eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.5هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 با همکاری داشت. همراه آن‌ها سینه می‌زد. در روضه‌ی حسینیه حاضر می‌شد. هیچ وقت در محله با ظاهر نمی‌شد. قبل از آن که وارد محله شود، باتومش را در خُرجین دوچرخه می‌گذاشت.روزی محمدتقی قصاب گفته بود: "آقارضا چرا باتومت را توی خُرجین می‌گذاری؟" گفته بود: "زشت است که توی محله با باتوم بیایم، ممکن است بچه‌ها بترسند." می‌گفت: "در محله‌ای که پانصد سال است نه دزدی بوده و ، باتوم به چه دردی می‌خورد؟" 🍃 در خارج از محله با هر کس می‌شناخت سلام‌و‌علیک داشت. برای اقوامِ خبر می‌آورد و می‌برد. در آن زمان تعداد زندانی‌های یزد خیلی‌ محدود بود. جرم بیشتر آن‌ها خرید و فروشِ بود. آخر آن زمان مردم را زندان نمی‌کردند. صدها کاری که حالا است و زندان دارد آن موقع اصلاً نبود. جرم‌زدایی از جامعه، یک تحول مثبت تاریخی است. بی‌دلیل نکنیم. 🍂 وقتی آقارضا وارد حمام می‌شد، سلام‌و‌علیکش بلند می‌شد. با استاد حمامی و دلاک‌ها سلام‌و‌علیک می‌کرد. با برخی دلاک‌ها سر به سر می‌گذاشت. گاهی در سر حمام (سربینه) دوستان را مشت و مال می‌داد. در حمام بچه‌ها دور آقارضا جمع می‌شدند. او را به دعوت می‌کردند، آب به سر و رویش می‌ریختند. او آنها را می‌خنداند. سطل را از آب پر می‌کرد و آن را بر سر کسانی که لیف می‌زدند، می‌ریخت. مواظب بود بچه‌های شیطان، پودر نظافت را با حنای ریش‌سفیدان قاطی نکنند. تا آقارضا در حمام بود، بر همه حاکم بود. 🍃 همیشه از نانوایی بیست‌ سی‌تا می‌گرفت. نان پیره‌زن‌های محله را می‌برد و به آنها می‌رساند. چوب‌خطشان را خط می‌زد تا سرِ ماه با نانوا حساب کنند. بالاخره همه‌ی ، آقارضا را می‌شناختند. همه او را . البته آن‌زمان استثنا نبود. در آن‌زمان زندگی در یعنی همین؛ اینکه همه‌ی همسایه‌ها همدیگر را واقعاً بشناسند و همه به هم کمک کنند. همه به هم پول، نان، روغن و پیاز، زردچوبه و.... قرض بدهند. 🍂 بدون‌دعوت به مراسم عروسی می‌رفتند. در حسینیه و هیئت سینه‌ زنی و در پخت آش نذری همکاری داشتند. یعنی جایی که همه پدربزرگ، پدر، مادربزرگ، مادرِ هم را می‌شناختند. همه‌ی حُسن‌ها و عیوب هم را می‌دانستند. همه به هم کمک می‌کردند. استثنا نبود، اما گرم و از بقیه بود. چون بود کارهایش بیشتر به می‌آمد. او مردی بود به معنای واقعیِ کلمه عضو یک محله. 🍃 در دهه‌ی ۱۳۳۰ هنوز در هیچ کجای محله‌ای وجود نداشت که مردم همدیگر را نشناسند. من ۱۰ سال است(از سال ۱۳۸۴) در یک ۱۱ واحدی زندگی می‌کنم. هنوز همسایه‌ها را درست نمی‌شناسم. فکر کنم در اکثر نقاط ایران وضع دارد چنین می‌شود. چه وقتی در آن زندگی می‌کردیم! ✅ ، تا اینجا داشته باشید ادامه دارد... 📚 شازده‌ی حمام، جلد ۴ ✍ @zarrhbin