ 💠 به دو نفر در جمع فرمانده‌گردان‌های احترام خاصی قائل بود و خیلی‌خیلی بیش از حد معمول مراعات حالشان را می‌کرد: یکی حبیب‌الله مظاهری و دیگری محسن وزوایی. هر وقت می‌خواست را خطاب قرار بدهد، خیلی مودبانه به او می‌گفت «آقای مظاهری» و وزوایی را هم همیشه با لفظ «آقا محسن» خطاب قرار می‌داد. 🤗 ❤ 💎خیلی جالبه بدونید در تمام نوارهای به جا مونده از اون جلسات، موردی نبوده که و رو با پیشوند «آقا» مخاطب قرار نداده باشه. این در حالی بوده که همه رو - غیر از این دو نفر - با عنوان «برادر» صدا می‌زده...😎 《》 《》 سردار سردار @yousof_e_moghavemat