این قلبِ ترک خورده ی من بند به مو بود
من عاشق او بودم و او عاشق "او" بود
باشد که به عشقش برسد، هیچ نگفتم
یک عمر در این سینه غمش، راز مگو بود
من روی خوش زندگی ام را که ندیدم
هر روز دعا کرده ام ای کاش دو رو بود
عمرِ کم و بی همدم و غرقِ غم و بی تو
چاقویِ نداری همه دم زیر گلو بود
من زیر سرم،سنگ لحد بود و دلم خوش
او زیر سرش نرم، شبیه پر قو بود
«سیدی»
مرواریدی از دریای خیال شاعر 👌
@zarakhsh
🔎بیبیسی فارسی و تغییر جهت جنگ شناختی بسمت روحانیت
🔻بیبیسی فارسی ۱۲ آبان ۱۴۰۱، در گزارشی با عنوان "اعتراضات در ایران؛ «عمامهپرانی» از چه زمانی آغاز شد؟" نوشت: در جریان اعتراضات اخیر، معترضان عمامه بعضی از روحانیون را از سرشان برداشتند!...
▫️اما اهداف احتمالی این فاز جنگ شناختی روانی چیست؟
1⃣تاریخ سازی جهت #رسمیت_دادن و هویت بخشی به توهین علیه روحانیت
2⃣عادی سازی و #جسارت_بخشی برای پرتکرار شدن این قبیل رفتارهای زشت و مبتذل
3⃣فانتزی سازی تا #نفرت_پراکنی علیه روحانیت بدلیل امکان برخورد و تنش از جانب طلاب مورد آسیب و آزار
4⃣ #قداست_زدایی و احترام شکنی از لباس و هویت و منزلت روحانیت در سطح افکارعمومی با وایرال کردن بیاحترامیها
5⃣تهدید روحانیت در جهت #ناامن_کردن_فضا برای واکنش های روشنگرانه، تحلیلی و میدانی و بنوعی فلج تبیینی با هراس افکنی از ارتباط مستقیم روحانیت با مردم
6⃣تحریک و #تحت_فشارگذاشتن قشر نخبگانی ساکت و نه چندان فعال و روشنگر برای #موضعگیری_علیه_حاکمیت
7⃣#مشروعیت_بخشی به اغتشاشات از طریق تحریک و به میدان کشیدن پای روحانیت غیرهمسو با حاکمیت
8⃣#برچسب_درباری و حکومتی زدن به روحانیت مخالف اغتشاش و ناآرامی جهت خنثی سازی افکار و رفتار تبیینی طلاب و فضلای روشنفکر انقلابی
9⃣ترویج و #تئوریزه_سازی_سکولاریسم و تفکیک دین از سیاست با طرح جداسازی روحانیت از حکومت و پیوستن به مردم!!
🔟 تکمیل #پروژه_دینزدایی در جنگ شناختی با تولید نفرت، ترویج سکولاریسم، برچسب آخوند درباری و چالش عمامهپرانی
✍علیرضامحمدلو، مدرس رسانه و پژوهشگر علوم اجتماعی
🆔 @h_falahati
بازخوانی تحلیلی اثبات ذات و صفات ذاتی خدا با تکیه بر روش منطقی انتقال از ملزوم به لوازم بیّن نسخه PDF.pdf
261.1K
هدایت شده از قلم|محمدحسین افشار🇵🇸
خود کودکان که نه
ولی باید کودکانه جواب داد
در این زمینه توصیه می کنم به کانال دوست عزیزم حجت الاسلام سعید لطیفی مراجعه کنید
@zarakhsh
هر چند اخيرا کمی فعالیتشون در این زمینه کم شده. ولی می تونید به مطالب قبلی شون مراجعه کنید
به این امید که دوباره شروع کنند و مطالب خوبشون در زمینه شبهات کودکان رو بنویسند
به نام خالق لبخند.
درود بی پایان خداوند بر دوست نیک نام و به یاد ماندنی، حجت الاسلام محمد حسین #افشار صفوی.
بارها از دوستان #خواسته ام که مرا به لقب حجت الاسلام نخوانند! پناه بر خدا که گفتار و رفتار #من، حجتی برای مسلمانان باشد!!
وقتی بزرگان دین و دانش، مُحَدِّث بزرگ مرحوم #کلینی را ثقة الاسلام نامیده اند، لقب حجت الاسلام، بر من مایه #ملامت نَفْس است.
#کودکان، مرواریدهای صدف هستی اند، پرسش هایشان، از فطرت پاکشان بر خاسته و بال پرواز آنان به آسمان #رشد و بالندگی است.
امر شما، تار های #غفلت را از عنکبوتْ خانه قلب زدود، حتما پاسخ های #کودکانه بر پرسش های #اعتقادی کودکان خواهم نوشت اگر حضرت حق بخواهد و حضرت دوست (افشار عزیز) دعا کند.
پرسش هایتان را به دستم برسانید با هشتک #کودکانه، منتشر خواهم کرد.
درونت به تایید حق شاد باد
دل و دین و اقلیمت آباد باد
سعید لطیفی
@zarakhsh
بسمه تعالی
استصحاب یک اشتباه
چندی پیش در میانه راه، #نوجوانی در برابرم قامت برافراشت و خاطرات چهار سال گذشته را بر من #زنده کرد!
کپسول وجودش، لب ریز از #استعداد بود و از #آسمان فکرش، نوآوری می چکید!
به نیکی مسیرش را آغاز کرده بود و #اسب سمند اش به تاخت در پی آموختن می دوید!
هنوز یک سال نگذشته بود که اوضاع دگرگونه گشت! جسم بی جانش در #کلاس حاضر میشد و روح پر کسالتش، جسم اش را به آستانه #انفجار رسانده بود!
پخته خواری می کرد و به زور شرح و تلخیص از استاد #نمره می ستاند!
دست همت اش کوتاه شده بود و #دامن معاشرت اش کوتاه تر!
حوزه، خار مغیلانی در #گلوی زندگانی اش شده بود و حوصله خودش را هم نداشت، خلاصه بگویم : بدر سیمایَش، #هلال شده بود!
یک روز سکوتش را در هم شکست و_ به من که ناظر بحث اش بودم_ اعتماد کرد.
به #جام جدایی لب می زد و از #ترک حوزه سخن می گفت!
کاری از دستان ناتوان من بر نمی آمد.
او را به مشورت با #مشاوران آگاه دعوت کردم و چندی بعد او را در لباس یک نهاد امنیتی یافتم!
استعداد هایش به جریان افتاده بود و از جایگاه جدیدش بسیار #خرسند بود.
می گفت : یکی از اساتید، او را از ترک حوزه برحذر داشته و پیوسته، سربازی #امام_زمان عج را گوش زد می کرده است!
بوسه به دستان آن استاد می زنم و میدانم این بیان از #چشمه دغدغه هایش جوشیده است اما :
چو #فندقْ دهان بسته بودن نباشد روا:
«مگر #مُهر سربازی امام زمان عج فقط به پیشانی حوزه خورده است؟
مگر امام زمان عج در سراسر #جهان و در همه #مشاغل، سرباز نمی خواهد؟
مگر همه #آدمیان، به یک خُلق و خُوی، سِرشته شده اند که برای این همه کثرت حکمی واحد، صادر می کنید؟!
کسی که تیپ شخصیتی اش با ساختار حوزه هماهنگی ندارد و #گیتار وجودش، آهنگ دیگری می نوازد، چرا بايد باقی بماند؟! اصلا باقی ماندن اش ، #استصحاب یک اشتباه است »
خیلی از دیدنش خوش حال شدم، برای خودش #سرداری شده بود!
خدا پشت و پناهش باشد.
@zarakhsh
رسالت زمانه علمای علم کلام.mp3
21.49M
🔻نشست طلاب و اساتید کلام در جهاد تبیین
🎙سخنران: استاد خسروپناه
مرکز تخصصی کلام امام صادق(ع)
🌐 @kalamcenter
🌐 @tabiin_ir
برهان نظم.pdf
436.6K
بسمه تعالی
برهان نظم
👈تعریف نظم
👈تقریرات برهان نظم
👈پاسخ اشکالات برهان نظم
👈برهان نظم در آینه معرفت شناسی
@zarakhsh
بسمه تعالی
گُرز بر خود می زنی خود، ای دَنِی
عکسِ توست اندر فِعالم ، این منِی
(مثنوی)
👈فِعالم : کارهای من
معنا :
ای فرومایه، چون به نزاع با من برمی خیزی، در واقع گرز را بر سر خود می کوبی، این مَنیّت که در اعمالم تماشا می کنی ،اندرون خود توست.
[مولانا از نزاع های آدمیان، تحلیلی روانشناسانه ارائه می کند در نگاه او اکثر نزاع ها ، نزاعِ با خود است. مثلاً :
تو می پرسی چرا با فلانی می ستیزی؟
می گویدَت: چونکه خودبین است، متکبّر است!! همه چیز را فقط برای خود میخواد!!
امّا هنگامی که با نورافکن های قوی دریای درونش را قواسی می کنی، خواهی دید که همه ی این دردها در او نیز وجود دارد. پس او با خود می ستیزد.
مولانا این نکته را با تمثیلی زیبا در دیگر اثر نفیس خود ( فیه مافیه ) بسط داده است:
" گفت پیلی را به سر چشمه ای آوردند تاکه آب خورَد. چون خودش را در آب می دید ، می رمید.!!
گمان می کرد از غیر می گریزد
نمی دانست که از خود می رمد.
همه ی اخلاقِ بَد از ظلم وکین وحسد وحرص و... ، چون درون توست نمی رنجی. اما همان را در دیگری که می بینی می رنجی."]
@zarakhsh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎 طباطبایی من را موحد کرد...
آیا بدون فلسفه درک توحید ناب، امکان دارد؟
@zarakhsh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسمه تعالی
برای دختر همسایه!
کاری از لسان دختران افغان.
@zarakhsh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا زندگی می کنی؟
اگر فلسفه نمی بود، جهان در سطحیت وحشتناکی فرو می رفت!
الاغ ها سخت کار می کنند تا از دستان باغبان، علوفه تازه نصیب شان شود و خوب علوفه می خورند تا بتوانند خوب کار کنند!!
@zarakhsh
جنگ ترکیبی.mp3
6M
‼️با کمتر از یک ربع وقت گذاشتن، میتونید جلوی یه بیتقوایی بزرگ رو بگیرید.
📣📣حتماً گوش کنید و نشر بدید:
✅کسانی که نمیدانید جنگ ترکیبی چیست، ساکت!
✅ بدون فهم دقیق از جنگ ترکیبی و توجه به آن، تحلیل کردن ممنوع!
✅ جنگ ترکیبی از طرف دشمن، یعنی درگیر کردن همزمان ما در میدانهای مختلف: مجازی، خیابانی، مرزی، بین المللی، فرهنگی، نظامی، اقتصادی، شناختی، سیاسی و ...
✅ قضاوت دربارۀ نهادهای مختلف؛ بدون توجه به واقعیت جنگ ترکیبی، بیتقوایی است.
✅ با بیتقوایی، بدبینی و ناامیدی را ترویج نکنیم.
✅ رزمندۀ جنگ ترکیبی باید حواسش به همۀ میدانهایی که جنگ در آنها اتفاق افتاده باشد.
✅ ممکن است بدون در نظر گرفتن میدانهای دیگر، کار یا تصمیمی در یک میدان درست باشد، اما نتیجهاش در میدانهای دیگر و در کل جنگ به ضرر ما تمام شود.
✅ شک نکنید که سیر کنونی جامعۀ ما به سمتی است که به خیر جامعه منتهی میشود.
#جنگ_ترکیبی
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایذه #جهاد_تبیین
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نزدیک تر از بند کفش
لابه لای این همه بانگ و هیاهوی سیاسی و کشمکش های اجتماعی، این سخن استاد مرا در اقیانوس اندیشه غوطه ور ساخت!
به یاد نامه ای افتادم که برای خود نوشته بودم و هرز چند گاهی آن را زنده می کنم! 👇👇👇
@zarakhsh
نامه ای از نفس لوّامه...
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام سعید جان
از اینکه با من خلوت میکنی خوش حالم، نیامده ام #سرزنش ات کنم...!
نشینده ای که پیش گیری بهتر از #درمان است! آمده ام قبل از وقوع جرم، دستت را بگیرم.
آمده ام #کیمیایی روزی ات سازم که دوای همه ی درد هایت باشد!
آمده ام حرفی بزنم که #عصاره همه ی نصیحت هاست!
آمده ام تا بگویم :
«سعید جان...!!
تو یک روز خواهی مُرد...!
یک روز جلو چشم هایت همه #تعلقات ات را به آتش خواهند کشید!
یک روز از جا بر میخیزی اما جسمت برنخواهد خاست!
خانواده کنار بسترت زار می زنند و تو نیز داد خواهی زد!
آری! داد میزنی که :نههههههه! من زنده ام...
اما کسی #صدایت را نمی شنوند!
آمبولانس در راه است و چند لحظه ی دیگر خود را زیر دستان #غسّال خواهی یافت!
درحالی که زير لب فاتحه میخواند و با دستانش شیرآب را #ولرم می کند!
بدنت را می شوید و گوش ها و دماغت را با #پنبه پر می کند!
چه بوی خوشی می آید! بوی #سدر و #کافور است!
از این بهتر چه میخواهی! بدنت را که شستند!
خوش بویت که کردند!
بر پیکر #برهنه ات لباس سفید پوشاندند!
غسال، عزیزانت را #صدا میزند:
بیایید.. بیایید با حاج آقا خدا حافظی کنید! میخواهم کفن اش را ببندم!
فرصت خوبی است!
خوب بچه هایت را نگاه کن!
این ها همان هایی هستن که از #جانت گرامی تر بودند!
تابوت آماده میشود و همان طور که وصیت کرده بودی #سَحاب را روی تابوت می گذارند تا در آغوشت دفن شود!
مرحبا! خوشم آمد! میدانم که برای عمامه ات اسم گذاشته ای آن هم، همان اسمی که #پیامبر روی عمامه اش گذاشت!
خودم صدایت را می شنیدم وقتی با سحاب درد دل می کردی!
راستش را بخواهی به سحاب #حسادت میکنم !
تا قبل از اینکه روی سرت بنشیند با من دردُ دل می کردی و گریه هایت را برای من می آوردی...!
امیدوارم به داد تنهایی هایت برسد!
#نمازت را می خوانند!
صورتت را روی خاک های نرم می گذارند تا بر شانه راست، رو به قبله تا #ابد بخوابی!
زود باش از فرصت استفاده کن!
برای آخرین بار! از این #گودال دنیای بیرون را تماشا کن!
همان دنیایی که عمری تو را به خود #مشغول ساخته بود!
سنگ لحد را میگذارند و رسما تنهایی ها آغاز می شود!
همه جا تاریک است! حتی روزنه ای از نور دیده نمی شود!
#سکوتی مرگ بار حاکم است!
گرد غربتی گلو گیر، بر دامنت می نشیند! در همین سردرگمی هاست که صدایی، قفل سکوت را می شکند!
#خدای تو کیست؟!
#پیغمبرت را نشانی دِه؟
#کتابت کدام است؟
#امامت کجاست؟!
هزار #برهان فلسفی و صغرا و کبرا در دل داری اما اینها به درد اینجا نمی خورند اینجا #علم جواب نمی دهد! اینجا تاریک است پس نور می خواهد ! #ایمان و #عمل است که کارت را راه میاندازد!
دوباره پرسش ها را تکرار می کنند!!؟
اگر جواب ندهی! #استخوان هایت را در هم خواهند شکست!
در حالی که لب هایت به هم دوخته شده! برای آخرین بار، #آخرین سوال را تکرار می کنند!
امامت کیست و اکنون #کجاست؟!
#امیدوارم در این حال و هوا، صدایی دلنشین که از دور، نزدیک و نزدیک تر میشود بگوید :
«امامش #من (عج) هستم!
عمری درد هایش را برای #من می نوشت!
هرگاه در مسیر بندگی زمین می خورد با چشمانی بارانی نزد #من می آمد و من زخم های #روح اش را درمان می کردم!
#مادرم (س) را مادر صدا می زد و از مادر خودش دوست تر می داشت!
هر گاه تشنه محبتی خالص و گوارا بود، سرش را به امید #دامن مادرم بر بالشت می گذاشت و در خیال خود، دستان پر مهر #مادرم (س) را احساس می کرد!
آری، سعید جان
آمدم بگویم که نگویی :چرا نگفتی!
آمدم بگویم :
تو و تمام دنیایت یک روز خواهید مُرد!
إنَّکَ میّت وَ إنّهم میّتون!
دوستت دارم.
نفس لوامه...
@zarakhsh
مادر
شد صفحه روزگار، تیره
تا دفتر من گشود، مادر
از هستی من، نشانه ای نیست
خود بودن من چه بود، مادر
ناموخت مرا زمانه درسی
رندانه ام آزمود، مادر
من دُرّ یتیم و گردش چرخ
از دست توام ربود، مادر
در دامن روزگارم افکند
از دامن خود، چه زود مادر
حالیست مرا که گفتی نیست
گریم همه رود رود مادر
هر روز سپهر، سفله داغی
بر داغ دلم فزود مادر
از اختر من شدست گویی
دریای فلک کبود مادر
ابریشم بخت من تهی گشت
یکباره ز تار و پود، مادر
این کودک دردْ آشنا را
ایکاش نزاده بود، مادر
شعریست که در غم تو، فرزند
با خون جگر سرود مادر
«شادمان باد روح بلند آن بانویی که چنین شاعری به یادگار گذاشت»
به راستی باید وجود پر برکت مادر را گرامی داشت!
@zarakhsh
هدایت شده از حامد فلاحتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸مسئولیت اجتماعی یعنی بلاکشی کل جامعه...
🔹یعنی زمانی که بر کشتی جامعه سوارید، حواستان به آن افرادی که کنجی مشغول سوراخ کردن کشتی هستند باشد که اگر بشود، همه غرق می شوند...
🔷قلب انسان اجتماعی نه فقط برای خود بلکه برای همه می تپد...
🎵این صوت استاد صفایی را گوش دهید.
🆔 @h_falahati
عاشقانه
اگر مرا...
اگر تو را.....
اگر #ما را خداوند آفریده است...
پس روشن ترین شناخت را از #تاریکی هایمان دارد!
هموست که من و تو را با هم #آشنا کرد تا به هم برساند!
هموست که تو را #لباسی، برازنده برای من، میداند!
لباسی که زشتی هایم را به جان می خَرَد و #زیبایم جلوه می دهد!
لباسی که زوزه زمستان و غرّش تابستان سرنوشت را بر من #آرام می کند!
لباسی که نبودش ، خوار بیابان #زندگی را به جانم می اندازد و #استعداد هایم را به آتش اژدهای تنهایی،می سوزاند!
لباسی که در نبودش ،کنج حجره تنهایی، برهنه می مانم و زیبایی های #بیرون به کامم تلخ و بی فایده است !
لباسی که #خداوند برایم دوخته!
لباسی که تارش از #بهشت و پودش از #ملکوت است.
«هُنّ لباسٌ لَکم وَ انتم لباسٌ لهُنّ (قرآن کریم)»
@zarakhsh
مدرسه تعالی برگزار می کند :
✅ دوره جدید مبحث « از غرب چه خبر»
این بار بررسی وضعیت زنان در آمریکا
🔶 با حضور خانم دکتر اسدی، دانشمند نخبه مقیم آمریکا
⬇️ از ایشان بشنوید :
_ توضیح شرایط سالهایی که به آمریکا وارد شده اند
_ تغییراتی که این سالها در آمریکا پدید آمده
_ تفاوت شرایط کاری به نسبت زمان، منطقه و نوع کار
_ انتخاب های بعضاً سخت!!
✳️ فرصت ویژه برای تمام افرادی که میخواهند واقعیت آمریکا را از زبان یک هم وطن که سالهاست در آنجا زندگی میکند، بشنوند
🔷 هزینه دوره: صد هزار تومان ( به مناسبت ولادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها از تخفیف 100 درصدی بهرمند شوید)
برای شرکت در این دوره از طریق لینک زیر اقدام بفرمایید
https://taalei-edu.ir/event/139
#زنان
#جامعه
✅@Taalei_edu
به نام خالق لبخند.
🌸سلامی چو بوی خوش آشنایی 🌸
آن روز که باد صبا، پیغام ماهْ داماد را نزد من آورد، قلم به دست گرفتم تا خوش حالی ام در گوش کاغذ فریاد کنم و پیام تبریک بنگارم.
امیر جان از اینکه ستاره بخت و اقبال در آسمان زندگی ات طلوع می کند بسیار جَرَس جُنبان و تبریک گویان ام.
امیدوارم، خالق چشمه های جوشان، دشت عمرت را آباد و دامنت را به فرزندانی سالم و صالح، سبز گرداند.
امیدوارم، استخوان دشمنانت را در هم شکسته و بد خواهانت را به خاک خفت فروغلتاند.
امیدوارم، چنان محبتی در میان شما برافروزد که لیلی و مجنون سر از خاک برآورند و به شما اقتدا کنند!
امیدوارم آن «لاشریک له» شریک زندگی ات را از گزند آفات و مخوفات، ایمن بدارد.
و امیدوارم، مولایمان(عج) قبای خدمت بر اندامت بپوشاند و تو را از گزند خفاشان نور ستیز در امان بدارد.
پیوندتان مبارک
🌺سعید لطیفی🌺
@zarakhsh
فاطمیه؟!
فاطمیه (س)، #پژواک صدای جبرئیل است تا خفتگان ِغفلت زده را به آغوش آسمان برساند.
فاطمیه(س) ، هم نوای #صور اسرافیل است تا خاکْ از سرِ مردگانِ دنیا فریفته، برگیرد و احیاء شان سازد!
فاطمیه(س) ، پرتوِ درخشانِ رسالت است تا فریفته ی #دینار را شیفته ی #دیدار نماید.
فاطمیه(س) ، قله دلدادگی، #نغمه دلباختگی و زمزمه آیات زناشویی است!
فاطمیه(س) ، آینه از خود گذشتن و به خدا رسیدن و به #خدا رساندن است!
فاطمیه (س)، روغن #چراغ ولایت است!
چراغی که روشنی بخش دلهای تاریک و گرما بخش قلب های یخ زده است!
فاطمیه (س) پُر شدن جای #خالی مادر یتیمان است!
سلام بر تو ای مادر....
سلام بر آغاز پرخیر و پایان پُر از دردت..
سلام، بر نوازش و نگاه پر مهرت...
سلام، ای مادر....
@zarakhsh
تو را چشیدم و شیرین تر از وفا بودی!
زیارت در یک #شب_برفی!
امروز روز شگفتی بود! به شدت احساس گرفتی می کردم!
انگار طبیب دهر، #اندوه به رگ هایم تزریق می کرد و شیپور سرنوشت #بانگ غم و غصه می زد
برف، بی امان می بارید و پالتویی سفید بر اندام#زمین پوشانده بود.
با غروب آفتاب، #شعله های بی قراریم زبانه کشید و دیگر تاب و توان و تحمل نداشتم!
بلورک های ریز برف، ابرو هایم را #بوسه می زدند و خوش آمد می گفتند! انگار التماس دعا داشتند!
هرچه به حرم نزدیک تر میشدم، دست و دلم بیشتر می لرزید و #زمین از دل من لغزنده تر شده بود!
صحن ها آرام و خالی از افراد بود! پس از زیارت، به چای خانه سری زدم تا لبی به جام شراب زَنَم و دست و بال یخ زده ام را به چای دبش و شیرین، گرم سازم!
باد می وزید و لرزه به اندام ام افکنده بود اما دلم نمی خواست حرم را ترک کنم!
برف ها را کنار زدم و چند دقیقه روی سکو ها آرام گرفتم! بعد از چندی صحبت های دونفره دلم آرام گرفت!
عجیبْ این خانهْ خلوت بود! و عجیب تر احساس حضور بود! انگار مولایم در بَرَم ایستاده است! هیچ گاه چنین حالی را تجربه نکرده بودم!
چون به خود آمدم، دیدم که خاکم به دهن!! از الفاظ مفرد استفاده می کنم!! لابه لای این شعر، مولایم را «تو» خطاب کرده ام!! :
به کجای امشب آویزم قبای ژنده ام را؟
آفتابی، اختری، ماهی نمی پرسد نشانم
بر مدار آشنایی ها نمی سوزد چراغی
آتش اندر تیرگی افتد که آتش زد به جانم
@zarakhsh
نامه هایی برای خدا
به نام تو و برای تو!
نامه 214 ( 97/5/2)
خدای مهربان من!
هرگاه که برای تو نامه می نویسم، پرسشی عمیق گریبان گیر قلم و کاغذم میشود!
آیا بر تو نیز باید سلام کرد؟!
سلام یعنی تو از جانب من در امان هستی! خیالت راحت!
با این حساب سلام کردن به تو، پوچ و بیهوده است! بی دست و پایِ ضعیفی چون من اصلا نمی تواند، قدرتمندی چون تو را بیازارد!
پس بیا سلام را دوباره معنا کنیم!
اصلا بیا بین خودمان وضعِ جدیدی به پا کنیم و بین خودمان هم باشد!
سلام یعنی!
مبادا لغزش های من تو را به خشم آورد!
مبادا نگاه پر مهرت را از من دریغ داری!
مبادا مرا به تیغ قهرت بیازاری!
مبادا دوستم نداری!
پس از بیست سال آشنایی!
پس از بیست سال حرف های درگوشی!
امروز تو را شناختم! تو خیلی حسودی!
به غایت حسود و انحصار طلب!
آری بسیار حسود و انحصار طلب!
هر کس که میهمانِ نهانْ خانه دل شد و قلبم را تصاحب کرد! ابرو در هم کشیدی و با نهیبیْ عجیب به ستیزش برخاستی!!
و کیست که بتواند در برابرت گردن فرازی کند؟!
اگر مُهر این نامه بشکند و اگر باد، خبری به این سو و آن سو برساند! تومار حیات من پیچیده خواهد شد!
بر من بسی کمان ملامت می کشند که : «ای فاسد! هنوز نمی دانی که حق تعالی در قله کمال، بر کرسی بی همتایی تکیه زده است!
مگر نمی دانی حسادت، ریشه در کاستی ها دارد و خداوندْ بی نیازِ بی همتاست!؟»
باکی نیست!
تا تو در کنارم هستی! و به خاطر تو سرزنش میشنوم! هراسی ندارم!
اگر تو لبخند میزنی، نیش آنان بوسه و زهر شان، شیرین است!
اگر با نورافکن های قوی دریای قلبم را قواسی می کردند، به وقت قضاوت دست و دلشان می لرزید! و اینگونه نمی گفتند!!
بگذار به گونه ای بنویسم که دل آنان نیز با ما همراه شود! خدای مهربان من! تو خیلی غیرتی هستی!
آنقدر غیور و غیرتی که نمی گذاری به جز تو بیاندیشم! اجازه نمی دهی دل در گرو هر کس و نا کس داشته باشم!
نمی توانی تحمل کنی کسی به اندازه تو در نگاهم بزرگ شود!!
خدای مهربان من!
من هیچ کس را همردیف تو قرار نداده! هیچ چیز را به اندازه تو دوست نداشته ام!
شاید عبد گریز پایی باشم اما همیشه و همه جا اشک هایم را به آغوش تو آوردم و فقط با تو درگوشی صحبت می کردم!!
اگر آنقدر مرا دوست داری و پاسبان حریم دل هستی! پس چرا این قلب ناآرام و این دل سودایی را مطیع فرمان خود نمی سازی؟!!
چرا مرا به قله های بندگی نمی نشانی؟ چرا جوابم را نمی دهی؟!
به راستی تو کی هستی؟!
از من چه میخواهی؟ با من چه کار داری؟
غروب آفتاب 97/5/2
@zarakhsh