ذرهبین درشهر
🔘 خطبه ی آتشین امام حسین علیه السلام در سرزمین منا ⏪ قسمت اوّل.... بسم الله الرحمن الرحیم ✅ ای مر
🔘 ادامه ی خطبه ی آتشین امام حسین علیه السلام در سرزمین منا
⏪ قسمت دوم....
✅ #مردم به نام #دین از شما حساب می برند و احترام می گذارند و شما را بر خودشان ترجیح می دهند، در حالی که هیچ #فضیلتی بر آنها ندارید و هیچ #خدمتی به مردم نکرده اید و مردم #مجانی برای شما احترام قائلند و شفاعت شما را می پذیرند. #شما به نام #دین است که اعتبار و نفوذ کلمه دارید. در خیابان مثل شاهان نام می برید و با هیبت و کبکبه رفتار می کنید. به #راستی چگونه به این احترام و اعتبار اجتماعی رسیده اید؟ فقط به این #علت که مردم از #شما توقع دارند که به حق خدا قیام کنید. اما شما در اغلب موارد از #انجام_وظیفه و #احقاق حق #الهی کوتاهی کرده اید و حق رهبران الهی را #کوچک شمرده اید.
✅ #حق مستضعفان و طبقات #محروم جامعه را #تضییع کرده اید. شما نسبت به حق ضعفا و محرومین کوتاه آمده اید. این حقوق را نادیده گرفته اید و سکوت کرده اید اما هر چیز که فکر می کردید #حق خودتان است #مطالبه کردید. شما هرجا حق ضعفا و مستضعفین بود کوتاه آمده اید و گفتید ان شاءالله #خدا در آخرت #جبران می کند اما هرجا #منافع خودتان بود آن را به شدت #مطالبه کردید و #محکم ایستادید. شما نه #مالی در راه خدا #بذل کردید و نه #جانتان را در راه ارزشها و #عدالت به خطر انداختید و نه #حاضر شدید با قوم و خویشها و دوستانتان به خاطر #خدا و اجرای عدالت و #اسلام در گیر بشوید. با همه این #کوتاهیها از خدا #بهشت را هم می خواهید؟ پس از همه این عافیت طلبیها و دنیا پرستیها منتظرید در بهشت #همسایه ی پیامبران او باشید! در حالی که من می ترسم #خداوند در همین روزها از شما #انتقام بگیرد. #خداوند از شما انتقام خواهد گرفت.#مقام شما از #کرامات خداست، دستاورد خودتان نیست.
✅ شما مردان الهی و مجاهدان و #عدالتخواهان را احترام و اکرام نمی کنید و تکلیف شناسان را #قدر نمی دهید. حال آنکه به #نام دین در میان مردم #محترمید. می بینید که پیمانهای #خدا در این جامعه #نقض می شود و #آرام نشسته اید و فریاد نمی زنید اما همین که به یکی از #میثاقهای پدرانتان بی حرمتی شود، داد و بیداد به راه می اندازید. #میثاق خدا و پیغمبر زیر پا گذاشته شده، شما #آرامید، سکوت کرده آن را #توجیه می کنید. حال میثاق پیامبر در این جامعه #تحقیر شده است؛ لالها، زمینگیران، کوران، فقرا و بیچاره هادر سرزمینهای #اسلامی بر روی زمین رها شده اند و بی پناهند و کسی به اینها رحم نمی کنند. شما به وظیفه ی دینی و الهی تان عمل نمی کنید و کسی مثل من که می خواهد #عمل کند، کمکش نمی کنید. #میثاق _خدا این است که بیچاره ها و زمین گیرها نباید در شهرها گرسنه بمانند و کسی به داداشان نرسد. این میثاق خداست و شما #خیانت کرده اید. شما مدام به دنبال ماستمالی و مسامحه؛ یعنی #سازش با #حاکمیت هستید تا خودتان #امنیت داشته باشید، ولی امنیت و حقوق #مردم برایتان مهم نیست. فقط امنیت و منافع خودتان برایتان #مهم است. همه اینها محرّمات الهی بود که می بایست ترک می کردید و نکردید.
✅ شما می بایست این ستمگران و فاسدان را نهی از منکر می کردید و نکردید و مصیبتتان از همه بالاتر است چون #عالم به دین و اصحاب پیامبر بودید و #چشم مردم به شما بود و شما را نماینده ی اسلام می دانستند. مجرای حکومت و #مدیریت و رهبری جامعه باید به دست #علمای الهی باشد که #امین بر حلال و حرام خداوند هستند، اما #شما کاری کردید که این #مقام را از آنها گرفتند و موفق شدند #حکومت را #منحرف کنند، زیرا شما زیر پرچم حق #متحد نشدید و پراکنده و #متفرق شدید و در #سنت_الهی اختلاف کردید با اینکه هم چیز #روشن بود. اگر حاضر بودید زیر بار شکنجه و توهین مخالفت کنید و در #راه_خدا رنج ببرید، حکومت در دست #صالحان بود، اما شما در برابر بی عدالتی و ستمگران، تمکین و امور الهی و #حکومت را به اینان #تسلیم کردید، حال آنکه آنان به #شبهات عمل می کنند و طبق #شهوات خود حکومت می کنند و دین را از حکومت #تفکیک کردند. فرار شما از مرگ، اینان را بر جامعه مسلط کردند، شما به زندگی دنیایی چسبیده اید و حاضر نیستید از آن جدا شوید. اما بدانید که هرکس در راه خدا کشته نشود، عاقبت می میرد. آیا گمان می کنید اگر شهید نشوید تا ابد زنده می مانید؟ اما اگر شهید نشوید، مدتی بعد با ذلت می میرید، شما از دنیا دست بر نمی دارید اما دنیا از شما دست بر می دارد.
@zarrhbin
👇👇👇👇
▫️بیستسالی بود جعفرآقا ساکن تهران شده بود. گلناز همسرش اهلِ #لاهیجان بود. زنی مهربان، دوستداشتنی، گرم و گیرا و مهربان چون همهی ساکنانِ خونگرمِ #شمالی کشور. گلناز بلافاصله دوعد تخممرغابی با کره برای مهری نیمرو کرد. مقداری هم سبزی خوردن آورد. جعفرآقا به روال هر روز صبح، با نان سنگک وارد خانه شد. دید سینی غذا جلوِ مهری است و او مشغول خوردن صبحانه است.
▪️#جعفرآقا با خوشحالی گفت: "خدا را شکر اشتهایت باز شد!" #گلناز شادیکنان گفت: "صورت مهری درست شبیهِ شهربانو مادربزرگش شده است." گلناز چندبار به یزد آمده بود. آن زن مهربان شمالی، شهر کمباران و خانههای خشتی و پشتبامهای کاهگلیِ یزد را دیده بود. میدانست که #یزدیهای در فصل تابستان، صبح زود داخل حیاط هستیم، در گرمای ظهر به زیرزمین میرویم و شب به پشتبام کوچ میکنیم.
▫️آسمان شبهای زیبای پرستارهی یزد را دیده بود؛ آسمانی که زیبایی شبهایش کمتر از زیبایی دریا نبود. گلناز زنی بود که زیباییِ شمالِ پرباران را با کویر سوزان، باهم میدید. خودش میگفت #باقلواییزدی با #مرباهایشمال در دهانش طعم صمیمیت و #یکرنگی میدهد. "مهری" در خانهی این بانوی مهربان شمالی احساسِ #آرامش و امنیت میکرد. همانطور که وجود لئون ارمنی و آتقی آذری و خانوادهشان را پناهگاهی برای خود میدانست.
▪️عجیب است! کسانی که از #ملت حقوق میگرفتند تا امنیت مردم را تامین کنند، خود منشاء ناامنی و دلهره و ترس برای خود و سرورشان اعلیحضرت شدند. همیشه همینطور است. درست وقتی #حکومتها فکر میکنند همه تسلیم آنها هستند و آب از آب تکان نمیخورد، یک مرتبه در بستر دریا زلزله رخ میدهد و #سونامی_اجتماعی پدیدار میشود. مشروطیت به وجود میآید، ملی شدن صنعت نفت و واقعهی سیام تیر پیدا میشود. انقلاب اسلامی شکل میگیرد.
▫️زمین خدا همیشه آرام و ناآرام است. سکونِ آن هیچ وقت دلیل آرامش همیشگیاش نیست. همیشه زلزلهای در راه است. بهتر است #مدیریت_ریسک را یاد بگیریم تا مدیریت بحران را. در کشورهای جهان سوم، بزرگترین عامل ناامنیهای کلان و بحرانهای اجتماعی، #نیروهای_امنیتی هستند. یکی از عواملِ سرنگونی شاه، خود ساواک بود. آنها میدانستند که در بالشتِ فلان دانشجو #شبنامه است، ولی نمیدانستند که پیکرهی جامعه چنان ملتهب است که همهی #مردم خود هر یک، #شبنامهیسیار هستند.
▪️همهی #مردم خود بمب هستند. همه دیگ بخار هستند. وقتی نیروهای امنیتی، خُردنگر شدند و قدرتِ کَلاننگری نداشتند، به عامل ناامنی مبدل میشوند. ساوک ایران، "ک. ا. ژ. ب" شوروی سابق و استخبارات صدام و قذافی فکر میکردند بیدارند. خواب آنها عمیقتر از آن بود که التهابهای عمیق اجتماعی و جوشش مردمی را بفهمند و آن را درک کنند. بسیاری از نظامهای امنیتی در کشورهای جهان سوم و حتی کشورهای پیشرفته، به همین #بحران دچارند.
▫️#مهری صبحانهاش را کامل خورد، مثل اینکه هیچ اتفاقی نیفتاده است. #محکم و استوار بود. خواب داشت چشمانش را میربود. گلناز رختخواب را پهن کرد. مهری در رختخواب دراز کشید. پلکهایش را به آرامی بست و به خواب عمیقی فرو رفت. بیدار که شد، ظهر بود. جعفرآقا به #دانشگاه رفته بود. تا پیگیر کار پسرعمویش شود. مهری ناهارش را خورد و عازم دانشگاه شد. جلوِ دانشگاه شلوغ بود. پانزده آذر بود. شانزده آذرِ شلوغی در راه بود. هیچکس را به داخل دانشگاه راه نمیدادند. #دانشجویان داخل دانشگاه شعار میدادند، دانشجویان بیرون پاسخ شعار آنها را فریاد میکشیدند.
▪️#مردم همه جمع بودند. مهری جعفرآقا، لئون و آقاتقی را دید که در گوشهای ایستاده بودند. هر سهنفر امروز هم کارشان را تعطیل کرده و در جستجوی #آقارضا بودند. حالا مهری بود که آنها را دلداری میداد. #لئون در تعجب بود که مهری همان زن دیروزی است که مثل شوهرمردهها نگران بود؟ مهری به جعفرآقا گفت: "من به خانهی خودم میروم. شاید آقارضا امشب به خانه برگردد!" جعفرآقا به مهری اصرار کرد به خانهی او برود اما مهری گفت ترجیح میدهد به خانه خودش برود. او دیگر مهری دیشب نبود. حالا او بر اعصابش مسلط شده و اعتماد به نفس خودش را بازیافته بود. حالا او #ایمانش را با نظریهی مادربزرگش بازیافته بود: "در هر مشکلی حکمتی هست و در هر حکمتی، نعمتی." شما هم سعی کنید #مشکلات را اینطور ببینید و بعد بگویید در هر مشکلی نعمتی است. من همیشه مشکلات ناخودخواستهی اطرافم را #نعمت میدانم.
✅ ادامه دارد...
📚 شازده حمام، جلد ۴
✍ #دکتر_محمدحسین_پاپلی_یزدی
@zarrhbin