امشب شبی ست که برآورده
میکند آرزوهایت را
خدایی که برای
لبخند گلی آسمان را می گریاند
شبی که تک تک
ثانیه های مقدسش
لحظات معاشقه با یگانه
معشوق هستیست
شب دلهایی که لحظه شماری می کنند برای لحظه های آسمانی
شب بیداری دل و خفتن دنیای مادی
آرزومند به بارنشستن
درخت آرزوهایتان و شکفتن
گل لبخند بر دلتان 🌸
🍃
@zarrhbin
#گزارش_تصویری
🔷️ضبط نماهنگ سرود #توبمان توسط گروه سرود نونهالان شمیم آسمان جهت شرکت در مسابقات لیگ سرود کشوری🇮🇷✌🏻
#توبمان #لیگ_سرود
#مسابقات_کشوری #نونهالان
#سرود #گروه_سرود
#جهاد_ادامه_دارد
#گروه_فرهنگی_هنری_شمیم_آسمان
@shamim_e_aseman
هدایت شده از ذرهبین درشهر
⭕️متن دعای هفتم صحیفه سجادیه
🔸و كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذَا عَرَضَتْ لَهُ مُهِمَّةٌ أَوْ نَزَلَتْ بِهِ، مُلِمَّةٌ وَ عِنْدَ الْكَرْبِ :
يَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ، وَ يَا مَنْ يَفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَ يَا مَنْ يُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَجِ. ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ الصِّعَابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الْأَسْبَابُ، وَ جَرَى بِقُدرَتِكَ الْقَضَاءُ، وَ مَضَتْ عَلَى إِرَادَتِكَ الْأَشْيَاءُ. فَهِيَ بِمَشِيَّتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإِرَادَتِكَ دُونَ نَهْيِكَ مُنْزَجِرَةٌ. أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِي الْمُلِمَّاتِ، لَا يَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ، وَ لَا يَنْكَشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا كَشَفْتَ وَ قَدْ نَزَلَ بِي يَا رَبِّ مَا قَدْ تَكَأَّدَنِي ثِقْلُهُ، وَ أَلَمَّ بِي مَا قَدْ بَهَظَنِي حَمْلُهُ. وَ بِقُدْرَتِكَ أَوْرَدْتَهُ عَلَيَّ وَ بِسُلْطَانِكَ وَجَّهْتَهُ إِلَيَّ. فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ، وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ، وَ لَا مُيَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ. فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ افْتَحْ لِي يَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِكَ، وَ اكْسِرْ عَنِّي سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِكَ، وَ أَنِلْنِي حُسْنَ النَّظَرِ فِيمَا شَكَوْتُ، وَ أَذِقْنِي حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِيمَا سَأَلْتُ، وَ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِيئاً، وَ اجْعَلْ لِي مِنْ عِنْدِكَ مَخْرَجاً وَحِيّاً. وَ لَا تَشْغَلْنِي بِالِاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِكَ، وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِكَ. فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِي يَا رَبِّ ذَرْعاً، وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَيَّ هَمّاً، وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى كَشْفِ مَا مُنِيتُ بِهِ، وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِيهِ، فَافْعَلْ بِي ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْكَ، يَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِيمِ.
🔸ترجمه دعای هفتم:
اي آنكه گرهِ كارهاي فرو بسته به سر انگشت تو گشوده ميشود، و اي آن كه سختيِ دشواريها با تو آسان ميگردد، و اي آن كه راه گريز به سوي رهايي و آسودگي را از تو بايد خواست.
سختيها به قدرت تو به نرمي گرايند و به لطف تو اسباب كارها فراهم آيند. فرمانِ الاهي به نيروي تو به انجام رسد، و چيزها، به ارادهي تو موجود شوند،
و خواستِ تو را، بي آن كه بگويي، فرمان برند، و از آنچه خواستِ تو نيست، بي آن كه بگويي، رو بگردانند.
تويي آن كه در كارهاي مهم بخوانندش، و در ناگواريها بدو پناه برند. هيچ بلايي از ما برنگردد مگر تو آن بلا را بگرداني، و هيچ اندوهي بر طرف نشود مگر تو آن را از دل براني.
اي پروردگار من، اينك بلايي بر سرم فرود آمده كه سنگينياش مرا به زانو درآورده است، و به دردي گرفتار آمدهام كه با آن مدارا نتوانم كرد.
اين همه را تو به نيروي خويش بر من وارد آوردهاي و به سوي من روان كردهاي.
آنچه تو بر من وارد آوردهاي، هيچ كس باز نَبَرد، و آنچه تو به سوي من روان كردهاي، هيچ كس برنگرداند. دري را كه تو بسته باشي. كَس نگشايد، و دري را كه تو گشوده باشي، كَس نتواند بست. آن كار را كه تو دشوار كني، هيچ كس آسان نكند، و آن كس را كه تو خوار گرداني، كسي مدد نرساند.
پس بر محمد و خاندانش درود فرست. اي پروردگار من، به احسانِ خويش دَرِ آسايش به روي من بگشا، و به نيروي خود، سختيِ اندوهم را درهم شكن، و در آنچه زبان شكايت بدان گشودهام، به نيكي بنگر، و مرا در آنچه از تو خواستهام، شيرينيِ استجابت بچشان، و از پيشِ خود، رحمت و گشايشي دلخواه به من ده، و راه بيرون شدن از اين گرفتاري را پيش پايم نِه.
و مرا به سبب گرفتاري، از انجام دادنِ واجبات و پيروي آيين خود بازمدار.
اي پروردگارِ من، از آنچه بر سرم آمده، دلتنگ و بيطاقتم، و جانم از آن اندوه كه نصيب من گرديده، آكنده است؛ و اين در حالي است كه تنها تو ميتواني آن اندوه را از ميان برداري و آنچه را بدان گرفتار آمدهام دور كني. پس با من چنين كن، اگر چه شايستهي آن نباشم، اي صاحب عرش بزرگ.
@zarrhbin
🌷سلاااااااام ✋
💗صبح آدینه اتون بخیر
🌷اسفند ماه سلاااام
💗لطفا کمی مهربانتر از بهمن باش
🌷پراز خبرهای خوب
💗اتفاق های دوست داشتنی
🌷دست های گرم
💗چشم های مهربان ...
🌷اسفند خوب ،
💗خوش اومدی ...
🌷یه دعا از ته دل :🙏
💗ان شالله ماه اسفند
🌷ماهی ناب، شاد،
💗سرشار از اتفاق های خوب و خوش
🌷تکرار نشدنی
💗و همراه با سلامتی
🌷برای همه باشه
بهترینها را براتون آرزو میکنم💐🍃
@zarrhbin
❖
*جمعه* احوال عجيبي دارد
هر كس از عشق نصيبي دارد
در دلم "حس غريبي" جاري است...
و جهان منتظر بيداري است
جمعه، با نام تو آغاز شود
يابن ياسين همه جا ساز شود
🌷أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🌷
@zarrhbin
📌 #امام_زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف):برای تعجیل در فرج بسیار دعا کنید که آن فرج و گشایش شماست
👇👇👇
#دعای_فرج
بسم الله الرحمن الرحیم
إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ
#التماسدعا
@zarrhbin
#حدیث_بزرگان
🌹نامه امام زمان علیه سلام🌹
✍حضرت حجت (روحی فداه) در نامه ای به شیخ مفید میفرماید:
✨سعی کنید اعمال شما (شیعیان) طوری باشد که شما را به ما نزدیک سازد و از گناهانی که موجب نارضایتی ما را فراهم نماید بترسید و دوری کنید.
✨امر قیام ما با اجازه خداوند به طور ناگهانی انجام خواهد شد و دیگر در آن هنگام #توبه فایدهای ندارد و سودی نبخشد.
✨عدم التزام به دستورات ما ، موجب میشود که بدون توبه از دنیا بروند و دیگر #ندامت و پشیمانی #نفعی نخواهد داشت.
📚احتجاج ، ج2 ، ص597 - بحارالانوار ، ج3 ، ص175
@zarrhbin
تنگی کانال نخاعی در قسمت تحتانی کمر رخ می دهد، جایی که بیشترین حرکت عقب صورت می گیرد. این بیماری زمانی ایجاد می شود که استئوآرتریت باعث تنگ شدن دهانه در مهره ها می شود که اعصاب نخاعی از آن عبور می کنند. در برخی موارد پیشرفته، استخوان ها در هنگام قرار گرفتن یا موقعیت های مشخص بر روی اعصاب نخاعی فشار می آورند، که این امر باعث ایجاد درد شدید می شود.
شنا به دلیل ایجاد شرایط بی وزنی و در عین حال تقویت عضلات ناحیه کمر بهترین ورزش پیشنهادی است.
#پیام_سلامتی
#ورزش_جوانان_اردکان
@zarrhbin
📌آشنایی با مشاهیر و مفاخر ایران و جهان
#مهدیاخوانثالث (1369شهریور _1307 اسفند)
🖋مهدی اخوان ثالث در دهم اسفند ماه سال ۱۳۰۷ هجری شمسی در مشهد متولد شد، پدر او که علی نام داشت، یکی از سه برادری بود که از استان یزد به مشهد نقل مکان کرد و از این رو آنان نام خانوادگیشان را #اخوانثالث به معنی برادران سهگانه گذاشتند. نام مادرش مریم بود. پدر مهدی به شغل داروهای گیاهی و سنتی مشغول بود. #اخوان به هنگام تولد، با یک چشم نابینا به دنیا میآید، اما بعد از مدتی چشم دیگرش نیز به جهان باز میشود و وقایع جهان را موبهمو میبیند.
🖋خود اخوان ثالث در باب زندگی و بیماریاش در دوره کودکی گفته است: پدر من عطار - طبیب بود و مادر هم کارش خانهداری و بعدها هم دعاگویی و نماز و طاعت و زیارت امام رضا و از این قبیل. بعد از مدتی با درمانهای پدر و دعاهای مادر و نذر و نیازهایش آن چشم دیگر را هم به دنیا گشودم. خدا به من رحم کرد وگرنه حالا دنیا را با یک چشم میدیدم. اما حالا با دو چشم میبینم.
مهدی اخوان ثالث تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خود به پایان رساند و #فارغالتحصیل هنرستان صنعتی شد.
🖋وی از کودکی و دور از چشم پدرش به #موسیقی گرایش داشت.
مهدی از نوجوانی #شاعری را آغاز کرد و چیزی نگذشت که سر از انجمن ادبی خراسان درآورد و با بزرگان شعر آن روزگار از نزدیک آشنا شد.
🖋اخوان ثالث در سال ۱۳۲۷ ساکن تهران شد و به خدمت آموزش و پرورش درآمد و به #معلمی در اطراف تهران مشغول شد.
او در ادامه به همکاری با مطبوعات، شرکت در کارهای سینمایی و نویسندگی و کار برای برنامههای رادیویی و بنیاد فرهنگ ایران پرداخت.
مدتی وظیفهاش نظارت بر برنامههای ادبی بود، وی همچنین به کار صدا برگردانی ( #دوبله) فیلمهای مستند در استودیو گلستان نیز پرداخت. پس از مدتی ایرج گرگین از اخوان دعوت کرد تا مسئولیت مستقیم برنامههای ادبی را برعهده گیرد، با اینکه اخوان تجربه لازم را برای این کار نداشت، اما با موفقیت برنامهها را اداره کرد.
🖋مهدی اخوان ثالث پس از کودتای ۱۳۳۲ مانند بسیاری از #اهلقلم دستگیر و روانه زندان و پس از مدتی آزاد شد.
وی در سال ۱۳۶۰ بازنشسته شد، زندگی اخوان در سالهای پس از انقلاب بیشتر در خلوت و انزوا گذشت. نه حادثهی مهمی در زندگی او اتفاق افتاد نه شعر خارقالعادهای سروده شد و مهمترین رویداد فرهنگی، سفر او به خارج از ایران بود. اخوان که در تمام طول زندگیاش حتی برای یکبار نیز به خارج سفر نکرده بود، در سال پایانی عمر خود از طرف خانه فرهنگ معاصر آلمان دعوت شد. در این سفر وی به فرانسه، انگلیس، آلمان، دانمارک، سوئد و نروژ رفت. شعر خواند و از سوی فرهنگ دوستان ایرانی مورد استقبال قرار گرفت. سفر اخوان در سال ۱۳۶۹ به اروپا زمینه را برای تجدید دیدار با دوستان قدیمی فراهم کرد.
🖋با این اوصاف، اخوان ثالث آنقدر کار درخشان در کارنامه دارد که یکی از برجستهترین شاعران ایران در تاریخ ادبیات معاصر است.
🖋ثالث درباره #تخلص خود چنین تعریف میکند: در خراسان وقتی که تازه به شاعری رو کرده بودم (سالهای ۲۳- ۲۴) به یک انجمن ادبی دعوت شدم که استاد به نام نصرت منشی باشی در صدر آن بود. هر وقت شعر مرا میشنید میپرسید تخلص شما چیست؟ او واجب میدانست که هر شاعری تخلص داشته باشد و من نام دیگری نداشتم، سرانجام خودش نام #امید را به عنوان تخلص بر من نهاد.
🖋اخوان ابتدا شعرهایی در قالبهای سنتی، مثل قصیده، رباعی و… میسرود و از نظر زبانی احیاگر سبک خراسانی بود اما در اثر آشنایی با نیما یوشیج، به سرودن #شعرنو روی آورد.
🖋اخوان ثالث مدتی پس از بازگشت از خانه فرهنگ آلمان در بستر بیماری افتاد و سرانجام چهارم شهریور ماه سال ۱۳۶۹ در تهران از دنیا رفت.
پیکر مهدی اخوان ثالث طبق وصیت خودش در توس در کنار آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد.
▪️روحش شاد و یادش گرامی🥀
🪴در گذرگاه زمان
خیمه شب بازی دهر
با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد
عشق ها می میرند
رنگ ها رنگ دگر می گیرند
و فقط خاطره هاست
که چه شیرین و چه تلخ....
دست ناخورده به جا می مانند...
#مهدیاخوانثالث
@zarrhbin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح که پا میشی جلو آینه به خودت احترام بذار...
#دکترهلاکویی
@zarrhbin
❌وزارت بهداشت: برای سفرهای نوروزی هنوز موافقت نشده است / جزییات در دست بررسی است
🔸معاون فنی مرکز سلامت محیط و کار وزارت بهداشت: فعلا موافقتی برای سفرهای نوروزی ۱۴۰۰، صورت نگرفته است.
🔸جزئیات تسهیل سفرهای نوروزی در ستاد ملی کرونا در دست بررسی است.
🔸جزئیات آن روز شنبه (دوم اسفند) مشخص میشود.
@zarrhbin
💢 همه چیز درباره «حذف دفترچه های بیمه» / توقف صدور دفترچه از امروز
🔺 سازمان تامین اجتماعی از ابتدای اسفندماه دیگر دفترچه بیمه درمان کاغذی صادر نخواهد کرد.
🔺 مراجعه به پزشک و مراکز درمانی و احراز هویت بیمه شدگان از طریق ارائه کارت ملی، شناسنامه و یا جلد دفترچه بیمه امکان پذیر است.
🔺 مشخصات هویتی و شماره تلفن خود را در درگاه eservices.tamin.ir وارد کنید.
🔺 در صورت عدم نسخهنویسی الکترونیک، بیمار میتواند نسخه کاغذی پزشک معالج را به داروخانهها ارائه کرده و خدمات مورد نیاز خود را دریافت کند.
@zarrhbin
📌همه آنچه در چندساعت اخیر بین ایران و آمریکا روی داده است
1️⃣ #آمریکا اعلام کرده که حاضر است دعوت اتحادیه اروپا را برای شرکت در یک نشست احتمالی گروه ۱+۵ با ایران برای یافتن راه حلی دیپلماتیک درباره برجام بپذیرد.
2️⃣ نمایندگی آمریکا در سازمان ملل در نامهای رسمی به شورای امنیت مللمتحد خبر داده است که دولت آمریکا از بازگرداندن تحریمهای سازمان ملل علیه ایران از راه مکانیسم ماشه، چشمپوشیده و تحریمهای سازمان ملل که شش سال پیش برداشته شدند، «فسخ شده باقی میمانند».
3️⃣ جواد ظریف، وزیرامورخارجی ایران هم در توییترش از عقبنشینی دولت بایدن از «بازگرداندن تحریمهای سازمان ملل» استقبال کرده و گفته با این کار موافق است.
🔺 افزوده دولت آمریکا باید همه «تحریمهایی را که در دوران دونالد ترامپ بازگردانده شد فورا و بدون قیدوشرط بردارد و پس از آن ایران هم از کاهش تعهدهای برجامیاش دست برمیدارد.
🔺 دولت دونالد ترامپ با این ادعا که ایران با فرستادن اسلحه به یمن، قطعنامه ۲۲۳۱ را زیر پا گذاشته، اعلام کرد سازوکار ماشه را بهکار میاندازد تا همه تحریمهای پیشاز برجام علیه ایران برگردند اما کشورهای دیگر عضو برجام، این ادعا را نپذیرفتند.
@zarrhbin
📌جریمه رانندگان به صورت دو برگی/ چه افرادی مشمول این نوع جریمه میشوند؟
رئیس مرکز اجرائیات پلیس راهور نیروی انتظامی:
🔹در صورتی که توقیف وسایل نقلیه برای ماموران پلیس راهور مقدور نباشد و یا اینکه تخلف توسط دوربینها ثبت شده باشد، آن تخلف و اعمال جریمه به مالک خودرو توسط پیامک ارسال میشود که به آن جریمه دوبرگی گفته می شود.
🔹اگر رانندگان از لحاظ نوع جریمه ابلاغی اعتراض داشته باشند، میتوانند به شعب اجراییات پلیس راهور محل سکونت خود مراجعه کنند تا موضوع مدنظر بررسی شود.
🔹آن دسته از رانندگانی که با عدم رعایت حقوق شهروندی پلاک خودروی خود را مخدوش میکنند به مراجع قضایی معرفی میشوند./باشگاهخبرنگاران
@zarrhbin
📌تنگی نفس و تب شاخصترین علامت ویروس جهش یافته هستند
پیام طبرسی، رييس بخش عفونى بيمارستان مسيح دانشورى:
🔸ضرورتی ندارد افراد به محض اینکه تب کردند به بیمارستان مراجعه کنند اگر فردی تنگی نفس شدید داشت و تب مستمر و طولانی در خود مشاهده کرد باید بیمارستان برود.
🔸به افرادی که در خانه علائم خفیف دارند توصیه میکنم استراحت کنند، مُسکن مصرف کنند و مایعات فراوان بنوشند، در این صورت ۸۰درصد بیماری آنها بهبود پیدا میکند.
@zarrhbin
🚨فرود پرواز بندرعباس به یزد ایران ایر در تهران
🔹در اتفاقی عجیب و آنچه شرایط نامساعد جوی گزارش شده است، پرواز ATR ایران ایرهما از بندرعباس به مقصد یزد بیش از شش ساعت مسافران خود را بین فرودگاههای یزد و تهران سرگردان کرد./کن نیوز
@zarrhbin
❌❌❌
🔺گلایهشهروندان و ساکنین روستای توت از حجم کم آب
تقاضای اقدامی عاجل از طرف مسئولین و رفع این مشکل
@zarrhbin
📌 #پاپلییزدی_در_برزیل
💠یوهان آردو والسیوا
دانشگاه ریودوژانیرو برزیل
📝بخوانید #قسمتپایانی داستان پاپلی یزدی در برزیل
⚜سوزانا گفت :《امشب دوستان زیادی به اینجا میآیند . امشب را مهمان من باشید و برایمان قصه بگویید . دوستان ما از قصههای شما خوششان میآید. شبها در این منطقه تا حدود سیصدکیلومتر #امنیت نیست و اگر شب حرکت کنید، خطر جانی شما را تهدید میکند.》
سپس بدون اینکه نظر ما را بخواهد ، به زبان پرتغالی دستور داد چهار اتاق برای شبما آماده کنند.
او دستور داد در کنار ساحل یک میز با دوازده عدد صندلی قرار دهند تا ما و چند نفر دیگر از دوستانش در آنجا مستقر شویم.
⚜هوا نسبت به ظهر بهتر شده ولی هنوز گرم بود. کمکم سروکلهی آدمهای جورواجور پیدا شد. تعدادی ماشین آمده بودند و هر لحظه بر تعدادشان افزوده میشد. زندگی بیتحرک آنجا داشت فراموش میشد. ما نگران گابریلا بودیم. دیر کرده بود. حدود چهار ساعت بود رفتهبود.
⚜به سمت کلبهها که حدود هفتصدمتر از ما دور بود رفتیم . به نظر میرسید خیلیها ما را میشناسند. چندین جا ما را به صرف نوشیدنی دعوت کردند و معلوم بود که به چشم مشتری به ما نگاه نمیکنند . حدود ساعت هشت شب ، گابریلا با قیافهای درهم و خسته آمد. وقتی دید ما کنار ساحل دور یک میز بزرگ با چند نفر دیگر نشستهایم ، یکّه خورد. حال مجروحان را از او پرسیدیم. گفت :《حال کلمبو خوب است و تا چند روز دیگر میتواند از بستر بلند شود؛ ولی مردی که رانش شکافته بود حال وخیمی داروو احتمال دارد بمیرد!》
⚜دوستان کلمبو خوشحال بودند و دور ما جمع شدند. پروفسور پاپلی گفت:《بچهها، ما امشب اینجا ماندنی هستیم، ولی مواظب باشید دست از پا خطا نکنید! نه مشروب بخورید و نه دنبال کارهای دیگر باشید!》 البته منظور دکتر بیشتر گابریلا بود. گابریلا از اینکه دیده بود ما این همه طرفدار پیدا کردهایم ، متعجب بود . او به ما گفت دوستان کلمبو تفنگ و هفتتیر او را گرفتهاند.
⚜ساعتی بعد سوزانا به جمع ما پیوست. دکتر پاپلی از او خواست به دوستان کلمبو بگوید سلاحهای گابریلا را پس بدهند. سوزانا به یکی از افرادش دستورهایی داد. بعد از نیم ساعت مردی با ماشین آمد و سلاحها را آورد. او برادر کلمبو بود. به جمع ما پیوست و از ما و سوزانا تشکر کرد. او گفت ما همه امشب مهمان او هستیم.
⚜آنشب شام مفصلی آوردند. کنار ساحل گیتارزنها و آوازخوانها معرکه بهپا کردند. سوزانا کسانی را دور میز دعوت کرده بود که بیشترشان زبان فرانسه و انگلیسی میدانستند. فقط چندنفری مثل برادر کلمبو به زبان پرتغالی حرف میزدند.
⚜پروفسور پاپلی از خاطرات خودش و قصههایی از کشورهای مختلف میگفت. او چگونه توانسته بود در این گوشهی دورافتاده برزیل، با این آدمهایی که در حاشیهی اجتماع هستند و نوع کار آنها با آدمهای معمولی تفاوت اساسی دارد، دوست شود؟ آنهم به نحوی که آنها حاضر بودند ساعتها بنشینند و به حرفها و قصههای او گوش کنند.
ظرف هشتساعت رابطه طوری شده بود که حالا او پارتی گابریلا میشد تا اسلحهاش را پس بدهند.
⚜سوزانا مثل یک فرماندار دستور میداد و منطقه را اداره میکرد. حداقل آن شب دو هزار نفر به آنجا آمده بودند. سوزانا برای خودش بیسیم با بُرد کوتاه درست کرده بود و همهی افرادش وضعیتهای اضطراری را با بیسیم به او خبر میدادند. او چندین #معاون داشت.
⚜حدود ساعت دوازده شب، گابریلا و دیگران از دور میز رفتند. ما چهارنفر با سوزانا و یک نفر از معاونان او نشسته بودیم. پروفسور پاپلی گفت:《 مادام سوزانا، اگر ممکن است مقداری دربارهی زندگی خودت و اینکه چرا به اینجا آمدهای و این شهرک را درست کردهای سخن بگو.》
سوزانا گفت :《 شما دربارهی من چه فکر میکنید؟》 پروفسور پاسخ داد:《 من فکر میکنم شما خانمی تحصیلکرده هستید. در عین حال ، از مسائل اقتصادی و اجتماعی منطقه و برزیل و حتی دنیا آگاهی دارید. بدون تعارف #مدیرلایقی هستید.》 سوزانا پرسید :《 از کجا میگویید من تحصیلکرده هستم؟》 پروفسور پاپلی گفت :《 از لغات و اصطلاحاتی که به کار میبرید؛ از آگاهیهای اجتماعی که دارید؛ از جنس دستورهایی که میدهید و از نوع لطیفههایی که شما را به خنده میاندازد.》
⚜سوزانا گفت:《 من از دانشگاه فرانسوی مارتینیک در سال ۱۹۸۴ فوق لیسانس #تجارتبینالملل گرفتم. یک سال هم برای ادامه تحصیل به دانشگاه لیون فرانسه رفتم ، ولی در آنجا کاری در یک شرکت تجاری یافتم که با برزیل تجارت پوستهای گرانقیمت داشت.
بعد بعنوان نمایندهی شرکت در بلم و محدودهی آمازون مشغول به کار شدم و پول خوبی هم میگرفتم.آن موقع ۲۵ سال داشتم و خیلی فعال بودم. به شهرها و مناطق شمالی برزیل و گویان و منطقهی آمازون برای فعالیتهای تجاری میرفتم. در سال ۱۹۸۶ برای تجارت و ایجاد پایگاه به همین محدوده آمدم.
👇👇👇
👆👆👆
《پس از یکماه که در اینجا کار میکردم، یک روز چند مرد با همراهانم درگیر شدند و دونفر از آنها را به شدت زخمی کردند و سپس قصد تجاوز به من را داشتند. ما یک مسلسل در ماشین داشتیم و من بدون هیچ تردیدی به آنها شلیک کردم. یک نفر از آنها کشته شد و دونفر به سختی مجروح شدند و دو سه نفر هم فرار کردند. من دوستان زخمیام را داخل ماشین گذاشتم و تا شهر سائولوئیس که در صد کیلومتری محل حادثه بود ، بردم. حتی یکنفر از من نپرسید که این آدمها چرا زخمی شدهاند. بعد از چند روز همکارانم بهبود یافتند ، از یکی از آنها پرسیدم چرا آن مردان میخواستند به من تجاوز کنند؟ دوستانم گفتند مردان فراوانی هستند که در این منطقه کار میکنند و ماهها همسرانشان را نمیبینند. من متوجه شدم در این منطقهی دور افتاده که هزاران مرد مهاجر در راهسازی ، در مزارع قهوه ، در حملونقل زمینی و دریایی، در تهیهی محصولات دامی و جنگلی و دیگر مشاغل دور از خانواده خود فعال هستند، به تفریح نیاز دارند ، پیش خودم گفتم در اینجا یک کازینو و کاباره راه میاندازم و برای خودم #تجارت میکنم. بنابراین در اینجا مستقر شدم. دهها کیلومتر از ساحل را یا خریدم یا از دولت گرفتم. حالا دارم در بیست کیلومتری اینجا شهر و بندری کوچک میسازم.
⚜در این محل که هستیم ، زمین مال من است، ولی دولت محلی مجوز شهرکسازی نداده است. ما عملا به صورت غیرقانونی در این منطقه هستیم؛ بنابراین، هیچگونه خدماتی نداریم. ولی محل جدیدی که در حال ساخت آن هستیم ، مجوز دولت دارد. شهرک کاملی است و تمام تاسیسات عمومی در آن دیده شده است.
⚜ من از او پرسیدم :《 تمام سرمایهگذاری را خودتان انجام دادهاید؟》 سوزانا پاسخ داد:《 زمین و طرح مال من است. ولی خیلی از تاسیسات و مغازهها و کافهها و کابارهها را پیشفروش کردهام. قصد دارم بعد از اتمام این پروژه ، با پولی که به دست میآورم به آمریکا بروم.》 دکتر پرسید:《 فکر میکنید در پایان پروژه چقدر سود ببرید؟》 سوزانا پاسخداد:《 حداقل صدمیلیون دلار!》
دکتر پاپلی گفت؛《 با این پروژه عظیمی که در دست دارید ، حتما تبلیغات گستردهای دارید؟》 سوزانا پاسخ داد:《 تبلیغات داریم، ولی تبلیغاتی که با پول ما انجام شود تا تبلیغاتی که با #قلم امثال شما استادان دانشگاه باشد، متفاوت است.》 دکتر پاپلی گفت:《 دیدید که حدس من درست بود! وقتی گفتم شما زنی تحصیلکرده و مدیر هستید، مداهنه و تعارف بیخودی نمیکردم.》 سوزانا گفت:《 پروفسور، شما نباید فرانسوی باشید!》 دکتر پاپلی گفت:《 بله ، من #ایرانی هستم.》 دکتر پرسید:《 شما با تمام مشغلهای که دارید، امشب وقتتان را با ما گذراندید، چرا؟》 سوزانا گفت :《 من از #مصاحبت با گروه شما بسیار لذت بردم! در طول پانزده سالی که اینجا هستم، اولین بار است که یک گروه استاد دانشگاه و افراد تحصیلکرده به این منطقه آمدهاند. شما به قصد تفریح به اینجا نیامدهاید. من متوجه شدم که فقط به خودتان و تفریحاتتان فکر نمیکنید؛ بلکه به دیگران هم میاندیشید. اصولا هرکس به اینجا میآید، یا آمده است قمار بزند و پولی به چنگ بیاورد یا آمده است نیازهای جسمانیاش را ارضا کند و برود. همه به پولشان مینازند. آنها به ما زنها نه به چشم انسانهای دارای حقوق انسانی، بلکه بعنوان یک دستمال کاغذی نگاه میکنند. اگر ماموران من نباشند دعوا راه میاندازند و شکم هم را سر پول و زن پاره میکنند. ما هر روز اینجا دعوا داریم. کسانی به اینجا میآیند که تمام زندگیشان را بر سر زن و قمار میبازند.
سود من در نابودی آنهاست. نه من آنها را انسان میدانم و نه آنها ما را.
⚜در طول چند سال گذشته ، هیچ کس در اینجا از تواناییهای مدیریتی و یا زیبایی سالن پذیرایی من و یا هماهنگی لباس و آرایش من حرف نزده است. هرکس به اینجا آمده ، یا از من یک میز برای قمار خواسته و یا چند دختر برای تفریح. بعد از چندسال شما مرا به یاد #تمدن، کتاب ، شعر و #معرفتهایانسانی انداختهاید.
این پروفسور ایرانی با اشعاری که از شعرای ایران برایمان خواند و ترجمه کرد و دوست اهل شیلی او با اشعار بسیار زیبایی که شاعران آمریکایی لاتین خواند، دیدگاهم را نسبت به مال و ثروت عوض کردند. میخواستم حداقل صدمیلیون دلار پول داشتهباشم و بعد به آمریکا بروم. حالا فکر میکنم تا چند ماه دیگر حساب کتابهایم را بکنم و با هرچه برایم ماند ، راهی دنیای متمدن شوم و از این منجلابی که به خاطر پول برای خودم درست کردهام، بیرون بیایم. همین حالا هم حدود هشت میلیون دلار پول نقد دارم. با همین پول به راحتی میتوانم در آمریکا برای خودم زندگی #مستقلی درست کنم و کتاب بخوانم.》
⚜دکتر پاپلی با ظرافت هرچه بیشتر چند ساعت قبل داستان 《طمعکار》 نوشتهی #آنتوانچخوف را تعریف کردهبود. این داستان روی سوزانا اثر گذاشته بود.
👇👇👇
👆👆👆
⚜شب از نیمه گذشته بود و ما هم روز پرماجرایی داشتیم. هنوز صدای ترنم گیتار و آوازهای عاشقانه و گاه عربدههایمستانه شنیده میشد. ماشینها کم شده بودند، ولی هنوز بودند. سوزانا گفت:《 بعضیها، بهخصوص قماربازها ، تا صبح میمانند.》 سوزانا گفت:《 پروفسور، میخواهم یک خواهش از شما و دوستانتان بکنم! فردا هم اینجا بمانید. فردا با چندنفر به طرف جنگل خواهیم رفت . قول میدهم به شما خوش بگذرد! من هم بعد از سالها با عدهای به #گردش میروم که از من انتظاری ندارند.》 استاد گفت :《 فردا صبح دربارهی آن حرف خواهیم زد.》
⚜صبح وقتی من و 《اوجدا》 از کلبه بیرون آمدیم ، دکتر را دیدیم که در کنار ساحل پشتمیز که به مصاحبه و تکمیل پرسشنامه منجر شد. مرد سیاهپوست گویانی برای ما کاغذ آورد. دکتر آن را خطکشی و سوالها را آغاز کرد.
حدود ساعت ۹ صبح سوزانا ما را به صبحانه دعوت کرد. میز را شاهانه چیده بودند.
《اوجدا》روز را با شعری آغاز کرد که سوزانا را سخت تحت تاثیر قرار داد. سوزانا به اوجدا گفت اگر از این شعرها بخوانی ، همین امروز همینجا را ترک میکنم ! هرچه بادا باد!
پروفسور گفت:《 اگر چنین است ، اوجدا بازهم از این اشعار بخوان!》 و او شعرهای بیشتری از شاعران پرتغالی و اسپانیایی زبان خواند.
⚜گابریلا هنوز خواب بود. حدود ظهر آمد که برویم. سوزانا پیشنهاد جنگل را داد. دکتر از گابریلا پرسید :《 شما چه میگویی؟ ما به اینجا برای دیدن و سیاحت آمدهایم ، ولی شما کار داری و باید به شهر خودت برگردی.》
سوزانا گفت :《 اگر گابریلا میخواهد برود، من اتومبیل در اختیار شما میگذارم که تا بلم شما را ببرد.》 گابریلا گفت:《من رفیق نیمه راه نیستم!》
⚜ما آن روز بعدظهر با تجهیزات کامل همراه به سه اتومبیل و تعدادی از دوستان سوزانا عازم حواشی جنگل شدیم. سوزانا در هفتاد کیلومتری ساحل در جنگل ، ساختمان شیکی روی تپه داشت. شب را در آنجا ماندیم و به قصهها و خاطرات دوستان و به اشعاری که اوجدا میخواند و صدای آرام گیتار که هیچگاه قطع نشد، گوش سپردیم.
⚜در پسِ شغل خشن این زن ، #روحیلطیف و انساندوستانه خوابیده بود.
پروفسور پاپلی کوشش داشت این روح او را بیدار کند. با هر قصهای که میگفت و با هر تفسیری که از شعرهای 《اوجدا》 ارائه میکرد، سوزانا از دنیایی که برای خود ساخته بود دور میشد و به دنیایی دیگر میرفت.
⚜صبح روز بعد او تصمیم گرفته بود دست از کازینوداری بردارد و با تعدادی از دختران مستعد، در بلم _جایی که میگفت خانهای بزرگ دارد_به تجارت بپردازد. او قصد داشت مرکز فعالیتهایش را میامی آمریکا قرار دهد.
اوجدا که شمّ #تجارت داشت و خودش یک شرکت آبمعدنی را در شیلی اداره میکرد، راهنماییاش کرد.
⚜ما شب بعد را هم در کنار ساحل ماندیم ؛ البته با شرایطی بهتر. فردا صبح خیلی زود با خداحافظی از سوزانا به طرف بلم رفتیم. سوزانا ما را متقاعد کرد که در بلم به منزل او برویم.
منزل او در بلم به مثابهی یک کاخ بود. گابریلا حالا با ما دوست صمیمی شده بود، گفت:《 من شما را رها نمیکنم!》 و با ما به بلم آمد. از آنجا با قایق تا چهارصد کیلومتری داخل رودخانهی آمازون ما را همراهی کرد. او در همین مدت تجارت و خرید و فروش را انجام میداد.
⚜مسافرت ما ۳۳ روز طول کشید. در بلم مهمان سوزانا بودیم. دو روز آخر که از آمازون برگشته بودیم ، او هم به بلم آمده بود. پروفسور پاپلی و رودرس از بلم به 《 لیما》 پایتخت پرو رفتند و اوجدا با من به ریو برگشت.
⚜من با اوجدا گهگاه تلفنی صحبت میکردم. تقریبا یک سال و نیم بعد از مسافرت به بلم ، اوجدا به من تلفن کرد و گفت یک ماه بعد در سانتیاگو مراسم دامادی اوست. او گفت :《 پروفسورپاپلی و ده دوازده نفر از بچههای گروه هم از آمریکای لاتین میآیند . تو هم حتما بیا. 》 دکترپاپلی هم از پاریس به من تلفن کرد که حتما به عروسی بیا. به دکتر گفتم:《 شما سرِ راه به ریودوژانیرو بیایید. از ریو باهم به سانتیاگو میرویم.》
سه نفر ازبچههای دیگر برزیلی هم به عروسی میآمدند . اوجدا مخارج همه را تقبل کرده بود. بنابراین دلیلی نداشت که به شیلی نرویم. اوجدا حالا ۴۵ سال داشت و هنوز ازدواج نکرده بود.
⚜وقتی در فرودگاه سانتیاگو از هواپیما پیاده شدیم، دکتر پاپلی گفت :《 آماده سورپرایز باشید!》 وقتی از گمرک گذشتم دیدم سوزانا زیباتر از همیشه بعنوان #عروس دست در دست اوجدا برای استقبال ما آمدهاست.
هرگز #گریهی پروفسور پاپلی را در آن لحظهی شادیبخش فراموش نمیکنم. فرداشب در مراسم ازدواج سوزانا و اوجدا شرکت کردیم.
《 مراسمی فراموش نشدنی در حومهی سانتیاگو》
#پایان
📚شازده حمام ، جلد چهارم
✍ #دکتر_محمدحسین_پاپلییزدی
@zarrhbin
❖
وقتی "گلی" را🍃🌺
دوست دارید
آن را میچینید.
اما وقتی
"عاشق" گلی هستید...
آن را هر روز
آبیاری میکنید.
فرق بین "عشق"
"دوست داشتن"
این است.... 🍃🌺
♡ چارلی چاپلین ♡
@zarrhbin
العجل یا صاحب الزمان🍃💔
این عشقِ آتشین ، زِ دلم پاڪ نمےشود
مجنون بہ غیر خانہے لیلا نمےشود
بالاے تخٺ یوسف ڪنعان نوشتہاند
هر یوسفے ڪہ یوسفِ زهرا نمےشود
💔 #غروب_جمعه
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zarrhbin
4_5872773452590484190.mp3
6.21M
⏯ #مناجات با #امام_زمان(عج)
🍃دلتنگی غروب همه روزهای من
🍃کی میرسد به صحن حضورت صدای من
🎤حاج #محمدرضا_طاهری
👌بسیار دلنشین
💔 #غروب_جمعه
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zarrhbin