eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.5هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
📝چند کلامی صمیمانه با نماینده ی شهرمان.... ⬅️ نماینده ی محترم شهرستان در مجلس شورای اسلامی جناب آقای ، هنوز مدت زمان زیادی از کلنگ زنی احداث ، که پسوند آن را نمی دانیم اضافه کنیم یا ، نمی گذرد، که اگر چادرملو اضافه نماییم شاید و پسندیده تر باشد زیرا احداث آن به نام کارخانه ی تمام خواهد شد و باعث می شود سایر بزرگ و کوچک اردکان نیز به تعهدات اخلاقی و خود در قبالِ شریف اردکان نموده و از عمیقی که فرو رفته اند شوند. ⬅️ آقای تابش، نماینده ی عزیز، حاصل انتخابِ ی مردم صبور بوده و هستید چرا که در این پنج دوره، گزینه ای قابل قبول تر از شما در بین گزینه ها در پیش دیدگان مردم قرار نداشته و نبوده است، پس چه است که به حُسن این مردم نجیب نهاده و به جامه ی عمل بپوشانید و وعده های بر زمین مانده را گویید. ⬅️ آقای تابش، حرفهایی می زنند!! که در گفته های آنها شک داریم و از شما عاجزانه تقاضا داریم را بسازید در خور نام اردکان، شاید باورمان شود آن ، که امروز به واسطه پنج دوره انتخاب آگاهانه ی مردم به رسیده است برای حوزه ی انتخابیه اش کم نخواهد گذاشت. ⬅️ راستی نماینده محترم تقاضا داریم هر چه زودتر تکلیف احداث مجتمع تفریحی_رفاهی چادرملو را نیز مشخص نمایید تا دیگر، نه بهانه ای به دست باشد نه و نه این شهر، ⬅️ و همانطور که همه می دانند در این اوضاع اسفبار اقتصاد ایران و نوسانات بازار ارز و دلار، و گندله سازی نه تنها ضرر نمی دهند بلکه سرشار نیز می برند. و حکایت نیز همیشه مشخص بوده است و محال است از آب گل آلود ماهی نگیرند و اوضاع را به نفع خود نکنند! و اما در مورد ، که همیشه خود را به زده اند تا بگویند "کمچَلیز" هستند! و مردم اردکان هیچ وقت از آتش این جماعت گرم نشده اند، بلکه چشمان مردم از دود آتشی که اینها بر می فروزند کور نیز شده است. و خوب است که در این مقال از طرف اردکان از آنها این سئوال را بپرسیم که شما بزرگواران!!! زمانی که با این عظمت و با این درجه ی زیستی در حریم شهر در حال احداث بود کجا بودید⁉️ چرا آن زمان سرتان را مثل کبک برده بودید زیر برف و دادِ سخن نمی دادید که محیط زیست اردکان‼️ مردم اردکان‼️ آسمان آبی اردکان‼️ چرا آن زمان بودید و خفه خون گرفته بودید⁉️و جالب است برای اطلاع شما که شاید حافظه تاریخی ضعیفی دارید بگوییم آن زمان هم همین آقای نماینده ی مردم اردکان بود و وظیفه داشت به عنوان نماینده ی مردم به حرفِ شمایِ دلواپس گوش داده و مانع احداث آن شود؛ چرا برای احداث مجتمع تفریحی و رفاهی رگ گردنتان بیرون می زند و باد به غبغب می اندازید که ای وای اردکان به مخاطره خواهد افتاد‼️ پس، بنشین سر جایت و سنگ اندازی نکن، "که مرا به خیر تو اُمید نیست شر مرسان" و بگذار این به برسند، که از هر چه بگذرد از نخواهد گذشت. ⬅️ آقای تابش من دیگر حرفی ندارم فقط چند کلامی بود در باب هواداریِ که و در ید قدرتِ شماست . ✅ و در پایان از خداوند بزرگ روزافزون شما را در ارائه ی خدماتی و ، به دور از هرگونه رنگ و ریایی را برای آرتاکاوای مهربان خواهانم. 🖋 هوادارِ مردم @zarrhbin
🍃 .... و اما حکایتِ ..... 💠 این قسمت از خاطرات را با کمک مادر عزیزم سرکار به نگارش درآوردم؛ او از آن روزها اینچنین گفت: 💠 صبح یکی از روزهای بهاری بود که برادرم برای اصلاح به پیرایشگاهِ رفته بود که در آنجا به او گفتند: را در اصفهان گرفته اند. محمدعلی هم، بدون اینکه درنگ کند سراسیمه خود را به خانه رساند و این خبر را به پدرم داد که را در اصفهان گرفته اند. پدرم نیز با شنیدن این خبر سوار دوچرخه شد و به طرف خانه ی عمه ام (مادر عباس و خواهر خودش) روانه شد وقتی به آنجا رسید از ، سئوال می کند، خانم خبری نیست؟! که خواهر در جواب برادر می گوید: نه مگر اتفاقی افتاده؟! که پدرم می گوید: نه، اوضاع آرام است و از خانه ی خواهر می زند بیرون، هنوز پدرم به خانه نیامده بود که خواهر عباس به خانه ی ما آمد و از پدرم پرسید: دایی اگر اتفاقی افتاده به ما هم بگو؛ که پدرم به نرگس گفت: عبّاس را گرفته اند، این خبر را طوری به مادرت منتقل کن که زیاد نشود. 💠 عمه ام در این ۶۸ روز فراق و دوری عباس، برای خود را به آب و آتش می زد؛ یادم هست که او همیشه در فکر بود و زندگی اش مختل شده بود و می گفت: نمی دانم چه شد و سرانجام چه خواهد شد؟! او زندان باشد و من بی خیال، هرگز؛ 💠 او برای آزادی پسرش کرده بود که پله های۴۰ آب انبار را جارو بزند و۴۰ مسجد سطح شهر را نیز نظافت کند که او این کار را قبل از آزادی بااخلاص و تمام وجود انجام داد. 💠 و حتی برای آزادی پسرش دست توسل به سوی دراز می کرد؛ یک بار به (آ سِ واحد) سید نذری بزرگوار آن زمان گفته بود: ان شاءالله جدِّ شما آقا کمکمان کند. آسیّد واحد در جواب او، یک دوریالی به عمه ام نشان داد و گفت: خواهر بدان که هیچ وقت دو ریالی حریف پنج ریالی نمی شود؛ پسر تو این اندازه نیست که بتواند با شاه و رژیم او در اُفتد. 💠 عمه ام که بود برای آزادی عبّاس تا مدرسه ی علمیه هم رفت و از آنها برای آزادی فرزندش کمک خواست که آنها به او گفتند: ما نمی توانیم برای تو و فرزندت کاری بکنیم و واقعاً هم راست می گفتند؛ ولی بعدها فهمیدیم که برای آزادی دانشجویان اردکانی در بند، وثیقه آماده نمودند که تحویل دادگاه بدهند که متاسفانه دادگاه برای آزادی، وثیقه را قبول نمی کرد، خدا روح حاج آقاسیّدروح الله را غریق رحمت خود کند که او تلاش خودش را کرد که هرگز از یادها نمی رود. 💠 عمه در این ۶۸ روز نه تنها برای دیدار عباس راهیِ می شد بلکه هرکسی از دوستان و هم دانشگاهی های او را در می دید، احوال او را می پرسید در صورتی که آنها هیچ خبری نداشتند. 💠 خلاصه عمه، در این ۶۸ روز به اندازه ی ۶۸ سال پیر شد، اما خمی به ابرو نیاورد و دست از تلاش برنداشت؛ ✅ ادامه دارد.... ✍ سمیّه خیرزاده اردکان 📸 تصویری از مرحومه و نوه ی دختریش احمد سایش. @zarrhbin