eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
286 دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 #زندگینامه_احمد_متوسلیان 💌 ✔ 📬 🔸️"قسمت بیست و هفتم" 🔸️ 📪 📎 🏷 گستره مهر و عطوفت #احمد_متوسلیان علاوه بر مردم وفادار به انقلاب، خانواده های ضدانقلابیون را هم دربر می گرفت و در همین رابطه، #شهید_سید_محمدرضا_دستواره گفته است: 《...دوهزار تومن در ماه حقوق می‌گرفت. بعد زنی آمد جلوی #سپاه_مریوان نشست و گفت: "شوهرم شده تفنگچی کوموله. حالا خرجی ندارم، گرسنه ام." از همان دوهزار تومان خودش به آن بنده خدا داد. علاوه بر حقوقی از #سپاه می گرفت، می رفت تهران و از پدر خودش هم مبلغی می گرفت و می آورد آنها را خرج مردم محروم #کردستان می‌کرد. می‌آمد و از جیب خودش به محرومین کردستان پول می‌داد؛ خدا شاهد است...》 #متوسلیان برای این که بتواند چنین آرامشی را در #مریوان حاکم کند، از تمامی پتانسیل موجود استفاده می کرد. ↘️ 🔻 📚 برگرفته از کتاب ارزشمند #در_هاله_ای_از_غبار نوشته سردار گلعلی بابایی 📸 معرفی عکس: ۲۵ دی ماه ۱۳۶۰ - خداحافظی #حاج_احمد_متوسلیان و #شهید_دستواره از مردم مریوان و عزیمت به جنوب جهت تشکیل تیپ رزمی برای شرکت در عملیات غرورآفرین #فتح_المبین #رئیس_جمهور_مریوان #جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان #حاج_احمد #حاجی_متوسلیان #سردار_دلها #سردار_بی_نشان #دفاع_مقدس #شهدای_لشکر_27_محمد_رسول_الله #لشکر_27_محمد_رسول_الله 🆔 @yousof_e_moghavemat 🆔
📝 متن خاکریز خاطرات ۱۷۳ 🌸 شهیدی که بخاطر رسیدن به همسر ، نماز شکر خواند #متن_خاطره : تا آمدنِ مهمان‌ها برایِ مراسم عقد، توی اتاق تنها بودیم. آقا عبدالله ازم خواست که برایش مُهر بیاورم.بهش گفتم: «تا نگید چرا می‌خواهید نماز بخوانید، بهتون مُهر نمیدم.» ایشون در جوابم گفت: «خدا بهم همسر داده و به همین خاطر می‌خواهم نماز شکر بخوانم.» 📌خاطره‌ای از زندگی روحانی شهید عبدالله میثمی 📚منبع: یادگاران5 «کتاب شهید میثمی» ، صفحه 47 #ازدواج #شهیدمیثمی #روحانی‌شهید #شهیداصفهان #شکرگذاری @yousof_e_moghavemat
تصویر یک دختر بچه کرد ایرانی، در حال پر کردن قمقمه سرباز نیروی زمینی ارتش. #دفاع_مقدس @yousof_e_moghavemat
🍃🌹🕊 ✍️دستنوشته شهید احمد پلارک : خدایا عملے ندارم که بخواهم به آن ببالم... جز معصیت چیزے ندارم والله اگر تو کمک نمے کردے و تو یاریم نمےکردے به اینجا نمےآمدم و اگر تو ستارالعیوبے را بر مےداشتے میدانم که هیچ کدام از مردم پیش من نمےآمدند. هیچ بلکه از من فرار مےڪردند حتے پدر و مادرم خدایا به کرمت و مهربانیت ببخش آن گناهانیکه مانع از رسیدن بنده به تو مےشود. #شهید_سید_احمد_پلارک #شهید_عطری @yousof_e_moghavemat
خوشا آنان که با عشـقِ خمینی ، حسینی زندگی کردند و رفتند🌹 شهادت شهید شاهرخ ضرغام (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۵۹ ه.ش)🌹   @yousof_e_moghavemat
1_147132130.apk
932K
خاطرات شهید شاهرخ ضرغام برنامه کاربردی تلفن همراه @yousof_e_moghavemat
#حر_انقلاب 💠در آبادان بودم. به دیدن دوستم در یکی از مقرها رفتم. کار او به دست آوردن اخبار مهم از رادیو تلویزیون عراق بود. این خبرها را هم به سید و فرمانده ها می داد ، تا مرا دید گفت: یازده هزار دینار چقدر می شه!؟ با تعجب گفتم: نمی دونم، چطور مگه!؟ 💠گفت: الان عراقی ها در مورد شاهرخ صحبت می کردند! با تعجب گفتم :شاهرخ خودمون! فرمانده گروه پیشرو؟! گفت: آره حسابی هم بهش فحش دادند. انگار خیلی ازش ترسیده اند. 💠گوینده عراقی می گفت: این آدم شبیه غول می مونه. اون آدمخواره هر کی سر این جلاد رو بیاره یازده هزار دینار جایزه می گیره!! 💠دوستم ادامه داد: تو خرمشهر که بودیم برای سر شهید شیخ شریف جایزه گذاشته بودند. حالا هم برای شاهرخ، بهش بگو بیشتر مراقب باشه. #شهید_شاهرخ_ضرغام🌷 #سالروز_شهادت @yousof_e_moghavemat
. . ♥️از دلبــَرِ مــا نِشـان ڪہ دارد؟!🔎 درِ خــانـہ مهــےٖ نـ‌هــان ڪہ دارد؟!🌙 #حاج_احمد_متوسلیان نفر پنجم از سمت راست @yousof_e_moghavemat
شهید محمود کاوه بچه ها را جمع كردن توي ميدان صبحگاه پادگان؛ قرار بود آيت ا... موسوي اردبيلي برايمان سخنراني كنند. لابلاي صحبت هايشان گفتند: امام فرمودند، من به پاسدارها خيلي علاقه دارم، چرا كه پاسدارها سربازان امام زمان (عج) هستند. كنار محمود ايستاده بودم و سخنراني را گوش مي دادم. وقتي آيت ا... اردبيلي اين حرف را گفتند، يك دفعه ديدم محمود رنگش عوض شد؛ بي حال و ناراحت يك جا نشست مثل كسي كه درد شديدي داشته باشد. زير لب مي گفت:"لا اله الا الله" تا آخر سخنراني همين اوضاع و احوال را داشت. تا آن موقع اين جوري نديده بودمش. از آن روز به بعد هر وقت كلاس مي رفت، اول از همه كلام امام را مي گفت، بعد درسش را شروع مي كرد. مي گفت: اگر شما كاري كنيد كه خلاف اسلام باشد، ديگه پاسدار نيستيد، ما بايد اون چيزي باشيم كه امام مي خواد. @yousof_e_moghavemat
کوله بارش پُر از "شهادت" بود ... #شهید_علی_افسر_دبیر #پیرترین_شهید_استان‌گلستان 🆔 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
😎 😄 ✔ 🔻 🎁 آسایش و امنیتی که در حاکم شده بود، علاوه بر مردم بومی منطقه، رزمنده های حاضر در این شهر را هم آسوده خاطر کرده بود. طوری که آنها را به فکر و تشکیل زندگی می‌انداخت. کما اینکه چند نفر از نیروهای سپاه مریوان در همان شرایط جنگی تن به دادند. جواد اکبری یکی از کسانی که دُم به تَله داد و در کرد، می‌گوید: "...آن روز حمّام کرده بودم و لباس تمیز به تن داشتم. من نیروی داوطلب بودم و لباس سپاه نمی پوشیدم؛ امّا آن شب استثنائاً لباس پوشیدم. اوایل شب در حضور نداشت و ساعت یک نیمه شب بود که تازه از راه رسید. ما با بچّه ها در حیاط ایستاده بودیم که آمد. می خواستم جریان ازدواجم را به بگویم، امّا نمی شد. مدام نیروهای مریوانی، غیر مریوانی و افراد بسیج و سپاه با او کار داشتند. نمی‌دانم چه شد که یک دفعه جلو رفتم و با صدای بلند گفتم:😬 ...بس کنید دیگر. نوبتی هم که باشد نوبت من است. من هم با کار دارم.😧 بعد هم دست را گرفتم و او را کنار کشیدم. گفت: جواد چی شده؟ گفتم: می‌خواهم چیزی به تو بگویم. گفت: جریان چیست؟ گفتم: من می خواهم ازدواج کنم!😄 گفت: چی؟ ازدواج کنی؟ با چه کسی؟ گفتم: با یکی از خواهرهای امدادگر مشغول در بیمارستان. الان هم آمده ام اینجا شما را دعوت کنیم که در جشن ما شرکت کنی.🤗 رو به بچه‌ها کرد و گفت: ؛ راه بیفتید برویم به جشن عروسی.😄 با همان لباس گرد و خاکی به منزل مجتبی عسگری رفتیم. یک اتاق خانم ها بودند و یک اتاق آقایان. در همان اتاق ها هم سفره شام پهن شد. چند عکس یادگاری هم با انداختیم.😎 آن شب چون ما تا آخر شب منتظر مانده بودیم، به همین دلیل نتوانستیم شام خوبی تهیه کنیم؛ ناچار چند و گرفتیم و شام عروسی به خلق الله، نان و هندوانه و خربزه دادیم. ساده بود؛ امّا خیلی چسبید..."🍉🍉🍉 📸 تصاویر سردار جواد اکبری - جانشین در سپاه مریوان 🆔 @yousof_e_moghavemat