eitaa logo
ذره‌بین درشهر
21.9هزار دنبال‌کننده
67.5هزار عکس
11هزار ویدیو
230 فایل
ارتباط با ادمین @Zarrhbin_Admin جهت هماهنگی و درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🌳🍀🏢🌳🏢🍀 ؛ مدیون 🍀🍀🌳🏢🏢🏢 حتما و بخصوص میدانید که منطقه ای زیبا و سرسبز در مرکز شهر است که از مناطق اعیان نشین کرج است... اما متولد ۱۲۷۷برای تحصیل در رشته به کشور می رود. در حالیکه یا به قول ما نشون شده اش خانم که صدایش میکردند در منتظر برگشت او بود. اما خانم جهان به دلیل بیماری همگیر خود را از دست می دهد. به آقای فاتح بعد از برگشت از هند توصیه میشود از ازدواج با خانم جهان صرفنظر کند. اما ایشان به دلیل عشق و علاقه به مهربانو جهان با او ازدواج میکند و این اتفاق مانع عشق آن دو نمی شود. به دلیل بروز وقحطی در آقای فاتح و بستگانش را برای زندگی انتخاب می کنند. با توجه به مالی و خانوادگی شروع میکند به و های مختلف در کرج که : ، و ... از آن جمله اند بله به دلیل به همسر کارخانه هاو باغات خود را نامید... و بوجود آمد امروزه منطقه با درخت های سربه فلک کشیده ، و... محصول تلاش و پشتکار این انسان میهن پرست است، در واقع منبع اکسیژن کلانشهر کرج ! امروزه کرج که زمانی نزدیک به ۳۰۰ هکتار بوده از نتایج تلاش های شبانه روزی این مرد بود. کاشت درخت در ۱۰۰ سال پیش به گونه ای مهندسی شده بود که پیش بینی خیابان های عریض امروزی را کرده بود... ایشان برای پرسنل خود که عمدتا بودند ساخت. که الان به منطقه معروف است ، همچنین کوی کارمندان شمالی و کوی کارمندان جنوبی که رایگان به آنها اهدا کرد. 🙁🙁متاسفانه مهندس فاتح در سال ۱۳۵۳ توسط اشخاصی نامعلوم کشته شد و بنا بر وصیتش در شد. بعد از دیدگاه های متفاوتی درباره ایشان وجود داشت. که بعد از مدتی اقدامات او بر همگان روشن شد. به موجب شد تا نام او در برای همه آشنا باشد ولی !!! اما بعد ازانقلاب بخصوص تمام شرکت‌های وی شد. هم اکنون یک ازشرکت های ایشان فعال نیستند تمام کارکنان وشرکتهاتعطیل گردید و لابد به این میگن 🙁🙁🙁 ✍تدوین؛امرالله‌مروتی @zarrhbin
🍂 با همکاری داشت. همراه آن‌ها سینه می‌زد. در روضه‌ی حسینیه حاضر می‌شد. هیچ وقت در محله با ظاهر نمی‌شد. قبل از آن که وارد محله شود، باتومش را در خُرجین دوچرخه می‌گذاشت.روزی محمدتقی قصاب گفته بود: "آقارضا چرا باتومت را توی خُرجین می‌گذاری؟" گفته بود: "زشت است که توی محله با باتوم بیایم، ممکن است بچه‌ها بترسند." می‌گفت: "در محله‌ای که پانصد سال است نه دزدی بوده و ، باتوم به چه دردی می‌خورد؟" 🍃 در خارج از محله با هر کس می‌شناخت سلام‌و‌علیک داشت. برای اقوامِ خبر می‌آورد و می‌برد. در آن زمان تعداد زندانی‌های یزد خیلی‌ محدود بود. جرم بیشتر آن‌ها خرید و فروشِ بود. آخر آن زمان مردم را زندان نمی‌کردند. صدها کاری که حالا است و زندان دارد آن موقع اصلاً نبود. جرم‌زدایی از جامعه، یک تحول مثبت تاریخی است. بی‌دلیل نکنیم. 🍂 وقتی آقارضا وارد حمام می‌شد، سلام‌و‌علیکش بلند می‌شد. با استاد حمامی و دلاک‌ها سلام‌و‌علیک می‌کرد. با برخی دلاک‌ها سر به سر می‌گذاشت. گاهی در سر حمام (سربینه) دوستان را مشت و مال می‌داد. در حمام بچه‌ها دور آقارضا جمع می‌شدند. او را به دعوت می‌کردند، آب به سر و رویش می‌ریختند. او آنها را می‌خنداند. سطل را از آب پر می‌کرد و آن را بر سر کسانی که لیف می‌زدند، می‌ریخت. مواظب بود بچه‌های شیطان، پودر نظافت را با حنای ریش‌سفیدان قاطی نکنند. تا آقارضا در حمام بود، بر همه حاکم بود. 🍃 همیشه از نانوایی بیست‌ سی‌تا می‌گرفت. نان پیره‌زن‌های محله را می‌برد و به آنها می‌رساند. چوب‌خطشان را خط می‌زد تا سرِ ماه با نانوا حساب کنند. بالاخره همه‌ی ، آقارضا را می‌شناختند. همه او را . البته آن‌زمان استثنا نبود. در آن‌زمان زندگی در یعنی همین؛ اینکه همه‌ی همسایه‌ها همدیگر را واقعاً بشناسند و همه به هم کمک کنند. همه به هم پول، نان، روغن و پیاز، زردچوبه و.... قرض بدهند. 🍂 بدون‌دعوت به مراسم عروسی می‌رفتند. در حسینیه و هیئت سینه‌ زنی و در پخت آش نذری همکاری داشتند. یعنی جایی که همه پدربزرگ، پدر، مادربزرگ، مادرِ هم را می‌شناختند. همه‌ی حُسن‌ها و عیوب هم را می‌دانستند. همه به هم کمک می‌کردند. استثنا نبود، اما گرم و از بقیه بود. چون بود کارهایش بیشتر به می‌آمد. او مردی بود به معنای واقعیِ کلمه عضو یک محله. 🍃 در دهه‌ی ۱۳۳۰ هنوز در هیچ کجای محله‌ای وجود نداشت که مردم همدیگر را نشناسند. من ۱۰ سال است(از سال ۱۳۸۴) در یک ۱۱ واحدی زندگی می‌کنم. هنوز همسایه‌ها را درست نمی‌شناسم. فکر کنم در اکثر نقاط ایران وضع دارد چنین می‌شود. چه وقتی در آن زندگی می‌کردیم! ✅ ، تا اینجا داشته باشید ادامه دارد... 📚 شازده‌ی حمام، جلد ۴ ✍ @zarrhbin
👆👆👆 🌿با اتوبوس تا نزدیکی خانه‌اش می‌رویم. در برف ، چمدان سنگین را می‌کشیم تا به خانه می‌رسیم. حتما می‌پرسید چرا در آن برف و سرما تاکسی نگرفتم . بالاخره منِ یزدی همه‌جا یزدی هستم . یزدی ها هم که مقتصد هستند . من در سرد پول کرایه تاکسی نمی‌دهم، ولی برای رفتن به یک جزیره‌ی یخ‌زده ۲۲ ملیون تومان خرج می‌کنم. بیخودی کسی برای من و یزدی‌ها صفحه نگذارد! ما یزدی ها وقت وقتش ، خوب پول خرج می‌کنیم. البته، اگر داشته باشیم. 🍀دخترم فضای خانه را گرم کرده است. خانه هما یک دانشجویی است. سه اتاق دارد و در هر اتاق یک دانشجو زندگی می‌کند . دو دانشجوی هم‌خانه‌ی هما سوئدی هستند. یکی از آنها به شهر خودشان رفته است . قرار شده است من در اتاق او اقامت کنم . 🌿یاد خودمان افتادم. در بسیاری از شهرهای ما هر چهار و گاه شش‌نفر دانشجو در یک اتاق زندگی می‌کنند. کاش عده‌ای از خیّرین خوابگاه دانشجویی برای دانشگاه‌ها می‌ساختند! البته عده‌ای این کار خیر را انجام داده‌اند . مرحوم حاج تقی رسولیان خوابگاه خوبی در تهران ساخت و تحویل دانشگاه تهران داد. حاج علی‌آقا باقرزاده (بقا) خوابگاه خوبی ساخت و تحویل دانشگاه فردوسی مشهد داد . ولی باید خیلی خیلی بیشتر خوابگاه ساخت. بخش مهمی از افت کیفیِ تحصیلی دانشجویان در کشور ما مربوط به شرایط خوابگاه‌هاست. درباره‌ی بقیه‌ی مسائل ناشی از زندگی شش جوان در یک اتاق صحبت نمی‌کنم. 🍀آپارتمان هما همه‌چیز دارد. کاملا مجهز است. حال و پذیرایی و آشپزخانه ، یخچال و فریزر ، حمام مجهز به وان، انباری و وسایل گرمایشی ، تلوزیون ، میز کار یک‌نفره و میز غذا‌خوری شش نفره. همه چیز کامل هست. ( بهتر است بیشتر ننویسم ، چون ممکن است همه دانشجویان ما راهی سوئد شوند ! آن‌وقت دانشگاه آزاد ورشکست می‌شود!) 🌿خوب ، داستان سوئد را نمی‌نویسم‌. داستان پذیرایی دخترم از من را ، شاید در جای دیگری نوشتم . داستان پذیرایی و میزآرایی خانم حمیده نژادی در استکهلم را هم نمی‌نویسم . با خانم نژادی روزگاری در دهه ۱۳۵۰ در مشهد همکار بودیم. او اکنون در سال (۱۳۹۴) ۶۳ سال دارد و مثل همیشه مهمان‌نواز است. او کُرد است. اصالتا کُرد مهابادی است و شبیه همه‌ی کردها گرم و گیراست. 🍀در دهه‌ی ۱۳۲۰ پدرش شهردار مهاباد بود . مدت‌ها قوچان ، فردوس و تربت حیدریه بود. سال ۱۳۵۴ بازنشسته شد. مرحوم نژادی و همسرش زندگی بی‌آلایش و ساده‌ای داشتند. بعد از ۴۵ سال شهردار بودن ، وقتی شد ، آه در بساط نداشت. نه خانه داشت ، نه وسایل خانه . او بود و همسر مهربانش و شش فرزند عزیزش. مردم تربت حیدریه به خصوص مرحوم حاجی جمعه‌زاده و شهردار بعدی مرحوم حسن زردکانلو و استاندار وقت ، برایش سنگ تمام گذاشتند. زندگی او را طوری سامان دادند که تا زمان مرگش مشکل مالی چندانی نداشت. این‌طور نیست که مردم فقط قدر دزد‌ها را بدانند. قدر انسان‌های صالح را هم می‌دانند. 🌿البته زمانه عوض شده است. از سال ۱۳۵۴ ، چهل سال گذشته است. در طول این چهل سال ، اخلاق مردم جهان و ایران هم عوض شده است. همان‌طور که اقتصاد و تکنولوژی عوض شده است. ... 📚شازده حمام ، جلد چهارم ✍ @zarrhbin
📚مسابقه بزرگ کتابخوانی 3+📚 ⚠️اردکان بخر تهران ببر⚠️ 🎊مسابقه کتابخوانی با جوایز 🤩 📅مهلت شرکت در مسابقه تا ۵ فروردین ۱۴۰۱ 📍محل تهیه کتاب: کتابفروشی های سراسر شهرستان
📚مسابقه بزرگ کتابخوانی + ۳ 📚 ⚠️اردکان بخر تهران ببر⚠️ 🎊مسابقه کتابخوانی با جوایز 🤩 📅مهلت شرکت در مسابقه تا ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۱ 📍محل تهیه کتاب: کتابفروشی های سراسر شهرستان • رسا|روابط عمومی سپاه اردکان •