eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.5هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطره ای از حجت الاسلام و المسلمین حاج سیّد علی محمّد وزیری...🌷 ▫️دختر چادر سفید گم شده بود؛ دیگر ندیدمش؛ هرگز ندیدمش. می دانید کدام دختر را می گویم؟ همان که در جلد اوّل خاطرات شازده حمام از او یاد کرده ام، همان دختری که به خاطر او از مدرسه تا گاراژ اطمینان یکسره می دویدم. سراسر مسیر تا خیابان پهلوی یا امام را به طول حدود ۲/۵ کیلومتر، یکسره می دویدم، آخر اگر دیر می رسیدم، او رفته بود. حالا او گم شده بود. دیگر انگیزه ی دویدن و جلو افتادن در من نبود. فرقی نمی کرد ساعت ۱۲/۱۰ دقیقه جلو درگاراژ برسم یا ۱۲/۵. او که نبود، بقیّه هم خیلی دیدن نداشتند. ▫️پیش خودم گفتم: حالا که عجله ندارم، چرا از خیابان به خانه بروم؟ از راه کوچه و پس کوچه ها به خانه می روم. هر روز از یک راه و مسیر متفاوت به خانه می رفتم. فاصله مدرسه تا خانه حدود پنج کیلومتر بود. از ده راه می شد به خانه رفت. یک روز گفتم از راه و بازارچه ی چارسوق و محلّه ی به خانه می روم. وقتی به صدمتری مسجد جامع رسیدم، صدای بلندگوی مسجد بلند بود. موذن مشغول پیش خوانی بود. از جلو مسجد رد و وارد چهارسوق شدم، صدای اذان می آمد. وارد محله ی یهودی ها که شدم، صدای اذان شنیده نمی شد!! ▫️محله ی دیوار به دیوار و در ضلع جنوبی آن واقع بود.تعدادی خانه ی یهودی هم در ضلع غربی مسجد بود. هنوز هم (۱۳۹۴) خانه بزرگ یهودیان یزد دیوار به دیوار مسجد جامع است. در ۵۰‌ متری واقع است. البته، این خودش خیلی معنا دارد؛ آن ها که اهل معرفت دینی و اسلامی هستند، می فهمند. آن ها که را می فهمند، می دانند که نزدیکی مسجد جامع مسلمانان و کنیسه ی یهودیان یعنی چه؟ می دانند این نزدیکیِ جغرافیایی در یک چند هزارساله دارد. می دانند چه همزیستی مسالمت آمیزی در پسِ این نزدیکی جغرافیایی نهفته است. چیزی که جامعه ی بشری به آن نیاز مبرم دارد. ▫️چند روزی از همین راه، از خانه به مدرسه رفتم. متوجه شدم ۷۰_۶۰ متری محلّه یهودیان صدای اذان کم می شود. وارد محلّه یهودیان که می شدم صدای اذان شنیده نمی شد. برایم مسلم شد که این امر علّتی دارد. ▫️شانزده سالم بود. شب های احیای ماه رمضان بود. مادرم گفته بود امثال شب های احیاء به مسجد جامع می رویم. مسجد جامع در این امور بود. من و مادرم همراه چند زن و بچه ی همسایه، راه‌ افتادیم تا به مسجد جامع برویم. از راه کوچه پس کوچه ها نیم ساعتی راه بود. باید از محلّه یهودی ها گذر می کردیم تا به مسجد برسیم. وقتی در محله یهودی ها به دیوار پشتی مسجد رسیدیم، هیچ صدایی نبود. جلوِ درِ مسجد که رسیدیم، مراسم دعا از بلندگو پخش می شد. مادرم به شبستان زنانه رفت. وارد مسجد شدم، ولی بلافاصله به طرف محلّه یهودی ها برگشتم. صدای بلندگو به تدریج کم می شد. وارد محلّه یهودی ها که شدم، هیچ صدایی به گوش نمی رسید. همه جا ساکت و آرام بود. ▫️دوباره به مسجد بر گشتم. قسمت مردانه نسبتا شلوغ بود. برای اوّلین بار می خواستم پای منبرش بنشینم، دیده بودمش، می شناختمش. می دانستم که مسجد جامع را تعمیر کرده و دارد ی جدیدی هم کنار آن می سازد، می دانستم که مدرسه تعلیمات اسلامی را بنیان گذاشته است. قدش بلند بود، حدود ۶۵ سال داشت، اگرچه جوان تر به نظر می رسید. چهره ای گشاده و چشمانی نافذ داشت، در شهر زیاد بود، عمامه ی سیاه نشان از داشت، لباسش بسیار تمیز بود؛ به آرامی در بالای منبر جای گرفت و با این آیات شریفه ی سوره ی "طه" شروع کرد: قالَ ربِّ اشرَح لِی صدری؛ وَ یَسِّر لِی امری؛ وَاحلُل عُقدَه مِن لِسانی؛ یَفقَهُوا قَولِی؛ ▫️سخنش شیرین بود. از بسیاری از همکارانش. شب ضربت خوردن حضرت امیر(ع) بود. نه به ابن ملجم کرد، نه کشید و نه ریخت. سعی کرد راه و مشرب حضرت علی (ع) را بازگو کند. آن سال سه شب را به مسجد جامع رفتیم. هر سه شب سیّد بزرگوار به منبر رفت و با همان آیات شروع کرد، به منبرش علاقه مند شدم. اصولا خیلی منبری نبود که هر روز و هر کجا منبر برود؛ ▫️فهمیدم منبریِ حرفه ای نیست. بیشتر به کتابخانه و مدرسه تعلیمات اسلامی می رسید، مسافرت زیاد می رفت. برای تبلیغ به شهرها و روستاها می رفت، بیشتر بانی بود، موسس مدرسه و کتابخانه و امور خیریه بود، مدیر بود، تشکیلات درست می کرد؛ پرورش می داد. با این همه، در آن سال پنج شش نوبت پای منبرش رفتم. همه جا شروعِ منبرش با آیات ذکر شده بود. 📚 شازده حمام 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 👈 این داستان شاید طولانی باشد ولی ارزش مطالعه دارد پس با حضور قلب مطالعه ی پستها را ادامه دهید👇 @zarrhbin
▫️و بعد شروع می کند به خاطره تعریف کردن. می گوید اوایل کار کتابخانه بود، هنوز در ساختمان قدیمی بودیم، یک جوانی چند روزی می آمد نگاهی به داخل قرائت خانه می انداخت و می رفت. روزی یکی از کارکنان از جوان پرسید:"چکار داری؟" او پاسخ داد:"از حاج آقا وزیری سئوالی دارم." بالاخره جوان آقای وزیری را پیدا می کند، می گوید که است از ایشان می پرسد، اجازه می دهند او از کتابخانه استفاده کند. ▫️ دست جوان یهودی را می گیرد و به داخل کتابخانه می آورد و خطاب به همه ی می گوید:"این جوان یهودی است، همسایه ی مسجد و کتابخانه است. ایشان هر وقت به کتابخانه آمد، او را تعارف کنید، چای هم به او بدهید. کتاب هم اگر قرض خواست به او بدهید." به کارمندان می گوید:"ما کتابخانه را برای همه ساخته ایم؛ برای مسلمانان، برای شیعه و سنی، یهودی، زردشتی، مسیحی، ارمنی و حتی افرادی که از منظر و آن ها را قبول نداریم." ایشان به کتابدارها سفارش می کند:" هرکس اینجا آمد از نپرسید و به او بدهید، اگر فهمیدید که مسلمان نیست، حتما بیشتر به او تعارف کنید." از آن روز که باید سال ۱۳۴۲ باشد، همه کارمندان کتابخانه فهمیدند که کتابخانه به همه تعلق دارد. مثل اینکه شهر و مملکت متعلق به است. ▫️ "حالا روز به روز و عمیق تر می فهمم چرا سیّدعلی محمّد وزیری مسجد ساز و کتابخانه ساز و مدرسه ساز همیشه منبرش را با تقاضای شروع می کرد. ▫️، سعه ی صدری که منشاء تعامل، تساهل و تحمّل مخالفان است سعه ی صدری که منشاء احترام به دیگران و دگر اندیشان است؛ سعه ی صدری که منشاء صُلح است. سعه ی صدری که خود بالاترین برای دین، مذهب و فرهنگِ خدامحوری است؛ ▫️فرهنگ این مرز و بوم را دشمن تراشان نساخته اند، فرهنگ این مرز و بوم را امثال شیخ ابوالحسن خرقانی، بایزید بسطامی، فردوسی، مولوی، سعدی، حافظ، سیدعلی محمّد وزیری و ...ساخته اند؛ کسانی که به کُنه و پی برده اند؛ خداوند به ما عطا کند که برای بندگان او قائل شویم. ▫️مردم در راه به پیشگام هستند. این افتخار مردم مومن شهر ماست که به درجه ی بسیار بالایی از درک انسانی و همزیستی مسالمت آمیز و رسیده اند، به آن درجه از درک زندگی مشترک رسیده اند که همشهری عزیز خود را به عضویت انتخاب کرده اند. در شهر یزد حداکثر حدود ۳۰۰۰ نفر زرتشتی می توانند رای بدهند آن وقت آن جوان زرتشتی ۲۰۱۸۹ رای آورده است؛ یعنی ۱۸۰۰۰ نفر مسلمان به این شهروند زرتشتی رای داده اند. تعامل، تساهل و احترام متقابل و همزیستی مسالمت آمیز از این بالاتر؟ این همشهری زرتشتی یزدی از حقِّ قانونی خود بهره مند شده است، امّا این مردم یک شهر هستند که صلابت و قدرت و توانایی خود را در ارائه ی غنیِ اسلامی ایرانی به جهانیان نشان داده اند؛ این فرصت های گرانقدر را که نشانه ی عظمت ماست پاس بداریم. ▫️و یاد فرهنگ سازانی چون حجت الاسلام و المسین سیّد علی محمّد وزیری، آیت الله را باید زنده نگه داشت. 🍃و در پایان، به امید حضور سبز در شورای اسلامی شهر یزد. 🔹 سه شنبه ها و جمعه ها با پست کتاب همراه ما باشید. @zarrhbin