ذرهبین درشهر
🔴 قابل توجه کسانی که چهارسال یکبار مفهوم #مردم و #شهر را بررسی می کنند و آنهم به صورت اجمالی ...‼️
آفرین برشما! حرف دل خیلی ها را زدید. اگر مسئولی خود را طرفدار ورزش می داند نباید خود را فقط در تامین بودجه یک #تیم_خاص آن هم تیمی که اکثر بازیکنانش غیربومی است ببیند! جوانها و نوجوانان این شهر #فرصت_برابر می خواهند تا رشد کنند. امکانات مناسب می خواهند تا استعداد خود را نشان دهند!
متاسفانه در شهر اردکان #عدالت_ورزشی وجود ندارد و بودجه ها سمت و سوی خاصی دارد و آقایان بیشتر به دنبال #نان و #نام اند!
یک شهروند اردکانی
@zarrhbin
🍃 اندیشه های ناب...
💠 ای خدای من...
✅ ولی ای #خدای من،چگونه به خود #اجازه می دهیم که با #نام تو و #مکتب تو #بازی کنیم!
هوس ها و خواهش های #نفسانی خود را تحت لوای تو #ارضا نماییم،
#سیاست_بازی را به جای #مکتب جا بزنیم؛
و آن چنان #امر بر ما متشبه شود که خواسته ی خود را #فرمان_خدایی تصور کنیم و هر #مخالفتی را کافر به خدا و خارج از دین به شمار آوریم و هرکسی را که جرات مخالفت داشت #مهدورالدم بدانیم!
📚حماسه عشق و عرفان ص ۹۰
#شهید_مصطفی_چمران
@zarrhbin
ذرهبین درشهر
🔘 خطبه ی آتشین امام حسین علیه السلام در سرزمین منا ⏪ قسمت اوّل.... بسم الله الرحمن الرحیم ✅ ای مر
🔘 ادامه ی خطبه ی آتشین امام حسین علیه السلام در سرزمین منا
⏪ قسمت دوم....
✅ #مردم به نام #دین از شما حساب می برند و احترام می گذارند و شما را بر خودشان ترجیح می دهند، در حالی که هیچ #فضیلتی بر آنها ندارید و هیچ #خدمتی به مردم نکرده اید و مردم #مجانی برای شما احترام قائلند و شفاعت شما را می پذیرند. #شما به نام #دین است که اعتبار و نفوذ کلمه دارید. در خیابان مثل شاهان نام می برید و با هیبت و کبکبه رفتار می کنید. به #راستی چگونه به این احترام و اعتبار اجتماعی رسیده اید؟ فقط به این #علت که مردم از #شما توقع دارند که به حق خدا قیام کنید. اما شما در اغلب موارد از #انجام_وظیفه و #احقاق حق #الهی کوتاهی کرده اید و حق رهبران الهی را #کوچک شمرده اید.
✅ #حق مستضعفان و طبقات #محروم جامعه را #تضییع کرده اید. شما نسبت به حق ضعفا و محرومین کوتاه آمده اید. این حقوق را نادیده گرفته اید و سکوت کرده اید اما هر چیز که فکر می کردید #حق خودتان است #مطالبه کردید. شما هرجا حق ضعفا و مستضعفین بود کوتاه آمده اید و گفتید ان شاءالله #خدا در آخرت #جبران می کند اما هرجا #منافع خودتان بود آن را به شدت #مطالبه کردید و #محکم ایستادید. شما نه #مالی در راه خدا #بذل کردید و نه #جانتان را در راه ارزشها و #عدالت به خطر انداختید و نه #حاضر شدید با قوم و خویشها و دوستانتان به خاطر #خدا و اجرای عدالت و #اسلام در گیر بشوید. با همه این #کوتاهیها از خدا #بهشت را هم می خواهید؟ پس از همه این عافیت طلبیها و دنیا پرستیها منتظرید در بهشت #همسایه ی پیامبران او باشید! در حالی که من می ترسم #خداوند در همین روزها از شما #انتقام بگیرد. #خداوند از شما انتقام خواهد گرفت.#مقام شما از #کرامات خداست، دستاورد خودتان نیست.
✅ شما مردان الهی و مجاهدان و #عدالتخواهان را احترام و اکرام نمی کنید و تکلیف شناسان را #قدر نمی دهید. حال آنکه به #نام دین در میان مردم #محترمید. می بینید که پیمانهای #خدا در این جامعه #نقض می شود و #آرام نشسته اید و فریاد نمی زنید اما همین که به یکی از #میثاقهای پدرانتان بی حرمتی شود، داد و بیداد به راه می اندازید. #میثاق خدا و پیغمبر زیر پا گذاشته شده، شما #آرامید، سکوت کرده آن را #توجیه می کنید. حال میثاق پیامبر در این جامعه #تحقیر شده است؛ لالها، زمینگیران، کوران، فقرا و بیچاره هادر سرزمینهای #اسلامی بر روی زمین رها شده اند و بی پناهند و کسی به اینها رحم نمی کنند. شما به وظیفه ی دینی و الهی تان عمل نمی کنید و کسی مثل من که می خواهد #عمل کند، کمکش نمی کنید. #میثاق _خدا این است که بیچاره ها و زمین گیرها نباید در شهرها گرسنه بمانند و کسی به داداشان نرسد. این میثاق خداست و شما #خیانت کرده اید. شما مدام به دنبال ماستمالی و مسامحه؛ یعنی #سازش با #حاکمیت هستید تا خودتان #امنیت داشته باشید، ولی امنیت و حقوق #مردم برایتان مهم نیست. فقط امنیت و منافع خودتان برایتان #مهم است. همه اینها محرّمات الهی بود که می بایست ترک می کردید و نکردید.
✅ شما می بایست این ستمگران و فاسدان را نهی از منکر می کردید و نکردید و مصیبتتان از همه بالاتر است چون #عالم به دین و اصحاب پیامبر بودید و #چشم مردم به شما بود و شما را نماینده ی اسلام می دانستند. مجرای حکومت و #مدیریت و رهبری جامعه باید به دست #علمای الهی باشد که #امین بر حلال و حرام خداوند هستند، اما #شما کاری کردید که این #مقام را از آنها گرفتند و موفق شدند #حکومت را #منحرف کنند، زیرا شما زیر پرچم حق #متحد نشدید و پراکنده و #متفرق شدید و در #سنت_الهی اختلاف کردید با اینکه هم چیز #روشن بود. اگر حاضر بودید زیر بار شکنجه و توهین مخالفت کنید و در #راه_خدا رنج ببرید، حکومت در دست #صالحان بود، اما شما در برابر بی عدالتی و ستمگران، تمکین و امور الهی و #حکومت را به اینان #تسلیم کردید، حال آنکه آنان به #شبهات عمل می کنند و طبق #شهوات خود حکومت می کنند و دین را از حکومت #تفکیک کردند. فرار شما از مرگ، اینان را بر جامعه مسلط کردند، شما به زندگی دنیایی چسبیده اید و حاضر نیستید از آن جدا شوید. اما بدانید که هرکس در راه خدا کشته نشود، عاقبت می میرد. آیا گمان می کنید اگر شهید نشوید تا ابد زنده می مانید؟ اما اگر شهید نشوید، مدتی بعد با ذلت می میرید، شما از دنیا دست بر نمی دارید اما دنیا از شما دست بر می دارد.
@zarrhbin
👇👇👇👇
🔴 اندر حکایت #استخدامها در برخی از صنایع و ادارات و مراکز شهر!!!
بزرگوار!!!
👈 به شما چه؟! که #من در کدام #مسجد شهرم نماز می خوانم....
👈 به شما چه؟! که من طرفدار آبی هستم یا قرمز....
👈 به شما چه؟! که در ریاست جمهوری به چه کسی رای دادم....
👈 به شما چه؟! که در انتخابات شوراها گزینه های انتخابی من چه کسانی بوده اند...
👈 به شما چه؟! که من در کدام محلّه زندگی می کنم....
👈 به شما چه؟! که آئیین و مذهبم چیست....
👈 به شما چه؟! که مرید کدام مرام #سیاسی در کشور هستم....
👈 به شما چه؟! که پدرزن و پدرشوهر و پدربزرگ من کی بوده⁉️
👈 اصلاََ به شما چه؟! که خود در مقامی می بینید که در شخصی ترین امور افراد دخالت می کنید؛ اگر واقعاََ شایستگی #کار را در وجود من مشاهده می کنید به ننه و بابای من چه کار دارید!!!
👈 در ضمن اگر پستهای کلیدی را بنا بر روابطی که دارید برای فامیل هایتان بدون داشتن شایستگی های مورد نیاز #کنار گذاشته اید، لطفاََ با وعده های پوچ و امیدواری های الکی طرف را معطل خود نکنید، #مردم برای #شخصیت خود #احترام قائلند.
👈 واقعاََ #ما به کجا چنین شتابان در حرکت هستیم، چرا دلمان برای همدیگر نمی سوزد، چرا فرع ها را چسبیده ایم و اصل ها را رها کرده ایم، بخدای احد و واحد، این راهی که بعضی در این شهر پیش گرفته اند نه تنها به ترکستان هم نمی رسد! بلکه شکاف بین جامعه را نیز عمیق تر و شدیدتر خواهد کرد، نکنید این کار را، با روان و #اعصاب یک #جوان جویای #کار بازی نکنید، اگر می توانید کمکش کنید فَبِها، واگر نمی توانید و میلتان نمی کشد! فکر نکنید با #ثروتی که دارید قَیِّمِ #مردم هستید و اجازه ی #دخالت در همه ی امور افراد جامعه را دارید.
🔺 من دیگر حرفی ندارم،اینبار به صورت کلی مطرح شد، مِن بَعد اگر دردِ دلی از جانب #مردم به گوش ما رسید و ایشان به نهاد، صنعت و اداره ای اشاره کردند؛ حتماََ به صورت مستقیم #نام خواهیم برد. پس بزرگوار!! درست و منطقی سئوالات استخدامِ نیروهایت را مطرح کن تا دیگر بر ما خُرده نگیری؛ و هیچ وقت #صداقت یک جوان جویای کار را با نیرنگ و ریای خود #مقایسه نکن که اصلاََ قابل قیاس نیست و وقت شریفتان را هدر می دهد. #والسلام
👈 از ما گفتن بود، نگید نگفتیم....
🖋 هوادارِ مردم
@zarrhbin
🔘 اولین بار در کتابخانه....⁉️
🍃 ماجرای کتابخانه رفتن در اوایل شهریور بعد از ماجرای آقارضا اتفاق افتاد. من به مغازه ای نمی رفتم و باید در کوچه ها با بچه های همسایه بازی می کردم. بازی هم سرشکستنک دارد روز بعد از ماجرای تریاک، #مادرم گفت: تا باز شدن مدرسه یک ماه مانده است؛ من باید با تو چه کنم؟ توی #خانه نمی مانی؛ توی کوچه هم درست نیست ولو باشی. گفتم: من به #کتابخانه می روم. مادرم گفت: کدام کتابخانه؟ گفتم: #کتابخانه_مسجد_جامع. مادرم گفت: بچه، خانه ی ما این طرف شهر است و مسجد جامع آن طرف شهر، تو #چطور به مسجد می روی؟ تازه #معلوم نیست تو را راه بدهند. گفتم: من به کتابخانه می روم؛ مادرم گفت: #خدا عاقبتت را بخیر کند.
🍂 فردا صبح بلند شدم و #پیاده راه افتادم. از خانه ی ما تا مسجد جامع #یک_ساعت پیاده روی بود. البته اگر به جای خیابان از کوچه پس کوچه ها می رفتم راه کمتر می شد، ولی من هنوز راه مسجد جامع را از طریق کوچه پس کوچه ها و بازار #خوب نمی شناختم و لاجرم از خیابان رفتم. بالاخره وارد مسجد جامع شدم و به #کتابخانه_وزیری که هنوز در ابتدای کارش بود، رفتم. #ساختمان کتابخانه #قدیمی بود و هنوز ساختمان مجزایی که با کمک مرحوم مغفور آقای #هراتی ساخته شده را نداشت.
🍃 در آن زمان کتابخانه در قسمتی از دنباله ی #شبستان مسجد قرار داشت. من تا آن روز به هیچ کتابخانه ای نرفته بودم، #آداب کتاب گرفتن را نمی دانستم و حتی #اسم کتابی هم در #ذهنم نبود و کسی هم اسم کتابی را به من نگفته بود. تنها کتاب هایی را که نامشان را می دانستم؛ مختارنامه، اسکندرنامه، امیرارسلان نامدار، و حسین کرد شبستری بود. این کتابها را شب ها به طور دوره ای، با پسران آقای دبیری همسایه مان می خواندیم. من داستان آن کتابها را برای بچه های کلاس و زن های محله بازگو کرده بودم. خودم هم مقداری از آن کتابها را #بخصوص امیرارسلان و حسین کرد شبستری را خوانده بودم.
🍂 بالاخره وارد راهرو تنگ #کتابخانه شدم؛ #قلبم تاپ تاپ می تپید یازده دوازده سال بیشتر نداشتم #نگران این بودم که به من کتاب ندهند. اول راهرو، دم در کتابخانه یک قفسه ی شیشه ای بود و #کتابهایی داخل آن چیده شده بود من کتاب کوچکی دیدم با جلد چرمی، با رنگ سفید در عطف آن نوشته شده بود #حکمت_افلاطون؛ فکر کردم این هم کتابی است مثل کتاب حسین کُرد شبستری. به علاوه چون کتاب کوچکی (قطع جیبی) بود #فکر کردم برای من که #کوچک هستم خوب است. وارد سالن کتابخانه شدم، چند نفری مشغول #مطالعه بودند. #کتابدار پشت پیشخوان نشسته بود. مردی با #لباس_روحانی بود. سلام کردم. مرد گفت: #بچه اینجا چه می خواهی؟ گفتم: #کتاب. او پرسید: چه کتابی می خواهی؟ جواب دادم حکمت افلاطون. به محض شنیدن این #نام، مرد نعره ای زد که: بچه برو #گردوبازی کن، کتاب حکمت افلاطون می خواهی؟ برو #بیرون.
🍃 من می خواستم #گریه کنم و از #کتابخانه بروم. آخر من #کتاب_خواندن را دوست داشتم هم به مادرم #قول داده بودم که #روزها به کتابخانه می روم. بیش از یک ساعت پیاده روی کرده بودم و حالا این #آشیخ این طور با من #برخورد می کرد. صدای بلند کتابدار در همه #سالن پیچید. #مرد ۵۵_۵۰ ساله ای با کت و شلوار منظم و ریش جوگندمی از #خواندن دست کشید. او بلند شد و با صدای #ملایمی پرسید پسرجان چه می خواهی؟ به طرف من حرکت کرد و ضمن حرکت گفت: #آشیخ_محمدباقر با بچه ها #ملایمتر باشید. من گفتم: کتاب می خواهم، آن مرد پرسید: کدام کتاب را می خواهی؟ گفتم: کتاب حکمت افلاطون.
🍂 آن مرد به آشیخ محمدباقر گفت، لطفاً حکمت افلاطون را بدهید. آشیخ گفت: چشم حاجی آقا. کتاب حکمت افلاطون را به حاجی آقا داد. #حاجی دست مرا گرفت و با هم به حیاط کوچک کتابخانه رفتیم. حیاطی کوچک با چند درخت #انار که یکی دو میز و چند صندلی در آن چیده بودند در کنار اتاق کتابخانه بود( محل کتابخانه به قدری کوچک بود که نمی شد با آن سالن اطلاق کرد.) هیچ کس آنجا نبود. حاجی به من گفت: بنشین. از من پرسید، اصلاً می دانی افلاطون کیست؟ من که تا آن روز اسم افلاطون را نشنیده بودم، گفتم نه. حاجی درباره ی زندگی سقراط، ارسطو و یونان و فلاسفه ی بزرگ سخن گفت. بعد تا اذان ظهر یعنی حدود، ۳/۵ ساعت وقت گذاشت و چند صفحه ای از کتاب حکمت افلاطون را به من یاد داد. او درباره ی مُثُل افلاطونی #بحث کرد و چندین مثال زد.
🍃 صدای اذان که بلند شد حاجی گفت: پسرجان اسمت چیست؟ من اسمم را گفتم. حاجی #پدرم را شناخت و گفت خدا بیامرزدش با هم آشنا و دوست بودیم. اسم من هم #افشار است. بعد گفت: من به نماز می روم هر وقت خواستی بروی، کتاب را به آشیخ محمدباقر بده، ولی این دفعه که به کتابخانه آمدی کتاب #داستان بگیر و بخوان. من هم به آشیخ محمدباقر می گویم یک کتاب داستان به تو بدهد. اگر هم خواستی کتاب را ببری من #ضامن تو هستم.
@zarrhbin
👇👇👇👇
#پاییز....🍂🍁🍂
ﺩﻭ ﻗﺪﻡ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﮐﻪ #پاییز ﺑﻪ ﯾﻐﻤﺎ ﺑﺮﻭﺩ
ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺭﻧﮓ ِ ﻗﺸﻨﮓ ﺍﺯ ﮐﻒ ِ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺮﻭﺩ
ﻫﺮﮐﻪ #معشوقه ﺑﺮ ﺍﻧﮕﯿﺨﺖ ﮔﻮﺍﺭﺍﯾﺶ ﺑﺎﺩ ......
ﺩﻝِ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺷﻮﻗﯽ ﭘﯽِ #یلدا ﺑﺮﻭﺩ؟
ﮔﻠﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﮕﺬﺍﺭ !
ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺲ ﻛﻦ !
ﺗﺎ ﺑﺠﻨﺒﻴﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺳﺖ #تمام !!
ﻣﻬﺮ ﺩﻳﺪی ﻛﻪ ﺑﻪ ﺑﺮﻫﻢ ﺯﺩﻥ ﭼﺸﻢ ﮔﺬﺷﺖ ....
ﻳﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﺳﺎﻝ ﺟﺪﻳﺪ !!
ﺑﺎﺯ ﻛﻢ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻪ #عید !!
ﺍﻳﻦ ﺷﺘﺎﺏ ﻋﻤﺮﺍﺳﺖ ...
ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ #باورمان ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻧﻴﺴﺖ !!
ﺯﻧﺪگی ﮔﺎﻩ ﺑﻪ #کام ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺲ ﺍﺳﺖ؛
ﺯﻧﺪگی ﮔﺎﻩ ﺑﻪ #نام ﺍﺳﺖ ﻭ ﻛﻢ ﺍﺳﺖ؛
ﺯﻧﺪگی ﮔﺎﻩ ﺑﻪ #دام ﺍﺳﺖ ﻭ ﻏﻢ ﺍﺳﺖ؛
ﭼﻪ ﺑﻪ ﻛﺎﻡ ﻭ
ﭼﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻭ
ﭼﻪ ﺑﻪ ﺩﺍﻡ ...
ﺯﻧﺪگی معرکه ی #همت ﻣﺎﺳﺖ ...
ﺯﻧﺪگی ﻣﻴﮕﺬﺭﺩ ...
ﺯﻧﺪگی ﮔﺎﻩ ﺑﻪ #راز ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻼﻣﺖ ﺑﺪﻫﺪ؛
ﺯﻧﺪگی ﮔﺎﻩ ﺑﻪ #ساز ﺍﺳﺖ ﻭ ﺳﻼﻣﺖ ﺑﺪﻫﺪ؛
ﺯﻧﺪگی ﮔﺎﻩ ﺑﻪ #ناز ﺍﺳﺖ ﻭ ﺟﻬﺎﻧﺖ ﺑﺪﻫﺪ؛
ﭼﻪ ﺑﻪ ﺭﺍﺯ
ﻭ ﭼﻪ ﺑﻪ ﺳﺎﺯ
ﻭ ﭼﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﺯ ...
ﺯﻧﺪگی ﻟﺤﻈﻪ ی #بیداری ﻣﺎﺳﺖ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ.... 🍁🍂🍁
🌹 پیشاپیش یلداتون #مبارک باشه،
ان شاءالله ....💚
🍉🍉🍉🍉
@zarrhbin
#آنچه_شما_فرستادهاید
سلام
این فقط اثر به جا مونده از یک نمونه گیری ساده خون برای آزمایش است که توسط پرستار درمانگاه ....بر روی دستم بوجود اومده که دو روز به خاطر درد شدید من رو از انجام هر کاری منع کرد😔😔😔
#نام درمانگاه محفوظ
@zarrhbin
🌳🍀🏢🌳🏢🍀
#کرج؛ مدیون #یزدی_ها
#جهانشهر
#مدیریت_____________جهانی
#چای #جهان
#روغن_موتور #جهان
#چهارصددستگاه
🍀🍀🌳🏢🏢🏢
حتما و بخصوص #کرجی_ها میدانید که #جهانشهر منطقه ای زیبا و سرسبز در مرکز شهر #کرج است که از مناطق اعیان نشین کرج است...
اما #مهندس_محمدصادق #فاتح_یزدی متولد ۱۲۷۷برای تحصیل در رشته #مهندسی_کشاورزی به کشور #هندوستان می رود. در حالیکه #نامزد یا به قول ما نشون شده اش خانم #رقیه_غضنفر که #جهان صدایش میکردند در #یزد منتظر برگشت او بود. اما خانم جهان به دلیل بیماری همگیر #آبله #بینایی خود را از دست می دهد. به آقای فاتح بعد از برگشت از هند توصیه میشود از ازدواج با خانم جهان صرفنظر کند. اما ایشان به دلیل عشق و علاقه به مهربانو جهان با او ازدواج میکند و این اتفاق مانع عشق آن دو نمی شود. به دلیل بروز #خشکسالی وقحطی در #یزد آقای فاتح و بستگانش #کرج را برای زندگی انتخاب می کنند. با توجه به #مکنت مالی و خانوادگی شروع میکند به #کشاورزی و #تاسیس #کارخانه های مختلف در کرج که :
#روغن_نباتی #جهان،
#چای #جهان
#جهان_چیت
#یخ_سازی #جهان
#پتوبافی #جهان
#صابون #جهان
#روغن_موتور #جهان و ...
از آن جمله اند
بله به دلیل #عشق به همسر #نام کارخانه هاو باغات خود را #جهان نامید...
و #جهانشهرکرج بوجود آمد
امروزه منطقه #جهانشهر با درخت های سربه فلک کشیده #گردو،#چنار و... محصول تلاش و پشتکار این انسان میهن پرست است، در واقع منبع اکسیژن کلانشهر کرج ! #پارک_تنیس امروزه کرج که زمانی نزدیک به ۳۰۰ هکتار بوده از نتایج تلاش های شبانه روزی این مرد بود. کاشت درخت در ۱۰۰ سال پیش به گونه ای مهندسی شده بود که پیش بینی خیابان های عریض امروزی را کرده بود...
ایشان برای #آسایش پرسنل خود که عمدتا #یزدی بودند #چهارصددستگاه #آپارتمان ساخت. که الان به منطقه #چهارصددستگاه معروف است ، همچنین کوی کارمندان شمالی و کوی کارمندان جنوبی که رایگان به آنها اهدا کرد.
🙁🙁متاسفانه مهندس فاتح در سال ۱۳۵۳ توسط اشخاصی نامعلوم کشته شد و بنا بر وصیتش در #باغش #مدفون شد. بعد از #انقلاب دیدگاه های متفاوتی درباره ایشان وجود داشت. که بعد از مدتی اقدامات #انسان_دوستانه او بر همگان روشن شد.
#عشق به #مهربانوجهان موجب شد تا نام او در #شهرکرج برای همه آشنا باشد ولی #داستانش #نه!!!
اما بعد ازانقلاب #اموال بخصوص تمام شرکتهای وی #مصادره شد. هم اکنون #هیچ یک ازشرکت های ایشان فعال نیستند تمام کارکنان #اخراج وشرکتهاتعطیل گردید و لابد به این میگن #مدیریت_______________جهانی 🙁🙁🙁
✍تدوین؛امراللهمروتی
@zarrhbin