#حدیث_امروز
امام جعفر صادق علیهالسلام فرمود:
(در روز قـیـامت) خـداوند، جـلّ ثناؤه، همچنان که برادری از برادرش پوزش میخواهد، از بنده مؤمن نیازمند خود در دنیا، عذر میخواهد و میفرماید: به عزّت و جلالم سوگند که من تو را در دنیا از سر خواریت نزد من، محتاج نکردم. اکنون این سرپوش را بردار و ببین به جای دنیا به تو چه دادهام. او سرپوش را بردارد و گوید: با این عوضی که به من دادی مرا چه زیان اگر آنچه را در دنیا از من گرفتی.
اصول کافی، ج 2، صفحه 264 - منتخب میزان الحکمة، صفحه 452
@zane_ruz
هفتهنامه زن روز
#سبک_زندگی
قتل سیاوش
گلاب بانو
دانه هاى درشت عرق تا روزها و شب ها روى پیشانى سیاوش مى نشست. تفنگ را قایم کرده بود زیر تخت چوبى که پدر برایش سوغات آورده بود. حالا طوبى روى تخت مخمل قرمز سیاوش مى خوابید و سیاوش روى زمین. طوبى زودتر خودش را به سینى غذا مى رساند و ته مانده اش را هل مى داد جلوى پریشانى ها و بى قرارى هاى سیاوش.
مادر با تعجب به سیاوش مى گفت: تو که خوب غذا مى خورى، چرا این همه لاغر و رنگ پریده هستى؟ سیاوش تنها به مرور کلمه قاتل فکر مى کرد. اصلا نفهمیده بود دخترك آن جا چکار مى کرد؟ گویا با مادرش آمده بودند قدم بزنند. مادر حواسش پرت شده بود و دختربچه از سر شیطنت خودش را رسانده به میانه هاى باغ. صداى شلیک تفنگ زیاد نبود و لابه لاى صداى ساز و دهلى که براى سیزده بدر در باغ مى زدند گم مى شد. صدا به صدا نمى رسید. دهلى چوب را محکم روى پوست دهل مى کوبید و سرنا زن لپ هایش را پر باد، فوت مى کرد. مردهاى جوان کشتى مى گرفتند و مى رقصیدند و زن ها ایستاده بودند به تماشا و کل کشیدن.
سیاوش تفنگ را برداشت برود تمرین شکار. مى خواست اداى پدرش را دربیاورد. یک خرگوش را دنبال کرد و نشانه گرفت اما وقتى بالاى سر شکار رسید، یک دختربچه بود با موهاى سیاه و چشمان درشت. گلوله خورده بود کنار قلبش و دختر جابه جا مرده بود. چه کار باید مى کرد؟ دخترك را تکان داد، بغل کرد، صدا کرد. اسمش را نمى دانست اما هنوز هم توى خواب هایش، بعد از شصت سال دخترك را صدا مى کند: بلند شو دختر! دختر! اسمش چه بوده دخترتان؟ مادر پریشان توى سرش مى کوبید. ثریا! ثریا جان! یک قطره آب شدى رفتى توى زمین. مادرت در نبود تو چکار کند؟ همه جا را گشتند. دختر کبوتر شده بود. بال درآورده بود و به آسمان رفته بود. یک قطره آب شده بود. یک قاصدك یا هر چیزى که از جنس ماندن نبود.
طوبى زمین را کند. بیل کوچکى آورد، زمین را خوب گود کرد و دخترك را توى گودال گذاشت. رویش را هم پر از خاك کرد و خاك را صاف کرد. روى خاك هم چوب و علف و برگ و خس و خاشاك ریخت که هیچ چیز پیدا نشود. طوبى تنها کسى بود که سیاوش مى توانست به او بگوید چون اصلا خودش دیده بود. درست وقتى که سیاوش عاجزانه این طرف و آن طرف مى دوید، طوبى از راه رسید. انگار دنبال برادرش بود؛ مى دانستم که بالأخره این تفنگ کار دستت مى دهد. دیدى همین طور هم شد. دیدى! نترس! هیچ کس نمى فهمد. رازت را فقط من مى دانم. من هم به کسى نمى گویم. یک مدت بعد همه فکر مى کنند دخترك را گرگى، سگى چیزى خورده و کسى دنبالش نمى گرد.
متن کامل «سبک زندگی» این هفته را میتوانید در مجله زن روز بخوانید.
@zane_ruz
#پزشکی
ترفندهای کاهش روغن در غذا
کاهش مصرف روغن خوراکى یکى ازمهم ترین دغدغه هاى کارشناسان تغذیه است. آن ها سعى مى کنند به هرشکل ممکن ما را به کاهش مصرف ترغیب کنند. بعضى از این روش ها عبارتند از:
🌷به جاى قاشق روغن از اسپرى روغن استفاده کنید به این ترتیب فقط ظرف چرب مى شود و مانع از مصرف مقدار زیاد چربى خواهد شد. کبابى کردن گوشت و ماهى را جایگزین سرخ کردن کنید. البته بهتر است گوشت، مرغ یا ماهى را درون فویل بپیچید تا سطح آن خشک نشود. پیش از سرخ کردن بادمجان، قدرى نمک روى آن بپاشید تا افزون بر کم شدن طعم تلخ آن، مقدار کمترى روغن براى طبخ آن لازم باشد.
🌹پس از سرخ کردن انواع سبزیجات، آن ها را در صافى یا دستمال آشپزخانه بگذارید تا روغن اضافى جذب شود. به جاى مایونز از ماست استفاده کنید و همراه با کمى خردل یا سرکه طعم دار کنید.
🥀در تهیه پیتزا و دیگرغذاهاى حاوى پنیر، پنیرسفید جایگزین خوبى براى پنیر پیتزا خواهد بود. پس از این که سوپ یا خورشت آماده شد، آن را از روى حرارت بردارید. پس از چند دقیقه، روغن اضافى روى غذا جمع مى شود که به راحتى مى توان برداشت.
🌻هنگام سرخ کردن سیب زمینى، از تابه تفلون استفاده کنید تا نیاز به روغن زیاد نباشد. هم چنین در ظرف را بگذارید تا به کمک بخار سریع تر پخته شود. چربى اضافى گوشت را جدا کنید و از آن براى گوشت چرخ شده استفاده کنید. به جاى خامه در سوپ، از پوره سیب زمینى یا پیاز رنده شده استفاده کنید تا سوپ قوام یابد.
@zane_ruz
#منبرک
عصر دانه و دام
آیت الله کوهستانی
اهل علم در هر زمانى در معرض اغفال و فریب قرار دارند، منتها زمان ها فرق مى کنند. در عصر و زمان ما توبیخ و ملامت در کار بود، مى گفتند شغل قحط است که انسان آخوند بشود و از همه چیز محروم گردد؟! و بدین وسیله روحیه را سست مى کردند و امیدها را مبدل به یأس و نا امیدى مى نمودند، ولى ما از ملامت و سرزنش آنان اغفال نشدیم و با نان و پنیر آقا امام زمان علیه السلام ساختیم، وفا نشان دادیم و صفا دیدیم، اما عصر و زمان شما عصر دانه و دام است، هم حقوق و پول را مطرح مى کنند و هم مقام و پست وعده مى دهند تا شما را فریب دهند، مراقب باشید نسبت به امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف بى وفایى نکنید، استقامت کنید؛ وفادار باشید تا به مقصد برسید. حق و حقیقت ماندنى است؛ باطل و هوا رفتنى است، و دورانش تمام مى شود. در زمان ما اشخاص فراوانى پیدا شدند، سخنرانى هاى پر سر و صدایى داشتند، ما خیال مى کردیم که این ها کارشان خوب گرفته است، ولى طولى نکشید که دیدیم سقوط کردند و کنار زده شدند. متوجه شدیم حقیقت و واقعیت در کارشان نبود، شما بکوشید دنبال حقیقت و واقعیت ها باشید تا دوام پیدا کرده و از بین نرود.
@zane_ruz
هفتهنامه زن روز
#یارمهربان
معرفی کتاب «مگر چشم تو دریاست»
مگر چشم تو دریاست! روایت مادر شهیدان جنیدى، از فرزندان شهید خود است. این کتاب که زندگى شهیدان محمد، عبدالحمید، نصرالله و رضا جنیدى را از زبان مادر روایت مى کند، به قلم جواد کلاته عربى نگاشته شده است. شهیدان جنیدى در خانواده اى مجاهد و روحانى متولد مى شوند. پدر شهدا پس از سال ها تحصیل و تدریس در حوزه علمیه قم در سال 1354 به زادگاهش شهرستان پیشوا باز مى گردد. ایشان پس از انقلاب به پیشنهاد آیت الله محمدى گیلانى و با حکم امام خمینى ره به امامت جمعه شهرستان رودسر منصوب مى شود و بعد از رحلت امام هم با حکم رهبر معظم انقلاب تا پایان عمرش در سال 1377 در این سنگر مقدس خدمت مى کند. نصرالله، نخستین شهید خانواده جنیدى در سال 1359 در جبهه آبادان به شهادت مى رسد. نصرالله جنیدى عضو ستاد جنگ هاى نامنظم شهید چمران بود. رضا، کوچک ترین پسر خانواده، از بسیج رودسر به جبهه غرب اعزام مى رود و در همان اعزام اول به شهادت مى رسد. ضدانقلاب با آگاهى از این که او فرزند امام جمعه است، بر سر تبادل پیکر او از نیروهاى ایرانى طلب پول مى کند، اما با مخالفت پدر و مادر شهید روبرو مى شود. محمد، سومین شهید و پسر ارشد خانواده، به عنوان بسیجى لشکر 27 محمد رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم
در عملیات خیبر در حالى به شهادت مى رسد که برادرش عبدالحمید، ناظر شهادتش است و نمى تواند پیکر برادرش را به عقب برگرداند. در نهایت، عبدالحمید هم پس از سال ها تحمل جراحت هاى جنگ، در سال 1379 به جمع برادران شهیدش مى پیوندد. بخش هایى از متن این کتاب، به فعالیت هاى حاج آقا جنیدى، حاج خانم جنیدى، دامادها و عروس هاى این خانواده مجاهد در پشت جبهه مى پردازد. هم چنین، بخش هایى از متن کتاب نیز شامل روایت هایى از چهار بازدید رهبر معظم انقلاب از بیت شهیدان جنیدى است.
@zane_ruz
#شماوما
داستان خر بازرگان و حکیم
روزى بازرگانى خرش را که دو گونى بزرگ بر دوش داشت به زور می کشید، تا به مرد حکیمى رسید. حکیم پرسید چه بر دوش خر دارى که سنگین است و راه نمى رود؟ پاسخ داد یک طرف گندم و طرف دیگر سنگ. حکیم پرسید به جایى که می روى سنگ کمیاب است؟ پاسخ داد خیر، به منظور حفظ تعادل طرف دیگر سنگ ریختم. حکیم دانا سنگ را خالى کرد و گندم را به دو قسمت تقسیم کرد و به گفت حال خود نیز سوار شو و برو به سلامت. مرد کاسب وقتى چند قدمى به راحتى با خر خود رفت، برگشت و پرسید با این همه دانش چقدر ثروت دارى؟ حکیم گفت هیچ ! مرد کاسب فورا از خر پیاده شد و شرایط را به شکل اول باز گرداند و گفت من با این نادانى خیلى بیشتر از تو دارم، پس علم تو مال خودت و شروع کرد به کشیدن خر و رفت.
@zane_ruz
هفتهنامه زن روز
#ایرانگردی
جنگلی که شب تا صبح جیغ میکشد!
روستایی به نام سربرج در جنوب شهر مشهد بخش طرقبه، سالانه به دلیل داشتن پدیدهای وحشتناک میزبان تعداد زیادی از گردشگران داخلی و خارجی است. جنگل «سربرج» که به «جنگل جیغ» شناخته شده است روزهای عادی و آرامی دارد، اما به محض تاریک شدن هوا تا سپیده دم صدایی عجیب و ترسناک به گوش میرسد. عدهای از ساکنان این منطقه، جنگل «سربرج» را نفرین شده میدانند که روح و اجنه در این روستا زندگی میکنند و صدای مخوف و دلخراش شب هنگام به علت وجود سکونت شیاطین است. به گفته برخی از ساکنان این منطقه، منشا صداهای خوف آور به دلیل هجوم ملخهایی است که هنگام تاریکی هوا به درختان پناه میبرند. عدهای دیگر عواملی ناشناخته مانند تغییرات آب و هوایی را عامل اصلی این پدیده ترسناک میدانند.
اما سروصدایی که از این جنگل به گوش میرسد شباهت چندانی به صدای جیرجیرک یا باد در بین درختان ندارد. چرا که هنگام شنیده شدن این صداها حتی برگی از یک درخت هم به علت وزش باد تکان نمیخورد. همین امر عامل اصلی در جذب افراد کنجکاو و نترس به این پدیده شگفت انگیز شده است. عدهای از کارشناسان این صدا را مربوط به جیرجیکهایی از نوع خاص که در زبان محلی «کز» نامیده میشوند اعلام کردند. به گفته کارشناسان روی هر درختی در این منطقه نزدیک به ۳ هزار جیرجیرک در دو کیلومتری رودخانه هستند که بیش از ۴۰ روز نمیتوانند زندگی کنند و از بین میروند. آواز گروهی تعداد زیاد جیرجیرک ها مانند صدای زوزه یا جیغ به نظر میرسد که باعث ترس و وحشت گردشگران و اهالی روستا می شود.
@zane_ruz
#ینگه_دنیا
هلند چگونه ثروتمند شد؟
همکارى دولت هلند و «کمپانى هند شرقى» در تجارت بین المللى یک صفحه تاریک در تاریخ کشور هلند است. این کمپانى در ابتدا به تجارت تنباکو، شکر و طلا مشغول بود اما پس از مدت کوتاهى به تجارت بردگان آفریقایى مشغول شد.
هلندى ها هر 7 هزار برده را در یک کشتى جا مى دادند. شرایط سخت روى عرشه کشتى و بیمارى باعث مى شد که 20 درصد از بردگان قبل از رسیدن به مقصد جان خود را از دست بدهند و آن هایى هم که زنده مى ماندند تا آخرین لحظه عمرشان مجبور به بردگى بودند.
فقر امروز مردم آفریقا نتیجه استعمار دولت هاى متجاوز اروپایى است.
@zane_ruz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#باغبون_باشی
🎥 یک پیشنهاد جذاب برای کاشت سبزه عید
@zane_ruz
بسم الله الرحمن الرحیم...
🌺اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم...
سلام!✋🌻
صبح پنجشنبهتون بخیر
روزتون نورانی و پر برکت
@zane_ruz
#حدیث_امروز
امیرالمومنین امام علی علیه السلام فرمود:
پس اندیشه کنید که چگونه بودند گذشتگان آنگاه که: وحدت اجتماعی داشتند، خواسته های آنان یکی، قلب های آنان یکسان، و دست های آنان مدد کار یکدیگر، شمشیرها یاری کننده، نگاه ها به یک سو دوخته، و اراده ها واحد و همسو بود آیا در آن حال مالک و سرپرست سراسر زمین نبودند و رهبر و پیشوای همه دنیا نشدند. پس به پایان کار آنها نیز بنگرید در آن هنگام که به تفرقه و پراکندگی روی آوردند، و مهربانی و دوستی آنان از بین رفت، و سخن ها و دل هایشان گوناگون شد، از هم جدا شدند، به حزب ها و گروه ها پیوستند، خداوند لباس کرامت خود را از تنشان بیرون آورد، و نعمت های فراوان شیرین را از آنها گرفت، و داستان آنها در میان شما عبرت انگیز باقی ماند.
نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲
@zane_ruz
هفتهنامه زن روز
#نمای_نزدیک
گرانبهاترین دارو
زهره معراجی
اگر چشم ها پنجره اى به عمق روح آدم ها باشند، دلم مى خواست مى توانستم گاهى از این پنجره ها به آن طرف سرك بکشم. آن طرفى که همیشه راز آلود و ناشناخته است. یقین دل آدم ها هم کتابى است براى خودش، قطور، پر از قصه هاى تلخ و شیرین. دلم مى خواست گاهى مى شد این کتاب را ورق بزنم. آدم ها هیچ وقت عین آن چیزى را که در دلشان نگه داشته اند را به زبان نمى آورند. همیشه یک کپى نه چندان واضح، از آنى که در صندوقچه دلشان هست را نشانمان مى دهند، ما هم از روى همان کپى ناقص به نتیجه اى مى رسیم و قضاوتشان مى کنیم! و نمى فهمیم آن جایى که ایستاده ایم چقدر از واقعیت آن آدم دور است.
چشم هاى خانم باجى هم از همان پنجره هایى بود که دوست داشتم آن طرفش را ببینم. اما خانم باجى یک پرده تورى کهنه روى مردمک چشم هایش کشیده بود، مى فهمیدم آن طرف به جاى شادى، غم توى دلش صاحب خانه شده اما نمى توانستم پرده را کنار بزنم.
هر وقت از چیزى گلایه مى کردم، خانم باجى لبخند کم رنگى روى لب هاى قیطونیش مى نشاند، بعد آهى مى کشید و مى گفت: «اى بابا طورى نیست گلم! درست میشه ان شاءالله. بى تابى نکن مادر، تو این دنیا فقط مرگه که چاره نداره. وقتى مى گفتم خسته شدم، مى گفت: میخواى حالت خوب بشه، یه خیرى به کسى برسون. خدا ارحم الراحمینه، بنده اش هم محتاج رحمته.» بالأخره آن روز رسید. روزى که خانم باجى پرده تورى روى چشم هایش را مى شست، و من توانستم توى قلبش را ببینم.
همان روزى بود که بعضى از مادرها و پدرها، چمدان هاى عزیزانشان را با سوغات و شیرینى چیدند، عکس یادگارى گرفتند. براى آخرین بار جگر گوشه هاشان را در آغوششان فشردند و براى همیشه منتظر فرود هواپیمایشان ماندند. خانم باجى لابه لاى اشک هایش گفت: «سخته مادر! اگر بهت بگن این دختر کوچولویى که الان توى بغلت شیر مى خوره و به چشمات زل زده، این بچه اى که دست لاى موهاش مى کنى وکمند موهاشو مى بافى، پیشونیش رو مى بوسى و راهى مدرسه اش مى کنى، هزار جور آرزوى شیرین تو خیالت براش مى سازى، بذاره بره. سخته که جیگر گوشه ات زودتر از تو بره.» خانم باجى هم دست کرده بوده لاى کمند موهاى دخترى که چشم هاى عسلى داشته، گیس هایش را بافته، راهى مدرسه اش کرده، قد کشیدنش را دیده، قربان صدقه اش رفته و اسفند دود کرده و براى شلوار سبز رنگش، شلیته قرمز پولک دار دوخته تا روز بله بران بپوشد و دست شاهزاده زندگیش را بگیرد تا با هم تمام طول وعرض زندگى را سفر کنند، شانه به شانه هم؛ و پشت سرشان بچه هایشان با شادى بدوند و نسل هاى خوشبخت مثل حلقه هاى زنجیر به دنبالشان بیایند! اما یک بیمارى نه چندان خطرناك و یک تشخیص نادرست عروس آرزوهاى خانم باجى را چند روز قبل از عروسى با خودش به گور مى برد! مى گویند خانم باجى یک شبه همه موهایش سفید مى شود، مى گویند خانم باجى چند ماه در بستر بیمارى مى افتد و همه از او قطع امید مى کنند، مى گویند تا چند سال، هر شب مردى در تاریکى دسته گلى روى گور عروسش مى گذاشته و تنهایى اش را مویه مى کرده.
خانم باجى اشک هایش را پاك کرد، دوباره پرده چشم هایش را آویخت، بلند شد و با صداى بغض دارى گفت: «یا ارحم الراحمین!» وضو گرفت تا دو رکعت نماز براى صبورى دل مادرهایى بخواند که تا قیامت باید منتظر دیدار عزیزشان بمانند.
@zane_ruz
#کدبانوگری
سالاد آفتابگردان
🥗مواد لازم:
فیله مرغ(نصف یک سینه مرغ) : 200 گرم
قارچ: 350 گرم
تخم مرغ: 4 عدد
پنیر دلخواه:100 گرم
نمک و فلفل سیاه: به مقدار کافى
سس مایونز: 160 گرم
زیتون سیاه: به مقدار کافى
چیپس: براى تزئین
🥙طرز تهیه:
ابتدا مرغ را پخته و بعد کمى سرخ کنید و کنار بگذارید. تخم مرغ ها را آب پز و رنده کنید (سفیده و زرده جدا). قارچ ها را خرد کرده و در کره یا روغن تفت بدید و کمى نمک و فلفل بزنید. در یک بشقاب مناسب که گنجایش سالاد را داشته باشه ابتدا فیله خورد شده مرغ را ریخته و سس مایونز و نمک و فلفل زده و روى آن قارچ ریخته دوباره سس مایونز و لایه بعد سفیده تخم مرغ به همراه نمک و فلفل و سس مایونز ولایه بعد پنیر رنده شده به همراه سس مایونز وروى آن زرده رنده شده تخم مرغ و درآخرین لایه زیتون هاى برش زده را چیده و اطراف آن را با چیپس تزئین کنید.
@zane_ruz
#مذهبی
ارزش وقت
حجتالاسلام و المسلمین قرائتی
انسان لحظه مرگ میگوید فقط چند دقیقه دیگر به من وقت بدهید. برای یک ثانیهاش التماس خواهیم کرد. دانشمندانی داشتیم در زندان کتتب نوشتند. با حداقل امکانات چه کارهایی که نمیکردند. آنوقت ما ساعتها عمرمان را هدر میدهیم. مثل یخ داریم آب میشویم. از عمرمان درست استفاده کنیم.
@zane_ruz
هفتهنامه زن روز
#زیرگذرتاریخ
حمله مشکوک به اف_۲۷
وقتى خورشید انقلاب در 22 بهمن سال 1358 طلوع کرد خبر این پیروزى را صدایى نافذ براى اولین بار از رادیوى سراسرى اعلام کرد. صاحب این صدا یک روحانى جوان با سابقه اى طولانى در مبارزه بود؛ فضل الله محلاتى.
فضل الله محلاتى اولین نماینده امام خمینى ره در سپاه پاسداران بود. او فعالیت هاى سیاسى خود را از سال 1326 و به دنبال آشنایى با جمعیت فدائیان اسلام، مجتبى نواب صفوى و آیت الله سیدابوالقاسم کاشانى آغاز کرد. در واقعه ملى شدن صنعت نفت همکارى نزدیکى با آیت الله کاشانى داشت. در تبریز سخنرانى تندى کرد و مأموران حکومت پهلوى به او حمله کردند و مجروح شد. وى اولین بار در هجده سالگى بازداشت شد. در جریان انتقال جنازه رضاخان به قم، همراه با فدائیان اسلام تظاهرات کرد. بعد از کودتاى 28 مرداد در سال 1332 در بجنورد علیه کنسرسیوم نفت و شخص شاه سخنرانى کرد و بعد از آن دستگیر و به مشهد تبعید شد. فضل الله محلاتى در آستانه پیروزى انقلاب اسلامى از اعضاى فعال کمیته استقبال از امام خمینى ره بود. فضل الله محلاتى 1 اسفند سال 1364 به همراه چند تن از نمایندگان مجلس شوراى اسلامى، مسئولین دولتى، قضات و نیروهاى عالى رتبه ارتش ایران، با هواپیماى اف ـ 27 عازم جبهه هاى جنگ بودند که هواپیماى آن ها با کمک اطلاعاتى عوامل داخلى ( به نقل از برخى منابع) مورد حمله دو فروند جنگنده عراقى قرار گرفت و در 25 کیلومترى شمال اهواز سقوط کرد و همه سرنشینان آن، که نزدیک به 50 نفر بودند به شهادت رسیدند. بدن وى در قم حرم حضرت معصومه سلام الله علیها دفن شده است. روز شهادت وى در تقویم رسمى ایران با نام «روحانیت و دفاع مقدس» نام گذارى شده است.
@zane_ruz
#رأی_اولی_ها
جشن تکلیف سیاسی
امام خامنهای:
انتخابات برای جوانان ما که برای اول بار وارد این صحنه میشوند، جشن تکلیف سیاسی است. جشن تکلیف سیاسی روزی است که برای اولبار میرود نقش خود را برای انتخاب یک فرد، به عنوان نمایندهی مجلس یا شورای شهر یا رئیس جمهور، ایفا میکند؛ اینها خیلی باارزش است. ۱۳۸۳/۱۲/۲۴
@zane_ruz
#سرگرمی
زرافهای شبیه گورخر
کاپی پستانداریست که به خانواده زرافه ها تعلق دارد. این حیوان در جنگل های بی نور و پرباران کنگو واقع در آفریقای مرکزی زندگی میکند. غذای این جانور برگ است. شکل این جانور شبیه به زرافه است اما کوچکتر از آن می باشد و دارای گردن کوتاهتری است. رنگ کاپی قهوه ای مایل به قرمز می باشد و پاهای او مانند گورخر سیاه و سفید و راه راه است. سر این حیوان نیز شبیه به زرافه است و جنس نر این حیوان دارای شاخ های کندی است. جالب است بدانید که این زرافه گردن کوتاه در میان جانورشناسان تا اویل قرن بیستم ناشناخته بود.
@zane_ruz
#ینگه_دنیا
بلژیک گوگولی
وقتى کشورى گوگولى مانند بلژیک پر از آرامش و ثروت و رفاه رو با کشور خودمون مقایسه مى کنید یادتون نره این وحشى هاى اتوکشیده از کجا صاحب چنین ثروتى شده اند. این روز ها عکس مرد سیاه پوست و نحیفى از کشور کنگو در شبکه هاى اجتماعى دست به دست مى شود. عکس مربوط به زمانى است که کنگو تحت استعمار بلژیک بود. این مرد به دلیل تخلف از وظایف توسط همان مو بورهاى اتو کشیده اى که شما حسرتشان را مى خورید تنبیه شده است. آن ها دست و پاى دختر خردسال مرد را بریده اند و جلوى او انداخته اند تا درس عبرتى براى خودش و دیگر برده هاى سیاه کنگویى باشد.
@zane_ruz
#داستان_هفته
ماجراهای من و خواهر دوقلویم
فرزانه مصیبی
تینا و مبینا خواهران دوقلویی هستند که همراه سه برادر بزرگتر و پدر و مادرشان زندگی شادی دارند. شباهت عجیب این دو خواهر دوقلو در کنار تفاوت شخصیتی شان ماجراهای طنز جالبی ایجاد میکند. این وسط عمه خانم که از بدو تولد دوقلوها در تمام مراحل زندگی آنها دخالت داشته و بر پدر و مادر آن ها تسلط خاصی دارد، کاری کرده که تینا فکر میکند پدر و مادرش امتیازات ویژهای برای خواهرش مبینا نسبت به او و برادرهایش قائل می شوند...
پنجشنبه ها با ما باشید و ماجراهای جذاب این خانواده را از زبان تینا دنبال کنید.
@zane_ruz