🍂 با #هیئتسینهزنیمحله همکاری داشت. همراه آنها سینه میزد. در روضهی حسینیه حاضر میشد. هیچ وقت در محله با #باتوم ظاهر نمیشد. قبل از آن که وارد محله شود، باتومش را در خُرجین دوچرخه میگذاشت.روزی محمدتقی قصاب گفته بود: "آقارضا چرا باتومت را توی خُرجین میگذاری؟" گفته بود: "زشت است که توی محله با باتوم بیایم، ممکن است بچهها بترسند." میگفت: "در محلهای که پانصد سال است نه دزدی بوده و #نهخلافکاری، باتوم به چه دردی میخورد؟"
🍃 در خارج از محله با هر کس میشناخت سلاموعلیک داشت. برای اقوامِ #زندانیها خبر میآورد و میبرد. در آن زمان تعداد زندانیهای یزد خیلی محدود بود. جرم بیشتر آنها خرید و فروشِ #تریاک بود. آخر آن زمان مردم را #بیدلیل زندان نمیکردند. صدها کاری که حالا #جرم است و زندان دارد آن موقع اصلاً #جرم نبود. جرمزدایی از جامعه، یک تحول مثبت تاریخی است. بیدلیل #جرمتراشی نکنیم.
🍂 وقتی آقارضا وارد حمام میشد، سلاموعلیکش بلند میشد. با استاد حمامی و دلاکها سلاموعلیک میکرد. با برخی دلاکها سر به سر میگذاشت. گاهی در سر حمام (سربینه) دوستان را مشت و مال میداد. در حمام بچهها دور آقارضا جمع میشدند. او را به #خزینه دعوت میکردند، آب به سر و رویش میریختند. او آنها را میخنداند. سطل را از آب پر میکرد و آن را بر سر کسانی که لیف میزدند، میریخت. مواظب بود بچههای شیطان، پودر نظافت را با حنای ریشسفیدان قاطی نکنند. تا آقارضا در حمام بود، #شورونشاط بر همه حاکم بود.
🍃 همیشه از نانوایی بیست سیتا #نان میگرفت. نان پیرهزنهای محله را میبرد و به آنها میرساند. چوبخطشان را خط میزد تا سرِ ماه با نانوا حساب کنند. بالاخره همهی #مردممحله، آقارضا را میشناختند. همه او را #دوستداشتند. البته آنزمان #آقارضا استثنا نبود. در آنزمان زندگی در #محله یعنی همین؛ #یعنی اینکه همهی همسایهها همدیگر را واقعاً بشناسند و همه به هم کمک کنند. همه به هم پول، نان، روغن و پیاز، زردچوبه و.... قرض بدهند.
🍂 #زنها بدوندعوت به مراسم عروسی میرفتند. #مردها در حسینیه و هیئت سینه زنی و در پخت آش نذری همکاری داشتند. #محله یعنی جایی که همه پدربزرگ، پدر، مادربزرگ، مادرِ هم را میشناختند. همهی حُسنها و عیوب هم را میدانستند. همه به هم کمک میکردند. #آقارضا استثنا نبود، اما گرم و #گیراتر از بقیه بود. چون #پاسبان بود کارهایش بیشتر به #چشم میآمد. او مردی بود به معنای واقعیِ کلمه عضو یک محله.
🍃 در دههی ۱۳۳۰ هنوز در هیچ کجای #ایران محلهای وجود نداشت که مردم همدیگر را نشناسند. من ۱۰ سال است(از سال ۱۳۸۴) در یک #آپارتمان ۱۱ واحدی زندگی میکنم. هنوز همسایهها را درست نمیشناسم. فکر کنم در اکثر نقاط ایران وضع دارد چنین میشود. چه #سعادتمندبودیم وقتی در آن #محلهیسنتی زندگی میکردیم!
✅ #همراهانذرهبین، تا اینجا داشته باشید ادامه دارد...
📚 شازدهی حمام، جلد ۴
✍ #دکتر_محمدحسین_پاپلییزدی
@zarrhbin