#این_مرد_برجسته : قسمت دوّم 🚩
•°•°•
°•°•°
...سال ۵۹ با شروع دفاع مقدّس، حضور دانشجوها در جبهه است که نمونههای مختلفی از آن وجود دارد که یکی از آنها همین #حاج_احمد_متوسلیان و امثال اینها بودند، که بلند شدند رفتند منطقهی غرب در کردستان، در عین غربت - بنده در همان ماههای اوّل جنگ، پنج، شش ماه بعد از اوّل جنگ، منطقهی کردستان را از نزدیک دیدم. گردِ غربتِ آنجا بر سر همه کَأَنّه پاشیده شده بود - و در تنهائی، بیسلاحی و با حضور فعّال دشمن و بمباران دائمی دشمن، این مخلصترین نیروها در آنجا کارهای بزرگی را انجام دادند که قبل از عملیات فتحالمبین - عملیاتی که این سردار بزرگوار و دوستانش انجام دادند - عملیات محمدرسولالله(ص) را انجام دادند که آن، یک نمونه از حضور دانشجویان است. یک نمونهی دیگر دانشجوهائی هستند که در ماجرای هویزه حضور پیدا کردند که آن دانشجوها را هم بنده، تصادفاً در همان روزی که اینها داشتند میرفتند - روز ۱۴ دی - به طرف منطقهی نبرد و درگیری، دیدم؛ شهید علمالهدی و شهید قدوسی و دیگران.
☆
♡
- بیانات رهبر معظم انقلاب در مورد سردار بزرگ سپاه اسلام #جاویدنشان_حاج_احمد_متوسلیان مندرج در کتاب خواندنی و ارزشمند #میخواهم_با_تو_باشم ، صفحه ۹
☆
♡
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#حاجی_متوسلیان
#باز_نشر
@yousof_e_moghavemat
#این_مرد_برجسته 🚩
☆
♡
...همین سردار عالیمقام، #جاویدنشان ، آقای #حاج_احمد_متوسلیان که من از نزدیک این مردِ برجسته را میشناختم و کار او، روحیهی او و تلاش او را دیدهام و او یکی از برجستگان دفاعِ مقدّس بود. به نظر من، به خصوص شما جوانهای عزیز، شرح حال این برجستگان را که خیلی درسها به ما میآموزد، بخوانید. خصوصاً در آن بخشی که مربوط به عملیات این سردار عزیز هست؛ چه در غرب، چه در فتحالمبین، چه در بیتالمقدّس. و نام این #شهید_محمود_شهبازی که به طور متّصل با این مرد بزرگ همراه است، اینها از افتخارات بزرگ و از مُتَخَرِّجین این دانشگاهند.
☆
♡
- از بیانات گوهربار حضرت آیتاللهالعظمی #امام_خامنه_ای (مُدَّ ظِلُّهُ العالی) در #دانشگاه_علم_و_صنعت در سال ۱۳۸۹ مندرج در کتاب ارزشمند و خواندنی #میخواهم_با_تو_باشم ، صفحه ۹
♡
☆
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
🌸💕🌸 #حاجی_متوسلیان 🌸🌸🌸
#باز_نشر
@yousof_e_moghavemat
#این_مرد_برجسته 🚩
☆
♡
...همین سردار عالیمقام، #جاویدنشان ، آقای #حاج_احمد_متوسلیان که من از نزدیک این مردِ برجسته را میشناختم و کار او، روحیهی او و تلاش او را دیدهام و او یکی از برجستگان دفاعِ مقدّس بود. به نظر من، به خصوص شما جوانهای عزیز، شرح حال این برجستگان را که خیلی درسها به ما میآموزد، بخوانید. خصوصاً در آن بخشی که مربوط به عملیات این سردار عزیز هست؛ چه در غرب، چه در فتحالمبین، چه در بیتالمقدّس. و نام این #شهید_محمود_شهبازی که به طور متّصل با این مرد بزرگ همراه است، اینها از افتخارات بزرگ و از مُتَخَرِّجین این دانشگاهند.
☆
♡
- از بیانات گوهربار حضرت آیتاللهالعظمی #امام_خامنه_ای (مُدَّ ظِلُّهُ العالی) در #دانشگاه_علم_و_صنعت در سال ۱۳۸۹ مندرج در کتاب ارزشمند و خواندنی #میخواهم_با_تو_باشم ، صفحه ۹
♡
☆
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
🌸💕🌸 #حاجی_متوسلیان 🌸🌸🌸
#باز_نشر
@yousof_e_moghavemat
#این_مرد_برجسته : قسمت دوّم 🚩
•°•°•
°•°•°
...سال ۵۹ با شروع دفاع مقدّس، حضور دانشجوها در جبهه است که نمونههای مختلفی از آن وجود دارد که یکی از آنها همین #حاج_احمد_متوسلیان و امثال اینها بودند، که بلند شدند رفتند منطقهی غرب در کردستان، در عین غربت - بنده در همان ماههای اوّل جنگ، پنج، شش ماه بعد از اوّل جنگ، منطقهی کردستان را از نزدیک دیدم. گردِ غربتِ آنجا بر سر همه کَأَنّه پاشیده شده بود - و در تنهائی، بیسلاحی و با حضور فعّال دشمن و بمباران دائمی دشمن، این مخلصترین نیروها در آنجا کارهای بزرگی را انجام دادند که قبل از عملیات فتحالمبین - عملیاتی که این سردار بزرگوار و دوستانش انجام دادند - عملیات محمدرسولالله(ص) را انجام دادند که آن، یک نمونه از حضور دانشجویان است. یک نمونهی دیگر دانشجوهائی هستند که در ماجرای هویزه حضور پیدا کردند که آن دانشجوها را هم بنده، تصادفاً در همان روزی که اینها داشتند میرفتند - روز ۱۴ دی - به طرف منطقهی نبرد و درگیری، دیدم؛ شهید علمالهدی و شهید قدوسی و دیگران.
☆
♡
- بیانات رهبر معظم انقلاب در مورد سردار بزرگ سپاه اسلام #جاویدنشان_حاج_احمد_متوسلیان مندرج در کتاب خواندنی و ارزشمند #میخواهم_با_تو_باشم ، صفحه ۹
☆
♡
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#حاجی_متوسلیان
#باز_نشر
@yousof_e_moghavemat
💎 #کودکی_احمد_متوسلیان 🌸
✔
💠 "قسمت اول"
💎
در پانزدهم فروردین ماه سال ۱۳۳۲ #احمد_متوسلیان در محله امام زاده سید اسماعیل تهران در یک خانواده مذهبی و تقریباً پر جمعیت چشم به جهان گشود. دوران کودکی وی در کوچه پس کوچه های #خیابان_مولوی و اطراف بازار سید اسماعیل سپری شد. ابتدا به یک مدرسه دولتی می رفت به نام شرافت که نزدیک منزل شان بود. تا به خانه برسد، باید از خیابان رد می شد و مادرش همیشه نگران این مسئله بود. به همین دلیل منزل شان را عوض کردند و در محله چهل تن کوچه علوی نزدیک مسجد امین الدوله که حاج آقا حق شناس در آن نماز می خواند، خانه می خرند. بعد پدرش تصمیم می گیرد به دلیل ضعف مدارس دولتی، او را در مدرسه مصطفوی که مدیرش آقا سید جوادی بود، ثبت نام کند. برای ادامه تحصیل، #احمد مجدداً کلاس اول را در مدرسه جدید تکرار کرد و علاوه بر تحصیل، طعم شیرین کار شرافتمندانه را نیز می چشید و ضمن اشتغال به درس و مدرسه در مغازه شیرینی فروشی پدرش - قنادی #متوسلیان یزدی - کار می کرد.📙
🖊
📸
📚 برگرفته از کتاب ارزشمند و درخشان #در_هاله_ای_از_غبار ، نوشته گلعلی بابایی 🌸
.
.
📢 انشاءالله اگر خدا توفیق بده خلاصه ای از این کتاب رو که بتونه در شناسوندن بهتر و مفیدتر حاج احمد آقای متوسلیان عزیزمون اثرگذار باشه، تقدیم همه بزرگواران خواهیم کرد.😌
.
🎊🎉به مناسبت تولد شناسنامه ای حاج احمد آقا 🎉🎊
.
#حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#حاجی_متوسلیان
#حاج_احمد
#دفاع_مقدس
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله
#باز_نشر
@yousof_e_moghavemat
😌 #کودکی_احمد_متوسلیان 🌸
✏
💠 قسمت دوم 💠
.
.
⬅️ محمد متوسلیان برادر بزرگ احمد در این رابطه گفته است:
"... احمد بسیار مودب و به اندازه خودش هم زرنگ بود. یعنی آزارش به کسی نمی رسید. من و برادرم محمود شیطنت داشتیم، اما احمد مظلوم بود. رفیق باز نبود. درس خوان و با سلیقه بود. به کفش و لباس خودش اهمیت می داد؛ مثلاً برای ما فرقی نمی کرد که در حمام شامپو به سرمان بزنیم یا نزنیم، اما #احمد حتماً باید #شامپو استفاده می کرد. در کل خیلی مرتب و تمیز بود. پدرمان هم انسان متشرعی بود و این خصوصیاتی که در احمد گفتم، در مورد پدرمان هم صدق می کرد. طوری بود که حتی #احمد در امور مذهبی هم از پدر تاثیر گرفته بود. احمد یکی دو سال از تحصیل دور بود، اما به دلیل کمک پدر در قنادی به مدرسه شبانه رفت و سپس وارد هنرستان صنعتی شماره ۵ تهران شد.✔
🌹
🔸️
📚 با تخلیص و اختصار از کتاب ارزشمند و درخشان #در_هاله_ای_از_غبار ⚘
.
🎊🎊به مناسبت تولد شناسنامه ای حاج احمد آقا 🎊🎉
.
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#حاج_احمد
#حاجی_متوسلیان
#متوسلیان
#دفاع_مقدس
#باز_نشر
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
#خجالت_نمیکشی ⁉️😠
☆
•°•
#عباس_برقی ، یکی از یاران صِدّیق و باوفای سردار #حاج_احمد_متوسلیان در برگی از خاطرات خودش - در کتاب #میخواهم_با_تو_باشم ، صفحهٔ ۲۵ - گفته است:
👉
«وقتی در ماههای آغازین جنگ، بنیصدر از اعزام نیرو به کردستان جلوگیری کرد، #حاج_احمد برای رفع این نقیصه و حفظ عناصر موجود در #مریوان به شیوههای مختلفی متوسل شد؛ از جمله سختگیری در اعطای مرخصی.
ما در واحد ادوات کار میکردیم و آموزش خمپاره دیده بودیم. مدت مأموریتمان در مریوان رو به اتمام بود و تصمیم داشتیم به تهران برگردیم. یک روز پای قبضهی خمپارهاندازِ روسی مشغول جابجایی جعبههای مهمات بودیم که حاجاحمد به سراغمان آمد. بعد از حال و احوالپرسی به من گفت:
- شنیدم میخوای بری؟
- با اجازهٔ شما، بله.
- تو خجالت نمیکشی؟
از این حرف او تعجب کردم و پرسیدم:
- چطور برادر احمد؟ خب، مأموریتمون تموم شده، حالا هم باید برگردیم سر زندگیمون.
دست انداخت، شانهام را فشار داد و گفت:
برادر! تو ظرف این مدت لااقل هزار گلولهی خمپاره زدی. هر گلوله دونهای اینقدر قیمت داره. اگه روی هم حساب کنیم، کلّی از #بیتالمال خرج شده تا فوت و فن کارو یاد گرفتی. از هزار گلولهای که زدی، نُهصد تای اون به هدف نخورده. همهی اینها انجام شده تا تو کاردان شدی. حالا همینقدر باید خرج یکی دیگه بشه و هزار گلوله خمپاره را حیف کنه تا تازه بشه یکی مثل تو.
روی همین اصل، برای #حفظ_بیت_المال هم که شده، برادرجون! تو باید توی جبهه بمونی.
صحبتهای برادرانه و منطقی #حاج_احمد تأثیرش را روی من گذاشت و گذاشت و در مریوان ماندگار شدم.»
•°•
°•°
📸 شناسنامهی عکس اول: تابستان ۱۳۶۰، سروآباد، آزادسازی محور مریوان-سنندج - از راست: (عباس برقی، شهید عثمان فرشته، #حاج_احمد_متوسلیان، کاک صمد (بی سیم چی)، ناشناس، کاک حمید)
☆
- عکسهای سوم و چهارم: سردار #حاج_عباس_برقی ؛ فرمانده سابق تیپ ذوالفقار از #لشکر۲۷ ، با آرزوی سلامتی روزافزون برای این سردار عزیز و بزرگوار س.پ.اه اسلام.
#احمد_متوسلیان
#حاجی_متوسلیان
#متوسلیان
#احمد_متوسلیان
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
#از_کی_دستور_میگیری ؟!!😠👊
☆
♡
#متوسلیان وارد اسلحهخانه شد. پ.اس.داری با ریش و قد بلندی، پشت میز نشسته بود. تا چشمش به #حاج_احمد_متوسلیان افتاد بیآن که از جا بلند شود، گفت: «بفرمایید.»
#حاج_احمد دستخط #بروجردی را روی میز گذاشت. جوان اخم کرد و با بیمیلی گفت:
«شما کی هستی که چهلتا اس.لحه میخوای؟»
#حاجی نگاهی به قیافهاش انداخت و با هیبت همیشگیاش گفت:
«لازم نیست بدونی من کیم و اس.لحههارو واسه چی میخوام. شما وظیفتو انجام بده.»
پ.اس.دار جوان تلفن را برداشت تا به مافوقش گزارش کند. #حاجی گوشی را از دستش قاپید و گفت:
«کارمونو راه بنداز بعد برو سراغ تلفن.»
پ.اس.دار با لجبازی جواب داد: «من باید اجازه بگیرم. این امضا را قبول ندارم.»
#حاج_احمد به شدت عصبانی شد: « #بروجردی رو قبول نداری؟ پس از کی اجازه میگیری؟؟!!!»
پ.اس.دار خودش را جمع کرد و با غرور کاذبی گفت:
«من فقط به دستور جعفری کار میکنم. این آقای بروجردی فقط فرماندهٔ تهرونیهاست.»
#حاج_احمد یقهاش را گرفت و به تندی گفت:
«شنیده بودم اینجا س.پ.اهِ قبیلهای راه انداختین اما تصور نمیکردم تا این حد پیشروی کرده باشین. من، نه جعفری میشناسم نه بروجردی؛ فقط اس.لحه میخوام. حالا تحویل میدی یا خودم دستبهکار شم؟»
سپس به افرادی که همراهش بودند اشاره کرد وارد شوند. مسئول اس.لحهخانه گلنگدن کشید و گفت:
«اگه بیاین جلو میزنم.»
یک نفر پرید جلو و گفت:
«بزن. ما که قراره جاده پاوه رو پاکسازی کنیم، پس بهتره از همینجا شروع کنیم.»
درگیری بالا گرفت و هردوطرف روی هم اس.لحه کشیدند. سرو کلّهی فرماندهان بالادستی از جمله بروجردی و جعفری پیدا شد. بروجردی نگاه غضبناکی به جعفری انداخت و صحبتهایی بینشان رد و بدل شد. در نتیجهی این کشمکشها، #حاج_احمد_متوسلیان اس.لحهها را تحویل گرفت و رفت توی محوطه.
بروجردی از طرز قدمبرداشتنها، دستوردادنها و رفتار #احمد مطمئن شد که او جزو افرادی است که در آینده لازمش خواهد داشت.
#احمد به بروجردی گفت:
«روی من حساب کن.»
بروجردی دو بازوی #حاجی را گرفت و با آن متانت و لبخند همیشگیاش گفت:
«اگه میخوای توی کردستان موندگار شی، باید از این روزای سخت عبور کنی؛ سعی کن آستانهٔ صبرت رو بالا ببری.»
#حاج_احمد سینه جلو داد و درآغوش گرم مُراد و فرماندهاش آرام گرفت.
☆
♡
📜 مطلبی که #برای_اولین_بار است منتشر میشود از کتاب ارزشمند و بسیار جذاب و خواندنی #محمد_مسیح_کردستان انتخاب شده بود.
(با اختصار و تخلیص از صفحات ۲۲۴ تا ۲۲۶)
#احمد_متوسلیان
#حاجی_متوسلیان
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
#متوسلیان_منافق_و_خودرأی_است 😏
♥︎
•°•
سروصدای بیرون اتاق، توجهشان را جلب کرد و دویدند توی راهرو. #متوسلیان خسته از راه رسیده بود. دلش از نامهربانیها پر بود و بلافاصله در آغوش #بروجردی پناه گرفت. #حاج_احمد با دل پرغصهای به بروجردی گفت: «- تا کی با این مرد مدارا کنیم؟»
بروجردی گفت: «چرا پیله کردی به #بنی_صدر ؟!! برو سراغ آیتالله #خامنهای که نماینده امام است. با ایشان خیلی راحت کنار خواهی آمد.»
#حاج_احمد_متوسلیان با ناراحتی جواب داد: «تمام امکانات جنگ دست بنیصدر است. نمایندهاش پیغام داده قصد بازدید از جبهه #مریوان را دارد.»
بروجردی: «خودم از آنها خواستم با شما هماهنگ شوند.»
#حاج_احمد در پاسخش گفت: «دست رد زدم به سینه نمایندهاش. تهدید کردم در صورت ورود بنیصدر مانع نشستن هلیکوپترش خواهم شد؛ گمانم از آمدن پشیمان شده باشد.»
بروجردی با ملایمت خاصی گفت: «به خاطر امام کمی مدارا کن. ایشان نمایندهی امام است. افراد منتسب به او شایعه کردهاند #متوسلیان_منافق_و_خودرأی_است .»
#حاجی در جواب گفت: «نامهای برای امام نوشتم و اوضاع منطقه را گزارش کردم. من بیرون از س.پ.اه حرمت نگه میدارم اما نه به اندازه صبر و حوصله شما. اگر کمی به من میدان بدهی، کار یکسره خواهد شد.»
بروجردی لبخندی زد و گفت: « #اندکی_صبر_سحر_نزدیک_است .»
#حاجی جواب داد: «امان از این سحر شما که کُشت مرا.»
#بروجردی با لبخند باصفایش به #حاجاحمد_متوسلیان گفت:
«تو در حالتِ آرامش، چقدر دوستداشتنی هستی احمدآقا.»
♡
☆
💚 برگرفته از کتاب ارزشمند و خواندنی #محمد_مسیح_کردستان ، با تخلیص و اختصار از صفحه ۳۵۹.
#احمد_متوسلیان
#حاجی_متوسلیان
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
#غیرتلی_سردار ✊💚🚩
♡
☆
🔵 #سخنرانی حماسی و عاشقانۀ #حاج_احمد_متوسلیان روز ۳۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ پیش از آغاز مرحلۀ سوم ( #محاصره_خرمشهر )
✅
✅
... #بسیجی ها! شما که می.گویید اگر ما در روز #عاشورا بودیم، به #امام_حسین_ علیه_السلام و سپ.اه او کمک میکردیم، بدانید امروز #روز_عاشورا است. به خدا قسم من از یکیک شما درس میگیرم. شما بسیجیها برای من و امثال من در حکم استاد و معلم هستید. من به شما که با این حالت در منطقه ماندهاید، حجتی ندارم.
☆
میدانم که تعداد زیادی از دوستان شما #شهید شده اند. میدانم بیش از بیست روز است دارید یک نفس و بیامان در منطقه میجنگید و خستهاید و شاید در خودتان توان لازم برای ادامۀ رزم را سراغ ندارید؛ ولی از شما خواهش میکنم تا جان در بدن دارید، بمانید تا شاید به لطف خدا در این مرحله بتوانیم #خرمشهر را آزاد کنیم...»
♡
در آخر صحبتهایش، در حالیکه اشک از چشمانش سرازیر شده بود، دستهایش را رو به #آسمان بلند کرد و گفت :
🥺
🤲
🔵 #خدایا! راضی نشو که #احمد_متوسلیان زنده باشد و ببیند #ناموس ما #خرمشهر ما، در دست دشمن باقی مانده. #خدایا ! اگر بنا بر این است که #خرمشهر در دست دشمن باشد، مرگِ #احمد_متوسلیان را برسان!
💘
💔
شنیدن این حرف ها و خصوصاً مناجات #حاجی باعث شد همهٔ نیروهای تیپ #شیون_کنان زارزار گریه کنند. خود #حاج_احمد هم دل به دل نیروهای #بسیجی ها داده بود و بی اختیار هقهق گریه، شانههایش را میلرزاند. به زحمت «والسلام» سخنرانی را ادا کرد و از پشت میکروفن کنار آمد.
✊
✌
حرفهای حاجی مثل انفجارِ یک کپسول معنویت و اخلاص در جمع بچهها ، همه را تکان داده بود. به محض پایانیافتن حرفهای حاجی، بچههای تیپ، در حالی که #صلوات میفرستادند و #تکبیر میگفتند، به طرف او هجوم آوردند و دستهجمعی و بی قرار، #حاج_احمد را در آغوش گرفته، میبوسیدند.
در آن سخنرانی، بسیجیها که واله و شیدای روحیۀ پولادین #حاجی شده بودند، زیر گوشی👂 با هم میگفتند :
« وقتی #حاج_احمد با این وضعِ بدِ جسمی ( مجروحیت در مرحلۀ اول و عصا به دست ) ، این طور قرص و محکم مانده، ما چه حقّی داریم اظهار خستگی کنیم؟!! »
😊 تأثیر سخنرانی #حاج_احمد طوری بود که همۀ بچهها احساس میکردند انگار اولین روزی است که به منطقه آمدهاند. خلاصه، نیروها آماده شدند برای رفتن به #مرحلۀ_سوم عملیات.
😍
🫂
🟧 برگرفته از کتاب بسیار جذاب و ارزشمند #همپای_صاعقه نوشته سردار گلعلی بابایی و حسین بهزاد.
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#حاج_احمد_متوسلیان
#حاجی_متوسلیان
@yousof_e_moghavemat
💎 #کودکی_احمد_متوسلیان 🌸
✔
💠 "قسمت اول"
💎
در پانزدهم فروردین ماه سال ۱۳۳۲ #احمد_متوسلیان در محله امام زاده سید اسماعیل تهران در یک خانواده مذهبی و تقریباً پر جمعیت چشم به جهان گشود. دوران کودکی وی در کوچه پس کوچه های #خیابان_مولوی و اطراف بازار سید اسماعیل سپری شد. ابتدا به یک مدرسه دولتی می رفت به نام شرافت که نزدیک منزل شان بود. تا به خانه برسد، باید از خیابان رد می شد و مادرش همیشه نگران این مسئله بود. به همین دلیل منزل شان را عوض کردند و در محله چهل تن کوچه علوی نزدیک مسجد امین الدوله که حاج آقا حق شناس در آن نماز می خواند، خانه می خرند. بعد پدرش تصمیم می گیرد به دلیل ضعف مدارس دولتی، او را در مدرسه مصطفوی که مدیرش آقا سید جوادی بود، ثبت نام کند. برای ادامه تحصیل، #احمد مجدداً کلاس اول را در مدرسه جدید تکرار کرد و علاوه بر تحصیل، طعم شیرین کار شرافتمندانه را نیز می چشید و ضمن اشتغال به درس و مدرسه در مغازه شیرینی فروشی پدرش - قنادی #متوسلیان یزدی - کار می کرد.📙
🖊
📸
📚 برگرفته از کتاب ارزشمند و درخشان #در_هاله_ای_از_غبار ، نوشته گلعلی بابایی 🌸
.
.
.
🥀🥀به مناسبت سالروز ربایش در چهاردهم تیر 1361🥀🥀
.
#حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#حاجی_متوسلیان
#حاج_احمد
#دفاع_مقدس
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله
#باز_نشر
@yousof_e_moghavemat
😌 #کودکی_احمد_متوسلیان 🌸
✏
💠 قسمت دوم 💠
.
.
⬅️ محمد متوسلیان برادر بزرگ احمد در این رابطه گفته است:
"... احمد بسیار مودب و به اندازه خودش هم زرنگ بود. یعنی آزارش به کسی نمی رسید. من و برادرم محمود شیطنت داشتیم، اما احمد مظلوم بود. رفیق باز نبود. درس خوان و با سلیقه بود. به کفش و لباس خودش اهمیت می داد؛ مثلاً برای ما فرقی نمی کرد که در حمام شامپو به سرمان بزنیم یا نزنیم، اما #احمد حتماً باید #شامپو استفاده می کرد. در کل خیلی مرتب و تمیز بود. پدرمان هم انسان متشرعی بود و این خصوصیاتی که در احمد گفتم، در مورد پدرمان هم صدق می کرد. طوری بود که حتی #احمد در امور مذهبی هم از پدر تاثیر گرفته بود. احمد یکی دو سال از تحصیل دور بود، اما به دلیل کمک پدر در قنادی به مدرسه شبانه رفت و سپس وارد هنرستان صنعتی شماره ۵ تهران شد.✔
🌹
🔸️
📚 با تخلیص و اختصار از کتاب ارزشمند و درخشان #در_هاله_ای_از_غبار ⚘
.
🥀به مناسبت #سالروز_ربایش در #چهاردهم_تیر_1361
.
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#حاج_احمد
#حاجی_متوسلیان
#متوسلیان
#دفاع_مقدس
#باز_نشر
@yousof_e_moghavemat