💡حیفم آمد که #شما مخاطب محترم و بزرگوار فیض نبرید،بخوان و روشن شو....‼️
عکاسی 📷 و فیلمبرداری 🎥
اندک، اندک زمینه ی فعالیت های ما در شهر #مکّه آسان تر گردید به ویژه که در روزنامه ی یومیه ی مکه نیز مقاله ی مفصلی درباره ی جهانگردی های ما به چاپ رسید، که نویسنده در آن ما را با سیاح بزرگ تاریخ غرب #ابن_بطوطه مقایسه کرده بود و با این عمل به مقام و منزلت ما افزوده بود! اما با این همه از آن جایی که در اسلام شبیه سازی حرام است اگر باد به گوش کسی می رساند که ما از کعبه فیلمبرداری کرده ایم به راحتی گلویمان را بریده و خونمان را می ریختند!
🇸🇦 باید خاطرنشان کرد که در عربستان سعودی دو نوع پلیس وجود دارد، یکی #پلیس_شهری که مانند پلیس های تمامی دنیا انجام وظیفه می کند و دیگری #پلیس_شرعی که زیر فرمان مفتی و روحانی بزرگ به انجام وظیفه می پردازد و همه آنها بسیار متدین بوده و به شرع اسلام بسیار متعصب می باشند و اما درباره ی #ما ،اگرچه به چند تن از پلیس های معمولی دستور داده شده بود که با ما همکاری کنند، ولی ترس و وحشت بیشتر از پلیس های شرع بود که به جز انجام وظایف دینی خود به هیچ چیز دیگری توجه ندارند و نسبت به خلاف کاران هیچ نوع گذشتی نشان نمی دهند!
اگر چه با این همه ما کار فیلم برداری و عکاسی از خانه ی #کعبه را همچنان پنهانی انجام می دادیم و به خصوص هنگام نماز ظهر که هزاران نفر در گوشه و کنار حرم مشغول ادای نماز بودند از بالای چوب بستها و گلدسته ها مخفیانه از آنها فیلم برداری می کردیم!
🇸🇦 باید به این نکته هم اشاره کنیم که در هنگام نماز به ناگهان شهر مکه تعطیل می شود و تمامی مردم برای گزاردن نماز به سوی کعبه، مساجد و یا منازل خود هجوم می آورند و اگر کسی در این هنگام بدون جهت در کوچه ها و راه گذرها و به خصوص در اطراف #کعبه ایستاده باشد گرفتار ماموران امر به معروف و نهی از منکر شده و از آن ها چوب می خورد!! در گذشته به هنگام هجوم #حجاج به مکه غوغایی به پا می شد اما اکنون(منظور سال ۱۳۳۹ هجری شمسی می باشد) در امر رفت و آمد حجاج و مسافران تسهیلاتی ایجاد شده و هرسال در حدود یک میلیون نفر از سراسر نقاط جهان راهی مکه می شوند.
چنانکه از منابع مختلف آگاه شدیم #دولت_عربستان به منظور توسعه ی خانه ی خدا و آسان سازی انجام مراسم مذهبی #پروژه_های_سنگینی طرح کرده است که یکی از آن بالا بردن ساختمان عظیمی از سنگ مرمر برای حرم جدید است که دارای هفت مناره و هفت دروازه ی ورودی خواهد بود و محوطه ی داخلی مناره ها که دارای پله کان های زیادی است از پایین به بالا قطری به یک اندازه خواهد داشت و حرم با ساختار جدید مناره ها و ارتفاع آن ها که تا کنون به ارتفاع آن دیده نشده است به زودی تبدیل به یکی از بزرگ ترین آثار معماری اسلامی خواهد شد.(حتما برادران امیدوار عظمت ساختمانهای امروزِ اطرافِ خانه یِ خدا، #کعبه را مشاهده کرده اند، زیرا آنها در سال ۱۳۳۹ هجری شمشی خبر ساختِ این بناها را در یادداشت های خود نقل کرده اند که امروز به ما رسیده است.)
🇸🇦 ما مدتی با #شیخ_صباح که مسئول امور #مالی این #پروژه است درباره ی مخارج #حرم_جدید گفت و گو کردیم و از او پرسیدیم آیا ممالک اسلامیِ دیگر به آن کمک می کنند؟ و او زیر لب گفت: بحمدالله #درآمد_نفتی ما آن قدر #زیاد است که به هیچ نوع کمکی نیاز نداریم.
و با این درآمد سرشار است که اینک شهر #مکه با بسیاری از شهرهای کلان جهان در حال #ترقی است. در حومه ی شهر ساختمانهای بلند بسیار زیبا یکی پس از دیگری بالا می رود که ما نمونه های آن را همراه شیخ فتاح که راهنمایی ما را بر عهده گرفته بود در شهر #طایف واقع در جاده ی نوساز مکه دیدیم. طایف در پنجاه و هشت کیلومتری مکه در دامنه ی کوهی مرتفع بنا شده و حالتی ییلاق گونه مثل #شمیران برای تهران دارد و به سرعت می توان از مکه که هم سطح دریاست با اتومبیل به طایف رسید که دوهزار متر از دریا ارتفاع دارد.
🇸🇦 شیخ صباح ضمن گفت و گو درباره ی ترقیات ساختمانی آن قسمت به ما توضیح داد که کنترات این جاده را یکی از ثروتمندان عرب به نام #بن_لادن ( که در پاورقی کتاب او را پدر بن لادن معروف کنونی نام برده است.) که شاید ثروتش با #راکفلر برابری کند بر عهده دارد و به جز این جاده ساخت کلیه موسسات عربستان از جمله ساختمان جدید #حرم نیز بر عهده ی اوست و سپس اضافه کرد #بن_لادن ، در تجدید بنای بیت المقدس و مرمت آن که هیچ دولتی متحمل آن نمی شد نیز #پیشگام شده و پول #گزافی را خرج آن کرده است!
📚 از کتاب "سفرنامه برادران امیدوار"
📩 سمیّه خیرزاده اردکان
@zarrhbin
🔘 حاج نورسته خانم...⁉️
📌 دکتر پاپلی در کتاب شازده ی حمام دو داستان در مورد #وفاداری زنهای یزدی آورده است و اینچنین گفته است: "معروف است که زنهای یزدی به شوهرانشان وفادارند و به زندگی اشان خوب می رسند آنها واقعاً مصداق ضرب المثلِ 《زن خوب فرمانبر پارسا***کند مرد درویش را پادشا》 هستند." این هفته یکی از این داستانها را #باهم می خوانیم و یکی هم به شرط بقا هفته ی بعد.
🍃 نورسته خانم از خانواده ی خوب و #سرشناسی بود. او خواستگاران متعدد داشت اما پدر و مادرِ این یکی خواستگار خیلی پی گیر بودند. دختر ۱۸ سال بیشتر نداشت و داماد ۳۰ ساله بود و دورِ #ایران را گشته بود. موقع خواستگاری داماد در یزد نبود و دختر را #هرگز ندیده بود، اصلاً قصدِ #ازدواج نداشت؛ در مشهد گاراژدار بود. نام یک زن شمالی هم در شناسنامه اش ثبت شده بود. مادر و پدرِ داماد می گفتند پسرشان آن زن را طلاق داده است.
🍂 هیچ کس از #دختر نپرسید که می خواهی زن مردی که ندیده ای و اصلاً در یزد نیست و موقع #عقد هم نخواهد بود و پدرش با #وکالت تو را عقد می کند بشوی ؟! در آن سالها، #نظردختر را در امر #ازدواج نمی پرسیدند. حتی از داماد هم به طور جدی نپرسیده بودند که می خواهی داماد شوی و دختر را غیاباً به عقد تو درآوریم یا نه؟! از بس که به او گفته بودند باید داماد شوی و زنِ #یزدی بگیری او هم از سر بی حوصلگی گفته بود: هر کار می خواهید بکنید.
🍃 البته داماد از خانواده ی سرشناسی بود. پدربزرگش نسل اندر نسل #تاجربازار بودند. این یکی در کل خانواده دنبال رانندگی، ماشین داری، گاراژداری و خوش گذرانی های مربوط به آن رفته بود. آخر آدمِ بازاری، #کاسب و مغازه دار که هر روز صبح تا شب باید زیر سقف دکانش حاضر باشد نمی تواند که تفریحاتِ #خلاف بکند. آدمِ کاسب اگر سر و گوشش بجنبد، مغازه اش #تعطیل می شود. البته #کاسبهای_قدیم را می گویم نه کاسب های حالا که خودشان داستان های دیگری دارند.
🍂 بالاخره در #غیاب_داماد بساط عروسی را راه انداختند. بعد از عروسی هم داماد از مشهد به یزد نیامد. چند ماهی طول کشید و بالاخره داماد سی ساله که آدمِ قوی، #ورزیده، زورخانه کار و کشتی گیر بود به یزد آمد و #عروسی انجام شد. پدر دختر، با چند تن از دوستانش شرکتی تشکیل دادند و گاراژی در یزد درست کردند؛ برای او در یزد کار و کاسبی راه انداختند و بالاخره با فشار پدر و مادر، پدرزن و مادرزن مرد جوان همراه زنش ساکن یزد شدند.
🍃 داماد از خودش خانه ای نداشت. پدرش خانه ی بزرگی داشت ولی زندگی کردن با #مادرشوهر کاری بس #شاق بود. خانم جان مادر حسن آقا، خدای متلک، برتری جویی و #تحقیرکردن دیگران بود. نمی شد با او #زندگی کرد. پدرزن خانه ای در اختیار داماد گذاشت. حسن آقا شروع به کار کرد، اما تفریحات خودش را داشت و اصلاً به زنش #وفادار نبود. اما نورسته خانم، یک زن یزدی بود #دختری که مادر و پدرش #بااخلاق_دوهزارساله_یزدیها بزرگش کرده بودند. شوهرش را نه تنها دوست نداشت #بلکه می پرستید.
🍂 سعی می کرد این مردِ سرکشِ دَدَریِ #ولخرج، یک مرد کاسب #علاقمند به خانه و زندگی بسازد. اما محیط گاراژ بزن بهادری و خوشگذرانی بود. حسن آقا از نظرِ #سیاسی مخالف توده ای ها بود. او با گروه های شاهی زد و بند داشت و در انتخابات فعال بود. او با شهربانی و ژاندارمری و مقامت شهری ارتباط نزدیک داشت و دیگر نمی توانست هم مدقعیت اجتماعی اش را در شهری #کوچکی مثل یزد حفظ کند و هم به عیش و عشرت بپردازد. لاجرم یک پایش در تهران بود و یک پایش در یزد.
🍃 نورسته خانم می دانست که شوهرش به او #وفادار نیست، اما هرچه حسن آقا بی وفایی می کرد، نورسته خانم #وفادارتر می شد. دو دخترشان به دنیا آمده بودند که آنها صاحب باغ بزرگی شدند. حسن آقا مسافرت هایش را می رفت و در تهران هم #فعال بود. حسن آقا و نورسته خانم به #مکه رفتند و حاجی آقا و حاجی خانم شدند. حاجی خانم به خودش چسبیده بود و بچه ها را بزرگ می کرد حاجی آقا به خوشگذرانی هایش پای بند بود. وقتی حقوق ماهانه یک کارگر گاراژ ۳۰۰ تومان بود، خبر می آمد حسن آقا #شبی، ۴_۳ هزار تومان خرجِ #کاباره و کافه در تهران کرده است.
🍂 دخترهای حسن آقا به چهارتا رسیدند، حاجی آقا صاحب داماد و نوه شد. همه گفتند: حالا دیگر تلاش های حاج نورسته خانم به بار خواهد نشست و حسن آقا پای بند خانه و زن و زندگی خواهد شد. اما حاجی آقا در سن ۵۲ سالگی با دختری تقریباً با دختری هم سن و سال دختر بزرگ خودش ازدواج کرد. حاج نورسته خانم مثل اسفند روی آتش نمی توانست #آرام بگیرد. ولی او اهلِ #دعوا و فحش، سر و صدا و قهر و دادگستری نبود.نورسته خانم اول باور نمی کرد، که شوهرش #داماد شده است، او می گفت: شوهرش هر کاری می کند داماد نمی شود. ولی خبرها درست بود. حاجی آقا تهران خانه گرفته بود و دائم تهران بود؛
👇👇👇👇
#محمدرسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلَّم) 🌷
(۱۰ ب_۵۳ ه.ق.)
آخرین پیامبر خدا
✅ در #مکه و هنگامی که چشم به جهان گشود که پدرش، #عبدالله، جهان را بدرود گفته بود. مادرش #آمنه نیز، ۶ سال بعد درگذشت و او از آن پس در خانهی جدّش، #عبدالمطلب، و بعد از مرگِ عبدالمطلب، در خانهی عمویش #ابوطالب، بالید و #رشد کرد.
✅ در "نوجوانی" چندی شبانی کرد و در "جوانی" سالهایی را به تجارت در مسیر حجاز به شام پرداخت و از این طریق با مردمان این مناطق و #فرهنگهایآنان آشنا شد.
✅ #محمد(ص) از همان کودکی #صفاتویژهای داشت که توجه همه را به خود جلب میکرد. بسیار #امانتدار بود. از اینرو به او او "محمدِ امین" میگفتند. ماجرایِ داوری او دربارهی چگونگی نصبِ #حجرالاسود به دیوارهی "کعبه"، که موجب شد از نزاع و درگیری میانِ طوایف جلوگیری شود، نمونهای از #تدابیر و هوشمندی اوست.
✅ در سالهایی که آن حضرت، "تجارت" میکرد، #خدیجه، زنی از توانگرانِ قریش، اموالِ خود را در اختیار او گذاشت تا با آن تجارت کند. #محمد(ص) از این راهِ سود بسیاری نصیبِ خدیجه کرد. خدیجه که #صداقت، امانتداری و درستیِ محمّد(ص) را دید به ازدواج با او علاقه نشان داد و محمد(ص) نیز پذیرفت.
✅ #محمد(ص) هرگز بُت نپرستید و شِرک نورزید. بتها را دشمن میداشت. و از #بتپرستان و بتپرستی بیزار بود. از "کودکی" خدای یگانه ایمان داشت و در "جوانی" پیرو آیینِ حنیفِ #ابراهیمعلیهالسلام بود. هر سال یکبار به #غارحرا در بالای کوه نور میرفت و در آنجا به اعتکاف و عبادتِ خدا میپرداخت.
✅ در چهلسالگی، شبی در #غارحرا واقعهای تکاندهندهای برایش روی داد. #جبرئیل، فرشتهی وحی الهی، بر او ظاهر شد و آیات نخستین #سورهی_علق را بر زبانش جاری کرد. این آغاز رسالت و پیامبریِ آن حضرت بود. از آن پس کمر بربست و با شعارِ #قولوالاالهالااللهتفلحوا به مبارزه با بتپرستی و شرک پرداخت.
✅ در نخستین مرحلهی دعوت، که مخفیانه بود، پسرعمویش #علیعلیهالسلام و همسرش #خدیجهسلاماللهعلیها به #اسلام ایمان آوردند. سه سال بدین وضع گذشت و پیروان اندکی بدو گرویدند. آنگاه به #فرمانخدا دعوتِ خود را آشکار کرد. "تقواپیشگان" به او میگراییدند؛ ولی مشرکان و کافران بر او میشوریدند، دشنامش میدادند و او را به رنج و سختی میانداختند. پیامبر همهی این مصائب را در راهِ خدا و با #شکیبایی تحمل میکرد.
✅ در مدت ۱۰ سال، بر شمارِ #مسلمانان افزوده شد. سرانِ کفر از قبایل و طوایفِ گوناگون و کسانی مانندِ "ابوجهل"، "ابولهب" و "ابوسفیان"، که از مقابله با #رسولخدا(ص) درمانده شده بودند، تصمیم گرفتند آن حضرت را شبانه در خانهاش به قتل برسانند. از طریق #فرشتهیوحی خبر این توطئه به او رسید. چارهای اندیشید. از #علیعلیهالسلام خواست به جایش در بستر بخوابد؛ آنگاه خود دور از چشم کافران و جاسوسان از #مکه خارج شد. ابوبکر نیز در راه به او پیوست و آن دو نخست به #غارثور در کوه ثور رفتند تا از تعقیب کافران برهند.
✅ پس از سه روز که از امنیتِ راه مطمئن شدند به سوی #یثرب رفتند. پیامبر در این شهر مورد استقبال پرشور #مردمیثرب قرار گرفت. مسلمانان دیگر هم از مکه به یثرب مهاجرت کردند. #پیامبر در یثرب مستقر شد و نام شهر را به #مدینةالنبی تغییر و آنجا را مرکز دعوت خود قرار داد. این هجرت بزرگ، #اسلام را از حصار بستهی مکه خارج کرد و موجب رشد، شکوفایی و پیشرفت بیش از پیش این #دینالهی شد.
✅ #پیامبر در "مدینه" میان یکایک مهاجران و انصار (مردم مدینه) #عقدبرادری بست؛ و خودش هم #علیعلیهالسلام را به برادری انتخاب کرد. در سالهای بعد از هجرت، رسولخدا(ص) از مدینه نامههایی به سران و پادشاهان کشورهای بزرگ مانند #ایران، روم و یمن نوشت و آنها را به قبولِ اسلام دعوت کرد. در این سالها جنگهای بسیاری میان او و کفار و یهودیان و مشرکان روی داد که بدر، اُحُد، خیبر، خندق و حُنین از جملهی آنها بود. بیشتر این جنگها با پیروزی مسلمان پایان یافت.
🌸🌸🌸🌸
👇👇👇👇