eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
287 دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
📷 پاییز سال ۵۸ ، سپاه شهیدان «بهمن نجفی» ، «احمد بابایی» ، «سید ولی جناب» ، «علی اکبر حاجی پور» و در تصویر حضور دارند. Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
📷 پاییز 1358، سپاه بانه - ایستاده از راست: (شهید احمد بابایی، ناشناس، )، نشسته از راست: (شهید سید ولی جناب، شهید علی اکبر حاجی پور) Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
📷 ردیف وسط از راست: ( ، شهید احمد بابایی، شهید علی اکبر حاجی پور)، نشسته از راست: (شهید سید ولی جناب، ناشناس، ناشناس، شهید بهمن نجفی) Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
4_5854856107456987536.mp3
1.68M
زیارت حضرت رسول اکرم اباذر الحلواجی @mohamadrezahadadpour
از سوال شد چرا اسم تیپی که تشکیل داده را گذاشته ؟! در جواب گفت : به دلیل آن ‌ڪہ هر وقت اسم لشکر ۲۷ برده می‌شود ذکر منبع کانال باولایت تاشهادت در روبیکا.
🔲 فردا می خورم... 🔶 تازه رسیده بود . ساعت ۱:۳۰ بعد از نیمه شب بود. جلسه داشتیم. دوستش که همراهش بود، گفت: « هنوز شام نخورده. قبل از اینکه جلسه شروع بشه، اگه غذایی چیزی دارین، بیارین تا حاجی بخوره.» رفتم و دو تا بشقاب با دو تا قوطی آوردم و گذاشتم جلوی حاجی و دوستش. حاجی همین طور که صحبت می کرد، مشغول خوردن غذا شد. لقمۀ اول را که می خواست در دهانش بگذارد، پرسید: « ها شام چی داشتن؟» گفتم: «از همینا.» گفت: «همین غذا که آوردی جلوی من؟» گفتم: «بله، همین غذا.» گفت: «تن ماهی هم داشتن؟» گفتم: «فردا ظهر قراره بهشون بدیم.» تا این را گفتم، لقمه را زمین گذاشت و گفت: «به من هم فردا ظهر تن ماهی بدین.» گفتم: «حاجی جان! به خدا قسم فردا به همه تن میدیم.» گفت: «به خدا قسم من هم فردا ظهر می خورم.» هرچه اصرار کردم، فایده ای نداشت و او آن شب همان را خورد. و او به به حدی بود که حتی حاضر نبود به همین مقدار کم هم سفره اش از آنها رنگین تر باشد. 🔸 🔹 🔸 📔 منبع : کتاب "برای خدا مخلص بود" ، از مجموعه کتابهای ، خاطراتی از http://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🍃🌠🍃🌠🍃🌠🍃🌠🍃🌠🍃 🍂 🍃 🍁 متولد ۱۳۳۴ ، قزوین روز میلاد امام حسن مجتبی (ع) به دنیا آمد و نامش را گذاشتند. با سختی و مشکلات فراوانی رشد کرد. به دلایل مشکلات مادی و معیشتی نتوانست ادامه تحصیل دهد و به ناچار برای کار به تهران رفت و در منزل خواهرش سکونت کرد. روزها درس می خواند و شبانه به تحصیل پرداخت. شرکت در راهپیمایی ها و مجالس علمای پیشروی انقلاب چاپ و تکثیر اعلامیه های حضرت (ره) در بازار تهران دو بار توسط دستگیر شد و چون از وی مدرکی نداشتند، آزادش کردند. بعد از به عضویت درآمد و به همراه و عازم شد. به همراه به جنوب آمد و در مقطعی فرماندهی گردان را به عهده گرفت. وی ۱۱ بار مجروح شد و اکثر مواقع در بیمارستان بستری بود و خیلی کم به مرخصی رفت. دی ماه سال ۱۳۶۱ ازدواج کرد. و سرانجام در در اسفند ۶۲ ، در سمت ، جوهرۀ اصلی خود را نشان می دهد و کاری می کند کارستان و پس از تلاش و مجاهدت، به آرزوی دیرین خود می رسد. پیکر پاکش در منطقه عملیاتی جا ماند و برنگشت. ۷ ماه بعد، محمدرضا، تنها پسرش به دنیا آمد. 🍃 🍂 🍁 🔶 سردار دلاور و عاشورایی سپاه اسلام ، فرماندۀ مدبر گردان از لشکر خط شکن محمد رسول الله (ص) ، . Eitaa.com/yousof_e_moghavemat