eitaa logo
برداشت‌ها
561 دنبال‌کننده
57 عکس
21 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شعری برای آزادی از ویکتور هوگو ترجمه، نصرالله فلسفی (با تلخیص) "به چه حق پرندگان را در قفس می کنید؟ به چه حق این داستان‌سرایان را از بیشه‌ها و چشمه‌ها می‌ربایید ؟ به چه حق جان شیرین را از این موجودات زنده می دزدید؟ ...این مرغان بی آزار به کدام جرم باید با آشیانه و جفت خویش گرفتار زندان تو باشند؟ ...چه‌کسی می‌داند که سرنوشت آنان را با سرنوشت ما چه رابطه ای است ؟ ... وقتی که گنجشک و قناری و بلبل... را پشت میله‌های آهنین محبوس می‌کنید ٬ آیا نمی‌ترسید که نوک خونین آن‌ها، از پس سیم‌های قفس به جان شما رسد؟ از عدل خدا غافل نباید بود. هرجا که اسیری فریاد و فغان کند ٬خدای جهان نگران است کلید باغ را به مرغان زندانی باز دهید.بلبلان و چلچلگان را آزاد کنید.کفاره‌ بدی‌هایی‌که بر پرندگان روا دارید، بر گردن ارواح شما خواهد بود . میله های سیاه زندان از سیم‌های زرین قفس ریشه می گیرد و مرغدان شوم ما در باستیل‌های هراس انگیز است . هرچه از آزادی مرغان بگیریم ٬ تقدیر عادل،‌ از آزادی ما خواهد گرفت. اگر گرفتار ستمکارانیم ٬ از آن است که خود ستمگریم! ای فرزند آدم! با آن‌که اسیری در خانه داری به چه حق توقع آزادی داری؟ ...تو از ستمگر می‌نالی؟! این ناله مایه شگفت من است!" ۱۴۰۰/۵/۱۰ سید زین‌العابدین صفوی @zeinoddin43
جعبه سیاهِ دولت‌ها من در باره "سیاست" و "قدرت"، جز سطرهایی سفید(!) چیزی نخوانده‌ام. اما این اندازه می‌دانم که این تاریک‌خانه‌، بسیار "تو در تو" است. چهره یک قدرت سیاسی را نه از روبرو و نه از کنارش، بلکه از پشت سرش، و از فاصله‌ای مناسب می‌توان شناخت. در "ماه عسل" دولت‌ها سخنی جز شیرینی نیست و در مراسم خدا حافظی نیز که شبیه"دادگاه طلاق" شده است(!) جز تلخی نیست. برای داوری نهایی، باید زمان بگذرد و حجاب محبت‌ها کنار رود و غبار کینه‌ها فرو بنشیند. مُهر‌های محرمانه، از روی نامه‌ها و اسناد برداشته شوند و اخبار امنیتی به صورت گزاره‌های تاریخی درآیند، تا تاریخ بتواند "جعبه سیاه" یک دولت را رمزگشایی کند. آن هم به این شرط که تاریخ را نیز تنها همین قدرتمداران ننویسند! ۱۴۰۰/۵/۱۹ سید زین‌العابدین صفوی @zeinoddin43 اینستاگرام: seyed_zeinolabedin_safavi
هر اندازه که حسینی شدن، برای ما دشوار است، یزیدی شدن، بلکه "یزید شدن" آسان است. یزیدی که با امام حسین(ع) درآویخت یک ظالم و غاصب سیاسی بود. در جایگاه شایستگان نشسته بود و به زور از دیگران بیعت می‌گرفت. بیعتی برخلاف یک پیمان‌ ‌نامه رسمی. یزیدی ‌که امام حسین(ع) از او سر پیجید در همین‌حد بود و هنوز جنایت کربلا، قتل‌عام مدینه و آتش زدن کعبه را در پرونده خود نداشت. تا این درجه از "یزید شدن"، گناه کوچکی نیست و کافی است که امام حسین(ع) را تا مرز شهادت بشوراند. ما زورگویی سیاسی را دست‌کم‌ می‌گیریم درحالی که ظلم سیاسی پایه و اساس ظلم‌‌های جنایی است. ۱۴۰۰/۵/۲۱ سید زین‌العابدین صفوی @zeinoddin43 اینستاگرام: seyed_zeinolabedin_safavi (ع)
اتهام (ع) هیچ بی‌گناهی را بی‌بهانه نکشته‌اند. بویژه حسین بن علی(ع) را هیچ‌کس و هرگز نمی‌توانست "بی‌توجیه" و "بی‌اتهام"از میان بردارد. دستگاه یزید، در برابر امام حسین(ع)، رقیبی قوی‌تر و مقدس‌تر نیاز داشت. و چه چیزی بالاتر از دین جدش! گفتند حسین از حاکمیت اسلام "خارج" شده و در میان امت پیامبر تفرقه و فتنه بپا کرده‌ است. اما چگونه این اتهام، کارگر شد؟ معاویه در طول ۴۲ سال توانسته بود،"حکومت" و "وحدت" را به طور مطلق مقدس بکند و این دو وسیله را در جای هدف( حقیقت وعدالت) بنشاند، در چنین فضای فکری، "تشکیلات"و "جماعت" آن‌چنان معصوم می‌شود که حتی خود پیامبر(ص) نیز اگر در برابر آن قرار گیرد متهم می‌شود‌. چنین فرهنگی بود که امام حسین را در برابر منافقان و ظاهرگرایان تنها گذاشت. ۱۴۰۰/۵/۲۸ سید زین‌العابدین صفوی @zeinoddin43 اینستاگرام: seyed_zeinolabedin_safavi۵
دانشمندی که خامه‌اش جادو بود و انسان را به آسمانِ آرمان می‌بُرد، استاد محمد رضا حکیمی نگران بود که مبادا به جای جامعه "قرآنی"، از جامعه "قارونی" سر برآوریم. او می‌گفت تا مزه "عدالت" را به مردم نچشانده‌اید، مزه "شریعت"، در کامشان شیرین نخوهد بود. افسوس که آن‌چه که او می‌خواست ناشدنی شد! روحش شاد. ۱۴۰۰/۶/۱ سید زین‌العابدین صفوی @zeinoddin43 اینستاگرام: seyed_zeinolabedin_safavi
زیارت‌‌نامه یا سیاست‌نامه؟ در این دو هفته، برخی نویسندگان در شگفت شده‌ یا برآشفته‌اند که چرا برای امام خمینی(ره) زیارتنامه ساخته‌اند. برخی نیز در مقام دفاع برآمده و به زیارتنامه‌های انبوهی از امامزادگان و امام نزادگان دست یازیده‌اند که چرا اینان زیارتنامه داشته باشند ولی امام خمینی نداشته باشد؟! به گمانم، نه آن تعجب و اعتراض جایی دارد و نه این دفاع. ما آن‌چنان مساله فرهنگی خود را گم کرده‌ایم که حتی جای تاسف‌های خود را هم نمی‌شناسیم. تاسف واقعی آن‌جاست که می‌خواهیم عظمت یک شخص را از روی سنگ قبر و چند سطر زیارتنامه بشناسیم و به جای آن‌که از روی "زندگی"او داوری کنیم از روی مرگ‌ و مدفنش قضاوت بنشینیم و گنبد و بارگاه را نشانه پیروزی و عاقبت به خیری بدانیم و بی‌نشانی را نشانه شکست و بدبختی! آیا نمی‌دانیم که گنبد و مناره، رواق‌های پر از کاشی و نقاشی، و زیارت‌نامه‌های چند زبانه، نه حقی را باطل می‌کند و نه بالعکس؟ "حقانیت" را نه با کاخش می‌شناسند‌، نه با کوخش.زیرا حقیقت، خود نور است‌ و از هر بُرج و تبرّجی بی‌نیاز. امام خمینی(ره) نزدیک ۹۰ سال زندگی کرد. درس داد، کتاب‌نوشت، شاگرد پرورد، انقلاب کرد، حکومتی برانداخت، حکومتی ساخت و خود بیش از ده سال حکم راند، سخن‌گفت، بیانیه‌ نوشت، موضع‌‌گرفت و... آیا این نشانه‌ها کافی نیست که شخصیت ایشان را نشان دهد؟ آیا نیازی است که چنین شخصیتی را با یک زیارت‌نامه عربی و‌گنبدی مجلل معرفی کنند؟ سنگ‌های‌قبر‌ و گنبد و بارگاه، ساخته وارثان و هواخواهان است و بیش از آن‌که‌ نشانه‌ رفتگان باشد نشانه‌ ماندگان است. و تعجب و تاسف واقعی همین است که می‌خواهیم راهبران دینی و سیاسی را نه از روی سیاست‌‌نامه‌ها و وضعیت کشورشان، بلکه از روی زیارتنامه، گنبد و بارگاهشان بشناسیم و بشناسانیم!! ۱۴۰۰/۶/۱۳ سید زین‌العابدین صفوی @zeinoddin43 اینستاگرام: seyed_zeinolabedin_safavi
ابوذر خراسان دیروز یکی از صادق‌ترین نویسندگان ایران، چشم از جهان فروبست. استاد حاج حیدر رحیم‌پور. روحش شاد باد. من در دوران جوانی‌‌ام با قلم خراسانی‌او آشنا شدم. در روزنامه خراسان و کیهانِ آن روز- که شهید شاهچراغی سردبیرش بود، یاددشت می‌نوشت. جذاب‌ترین نوشتار او برای من، کتابچه‌ای بود از او در نقد بحارالانوار. به لطف رفاقتی که با جناب حسن‌آقا رحیم پور‌‌‌ داشتم به آن پدر طوفان‌دیده نیز نزدیک‌شده بودم و دوستان زیادی را با او دمخور کردم..کاشانه باصفایش در خیابان سناباد مشهد که از دهه ۳۰ پایگاه نویسندگان‌ مبارز بوده، در دهه ۶۰ نیز جایگاهی برای نشست‌های آزاد علمی ما بود و شب‌های پنجشنبه اساتید برجسته ای چون استاد واعظ‌زاده خراسانی و دکتر‌خواجویان، طلاب نواندیش را تفسیر و تاریخ می‌آموختند و حاج حیدر نیز دریای دانش خود را با فروتنی در اختیار لب‌های تشنه ما می‌نهاد. هر جمله آن گفتارها بسی مغتنم و گرامی‌ بودند.از قرآن و نهج‌البلاغه‌ تا رمان و روایت، از مکتب‌های ادبی و سیاسی تا خاطرات عجیب، از انجمن حجتیه، از کانون نشر حقایق، از مجمع احیاء تا جبهه ملی و‌نهضت آزادی، از رفیق‌های چپ و راستش، از استاد محمد تقی شریعتی، و دوست صمیمی‌اش دکتر شربعتی، از طاهر احمدزاده، تا مطهری، از هاشمی نژاد و آقایان خامنه‌ای و واعظ طبسی. از فیلسوفانی چون سید جلال آشتیاتی تا بزرگان‌معارف(مکتب تفکیک) از حکیمی‌ها، سیدان‌ها، مرواریدها و.استاد معروفشان شیخ مجتبی و از انبوه کتاب‌ها و منابع مکتوب معجونی پرمایه و شهدی گوارا در کام ما می‌ریخت. ادبیات ژرف و انتقاد‌های طنز امیز و گاهی زهرآلودش(!)، مرحوم دکتر شریعتی را مجسم می‌کرد. پس از سال ۶۷ که به جبر روزگار، بنده پس پنج سال از مشهد به قم‌ مهاجرت کردم آن حلقه زرین از هم گسیخت و اختلافات فکری‌ پس از سال۶۸ و ۸۸ آن جمع را به هفتاد دو ملت تقسیم کرد. آن مرحوم دروس حوزوی را تا بالاترین سطوحش خوانده بود ولی تن به لباس روحانیت نداد. شبی از آن‌شب‌ها علت را از خودش پرسیدم و او با پاسخی کوتاه برای همیشه قانعم کرد: گفت: "نپوشیدن لباس ویژه، دلیل نمی‌خواهد بلکه پوشیدنش دلیل می‌خواهد(!) هیچ‌یک از پیغمبران و امامان لباس ویژه نپوشیدند و همه، هم‌لباس مردم زمانه بودند به گونه ای که غریبه‌ها آن بزرگواران را از مردم معمولی بازنمی‌شناختند" از دوره مصدق، بسیار می‌گفت و خود از فعالان بی‌باک نهصت ملی بوده و در این راه فداکاری‌ها کرده بود ولی به گمانم شخصیت امام خمینی‌(ره) بود که میان او و روشنفکران فاصله انداخت. بویژه در جنگ تحمیلی، که او عاشقانه از گفتمان امام(ه) حمایت می‌کرد و از اول تا آخرین روزهای جنگ، چهار فرزندش را همزمان و مستمر به نوک حمله‌های جبهه می‌فرستاد و از زخم دلبندانش ابرو خم نمی‌کرد بویژه آن‌گاه که حمیدش.در عملیات کربلای ۴ در نزدیکی نهرخین شهید شد وپیکرش به دست دشمن افتاد. در ذهن من حاج حیدر آقا از صادق ترین عدالت‌خواهان ایران بود و با مدعیان سیاسی عدالت و انقلابیگری تفاوت‌های بنیادی داشت. آزاد زیست و آزاد اندیشید و غنای روحی خود را با هیچ نام و نانی عوض نکرد. از دین و دولت‌ نان نخورد و از متحجران، مفتخواران و نفتخواران فاَصله گرفت در زمان طلبگی خود شهریه نمی‌گرفت و از فرزند حوزوی‌اش نیز تا حدی حمایت کرد‌ که نیازمند وجوهات شرعی نباشد.و بر این باور بود که اگر دست طلبه به سوی دیگران "دراز" باشد زبانش "کوتاه" خواهد بود. سابقه دوستی‌اش را با مقامات بالای کشور، فدای مادیات و ریاست نکرد و برای خود کیسه‌ای ندوخت و بل کیسه و سفره‌اش را کوچک‌تر نیز کرد. برای آن‌که زبانش آزاد باشد دست‌ و پای خود را به هیچ سازمانی نبست و اشتغال آزاد (کشاورزی) را به هر مقام اداری و سیاسی ترجیح‌ داد. در عین بی نیازی، ابوذ وار زیست و توانست با زبانی تیز تر ازتیغ از آن‌چه حق می دانست دفاع کند. و به هرآنچه باطل می شمرد بتازد.دفاع جانانه‌اش از کلیت نظام جمهوری اسلامی نیز هرچه بود از روی ایمان بود و بی‌چشمداشت.نه مانند برخی از "این دغل دوستان که می بینی مگسانند دور شیرینی" روحش شاد.و یادش گرامی باد ۱۴۰۰/۶/۲۰ سید زین‌العابدین‌صفوی @zeinoddin43 اینستاگرام: seyed_zeinolabedin_safavi
ما، افغانستان و همه جا اگر برادران افغان هم با یکدیگر آشتی کنند ما ایرانی‌ها با خودمان آشتی نخواهیم کرد و حتماً کوره دیگری دست وپا خواهیم کرد تا در آن بدمیم. در کشور ما دوقطبی سیاسی آن‌چنان به "کینه سیاسی" تبدیل شده است که، بر سر همه چیز اختلاف است و بر سر هیچ چیز، حتی "بقای ایران" اتحاد نیست. هر طرف دوست دارد رقیب را نیست و نابود کند حتی به بهای نابودی کشور. دو قطبی کین‌توزانه رخدادهای خارجی را نیز در فضای ایران، دورنگ ظاهر می‌کند. انتخابات امریکا که یادتان نرفته است؟ در ایران بیشتر از خود امریکا دوقطبی ایجاد شده بود.در جنگ آذربایجان و ارمنستان، در باره احیای جاده ابریشم وگسترش همکاری‌های ایران باچین و روسیه، یا حمایت ایران از حزب‌الله و حشد‌الشعبی، بشار اسد، در داخل ایران دعوای "حیدری-نعمتی" راه می‌افتد‌. حتی در باره نوع واکسن، جناح‌بندی شکل می‌گیرد. نمونه تازه‌ اش رویداد‌های تازه افغانستان است. اگر نظام سیاسی ایران هواخواه پنجشیر می‌شد، دسته بندی کنونی در ایران ضربدری شده بود و بسی از هواداران کنونی پنجشیر شعار ساخته‌ بوند که "نه پنجشیر نه افغان جانم فدای ایران"(!) و برعکس صدا وسیما، نماز‌های‌جمعه، تریبون‌ها و تابلو‌های رسمی پُر‌ شده بود از آیات مقاومت و روایت‌های ظلم ستیزانه و "هیهات مناالذله" و عکس‌های مشترک احمدشاه مسعود با شهید سلیمانی. این دو تیرگی داخلی، فراگیرتر نیز می‌شود و در همه جای کشور و رده‌های گونه گون خود را نشان می‌دهد. از سطح وکیل‌های مجلس و وزیرهای دولت گرفته تا سطح مدیران مدارس و مُبصرهای کلاس‌ها، همه را تقسیم بر دو شده‌اند.و اکنون با یکدست شدن قدرت، این دو تیرگی به تقابل ملت- دولت تبدیل شده‌‌ است. انتخابات نشان داد که یک قطب در خانه نشستند و از اصلاح طلبان نیز عبور کرده و آنان را "استمرار طلب" می‌خوانند و بگو مگوهای آنها را جنگ زرگری می‌دانند. ظاهراً برای این نقطه توقف و استراحت و یا ماه‌های حرام(!)دیده نمی‌شود. گویی کشور همیشه در حال تبلیغات و تخریبات انتخاباتی است. این فلاکت فرهنگی، یکباره سامان‌ نمی‌یابد، در طول زمان آمده و در زمانی طولانی خواهد رفت. البته اگر بزرگتر‌ها بخواهند. ۱۴۰۰/۶/۲۳ سید زین‌العابدین صفوی @zeinoddin43 اینستاگرام: seyed_zeinolabedin_safavi
"مرا کشت خاموشی لاله‌ها" ، را چه کسانی تحمل کردند؟ تیرها و ترکش‌ها،چگونه بعضی‌ها را بیشتر نشانه گرفت؟ چرا کسانی آن چنان‌ زیر بار رفتند که شانه‌هایشان نیز پنهان ماند و نشانه و درجه‌ای بر آنها درج نشد؟! و چرا بسیاری از نشانه‌داران شانه خالی‌کردند؟ هزاران دلیر گمنام، هشت‌سال فداکاری کردند ولی نه دلاوری خود را به رخ کشیدند و نه خود از گمنامی خود خبر دارند! نه بنیاد ایثارگران را می‌شناسند و نه بنیاد آنها را‌می‌شناسد..جهاد گرانی نامشان را مجاهد و رزمنده نگذاشته‌اند. شیرانی پیر از ارتش که در گوشه‌های عزلت، بغض غرور فرو می‌برند و خاطراتشان را بر سنگ صبور می نویسند. آیا اهداف آنان همین بود که رسیده‌ایم؟ آیا آنان تصور می‌کردند که چنین روزگاری را رقم می‌زنند؟ نمی‌دانم. هرچه هست سکوتشان مرا کشته است. هیچ سخنی و ادعایی ندارند.اما مدعیانی چند، گویا وکیل تسخیری آنانند. نام آنان را یدک می‌کشند، افتخارات آنان را مصادره‌ می‌کنند‌ به بهانه آنان "یادواره" سیاسی می‌گذارند از طرف آنان طومار می‌نویسند.امضا می‌کنند."مرگ بر" و "درود بر" می‌گویند. به‌جای آنها رویا می‌بینند! خاطره می‌لافند و تاریخ می‌بافند و... اگر تاریخ‌ گذشته‌ ما را نیز چنین‌ساخته‌باشند وای برما... ۱۴۰۰/۷/۳ سید زین‌العابدین صفوی @zeinoddin43 اینستاگرام: seyed_zeinolabedin_safavi
ما با‌ "گذشته" و "آینده"، "حال" می‌کنیم!! معرکه‌گیرهای تَردست، در فضایی‌باز سفره‌ای باز می‌کردند و مردم را گِرد خود می‌آوردند و ماری از جعبه برون می‌کردند و با صدایی گرم، بازار خود را گرم‌‌تر می‌کردند و شعاع میدان را بزرگ‌ می‌گرفتند تا کسی به رمز و رازشان پی‌نبَرَد واگر در آن میان کسی تیزبینی می‌کرد، او را با این بهانه که جلوی نگاه تماشاگران را گرفته‌‌ است عقب می‌راندند و یا تماشاگران را وا‌می‌داشتند تا کلاه او را از سرش بردارند و به پشت جماعت پرتاب کنند و او را برای جستجوی کلاه، به پس معرکه بفرستند! بسیاری از معرکه‌گیران سیاسی نیز چنین‌اند."حواس‌‌پَرتی" مردم، برای آنها، سرمایه ای گرانبها است.اینان نیز از آدم‌های "حواس‌جمع" متنفرند.توده را بر ضد خردمندان می‌شورانند. پاسخگو نیستند.و رفتارشان ناشفاف است و...یکی از ترفندهایشان این است که مردم را ازمسائل زمان و جامعه خودشان غافل کنند. ذهن مردم را یا به اعماق تاریخ می‌برند یا به آینده‌ا‌ی نا‌پیدا هرچه دورتر، بهتر! "گذشته‌" را زیبا نقاشی می‌کنند و "آینده‌" را زیباتر. اما از "حال"مردم هیچ‌ نمی‌پرسند! جامعه‌ای که "حال"اش خوب و قابل دفاع نباشد، ناچار است از تاریخش دفاع کند و به گذشته‌هایش دلخوش باشد. ملتی که از معاصرانش بی‌خبر بماند باید با "گذشته" و "آینده"اش، "حال" کند! ناچار است در پسِ‌‌معرکه تاریخ دنبال کلاهش بچرخد و اسطوره‌ها را بهتر از مسئله‌های معاصرش بلد باشد و حواسش هرجا باشد جز "امروز" و"اینجا" این معرکه‌گیران سیاسی برای مردم اخبار خارجی و روایات تاریخی را آن‌چنان برجسته می‌کنند و افکار عمومی را آن‌قدر به افق‌های دور‌دست‌ها پرتاب‌ می‌کنند تا‌ مردم نتوانند "درون را بنگرند و حال را" طُرفه آن‌که این تردستان، خود با "امروز" حال می‌کنند. آنها نه با ریزه‌کاری‌های آغاز و پایان‌جهان کاری دارند نه با سرزمین‌های دور. نه با تاریخ‌، و نه با جغرافی! بلکه تنها، کتاب حساب و حساب و کتاب را می‌شناسند و همیشه شمرده شمرده فکر‌ می‌کنند! ۱۴۰۰/۷/۱۳ سید زین‌العابدین صفوی @zeinoddin43 اینستاگرام: seyed_zeinolabedin_safavi
بنی‌صدر و ۱۴ اسفند( باز نشر) چهارده اسفند ۵۹ به مناسبت سالروز فوت دکتر محمد مصدق مراسم بزرگی در دانشگاه تهران برگزار بود و طبق اعلام صدا و سیما قرار بود رئیس جمهور (بنی صدر ) در آن مراسم سخنرانی کند. از ساعت ۳ بعد از ظهر زمین چمن دانشگاه (مصلای جمعه)مملو از هواداران بنی‌صدر بود. نوارسخنرانی مرحوم ایت الله طالقانی نیز ( که در سال ۵۸ بر سر مزار مصدق در احمد آباد ایراد شده بود) به عنوان پیش درآمد، از بلندگوی مراسم پخش می‌شد و در فضای خیابان انقلاب و داخل دانشگاه می‌یچید . جمع کوچکی نیزدر کنار «سردر » دانشگاه تجمع کرده و کاغذ نوشته‌هایی را بر ضد بنی‌صدر در دست داشتند.‌همچمین تصویری بزرگ از مصدق را درحالی نشان می.دادند که خم شده و دست همسر شاه(ثریا) را می‌بوسد. دقایقی بعد، این جمع کوچک از خیابان انقلاب به آرامی وارد داشگاه شدند و از کنار انبوه جمعیت رد می‌شدند و شعار می‌دادند:«سپهسالار پینوشه! ایران شیلی نمیشه» آن دسته ازهواداران بنی صدر هم که در حاشیه شرقی مراسم بودند در مواجهه با این جمع کوچک، شعار می دادند «کیش کیشن چماقدار!» وقتی طرفداران بنی صدر در استقبال از بنی‌صدر کف زدند این جمع کوچک شعار دادند که : «سوسولا کف نزنین النگوهاتون میشکنه» هنگامی که مجری با آب وتاب از بنی‌صدر دعوت به سخنرانی کرد مخالفان هو کشیدند . بنی‌صدر درجایگاه سخنرانی (ساختمان دانشکده حقوق) قرار گرفت و این جمعیت به نزدیکی ساختمان دانشکده ادبیات و سمت چپ بنی صدر رسیده بودند و همچنان برضد او شعار می دادند. تا اینکه بنی صدر گفت: «من رهبرم مصدق است» در این حال یکی از مخالفان، با پرتاب طناب قلّاب توانست سیم بلندگوی دانشکده ادبیات را قطع کند. درگیری شروع شد و بنی صدر گفت اینها را بگیرید. ولی پیش از اینکه گارد بنی صدر اینها را دستگیر کند، هواداران بنی صدر به این گروه اندک حمله کردند، از ضلع غربی دانشگاه گروه زیادی که احتمالاً از نیروهای میلیشیا (چریک های نیمه وقت سازمان مجاهدین خلق) بودند، به سمت کانون درگیری حرکت کرده و به این گروه اندک یورش بردند. البته بنی صدر که احساس کرد دانشگاه به‌خون کشیده می‌شود، گفت: اینها را نزنید و به مأموران تحویل دهید. ولی گوش کسی بدهکار نبود. این افراد زیر مشت و لگد و پنجه بوکس کوفته می‌شدند و پیکر نیمه جانشان از ازتفاع ۳ متری به داخل جمعیت مستمعان پرتاب می‌شد و آنجا هم مشت و لگدهای تکمیلی نثارشان می.شد! و در آخرین مرحله تحویل مأموران می شدند. بعد از سرکوب مخالفان،جو سنگینی برضد جوانانی که ریش داشتند ایجاد شد و هرکس اندک ته‌ریشی داشت آماج مشت و لگد می‌شد و با سرو صورت خونین از درون جمعیت به بیرون پرتاب می‌شد. یکی از کسانی که در این وسط کتک خورد و مورد اهانت قرار گرفت آقای رشیدیان نماینده وقت آبادان بود.‌ پسر آقای موسوی اردبیلی را هم‌گرفتند و اوج در گیری در پایان مراسم بود درگیری به اوج خود رسید.مخالفان بنی‌صدر خبردار شده بودند و از جای جای تهران خود را به جلو دانشگاه رسانده بودند. به‌هنگام خروج جمعیت، آسمان دانشگاه تهران شاهد مبادله هوایی سنگ‌ها و آجرپاره‌هایی بود که کمتر به هدر می‌رفتند و اکثرا بر سرو کول طرفین اصابت می‌کرد. این حادثه برای من، که در آن روزگار ۱۶ سال بیشتر نداشتم و تا آن روز از این گونه درگیری ها ندیده بودم بسیار ناراحت کننده بود و از اینکه در وسط جنگ با‌عراق، میان نیروهای داخلی چنین اختلاف خونینی افتاده است شب تا صبح نخوابیدم اِنگار که من مسئول ایجاد وحدت در میان نیروهای کشور بودم! سید زین‌العابدین صفوی @zeinoddin43 اینستاگرام: seyed_zeinolabedin_safavi
امام‌زاده‌های بی‌سند برخی از مدیران سازمان اوقاف گفته‌اند که "برای امام زاده‌ها خیلی دنبال سند نباشید" و دلیلشان این است که"شهرت امام زاده‌ها ضعف سندشان را جبران می‌کند" چنین‌سخنی را فقها در باره روایات ضعیف السند گفته‌اند که شهرت روایت ضعف سندش را جبران می‌کند‌ آن هم شهرتی ویژه که باید در میان قدما واهل فن باشد که از منطق خاص خود برخوردار است نه "شهرت‌" متاخر، مقطعی، عمومی و محلی! ولی گویا در احیای‌امامزاده‌ها، همین شهرت‌‌های متاخر و "شیاع مردمی" کار خود را کرده و ضعف سند و حتی بی سندی را جبران‌ کرده است و شمار امامزاده‌های رسمی کشور را پس از انقلاب به بیش از ده برابر رسانده است. به طوری که خود دیده‌ام برای سادات و غیر ساداتی بقعه ساخته‌اند که تا سال‌های اخیر زنده بوده‌اند به‌آن‌نشان‌که فرزند یکی از آنها در همان‌محل هتل ساخته و نیز فرزند امام‌زاده‌ای دیگر را که نامزد انتخابات شد و به مجلس راه یافت. در کشوری که صلاحیت افراد زنده از هفت‌خوان نظارتی می‌گذرد و لزوماً باید "احراز" شود، اما صلاحیت"امامزاده" را تنها به‌شهرت تعیین می‌کنند! برخی نو‌اندیشان این تکثیر‌های بی‌معیار و بی‌رویه را موجب تضعیف عقاید مردم می‌دانند و سخت نگرانند که مبادا نسل نو گمان کنند که امامزاده‌های قدیمی نیز این‌گونه بی حساب تعیین شده‌اند! (مرحوم آیت‌الله طالقانی از کسانی بود که در اعتراض به بقعه سازی، بنای مقبره پدرش را تخریب کرد) برداشت من اما این نیست. به گمان من این افزایش بقعه‌‌ها و بارگاه‌ها، نه تنها هیچ ایمانی را سست نمی‌کند، بلکه ذهن‌ها را با بخشی از واقعیات" امامزاده‌ها" آشنا می‌کند و نشان‌ می‌دهد که بسیاری از امامزاده‌های کهن نیز با همین ساز وکارها تعیّن یافته‌اند. برادران اوقاف، بی‌وقفه به احیای امامزاده‌ها بپردازند، به تمیزی و صفا و آبادی آنها همت کنند اما این نکته را نیز به مردم بگویند که اعتقاد به "امامزاده‌" باید در کدام رتبه از جدول دینداری قرار گیرد؟ برادران اوقاف تا می‌توانند بارگاه آنها را نمایان کنند اما صادقانه و شفاف جایگاه و رتبه معنوی آنان را نیز نمایان‌تر‌ کنند تا روشن شود فاصله آن‌ها از افراد عادی، آیا به اندازه ارتفاع گنبدشان هست؟ بدعت‌، فریب و خرافه‌‌، نه در "بارگاه‌سازی"ها، بلکه‌ در "جایگاه سازی"ها رخ می‌دهد. ۱۴۰۰/۷/۲۵ سید زین‌العابدین صفوی @zeinoddin43 اینستاگرام: seyed_zeinolabedin_safavi
آیا خودسوزی، حق است؟ اصلاً گیریم نه فرزند شهید بود و نه‌مسلمان.گیریم یک "شهروند" یهودی از روی فقر، بدن خود را به آتش کشیده است. می‌گویند روحش کجا رفت؟ اصلاً مگر برای چنین افرادی روحی هم‌ مانده است که اکنون نگرانش باشیم؟ کسی‌که به"خودسوزی" اقدام‌کند، هر دوزخی را بر این زندگی ترجیح داده است. پاسداران و روحانیان برای او نماز خواندند و یک‌صدا گفتند "انا لانعلم منه الا خیراً" یعنی خودسوزی او قابل سرزنش نیست. بلکه باید کسی ملامت‌ شود که او را به این‌‌نقطه رسانده‌ است. (مقصر هم که پیدا شد! بنیاد شهید یاسوج!!) خودسوزی یک نفر به کنار! با ۳۰ میلیون‌ نفری که زیرخط فقر مچاله‌اند چه می‌توان کرد؟ به خدا قسم، بحثِ با این دولت و آن دولت نیست، سیاستگذاری‌ها، کشور را به جایی رسانده‌ که مرجع تقلید ۱۰۰ ساله از فقر مردم و از قهر با دنیا می‌نالد. وای برما! ۱۴۰۰/۸/۱ سید زین‌العابدین صفوی @zeinoddin43 اینستاگرام: seyed_zeinolabedin_safavi  
باز ای تا شریعت آسان بیاوری تو آمدی، صفا به بیابان بیاوری بر دشت تشنه، چشمه حیوان بیاوری دست بشر گرفتی و رفتی به آسمان تا وقت آمدن همه انسان بیاوری با خوف و با گرسنگی‌، ایمان نخواستی برخاستی که ایمنی و نان بیاوری* اول برای آن تن عریان قبا دهی زان پس به جانش آیه قرآن بیاوری برخیز تا به امت خود همتی دهی "وحدت" برای جامعه مهمان بیاوری این پیروان کهنه، پراکنده، دشمن‌اند آیا شود که تازه مسلمان بیاوری؟! چون‌خوی نرم‌ و راه تو را "سخت" کرده‌اند باز آی تا شریعت آسان بیاوری ۱۴۰۰/۸/۱ سید زین‌العابدین صفوی @zeinoddin43 اینستاگرام: seyed_zeinolabedin_safavi * فلیعبدوا رب هذاالبیت الذی اطعمهم من‌جوع و آمنهم من خوف (قریش، ۳/۴)
در غربت تو ای معلم شهید آن‌گاه که کلاس را به اهلش واگذاشتی و خیلی چیز‌ها را به نا اهلش! و شتر ریاست را از درِ خانه‌‌ات رماندی و خانمان رها‌کردی, یا در عملیات رمضان، فرزند یک‌ماهه‌ات را تنها گذاشتی، یا در "فتح المبین" زخم‌هایت را از همه پنهان‌کردی و در آن‌ سال‌ها که با همه مردان خانواده‌ات، جز خط مقدم خطی نشناختی، و در غروب۱۱ آبان ۶۱ در عملیات محرم، گلوله‌ رسام، از پیشانی‌ات پیشی‌گرفت، نه تو، و نه من، " امروز" را چنین نمی‌دیدیم. راستی اگر امروز وصیت‌ می‌کردی، چه می‌نوشتی برادر؟ هرچه باشد آن غروب سرخ در زندگی من هرگزغروب نخواهد کرد، غربت تو و یاران مظلومت را بر صفحه شفق خواهم‌نوشت. غربت آن نیست که نامی از شما نباشد. غربت آن نیست که مزارتان را ببندیم و عکستان را پاره کنیم! غربت آن است که نام‌ وعکستان را هرچه بیشتر بر سر دیگران بکوبیم و از زبان شما به هر‌کسی هرچه خواستیم بگوییم! اگر پیکر شهید در دست دشمن بیفتد عزیز‌تر از‌ آن است که زبانش در دست دیگران بیفتد! ۱۴۰۰/۸/۱۱ سید زین‌العابدین صفوی @zeinoddin43 اینستاگرام: seyed_zeinolabedin_safavi سید زین‌العابدین صفوی
استکبار نهانی! اگر منتقد را بدتر از دشمن‌ بدانم اگر انتقاد را بدترین انتقام حساب‌کنم اگر شفافیت را تنها برای دیگران بخواهم اگر تنها بر ضعیفان نظارت کنم اگر مجرمان را گزینشی مجازات کنم اگر دروغ بگویم و پوزش نخواهم اگر تنها از قوی‌تر‌ها پوزش بخواهم! اگر ستم کنم و جبران نکنم اگر تنها از بعضی‌ها را جبران کنم! اگر وعده دهم و بر‌عکس عمل کنم اگر خوبی‌های دیگران را به نام خود ثبت کنم اگر بدی‌های خود را به گردن دیگران بیفکنم اگر بیت‌المال را به "مال البیت" تبدیل کنم اگر در خانواده خود از هیچ‌کس نظر نخواهم اگر با فرزندان‌خود لج‌بازی‌کنم اگر به هیچ‌یک از آنان پاسخ ندهم اگر به هیچ‌کس اجازه پرسش ندهم اگر آبروی دیگران را همیشه روی آب بریزیم و.... یعنی در ذهن خود از همه بزرگترم! و دیگران همه از من کوچک‌تر. همه باید فدای من باشند و من فدای هیچ‌کس نباشم..معنای دقیق استکبار همین است.اما چون در حصار خانه خود پنهانم استکبار من "نهانی" است نه "جهانی"! "گُربه مسکین اگر پَر داشتی نسل‌گنجشک از جهان برداشتی" ۱۴۰۰/۸/۱۴ سید زین‌العابدین صفوی @zeinoddin43 اینستاگرام: seyed_zeinolabedin_safavi
"اگر مردم خدا را در نظر می‌گرفتند، مبتلا به مشکلات معیشتی و کم آبی نمی‌شدند". این سخن تنها از حنجره امام‌جمعه‌ای موقت یا دائمی بیرون نیامده است بلکه ترجمه‌ای از آیه قرآن است:" هرکس از یاد من روی‌گرداند، برای او، زندگی تنگ خواهد بود"(طه/۲۴) اما سخن‌من در این است که این "رو‌یگردانی" کدام است؟ چند سال‌ پیش در همین کانال با عنوان نوشتم که خشک سالی زاییده گناهانی چون ظلم و جور است. در روایات نیز "جور فی القضاء" را عامل خشکسالی معرفی کرده است. ولی آقایان در تریبون‌های رسمی تنها به گناهان فردی می پردازند! البته برای کشف علت بی‌آبی و فقر، نیازی به "روایت" نیست. اندکی "درایت" کافی ‌است تا بدانیم سیاستگزاری‌های‌غلط(هرچند با نیت‌‌ پاک) چگونه می‌تواند بزرگترین جور‌ها و ستم‌ها را رقم بزند.جهل‌های مرکب، دروغ های‌صادقانه! و ظلم‌های‌عادلانه! می‌تواند حرث و نسل را نابود کند.چشمه‌ها را بخشکانَد و چشم‌ها را بخیسانَد.سفره‌‌ مردم را کوچک‌تر و عقده‌‌‌ها را بزرگ‌تر کند.نخبه‌ها را فراری دهد و پَخمه‌ها را جذب کند. منابع را تباه و پول ملی را سیاه کند. ظلم و جور، هیولایی صد شاخ‌‌ نیست. بلکه گاه به نام زیبای عدالت سر‌بر می‌آورد و گاهی به نام دیانت خود را به عرش و کرسی می‌چسباند.اما با هر نامی که بیاید آثار شوم خود را برجای می‌گذارد. ۱۴۰۰/۸/۲۴ سید زین‌العابدین صفوی @zeinoddin43 اینستاگرام: seyed_zeinolabedin_safavi
"قحط" الرجال یا "طرد‌" الرجال؟! وزارت اموزش و پرورش سرشار از مدیران توانمند و فرهیخته‌است. با این حال دومین وزیر پیشنهادی نیز از مجلس رای اعتماد نگرفت. آیا واقعاً در میان نیروهای مورد قبول نظام حتی یک نفر پیدا نمی‌شود که شرایط حداقلی مجلس انقلابی را داشته باشد؟ یا این‌که آقایان معرفی کننده، مدیران این وزارتخانه آشنایی کافی ندارد و یا به آنها اطمینان لازم ندارد؟ کشوری که ۴۲ سال، همواره از "انسان سازی" دم زده است‌، اکنون در درون فرهنگی ترین وزارتخانه‌اش یک تن پیدا نمی‌کند که حائز شاخصه‌های لازم باشد. قحط الرجال است یا جهل بالرجال؟ طرد الرجال است یا ردالرجال؟ هر کدام باشد یعنی فاجعه والسلام! ۱۴۰۰/۸/۲۵ سید زین‌العابدین صفوی @zeinoddin43 اینستاگرام: seyed_zeinolabedin_safavi
مهاجرت یا پرتاب؟! پژوهش‌ها نشان می‌دهد که کوچ نخبه‌ها یک پدیده "چندعلتی"(multifactorial) است. نخبه ، این‌اندازه هوش و حواس دارد که فاصله زادگاه خود و کشور مقصد را ببیند و سود و زیانش را در آن‌ها اندازه گیری کند. نخبه این اندازه احساس نیز دارد که از تبعیض‌ها برنجند و از معیارهای نَسَبی و سَببی به تنگ بیاید. نخبه این‌اندازه حسابگر است که بتواند سوگیری و شتاب کشورش را محاسبه و جایگاه خود را نقطه‌گذاری کند. نخبه این‌اندازه غرور هم دارد که اگر بی‌انتخاب بماند و از دایره تصمیم گیری، به بیرون پرت‌ شود، مهاجرت کند و پشت سرش را نیز نگاه نکند. نخبه اگرچه حب‌الوطن داردولی ، نیز دارد. اگر جاذبه مرکزی ضعیف شود نخبه را به بیرون پرتاب می‌کند. "سعدیا‌، حب‌وطن‌گرچه حدیثی‌است صحیح نتوان مرد به سختی که در اینجا زادم" این پرتاب‌گران، آیا به اندازه نخبه‌های مهاجر حب‌ وطن دارند؟ نمی‌دانم، ۱۴۰۰/۸/۲۹ سید زین‌العابدین صفوی @zeinoddin43 اینستاگرام: seyed_zeinolabedin_safavi
بسیجیان بی‌هفته! سلام بر لباس‌های نا‌همرنگ و جان‌های یک‌رنگ. سلام بر مخلصان صددرصد و جانبازان بی‌درصد! سلام بر دلبَران بی‌نشان و دلیران بی‌داستان! سلام بر تن‌های صد‌پاره"، و شهیدان بی‌یادواره! سلام بر مدافعان از یاد رفته، آرمان‌های برباد رفته و بسیجیانِ بی‌هفته!  إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى جوانمردانی که ایمانشان مهم‌تر از سازمانشان بود.مردان و زنانی که بیگانه بودند با نمایش‌های حزبی و . بیگانه با دروغ‌های صادقانه(!) و تهمت‌های مخلصانه(!) ‌بیگانه با توهین‌های‌عامدانه و تکذیب‌های کاذبانه، بیگانه با مدرک‌های‌جعلی و نردبان‌های فامیلی. بیگانه با گزافه‌‌ها وخرافه‌ها و ! بیگانه با مجاهدان بی‌جهاد و یادواره‌های بی‌شهید! دوستان من‌اند و داستان شما خونشان هم، شراب و نان شما جسم خونینشان به دوشم‌ بود نامشان گشته نردبان شما داغشان، داغ در نهان‌ من است عکسشان سهم سازمان شما ۱۴۰۰/۹/۲ سید زین‌العابدین صفوی @zeinoddin43 اینستاگرام: seyed_zeinolabedin_safavi
دانشجو و حقیقت انسان‌ در جستجوی حقیقت‌است اما دانشجو روش کشف حقیقت را نیز می‌آموزد و بر آموخته‌های خود شاهدی معقول می‌جوید. دانش، ارزش خود را از حقیقت می‌گیرد از این‌رو همه دانستنی‌های ما "دانش" نیستند و بهره‌ای از حقیقت ندارند. بسیاری از آن‌ها "دانش‌نما" و "شبه‌علم" اند. ادعا‌های نظری، که شاهدی فرا‌تر از آداب و احساسات ندارند. اگر‌چه دروغ نیستند ولی درست هم نیستند! اگر‌چه رنگ و لعاب علمی به خود می‌گیرند ولی هیچ‌گاه تن به آزمون نمی‌دهند. جامعه‌ای که گرفتار چنین استحسان‌هایی باشد و حساس‌ترین تصمیم‌هایش را بر پایه آن‌ها بگیرد، هرگز روی پیشرفت نخواهد دید. ارزش دانشجوی راستین، به این است که ذهن خود و جامعه را از این "ترجیحات" بی‌دلیل، پاکسازی می‌کند. روز دانشجو بر همه حقیقت‌جویان گرامی باد. ۱۶ آذر ۱۴۰۰ سید زین‌العابدین صفوی @zeinoddin43 اینستاگرام: seyed_zeinolabedin_safavi
زینب(س) یعنی: "سخن حق در برابر حاکمی ستمگر" @zeinoddin43
غزل یا عمل؟ کتابچه‌های فال‌گیر‌ی را آن‌چنان‌ نوشته‌اند که هر جمله‌اش با سرنوشت هرکسی جور درآید و هر فالی با هر حالی سازگار باشد! دیوان خواجه بزرگ، گرچه کتاب فال نیست ولی به گونه‌‌ای‌است که هر چه بدحال باشیم در هر غزلش واژه‌ای می‌یابیم که به هیکلمان بخورد! و خیالمان را اندکی خوش کند! آری این دیوان برای فال نیست بلکه فال برای خواندن آن است. زیرا "غزل" انبساط خاطر می‌آورد و دل آدمی را شاد و امیدوار می‌کند هرچند که سراسر دروغ‌باشد! اما به قول همین حافظ:"کی شعر تر‌انگیزد، خاطر که حزین باشد؟" و به گفته سعدی بزرگ: "تدبیر صواب از دل خوش باید جست سرمایهٔ عافیت کفافست نخست" اگر کفاف نباشد، عفاف هم نخواهد بود و از از سفره‌های منقبض، انبساطی بر نخیزد. سفره ای که در کنارش جوانانی بیکار و‌ پیرانی گرفتار حلقه زده باشند جز آه نومیدی، دودی بر نخواهد خواست. حال غزل نمانده از سفره‌ها بپرسید از فال‌گیری افتم در دام حال‌گیری! امیدواریم نور "امید" به دل‌‌های‌ نا‌ امید باز تابد. البته نه با "غزل" که با "عمل"! ۱۴۰۰/۹/۳۰ سید زین‌العابدین صفوی @zeinoddin43 اینستاگرام: seyed_zeinolabedin_safavi
پوزش از سلطان دوستانی دلسوز، یاد‌آور شدند که آن شعر پیرزن و سلطان سنجر (که هفته پیش در‌کانال گذاشتم) نشانه تایید یک خبر ساختگی است و جای پوزش دارد. از ایشان سپاسگزارم و باید بگویم که من نه خبری‌ داده‌ام و نه در باره‌ای داوری کرده‌ام. اگرچه آن خبر کذایی را در پایگاه‌های مَجازیِ مًجاز خوانده‌بودم ولی این‌گونه خبرها را به راحتی داوری‌نمی‌کنم و درج یک شعر مشهور و تاریخی را به‌معنای داوری نمی‌دانم. با این‌حال، اگر از‌ آن شعر بوی داوری برآید، تاکید می‌کنم که چنین قصدی نبوده‌ و نیست. اما در آن شعر نظامی گنجوی، بیچاره سلطان سنجر است که به ستمکاری متهم شده است و باید از او پوزش‌خواست. از‌ این رو من آن شعر را از صفحه کانال برمی‌دارم و از جناب آقای سلجوقی(سنجر) نیز عذرخواهی می‌کنم. اصلاً از کجا معلوم که داستان آن شعر، از بیخ دروغ نباشد؟ مگر قرار است هرچه‌ حکیم نظامی سروده، صادق نیز باشد؟ شاید آن داستان نیز با تکیه بر مشهورات، و یا با انگیزه‌های سیاسی به متون ادبی ما راه‌ یافته و می‌خواسته حکومت سلطان سلجوقی را ستمکار جلوه دهد. آیا گزارش‌های ساختگی، ویژه زمان ما ودشمنان ما است؟ آیا برخی‌ از رخدادهای تاریخی که به سود‌ماست، نمی‌توانند برساخته باشند؟ ۱۴۰۰/۱۰/۲ سید زین‌العابدین صفوی @zeinoddin43 اینستاگرام: seyed_zeinolabedin_safavi
دُردانه کدام دامنی؟ که آن‌سان آسان در خیّنِ خون‌ تن به آب و آتش زدی و بر باران‌"رسام" سَر سِپَر کردی؟ گفتند از بصیرت تو بگوییم آری! "بصیرت" درچشم‌ خیس تو آبتنی کرده‌بود که در آن "شب"، این "روز" را دیدی و چون‌ برقِ جهان، جهیدی راستی ! دستانت را چه‌سان‌ و چه کسان بستند؟ سید زین‌العابدین صفوی @zeinoddin43 اینستاگرام: seyed_zeinolabedin_safavi