eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.4هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷به نیابت از سرداران و شهدای شهرستان اردکان🌷 فقط روز 1399/11/24 با تخفیف ویژه هرکیلو ✅ 👇👇👇👇👇 https://t.me/AriaHyper1
🌷به نیابت از سرداران و شهدای شهرستان اردکان🌷 فقط روز 1399/11/24 با تخفیف ویژه هرکیلو ✅ 👇👇👇👇👇 https://t.me/AriaHyper1
📣📣📣📣 🔺 مجهزترین قالیشویی در اردکان ومیبد👇👇👇 ( شستشوی انواع فرش ، موکت، مبل ، پشتی؛ پتو، تشک، لحاف و غیره ) ✅ 👌 ☎️ 03532244050 ☎️ 03532245040 📲 09131582007 👨‍💻بامدیریت اردکان_بلوار آیت‌الله خاتمی _انتهای کوچه 102
✔️مجتمع صنعتی چادر ملو با همکاری انجمن هنرهای نمایشی استان یزد برگزار می‌کند اولین جشنواره استانی استند آپ کمدی چادرملو (موضوع آزاد) شرایط عمومی الف_مدت زمان آثار حداقل 3 و حداکثر 5 دقیقه ب _تصویر برداری باید به صورت افقی بادوربین همراه یا دوربین حرفه ای با بک‌گراند مناسب بوده و همچنين صدا آثار ارسالی قابل مفهوم باشد(درصورت نقص موارد ذکر شده از گردونه رقابت کنار کذاشته می‌شود و ستاد اجرایی مسولیتی نخواهد داشت) ج_محدودیتی جهت تعداد آثار ارسالی توسط هر شرکت کنده وجود ندارد مهلت ارسال آثار: ۷ اسفند جوایز نفر اول؛مبلغ سي میلیون ريال نفر دوم؛ مبلغ بيست میلیون ريال نفر سوم؛ مبلغ ده میلیون ريال حق انتشار آثار شرکت کننده جشنواره در فضای مجازی برای ستاد جشنواره محفوظ میباشد متقاضیان به همراه ارسال اثر خود مشخصات نام ونام خانوادگی، شماره تماس، تاریخ تولد، شماره ملی، آدرس را به شماره واتس اپ ٠٩١٠٧٢٤٥١٠٠ ارسال نمایند @chadormalou_ind
🍃❤️ نشان بہ اینڪہ شب جمعہ اشك و آهے بود ببخش روز حسابم اگر گناهے بود تویے ڪه بوده نگاهٺ همیشہ و هرجا بہ من، منے ڪه دلم با تو، گاه گاهے بود 🌷 🌙 @zarrhbin
🌺هرشب_ یک حدیث 🌺 امیرالمؤمنین امام علی (علیه السلام) : ☘ چه بسیارند عبرتها و چه اندک اند عبرت گیرندگان. 🍂 ما اکثر العبر و اقل الاعتبار 📙 نهج البلاغه، حکمت 297 @zarrhbin
❖ هر شب پنجرہ‌های ملکوت آسمان، بسوی قلبها گشودہ میشود .. "الهی امشب" ! ﮐﯿﻨﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ قلبہای ‌ما ﺑﺰﺩﺍﯼ و نور ایمانت را در "قلبهایمان" جاری کن🙏 شبتون در پناه خدا 🌙 @zarrhbin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 📗
هدایت شده از ذره‌بین درشهر
⭕️متن دعای هفتم صحیفه سجادیه 🔸و كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذَا عَرَضَتْ لَهُ مُهِمَّةٌ أَوْ نَزَلَتْ بِهِ، مُلِمَّةٌ وَ عِنْدَ الْكَرْبِ : يَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ، وَ يَا مَنْ يَفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَ يَا مَنْ يُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَجِ. ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ الصِّعَابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الْأَسْبَابُ، وَ جَرَى بِقُدرَتِكَ الْقَضَاءُ، وَ مَضَتْ عَلَى إِرَادَتِكَ الْأَشْيَاءُ. فَهِيَ بِمَشِيَّتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإِرَادَتِكَ دُونَ نَهْيِكَ مُنْزَجِرَةٌ. أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِي الْمُلِمَّاتِ، لَا يَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ، وَ لَا يَنْكَشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا كَشَفْتَ وَ قَدْ نَزَلَ بِي يَا رَبِّ مَا قَدْ تَكَأَّدَنِي ثِقْلُهُ، وَ أَلَمَّ بِي مَا قَدْ بَهَظَنِي حَمْلُهُ. وَ بِقُدْرَتِكَ أَوْرَدْتَهُ عَلَيَّ وَ بِسُلْطَانِكَ وَجَّهْتَهُ إِلَيَّ. فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ، وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ، وَ لَا مُيَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ. فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ افْتَحْ لِي يَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِكَ، وَ اكْسِرْ عَنِّي سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِكَ، وَ أَنِلْنِي حُسْنَ النَّظَرِ فِيمَا شَكَوْتُ، وَ أَذِقْنِي حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِيمَا سَأَلْتُ، وَ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِيئاً، وَ اجْعَلْ لِي مِنْ عِنْدِكَ مَخْرَجاً وَحِيّاً. وَ لَا تَشْغَلْنِي بِالِاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِكَ، وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِكَ. فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِي يَا رَبِّ ذَرْعاً، وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَيَّ هَمّاً، وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى كَشْفِ مَا مُنِيتُ بِهِ، وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِيهِ، فَافْعَلْ بِي ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْكَ، يَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِيمِ. 🔸ترجمه دعای هفتم: اي آنكه گرهِ كارهاي فرو بسته به سر انگشت تو گشوده مي‌شود، و اي آن كه سختيِ دشواري‌ها با تو آسان مي‌گردد، و اي آن كه راه گريز به سوي رهايي و آسودگي را از تو بايد خواست. سختي‌ها به قدرت تو به نرمي گرايند و به لطف تو اسباب كارها فراهم آيند. فرمانِ الاهي به نيروي تو به انجام رسد، و چيزها، به اراده‌ي تو موجود شوند، و خواستِ تو را، بي آن كه بگويي، فرمان برند، و از آنچه خواستِ تو نيست، بي آن كه بگويي، رو بگردانند. تويي آن كه در كارهاي مهم بخوانندش، و در ناگواري‌ها بدو پناه برند. هيچ بلايي از ما برنگردد مگر تو آن بلا را بگرداني، و هيچ اندوهي بر طرف نشود مگر تو آن را از دل براني. اي پروردگار من، اينك بلايي بر سرم فرود آمده كه سنگيني‌اش مرا به زانو درآورده است، و به دردي گرفتار آمده‌ام كه با آن مدارا نتوانم كرد. اين همه را تو به نيروي خويش بر من وارد آورده‌اي و به سوي من روان كرده‌اي. آنچه تو بر من وارد آورده‌اي، هيچ كس باز نَبَرد، و آنچه تو به سوي من روان كرده‌اي، هيچ كس برنگرداند. دري را كه تو بسته باشي. كَس نگشايد، و دري را كه تو گشوده باشي، كَس نتواند بست. آن كار را كه تو دشوار كني، هيچ كس آسان نكند، و آن كس را كه تو خوار گرداني، كسي مدد نرساند. پس بر محمد و خاندانش درود فرست. اي پروردگار من، به احسانِ خويش دَرِ آسايش به روي من بگشا، و به نيروي خود، سختيِ اندوهم را درهم شكن، و در آنچه زبان شكايت بدان گشوده‌ام، به نيكي بنگر، و مرا در آنچه از تو خواسته‌ام، شيرينيِ استجابت بچشان، و از پيشِ خود، رحمت و گشايشي دلخواه به من ده، و راه بيرون شدن از اين گرفتاري را پيش پايم نِه. و مرا به سبب گرفتاري، از انجام دادنِ واجبات و پيروي آيين خود بازمدار. اي پروردگارِ من، از آنچه بر سرم آمده، دلتنگ و بي‌طاقتم، و جانم از آن اندوه كه نصيب من گرديده، آكنده است؛ و اين در حالي است كه تنها تو مي‌تواني آن اندوه را از ميان برداري و آنچه را بدان گرفتار آمده‌ام دور كني. پس با من چنين كن، اگر چه شايسته‌ي آن نباشم، اي صاحب عرش بزرگ. @zarrhbin
🌸خورشید شکفته، 🦢 صبحمان دلخواه است 💓عشق از تپش ثانیه ها آگاه است 🌸لبخند بزن 🦢 پنجره ها را بگشا 💓امروز خبرهای خوشی در راه است 🌸جمعه تون فرخنده 🦢 کلبه ی دلتون آروم 🌸 عاقبتتون بخیر 🦢 زندگیتون بی دلواپسی و 🌸روزگارتون پراز اتفاقای قشنگ 🍃‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@zarrhbin ‎‌‌‌ ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❖ "جمعه" سرود چشم هایم جمکرانیست مرا جز شوق دیدار شما نیست... می آید دل که گردد "خادم تو" نوای خادم المهدي مگر چیست.. 🌺اللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِکْ ألْفرج🌺 @zarrhbin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼بخوان دعاے 🕊فرج را دعا اثر دارد... 🌼دعا ڪبوتر 🕊عشق است وبال وپر دارد... 🌼بخوان دعاے 🕊فرج را ڪه یوسف زهرا... 🌼از پس پرده ے غیبت نظر دارد @zarrhbin
‍ 📌 آشنایی با مشاهیر و مفاخر ایران و جهان  (1277-1334ش) 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @zarrhbin
ذره‌بین درشهر
‍ 📌 آشنایی با مشاهیر و مفاخر ایران و جهان #عباس‌اقبال‌آشتيانى (1277-1334ش) 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @zarrhbin
‍ 📌 آشنایی با مشاهیر و مفاخر ایران و جهان  (1277-1334ش) مورخ، محقق، ادیب، نویسنده، استاد دانشگاه، عضو پیوسته فرهنگستان ایران و مجمع علمی عربی دمشق، کسی که را در ایران رواج داد. 📝عباس، فرزند محمدعلى، به سال 1277ش، در یک خانواده و گمنام از مردم آشتيان به دنيا آمد. خانواده‌اش‌ در دوران‌ کودکی‌ او به‌ تهران‌ کوچ‌ کردند. پدرش‌ در این‌ شهر حمام‌ بیمارستان‌ وزیری‌ را در اجاره خود آورد و خود وی‌ نیز به‌ سبب‌ تنگدستی‌ تا ۱۴ سالگی‌ به‌  پرداخت‌ و همزمان‌ تحصیلاتش‌ را در مکتب‌ خانه‌ها دنبال‌ کرد. 📝 اقبال ، خيلى زود وارد عرصه زندگى شد؛ هنوز كودك بود كه نزد مرد درودگرى به شاگردى مشغول كار گرديد. امّا ميل تحصيل به قدرى در او شديد بود كه با وجود سختى معيشت و نداشتن وسايل زندگى، در ضمن كار به مكتب رفت. در همین‌ سال‌ها شیخ‌ مرتضی‌ نجم‌آبادی‌ که‌ با خانواده اقبال‌، آشنایی‌ و مراوده‌ داشت‌، او و برادر بزرگ‌ترش‌ را به‌ مدرسه « » فرستاد. پس‌ از اتمام‌ دوره ۳ ساله این‌ مدرسه‌، عباس‌ جوان‌ به‌ پایمردی‌ نجم‌آبادی‌ و با مساعدت‌ ابوالحسن‌ فروغی‌، به‌ راه‌ یافت‌. اقبال‌ دوره متوسطه‌ را در دارالفنون‌ با موفقیت‌ طی‌ کرد و به‌ دلیل‌ توانایی‌ فراوان‌، را که‌ در همین‌ مدرسه‌ تأسیس‌ گردیده‌ بود، عهده‌دار شد. او  را از همین‌ زمان‌ در دارالفنون‌ آغاز کرد و در ۱۲۹۷ش‌ که‌ دارالمعلمین‌ مرکزی‌ به‌ همت‌ میرزا ابوالحسن‌ فروغی‌ تأسیس‌شد. در آن‌جا درکنار کسانی‌ مانند عبدالعظیم‌ قریب‌، به‌ تدریس‌ فارسی‌، تاریخ‌ و جغرافیا مشغول‌ شد و همزمان‌ در مدرسه سیاسی‌ و مدرسه نظام‌ به‌ تدریس‌ پرداخت‌. 📝كار اقبال با مجلّه دانشكده آغاز شد. این مجلّه مدّت یک سال، از ارديبهشت تا اسفند 1297، به مديريت ، در تهران منتشر مى‌شد و اقبال، در آن مجلّه، با بهار و مشاهير دانشمندان آن روزگار مثل رشيد ياسمى، سردار معظم خراسانى، سعيد نفيسى و ديگران همكارى داشت و رشته مقالاتى درباره مى‌نوشت. زمانى هم با برادران فروغى (محمد على و ابوالحسن)، غلامحسين رهنما و عبدالعظيم قريب، مجلّه فروغ تربيت را انتشار مى‌داد. 📝اقبال در سال 1304 به سمت هيئت نظامى ایران، به پاريس رفت و در آن‌جا، با استفاده از فرصت، به تكميل معلومات پرداخت و از دانشگاه « » ليسانس گرفت. وى موضوع پایان‌نامه تحصيلات خود را شرح احوال خاندان نوبختى قرار داد كه افراد آن، از نخستين مبلّغان مذهب تشيّع در ایران بوده‌اند. استادان راهنماى او در تهيّه پایان‌نامه تحصيلى، دانشمند و متن‌شناس معروف ایرانى، ، و خاورشناس نامى فرانسوى لوئى ماسينيون، بودند. خلاصه‌اى از پایان‌نامه دانشگاهى اقبال به زبان فرانسه در پاريس به چاپ رسيده است. 📝اقبال در سال 1308 به ایران بازگشت. در این هنگام، اصلاحاتى در فرهنگ ایران به وجود آمده بود. از عباس اقبال دعوت كرد كه در تأليف کتاب‌هاى درسى تاريخ و جغرافياى اقتصادى ایران، برای دبيرستان‌ها و شعب علوم انسانى مدارس عاليه كه در كشور تأسيس شده بود، شركت كند. 📝در اواخر سال 1313، كه نخستين سنگ بناى دانشگاه تهران نهاده شد، اقبال به سمت دانشكده ادبيّات دعوت شد و بعد به مقام رسيد ‎و پس از تأسيس فرهنگستان ایران، به عضويت آن انتخاب گرديد. در شهريور سال 1323، مجلّه ادبى و تاريخى را كه در نوع خود در ادبيّات ایران كمتر نظير داشت، انتشار داد. در نوشتن این مجلّه، دانشمندان بزرگى، مانند استاد محمد قزوينى، دكتر غنى و جوانان بااستعداد ایران يار و همكار او بودند و چون این مجلّه كمك مالى از دولت دريافت نمى‌داشت، ناچار در نتيجه اشكالات مالى، پس از پنج سال انتشار، در خرداد 1328 تعطيل شد و اقبال، كه بسيار خسته و فرسوده شده بود، به اميد اين‌كه پایان عمر را به آسودگى و آرامش بگذراند، از فعاليت ادبى دست كشيد و به سمت در كشورهاى و ، ابتدا به و بعد به رفت و تا پایان عمرش در همان سمت باقی ماند. 📝اقبال‌ مدتی‌ بود از بیماری‌ کلیه‌ رنج‌ می‌برد، به‌ رغم‌ پاره‌ای‌ معالجات‌ سرانجام‌ در ۲۱ بهمن‌ ۱۳۳۴ در شهر رم‌ وفات‌ یافت‌. پیکر او پس‌ از آنکه‌ در یکی‌ از واپسین‌ روزهای‌ اسفند همان‌ سال‌ در تهران‌ تشییع‌ شد، در جوار حضرت‌ عبدالعظیم‌، رواق‌ ابوالفتوح‌ رازی‌، کنار آرامگاه‌ علامه‌ قزوینی‌ به‌ خاک‌ سپرده‌ شد ▪️روحش شاد 🥀 @zarrhbin
✅ سالگرد شهید ابراهیم هادی 📋 با سخنرانی حجه الاسلام واحدیان ⬅️ و مداحی محمدحسین اسلامی 🕒 جمعه ۲۵ بهمن بلافاصله بعداز نماز عشا 🕌 حرم شهدای گمنام ترک آباد @zarrhbin
🗓روز شمار بزرگداشت سرداران و شهدای شهرستان اردکان🗓 🔻آنچه امروز رخ خواهد داد: 🛒رزق شهدایی🛒 ۲۴ بهمن ماه ۱۳۹۹ 🏷تخفیفات ویژه"امروز" به یاد سرداران و شهدای شهرستان اردکان در فروشگاه های: 🛒 فروشگاه نامزد خ باهنر 🛒 فروشگاه مصطفی ابوطالبی 🛒 فروشگاه حاج محمدعلی ابوطالبی 🛒 فروشگاه آریا 🛒 فروشگاه فرهنگیان 🛒 فروشگاه ساحل ترک آباد 🌷بزرگداشت سرداران و شهدای شهرستان اردکان🌷
❌کرونای انگلیسی در قزوین 🔹معاون درمان دانشگاه علوم پزشکی قزوین: در ۲۴ ساعت گذشته، یک فرد ۴۸ ساله اهل آبیک بر اثر ابتلا به بیماری کرونا درگذشت، بررسی‌ها نشان داد که وی به نوع کرونای انگلیسی مبتلا بوده است. 🔹سایر اعضای خانواده این فرد نیز از لحاظ ابتلا به ویروس جدید کرونا بررسی شدند که تست آنها مثبت ولی بدون علائم بود و در حال حاضر در قرنطینه کامل قرار دارند. @zarrhbin
📌توصیه‌های مهم به والدین برای یادگیری بهتر فرزندان در @zarrhbin
📌مسافران شمال برگشت خوردند رئیس پلیس راه مازندران: 🔹طی روزهای گذشته شاهد افزایش حجم تردد در محورهای شمالی بودیم به‌طوری‌که طی سه روز گذشته بیش از ۸ هزار خودرو برگشت داده شده و ۲ هزار خودرو نیز جریمه شدند. @zarrhbin
🔺برنامه بازی‌های لیگ برتر در هفته پانزدهم @zarrhbin
❌ اعلام نتایج آزمون استخدامی وزارت بهداشت کمتر از یک ماه دیگر/بکارگیری داوطلبان قبول شده از بهار ۱۴۰۰ تقوی نژاد، معاون توسعه مدیریت، منابع و برنامه ریزی وزارت بهداشت: 🔺از هر ۵ نفر، یک نفر در صورت کسب حداقل نمره آزمون استخدامی وزارت بهداشت، می تواند استخدام شود. 🔻در کمتر از یک ماه، نتیجه آزمون استخدامی وزارت بهداشت اعلام می شود. 🔺افرادی که در این آزمون انتخاب می شوند، بدون طی مرحله گزینش در مرحله اول به صورت نیروهای ۸۹ روز به کار گرفته می شوند و ظرف این مدت، تکلیف آن‌ها از نظر گزینش مشخص می شود. 🔻اولین روز‌های سال ۱۴۰۰، بخشی از این نیرو‌ها را در مراکز بهداشتی و درمانی استخدام خواهیم کرد. @zarrhbin
◾️بدی‌های من به خاطر بدی كردن نيست. به خاطر احساس شديد خوبی‌های بی‌حاصل است. می‌خواهم به اعماق زمين برسم. عشق من آن‌جاست، در آنجايي كه دانه‌ها سبز می‌شوند و ريشه‌ها به‌هم می‌رسند و آفرينش، در ميان پوسيدگی خود را ادامه می‌دهد. گويی بدن من يك شكل موقتی و زودگذر آن است. می‌خواهم به اصلش برسم. می‌خواهم قلبم را مثل يك ميوه‌ی رسيده به همه‌ی شاخه‌های درختان آويزان كنم. 📸 صحنه مرگ در مجموعه عکس به روايت يك شاهد عينى کاری از آزاده اخلاقى ▪️امروز ۲۴ بهمن سالمرگ فروغ فرخزاد است . او در لحظه مرگ فقط ۳۲ سال داشت. ▪️روحش شاد @zarrhbin
📺پخش از شبکه یزد📺 🇮🇷یادواره بزرگ سرداران و شهدای شهرستان اردکان🇮🇷 🗓امروز جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹ ⏰ساعت ۱۲:۴۲ 🌷بزرگداشت سرداران و شهدای شهرستان اردکان🌷
📌 💠یوهان آردو والسیوا دانشگاه ریودوژانیرو برزیل ⚜گابریلا شروع به دویدن کرد. ماهم پشت‌سرش می‌دویدیم. بزن‌بزن بود و دودسته با چوب و قمه و اسحله‌ی گرم به جان هم افتاده بودند. دو نفر ماشین گابریلا را سپر قرار داده بودند و از پشت آن تیراندازی می‌کردند. در همین موقع ، سی چهل نفر زن و مرد با چوب و چماق آمدند و دو طرف دعوا را از هم جدا کردند. عده‌ای از دو طرف لت‌و‌پار بودند و از سر و هیکلشان خون جاری بود. سرانجام مرد زخمی را که 《کلمبو》نام داشت و هنوز به هوش بود ، آوردند تا سوار ماشین کنند. دکتر به من گفت به مرد مجروح بگو ما رفتیم برایش کمک آوردیم . حالا گابریلا دوست ما با ماشینش او را پیش دکتر خواهد برد. آن‌مرد تشکر کرد و دست دکتر را فشار داد.گابریلا به سرعت پشت فرمان ماشین نشست. یکی از دوستان آن مرد می‌خواست خودش پشت فرمان ماشین بنشیند؛ اما‌ مرد مریض اشاره‌ای کرد و دوستش اجازه داد گابریلا پشت فرمان بنشیند. یک نفر دیگر از دوستان آن مرد ، زخمی عمیق در ران پایش ایجاد شده بود. او را هم سوار ماشین دیگری کردند. چند نفر دیگر از دوستان آن‌ها نیز سوار شدند. ⚜گابریلا رو کرد به آن خانم رئیس و گفت :" دوستانم را به تو سپرده‌ام!" سپس حرکت کرد. یک ماشین دیگر هم از دوستان مرد زخمی آن‌ها را همراهی می‌کردند. زن‌ها بر اوضاع مسلط شده بودند و دار و دسته‌ی مردی که کلمبو را زخمی کرده بود ، از منطقه فراری دادند. دکتر پاپلی به من گفت :" با دوستان کلمبو طوری صحبت کنید که آن‌ها بو نبرند ما می‌خواستیم کنیم . طوری جلوه دهید که فکر کنند ما آمده‌بودیم تا به آن‌ها خبر بدهیم کلمبو زخمی شده است." ⚜در هرصورت ما شدیم دوستانِ‌کلمبو. ولی مهم آن بود که همه متوجه شدند ما تحت حمایت خانم رئیس هستیم. حدود ساعت ۳.۵ بعدظهر بود . هوا بسیار گرم و دَم کرده بود و هر لحظه بدتر و خفقان‌آورتر می‌شد . خانم رئیس که نام مستعارش 《سوزانا》بود ، ما را در جا داد که دارای بادبزن پارچه‌ای بود. در منطقه نبود. اصولا به نظر می‌رسید این منطقه یک شهرک غیرقانونی است ، چون حتی نام آن بر روی نقشه هم نبود. ⚜مردی آمد و خبر داد که سوزانا گفته است شما به چیزی نیاز دارید یا نه ؟ دکتر پاپلی گفت :" از خانم سوزانا تشکر کن و بگو اگر ممکن است پیش ما بیاید..." البته جمله را من باید می‌کردم و من بدون توجه آن را ترجمه کردم. بلافاصله از دکتر پرسیدم :" شما با این زن چکار دارید؟" 《اوجدا》 و 《ماریو》هم همین را پرسیدند. پرفسور پاپلی داشت. او همیشه می‌گفت:" ما نباید به افراد بگوییم دوستِ شما هستیم‌ . باید کاری کنیم که مستقیما دوست خود افراد تلقی شویم." او تقریبا در این مسافرت همین را پیاده می‌کرد. او به من گفت :" وقتی سوزانا آمد بگو این سه‌نفر استاد دانشگاه هستند و هم ! بقیه‌اش با من!" و بلافاصله اضافه کرد :" این حرف دروغ هم نیست، چون خود من که مجله‌ی تحقیقات جغرافیائی را چاپ می‌کنم و ماریو و اوجدا هم که قرارشده است گزارش سفرشان را به شرکت گردشگری بدهند." ⚜ چند دقیقه بعد سوزانا آمد و پرسید که با او چه کاری داریم. دکتر پاپلی صحبت می‌کرد و من ترجمه می‌کردم. دکتر گفت:" سوزاناخانم، ما از شما تشکر می‌کنیم و شما را در جلوگیری از دعوای بیشتر و آرامش منطقه می‌ستاییم. شما آن‌قدر اینجا را سریع آرام کردید که یک لشکر پلیس هم نمی‌توانست به این سرعت این‌کار را انجام‌ دهد. " دکتر پاپلی ادامه داد: "ما هم استاد دانشگاه هستیم و هم خبرنگار" پروفسور به سوزانا گفت مایل است با او و مطالب را همراه عکسش چاپ کند. دکتر گفت :" من عکس شما را در روی مجله‌ام چاپ می‌کنم و خواهم نوشت که این زن فوق‌العاده زیبا، شجاع و مدیری تواناست که بر صدها مرد فرمان می‌راند!" ⚜او از سوزانا پرسید :" اجازه می‌دهید ابتدا یک عکس از شما بگیرم؟" سوزانا از جایش بلند شد و گفت :" من کمی کار دارم. می‌روم و برمی‌گردم. " وقتی از کلبه خارج شد، دکتر پاپلی گفت :" او رفت تا لباس بهتری بپوشد و آرایش کند و بیاید." ⚜هنوز چند دقیقه نگذشته بود که دیدیم یک مردِسیاه بسیار قوی با یک سینی پر از غذا و چند بطری لیموناد و کوکاکولا وارد شد. معلوم بود نوشابه‌ها خنک است .《اوجدا》 پرسید :" مگر اینجا یخچال هست؟" مرد پاسخ داد :" بله! یخچال نفتی زیاد است." سپس مردسیاه‌پوست به زبان پرسید:" خانم گفته‌است چیز دیگری می‌خواهید ؟" دکتر پرسید:" شما زبان فرانسه را خوب حرف می‌زنید !" مرد گفت:" من اهل گویان فرانسه هستم و در اینجا کار می‌کنم." او افزود که سوزانا هم‌ زبان فرانسه می‌داند چون مادرش اهل گویان است و پدرش برزیلی است. دکتر از آن مرد پرسید :" سوزانا اینجا بر چند زن ریاست دارد؟" مرد گفت:" اینجا همه‌چیز مال سوزاناست. 👇👇👇
👆👆👆 ➖حدود دویست کلبه وجود دارد و در هر کلبه‌ای حداقل یک زن زندگی می‌کند. به علاوه ما ۴۲ نفر مرد هستیم که از او حقوق می‌گیریم."چند لحظه سکوت کرد و ادامه داد:" علاوه بر اینجا، سوزانا در چند نقطه‌ی دیگر ساحل ، تا شهر بلم، هم ساختمان‌هایی دارد." ⚜ دکتر پاپلی پرسید:" اینجا که به غیر از شماها کسی نیست." مرد گفت :" اینجا کازینو (قمارخانه) و محل خوشگذرانی است. افراد از سر شب به اینجا می‌آیند . اگر اینجا بمانید ، شب چند هزار نفری برای قمار و سایر خوشگذرانی‌ها به این منطقه می‌آیند." دکتر گفت :" ما چند ساعت در اینجا می‌مانیم تا دوستمان بیاید. خوشحالیم دوست خوبی مثل شما پیدا کردیم که به زبان فرانسه هم حرف می‌زند . بیا یک عکس با همدیگر بگیریم. " مرد سیاه‌پوست ژست گرفت و کنار دکتر و دیگر دوستانمان ایستاد و من از آن‌ها عکس گرفتم. دکتر از آن مرد گویانی نامش را پرسید . مرد گفت اسمش جامائیک است. دکتر پاپلی درباره ریشه‌ی اسم او و زیبایی آن صحبت کرد و گفت او باید اصالتا اهل جامائیک باشد. آن مرد تایید کرد. دکتر یک پنج‌دلاری به آن مرد داد ، اما آن مرد پول نگرفت و گفت:" شما مهمان و دوست سوزانا هستید و من اجازه ندارم از دوستان سوزانا پول بگیرم." و تشکر کرد. ⚜جامائیک به دکتر گفت :" در شرایطی که کلمبو زخمی شده بود و ممکن بود دوستانش به شما حمله کنند ، به او کمک کردید. به علاوه ، شما و دوستانتان رفتید و کمک آوردید. حالا دوستان کلمبو می‌خواهند به افتخار شما جشنی برپا کنند!" لحظه‌ای بعد ، سوزانا که لباس بسیار زیبایی پوشیده بود و موهایش را به صورت بسیار زیبایی آراسته بود، همراه با سه‌نفر از دختران بسیار زیبایش وارد کلبه شد. او ما را به ساختمان خودش که حدود صدمتر با آنجا فاصله داشت دعوت کرد. ⚜همگی به ساختمان سوزانا رفتیم . ساختمان بزرگی بود. از بیرون وضعیت چندان مناسبی نداشت ، ولی داخل آن بسیار عالی تزئین شده بود. وسایلش همه نو و لوکس بود. ساختمان از چند اتاق و یک سالن پذیرایی بزرگ تشکیل شده بود. در سالن مبلمان بسیار مجللی قرار داست .《 اوجدا》 گفت:" عجب استراحتگاه لوکس و قشنگی دارید!" سوزانا پاسخ داد:" بالاخره پولداری است!" ⚜دکتر پاپلی گفت :"هم پولداری است ، هم سلیقه و مدیریت و آشنایی و جهان‌دیدگی!" این تعریف‌ها جلو چند نفر از دوستان سوزانا انجام شد ( من متوجه شدم که آن مرد سیاه‌پوستِ گویانی دارد مطالب را برای دوستان سوزانا ترجمه می‌کند) این حرف‌ها سبب خوشحالی شدید سوزانا شد . از این رو به مردانش دستور داد از ما پذیرایی کنند. معلوم بود که منظورش پذیرایی مفصل است . در کمتر از نیم‌ساعت گفتگو و گرفتن چند عکس ، سوزانا چنان با ما دوست شده بود که فکر می‌کردی ده‌ها سال است ما را می‌شناسد‌. او زنی چهل ساله ، بسیار زیبا ،باهوش و شجاع بود وگرنه نمی‌توانست در این گوشه‌ی فراموش‌شده‌ی خاک برزیل و در بین این مردان خشن کار کند. آن هم کاری مثل کازینوداری و اداره‌ی خراب خانه‌ای با آن مقیاس. ⚜با وجود این ، سوزانا از وضعیت خود ناراضی بود و قصد داشت در آمریکا یا فرانسه مستقر شود. سوزانا دستور داد ژنراتور برق را که فقط شب‌ها کار می‌کرد ، روشن کنند تا تهویه مطبوع اتاقش به کار بیفتد. بالاخره ما شدیم دوست رئیس آن منطقه. نظریه‌ی پروفسور پاپلی عملی شد . او معتقد بود همیشه باید مستقیم به مرکز قدرت وصل بود، نه به پیرامون آن. حالا قدرت اصلی منطقه نه تنها ما را دوست ، بلکه حامی خود می‌دانست. به همین دلیل سوزانا جلوِ دوستانش ما را مهم جلوه می‌داد. به علاوه ، او درباره‌ی شجاعت ما در درگیری ظهر آن روز، داستان‌سرایی می‌کرد. داستان هایی که معلوم‌بود قرار است بلافاصله در بیرون پخش شود. سوزانا دستور پذیرایی را کامل‌تر کرد . با هر دستور او چند مرد جدید وارد اتاق می‌شدند؛ به طوری که تعداد پذیرایی‌کنندگان به بیش از پانزده‌نفر رسید. ⚜سوزانا فکر می‌کرد دکتر پاپلی فرانسوی است. دکتر هم بیشتر صحبت‌هایش درباره‌ی پاریس و دوستان فرانسوی‌اش بود. وقتی دکتر دید این همه آدم همه دست به سینه ایستاده‌اند ،به سوزانا گفت :" می‌خواهم برایتان قصه‌ای را تعریف کنم." بعد به آن مرد گویانی گفت سخنانش را به زبان پرتغالی برای بقیه ترجمه کند. پروفسور قصه‌ای بسیار زیبا از داستان هزار و یک شب ایرانی گفت؛ ولی قصه را طوری بیان کرد که گویی داستان دوباره سوزاناست. در پایان همه مفصل کف زدند . نزدیک غروب بود و هنوز از گابریلا خبری نبود . دکتر پاپلی از سوزانا اجازه خواست بیرون قدم بزنیم تا گابریلا بیاید وسپس راه بیفتیم. سوزانا گفت:" امشب دوستان زیادی به اینجا می‌آیند. امشب را مهمان من باشید و برایمان قصه بگویید.دوستان ما از قصه‌های شما خوششان می‌آید. ... 📚شازده حمام ، جلد چهارم ✍ @zarrhbin
"زندگی زیباست" دلخوریهایش زودگذر آنچه باقی می ماند کار نیکی است که شاید "گره ای از کار کسی" گشوده باشد... اشکی از چشمی برگرفته باشد "دل غمگینی" را تسلی داده باشد جز این "هیچ چیز" نمی ماند.. عصر آخرین آدینه ☕️🍂 بهمن ماهتون بخیر و خوشی🌼 @zarrhbin