eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
269 دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
3.3هزار ویدیو
43 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
💗 حاج احمد 💗
🌈 به مناسبت ۲۷ رجب ، عید مبعث حضرت پیامبر (ص) 🌴 نام گذاری تیپ ۲۷ محمد رسول‌ الله (ص) متن زیر بخشی از مصاحبه‏ اى است که به راز نام گذاری تیپ به نام حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله) اشاره می کند سخنانی که نشانگر عمق ارادت او به ساحت حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله) دارد: 💠 اسم تیپ را گذاشتیم تیپ محمد رسول‏ اللَّه ‏(ص) 🔹 اولاً این اسم اعتقاد ما را به مکتب و سنت حضرت رسول نشان می دهد. به این معنا که ما رزمندگان تیپ، حضرت محمد(ص) را به عنوان خاتم الانبیاء و بزرگترین رسول خداوند می ‏شناسیم و به ایشان اعتقاد داریم. چرا که ایشان شاخص بین تمام مسلمانان هستند و این نام به این خاطر براى تیپ ما انتخاب شد. 🔸 البته این نامگذارى یک زمینه قبلى هم داشت و آن عملیاتى بود که توسط ما در مناطق و انجام شد و نام آن محمد رسول ‏اللَّه (ص) بود. او بعدها در این رابطه به یکى از همرزمانش (مجتبی عسگری) گفته بود: «من محمد رسول الله (ص) را بسیار دوست دارم». ادامه داد : در حدود دو سالی که در بودم با اهل تسنن زندگی کردم. حضرت محمد (ص) عامل بین ما و اهل تسنن بود. ✅ سومین دلیل، احترام به ساحت مقدس حضرت محمد (ص) است. هر زمان نام ایشان می‌آید می‌فرستیم. نام تیپ را محمد رسول الله (ص) گذاشتم که اگر روزی زنده نبودم هر شخصی که نام تیپ را می‌شنود فرستاده و ثوابش برای من نیز نوشته شود. ❇️ البته با آن روحیه لطیف خود، فلسفه ‏اى هم براى شماره این تیپ یعنى عدد ۲۷ فرض کرده بود. «... عدد دو را که از هفت کسر کنى، میماند پنج، به نیت پنج تن آل‏ عبا عدد دو را که با عدد هفت جمع ببندى، می ‏شود نُه یعنى تسعة المعصومین مِن وُلدِ الحسین حالا اگر تو این عدد دو را با عدد هفت ضرب کنى، حاصل آن میشود چهارده، به نیت ۱۴ معصوم (علیهم ‏السلام) اگر اعداد را بر عکس کنید می‌شود ۷۲ شهید کربلا. منبع : 📚 کتاب آذرخش مهاجر 🎤 مصاحبه با مجتبی عسگری @yousof_e_moghavemat
🚩 ✅ 🍃 ۱۵ اسفند ۱۳۶۲ سالروز سردار بزرگ و دلاور سپاه اسلام قائم مقام شجاع و دریادل (ص) ↘ ↘ ولادت: فروردین ۱۳۳۸ ، دیپلم هنرستان دانشجوی مقطع کارشناسی رشتۀ در انستیتو تکنولوژی شرکت فعال در راهپیمایی های ضد رژیم شاه و مجروحیت از ناحیۀ گوش و صورت در یکی از این تظاهرات عزیمت به ، سپس به و بعد به با آغاز جنگ تحمیلی فرماندهی یکی از محورها در مسئولیت قائم مقامی (ص) در اردیبهشت ۱۳۶۲ : پانزدهم اسفند ۱۳۶۲ ، طی ، در جزیرۀ جنوبی مجنون، دو روز قبل از شهادت ☘ 👈 منبع اطلاعات: کتاب ، صفحه ۱۱۳ 🔶 ✅ 💌 @yousof_e_moghavemat
💞 ⚘ 🌸 💠 وقتی در بودیم، برای انجام امور نظافت، نوبت بندی کرده بودیم و هر روز یک نفر وظیفه نظافت را به عهده داشت. روزهای چهارشنبه هر هفته نوبت بود. او با وجود مسئولیت سنگین فرماندهی در هر حالت و موقعیتی سخت مقیّد بود که نوبت انجام مسئولیت نظافت را رعایت کند. هیچ کاری هر چقدر هم که مهم بود، مانع حضور سر وقت او برای نظافت نمی‌شد. سفره می انداخت و جمع می کرد. غذا و چای آماده و تقسیم می‌کرد. خیلی تمیز ظرف ها را می شست. سنگر محوطه و حتی دستشویی و توالت ها را به دقت نظافت و ضدعفونی می کرد. شاید بعضی ها چنین اعمالی را برای یک فرمانده شاخص نظامی جایز نمی دانستند، امّا منطق دیگری داشت. او می گفت: "فرمانده کسیه که توی خط مقدم برادر بزرگتر و در سایر مواقع، کمترین و کوچکترین برادر بچه رزمنده هاست." با این رفتار خود بر قلب های بچه‌ها حکومت می‌کرد. 📚 برگرفته از کتاب ، نوشته علی اکبری ، صفحه ۱۹ 📸 معرفی عکس: اوایل زمستان ۱۳۶۰، - عکس یادگاری رزمندگان اعزامی از مازندران با - نفر اول از سمت چپ: @yousof_e_moghavemat
🚩 ✔ 🌹 ۲۱ مرداد ۱۳۶۲ جاده ایلام - اسلام‌آباد غرب سالروز شهادت سردار شجاع و دلاور سپاه اسلام فرمانده بسیجی 🚩 . . ولادت: ۱۳۴۲ ، تهران شرکت در تظاهرات ضد رژیم شاه در دوران اشتغال به تحصیل عضویت در سپاه بعد از پیروزی انقلاب ترک تحصیل و گذراندن دوره آموزش عمومی در پادگان امام حسین علیه السلام سپاه تهران عزیمت به جبهه غرب و و پیوستن به گروه سردار دشمن شکن و فعالیت در گروه اداوات و خمپاره عزیمت به جنوب به همراه سایر همرزمان و انتصاب به فرماندهی یگان ادوات به دستور سردار احمد متوسلیان گسترش یگان ادوات به گرفتن غنیمت های بسیار زیاد در عملیات فتح المبین و استفاده در بهترین شکل در عملیات بیت المقدس ازدواج با خواهر همرزم دیرینه اش در خرداد سال ۱۳۶۲ انتصاب به فرماندهی به دستور 🌹شهادت: ۲۱ مرداد ۱۳۶۲ ، حوالی اسلام آباد غرب، کمین عناصر گروهک مسلّح کومه له ✔ . . . @yousof_e_moghavemat
🍁 🔥 ꧂ ꧁ ❐ آبان ۱۳۶۲ شرق دیدگاه یال گنبدی در حال رصد نحوه پیشروی گردان‌های خط‌شکن ⸙ ⎎ @yousof_e_moghavemat
| سالروز عزیمت نیروهای (هسته اولیه تیپ ۲۷ محمد رسول الله-ص) از مریوان به جنوب - بتاریخ ۲۴ دیماه ۱۳۶۰ - با خودروی مینی بوس @yousof_e_moghavemat
👍 ✔ 🔗 به نماینده‌هایش گفته بود که مقدمات را فراهم کنند تا بازدیدی از داشته باشد. پیش آمدند و قضیه را مطرح کردند. - بنی‌صدر توی هر نقطه‌ای از مریوان بشینه، می‌زنیمش؛ بدون استثناء. - پس ما او را به پادگان خودمان می‌بریم. - با پادگانتون باهم می‌فرستیمش هوا. دیگر بحث را ادامه ندادند و برگشتند تهران. بعدها به گوشمان رسید که به بنی‌صدر گفته‌اند مریوان جای تو نیست! آنجا یک فرمانده س.پا.هی به نام دارد که دیوانه است و تهدید کرده و واقعا هم تو را می‌زند. بدین ترتیب، بنی‌صدر پایش به مریوان باز نشد. ● ♡ - به روایت جواد حسینی مندرج در کتاب خواندنی و ارزشمند صفحه ۶۸ با اختصار و تخلیص. •°• °•° @yousof_e_moghavemat
📆ا ماه سالروز آزادسازی دِزلی (از توابع )،منطقه مرزی بسیار مهم وحیاتی و مقر اصلی ضد انقلاب که با تلاش‌ و ایثار احمد و شهدایی‌ مانند ، ، ..آزاد شد @yousof_e_moghavemat
👍 ✔ 🔗 به نماینده‌هایش گفته بود که مقدمات را فراهم کنند تا بازدیدی از داشته باشد. پیش آمدند و قضیه را مطرح کردند. - بنی‌صدر توی هر نقطه‌ای از مریوان بشینه، می‌زنیمش؛ بدون استثناء. - پس ما او را به پادگان خودمان می‌بریم. - با پادگانتون باهم می‌فرستیمش هوا. دیگر بحث را ادامه ندادند و برگشتند تهران. بعدها به گوشمان رسید که به بنی‌صدر گفته‌اند مریوان جای تو نیست! آنجا یک فرمانده س.پا.هی به نام دارد که دیوانه است و تهدید کرده و واقعا هم تو را می‌زند. بدین ترتیب، بنی‌صدر پایش به مریوان باز نشد. ● ♡ - به روایت جواد حسینی مندرج در کتاب خواندنی و ارزشمند صفحه ۶۸ با اختصار و تخلیص. •°• °•° @yousof_e_moghavemat
👍 ✔ 🔗 به نماینده‌هایش گفته بود که مقدمات را فراهم کنند تا بازدیدی از داشته باشد. پیش آمدند و قضیه را مطرح کردند. - بنی‌صدر توی هر نقطه‌ای از مریوان بشینه، می‌زنیمش؛ بدون استثناء. - پس ما او را به پادگان خودمان می‌بریم. - با پادگانتون باهم می‌فرستیمش هوا. دیگر بحث را ادامه ندادند و برگشتند تهران. بعدها به گوشمان رسید که به بنی‌صدر گفته‌اند مریوان جای تو نیست! آنجا یک فرمانده س.پا.هی به نام دارد که دیوانه است و تهدید کرده و واقعا هم تو را می‌زند. بدین ترتیب، بنی‌صدر پایش به مریوان باز نشد. ● ♡ - به روایت جواد حسینی مندرج در کتاب خواندنی و ارزشمند صفحه ۶۸ با اختصار و تخلیص. •°• °•° @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
⁉️😠 ☆ •°• ، یکی از یاران صِدّیق و باوفای سردار در برگی از خاطرات خودش - در کتاب ، صفحهٔ ۲۵ - گفته است: 👉 «وقتی در ماه‌های آغازین جنگ، بنی‌صدر از اعزام نیرو به کردستان جلوگیری کرد، برای رفع این نقیصه و حفظ عناصر موجود در به شیوه‌های مختلفی متوسل شد؛ از جمله سخت‌گیری در اعطای مرخصی. ما در واحد ادوات کار می‌کردیم و آموزش خمپاره دیده بودیم. مدت مأموریت‌مان در مریوان رو به اتمام بود و تصمیم داشتیم به تهران برگردیم. یک روز پای قبضه‌ی خمپاره‌اندازِ روسی مشغول جابجایی جعبه‌های مهمات بودیم که حاج‌احمد به سراغ‌مان آمد. بعد از حال و احوال‌پرسی به من گفت: - شنیدم می‌خوای بری؟ - با اجازهٔ شما، بله. - تو خجالت نمی‌کشی؟ از این حرف او تعجب کردم و پرسیدم: - چطور برادر احمد؟ خب، مأموریت‌مون تموم شده، حالا هم باید برگردیم سر زندگی‌مون. دست انداخت، شانه‌ام را فشار داد و گفت: برادر! تو ظرف این مدت لااقل هزار گلوله‌ی خمپاره زدی. هر گلوله دونه‌ای این‌قدر قیمت داره. اگه روی هم حساب کنیم، کلّی از خرج شده تا فوت و فن کارو یاد گرفتی. از هزار گلوله‌ای که زدی، نُهصد تای اون به هدف نخورده. همه‌ی این‌ها انجام شده تا تو کاردان شدی. حالا همین‌قدر باید خرج یکی دیگه بشه و هزار گلوله خمپاره را حیف کنه تا تازه بشه یکی مثل تو. روی همین اصل، برای هم که شده، برادرجون! تو باید توی جبهه بمونی. صحبت‌های برادرانه و منطقی تأثیرش را روی من گذاشت و گذاشت و در مریوان ماندگار شدم.» •°• °•° 📸 شناسنامه‌ی عکس اول: تابستان ۱۳۶۰، سروآباد، آزادسازی محور مریوان-سنندج - از راست: (عباس برقی، شهید عثمان فرشته، ، کاک صمد (بی سیم چی)، ناشناس، کاک حمید) ☆ - عکس‌های سوم و چهارم: سردار ؛ فرمانده سابق تیپ ذوالفقار از ، با آرزوی سلامتی روزافزون برای این سردار عزیز و بزرگوار س.پ.اه اسلام. @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
😏 ♥︎ •°• سروصدای بیرون اتاق، توجه‌شان را جلب کرد و دویدند توی راهرو. خسته از راه رسیده بود. دلش از نامهربانی‌ها پر بود و بلافاصله در آغوش پناه گرفت. با دل پرغصه‌ای به بروجردی گفت: «- تا کی با این مرد مدارا کنیم؟» بروجردی گفت: «چرا پیله کردی به ؟!! برو سراغ آیت‌الله که نماینده امام است. با ایشان خیلی راحت کنار خواهی آمد.» با ناراحتی جواب داد: «تمام امکانات جنگ دست بنی‌صدر است. نماینده‌اش پیغام داده قصد بازدید از جبهه را دارد.» بروجردی: «خودم از آن‌ها خواستم با شما هماهنگ شوند.» در پاسخش گفت: «دست رد زدم به سینه نماینده‌اش. تهدید کردم در صورت ورود بنی‌صدر مانع نشستن هلی‌کوپترش خواهم شد؛ گمانم از آمدن پشیمان شده باشد.» بروجردی با ملایمت خاصی گفت: «به خاطر امام کمی مدارا کن. ایشان نماینده‌ی امام است. افراد منتسب به او شایعه کرده‌اند در جواب گفت: «نامه‌ای برای امام نوشتم و اوضاع منطقه را گزارش کردم. من بیرون از س.پ.اه حرمت نگه می‌دارم اما نه به اندازه صبر و حوصله شما. اگر کمی به من میدان بدهی، کار یکسره خواهد شد.» بروجردی لبخندی زد و گفت: « جواب داد: «امان از این سحر شما که کُشت مرا.» با لبخند باصفایش به گفت: «تو در حالتِ آرامش، چقدر دوست‌داشتنی هستی احمدآقا.» ♡ ☆ 💚 برگرفته از کتاب ارزشمند و خواندنی ، با تخلیص و اختصار از صفحه ۳۵۹. @yousof_e_moghavemat