.
من خواهم مُرد. و تو، تو هم خواهی مُرد. من اما راه شهادت را انتخاب خواهم کرد.
.
🌷خاطرات همت:
🌿 همه کارهاش رو حساب بود.
وقتی #پاوه بودیم، هرروز صبح محوطه را آب و جارو میکرد،اذان میگفت و تا ما #نماز بخونیم، صبحانه حاضر بود.
🌺 خیلی #خوش_سلیقه بود. یک فرشی داشتیم که حاشیه یک طرفش سفید بود. انداخته بودم روی موکت.
وقتی دید،گفت: آخه عزیزمن! یه زن وقتی میخواد دکور خونه رو عوض کنه، با مردش مشورت میکنه و فرش را چرخاند، طوری که حاشیه سفیدش افتاد بالای اتاق.
#دریافت_روزانه #کلام_بزرگان
عضویت در سرویس های روزانه👇
pay.eitaa.com/v/p/
12.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کارشناس خانواده فقط ایشووون
گوش ندید از دستتون رفته😊
💯 @ANARSTORY
🆔 @khanevadeh_313
💠 #سفر
🔹 امام على(علیه السلام):
براى به دست آوردن بزرگی از وطن خود دور شو و سفر کن که مسافرت پنج فایده دارد:
- برطرف شدن اندوه
- کسب روزى
- افزایش دانش
- آموختن آداب زندگى
- همنشینى با بزرگان.
📚 مستدرک الوسائل/ج8/ص115
✍🏼 یکی از راههای کسب روزی و افزایش آن، مسافرت است. حتی مسافرت تفریحی نیز اگر به قصد حرام نباشد و با کارهای حرام آلوده نشود، میتواند باعث جلب روزی شود.
#دریافت_روزانه_حدیث
#افزایش_برکت_و_روزی
عضویت در سرویس های روزانه👇
pay.eitaa.com/v/p/
3.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخنرانی سردار عزیز اسماعیل قا آنی فرمانده سپاه قدس خطاب به ملت آمریکا
-پرواز مارمولک
نگاه اخمآلودش را سمتش میچرخاند و میگوید: «بزنش دیگه، زود باش!»
عسل به طرفش میچرخد و میگوید: «من بزنم؟ اصلا، من میترسم.»
صدای آهو از اول کلاس میآید: «واقعا که، اصلا برید کنار خودم حسابش رو میرسم.»
مهسا سریع میگوید: «تو اگه این کاره بودی، از همون اول در نمیرفتی!»
آهو کفشش را در میآورد، سمت مهسا میگیرد. با چشمانش اشاره میکند به کفش و میگوید: «پس تو کارش رو خلاص کن.»
مهسا نگاهی به چشمان آهو میاندازد و با لکنت میگوید: «م م من؟ نه، نه اصلا. اگه پرواز کنه رو صورتم چی؟»
کلاس از حرفش منفجر به خنده میشود.
فاطیما در حالی که دستش روی شکمش است، میگوید: «کدوم مارمولکی بال داشته، که این یکی داشته باشه؟»
و صدای خنده دوباره به اوج میرود.
شیوا سمت آهو میرود، کفش را از دستش بیرون میکشد و میگوید: «با خودم! فقط جیغ جیغ نکنیدا.»
قبل از پرتاب کفش به سمت دیواره سفید تازه رنگ شده، نگاهی به کف کفش میاندازد و رو به بچه ها میگوید: «حیفِ دیوار نیست، جای کفش روش باشه؟ دلم نمیاد رد کفش بندازم روش.»
مهسا کفشش را در میآورد و میگوید: «حیف چی؟ بگو میترسم. کارت رو راحت کن.»
کفشش را با توانی که دارد، به کنج دیوار پرتاب میکند. و برخوردی به مارمولک ندارد.
شیوا، مهسا را عقب هل میدهد و میگوید: «نشونه گیریت هم که صفر!»
و خودش کفش را پرتاب میکند و با اولین ضربه به مارمولک برخورد میکند و پایین می افتد.
به سرعت در کلاس حرکت میکند. جیغ بچه ها همراه ترس به هوا میرود. همگی روی صندلی ها ایستاده اند.
مارمولک ردیف جلو، وسط در حال حرکت است که کفشی به قدرت رویش پرتاب میشود و چیزی از زیر تکان نمیخورد. نگاه همه به پرتاب کننده گره میخورد.
بیتا متعجب از ته کلاس میگوید: «چیشده؟ ناراحت شدید کشتمش؟»
همگی نفس عمیقی میکشند و یکی یکی پایین میآیند و روی صندلی ها مینشینند.
بیتا سراغ کفشش میرود، با احتیاط برش میدارد.
نگاهی به مارمولک میاندازد، عُقی میزند و با کفشش گوشهای پرتابش میکند.
همهمه کلاس کم کم میخوابد و منتظر حضور دبیر در کلاس هستند.
#زهرا_طیبی
#روزانه_نویسی197
#14010723
هدایت شده از 💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#تمرین43
#داستان
#داستانک
#صوت
(شامل دو قسمت)
#قسمت_اول
#تجسسی
کلاس آخر بود و من هنوز در تعجب از اینکه چرا شنبهها تا این اندازه، پربار است. یازدهم انسانی الف... . همان سه سال پیش عدهای از این گودزیلاها در کلاس هشتِ دو بودند که الحق و والانصاف، هشتمان را گرو نهمان نگه داشتند. هنوز عدد هشت و نه را میشنوم، میکوبم پس سر خودم که دوستم گفت نرو. منِ ... هیچی، خب نشنیدم. یادم هست خانم احمدی بلند در راهرو گفت: خانم تجسسی جان!؟ و اشاره زد به در کلاس هشت دو. من نیز با لبخندی ملیح، رفتم. میفهمید یعنی چه؟ رفتم. خواهران و برادران! اینجانب شما را به صبر دعوت میکنم. از این به بعد یکی به شما خواست چیزی بفهماند، دقت کنید. شاید دارد به چاه اشاره میکند و میگوید نروید.
القصه، بنده آن روز همان کلاس موسیخکنندهء جنجال برانگیز را داشتم که کلاس اول تدریس و خاطرهانگیزترین و رودهدرآورترین دانشآموزان عمرم را به من نمایانده بود. پیشاپیش مانند تصویر معروف انیشتین، زبان از کام برآوردم و شروع کردم به ضبط صدا. اگر شاد، ناشادم نکند صلوات جلی...
الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
از اتاق فرمان دستور میدهند که جناب استاد برگ اعظم میفرمایند درزی جان! خودت در کوزه فرو غلطیدی. ویرایش کن تا شربت شهادت را در حلقت نریختم که هم مبطلالروزه شوی و هم کرونا بگیری آن هم از نوع روباه مکار [زیرا لیوانش دهنی روزهخوران باغ انار میباشد که دمی پیش در اناربانو با تولید ملی، خط ابتکاری ساخت شربت ارگانیک و مغذی شهادت با روشهای جدید را بنیان نهادند].
بله. ویرایش شد استاد گرامی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
"داشتم میگفتم/ آن شب نیز/ سورت سرمای دی/ بیدادها میکرد..." ای داد بیداد، شرمنده... کانال بغل داشتند شعرخوانی از استاد مرحوم اخوان ثالث انجام میدادند، بنده هول گردیدم. خواستم همهء استعدادهایم را ناگهان رو کنم که چشم همه در آید. اصلا هم ریا نمیدانم چیست. کرونا بر ریاکار
میگفتم: داشتم صدا جهت توضیح ضبط مینمودم که بفرستم برای یازدهم انسانی الف و تا علف به دهانم نریختهاند از جَو دادنهایشان، کلاس را بتمامم. ناگهان یادم آمد که نظرسنجی حضور و غیاب نگذاشتم. حالا مگر دست بر میدارند؟
_خانم تجسّسی نیستا
_مییاد دیگه
_تو چی میگی؟
_برو بابا...
یعنی در فضای مجازی هم... ای فلک داد... اصلا ادبیات درس دادنم در حلق خودم، نه ... جا نمیشود که...
خب این هم نظرسنجی. بروم سراغ ضبط توضیح تا باز شاد، دچار بهروزرسانیِ به زوررسانی نشده. آن دفعه که پاک شد و تا ساعتی چند، خیره به گروهی پر از خالی ماندم. چه خوشخیال بودم که دارم بهترین توضیحات را ذخیره میکنم.
آغاز ضبط صوت: ...
***
دیگر انتهای توضیحات بود، یعنی توضیح و خوانش و آرایه و معنی برای این درس، کاملاز این امکان نداشت. خود جناب قلمچی و آقای کنکور، اینطور جامع و مانع درسنامه درنکردهاند. به نظرم ده دقیقهء دیگر تا جمعبندی و پایان صوت و به قول بچهها وُیس، مانده. خب فکر و خیال بس است؛ چرا که یکهو دیدی فکرم جای زبانم بر سیگنالهای ذخیرهشده غلبه یافت و چه بسا بشود آنچه نباید.
۵ دقیقهء دیگر مانده و ناگهان مرغمان در حیاط با صدای بلند ابراز وجود نمود. سعی کردم به روی خودم نیاورم. برادرم خندهاش گرفت و با اینکه هدست در گوش از اتاقش نگاهم میکرد، داشت شروع به انفجار صدا مینمود که استادش صدا کرد: آقای تجسسی! لطف بفرمایید برای دوستان بگید جلسهء پیش تا کجا درس دادیم؟ میکروفن شما از الآن روشنه جانم
تصور اینکه من وسط فکر و صدای مرغ و خندهء برادر و هول شدن و دویدن مادر برای کیش کیش گفتن مرغ و صدای محکم بسته شدن در و مغز قفلشده از حیرتم بخندم و اوضاع را بدتر کنم، باعث شد تمرکز نموده و با خونسردی هرچه تمامتر بحث را پایان دهم.
پس از ده دقیقه[نامردها انگار صوت را جلوجلو زده باشند] رسیدند به موقعیت مورد نظر:
_خانم اینجا مرغتون داره تخم میذارهها
[بیا وردار نیمروش کن ارزونی خودت...اه]
_خانم اول مرغ بوده یا تخم مرغ؟
[بچه پررو...]
پیام آخر را ریپلای زدم: اینو میذارم نمرهء ترمتون. بیست نمره. خوبه؟
[بچهء بیادب... حقته به روت نخندم]
_خانم بشریت تو این سوال مونده
[به به... بشریت هم میدونی یعنی چی؟]
ناگهان صدای پرش موجودی را شنیدم:
وای آبجی دیدی؟
_تو مگه کلاس نداری؟
_وای دلم... سوتی دادم... استاد هم فهمید اینجا یه خبراییه
_شلوغش نکن بابا... مرغ بود دیگه
هدایت شده از 💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#تمرین43
#داستان
#داستانک
#صوت
#قسمت_دوم
#تجسسی
_آره خب... من که... وای خدا... من که بودم اون سری صدای گاو همسایه، الآنم هم این قدقد خانم... هر کی ندونه خیال میکنه ما تو غرب وحشی زندگی میکنیم... کم مونده موقع ضبط وُیسهات یه کابوی بیاد دوئل کنه، صدا و اثر چند تا شلیکم بمونه رو پیشونیمون...
اخم کردم و سعی کردم داد نزنم: صوت، نه وُیس...
_خب بابا... اینم که عربیه...
_به جاش الفبای زبان نوشتاری فارسی و عربی، مشترکه. انگلیسی چی؟ خدا ذلیلشون کنه؛ واقعا که همیشه لایق روباهبودنن
چشمانم درشتتر از حد ممکن شد: مامان!... چی میگی؟
_هیچی مادر... حقیقتو... هر چی نباشه، من مادر ادبیاتم
چند ثانیه خیره ماندم به طرح پسزمینهء اتاق و سپس صدای خندههایمان خانه را برداشت.
_چه خبرته آرومتر... همسایه میشنوه صداتو
_بله بله... چشم... اینم از مزایای داشتن داداش کوچیکتره... .
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مردم جهان شعر ژاپن را با هايكو ميشناسند. هايكو شعري است 17 هجايي كه در سه سطر نوشته ميشود. سطر اول و سوم هركدام پنج هجا و سطر دوم هفت هجا دارند. هايكو نه وزن دارد و نه قافيه و آرايههاي كلامي در آن به ندرت به كار ميرود. حدود دو هزار سال پيش هايكو جزئی از يك فرم شعري 31 هجايي به نام تانكا بود كه از دو بخش تشكيل ميشد و معمولا آن را شاعران به شيوه پرسش و پاسخ ميسرودند. بخش نخست تانكا 17 هجا دارد و بخش دوم آن 14 هجا. تانكا به معني شعر كوتاه است و در مقابل آن چوكا قرار دارد كه به معني شعر بلند است. با اينكه در ژاپن به غير از تانكا و چوكا چندين فرم شعري ديگر هم وجود دارد شعرهاي كوتاه محبوبيتشان بيش از بقيه است. در قرن شانزدهم ميلادي به تدريج بخش 17 هجايي تانكا مستقل شد و آن را هاكايي يا هايكو ناميدند.هر هایکو بخشی خاص به نام گیگو دارد که اشارهای به فصل رنگ یا تصویری خاص است.هایکودر ذهن خواننده تصویری می نگارد که معمولآ همان مقصود شاعر است .در تاريخ ادبيات ژاپن چهار هايكوسرا بيش از ديگران نام برآوردهاند: باشو, بوسون, ايسا, شيكي. اين چهار شاعر صاحب سبك, در خارج از ژاپن نيز چهرههايي شناخته شدهاند و بعضي از پژوهشگران و شرقشناسان اختصاصاً در مورد هنر شاعري آنها تحقيق ميكنند. ماتسوئو باشو (1644 ـ 1694 م) بزرگترين و نامآورترين شاعر هايكوسراي ژاپني محسوب ميشود. وي تا 41 سالگي بيشتر به سرودن اشعار هزلآميز گرايش داشت و در دهه آخر عمرش بود كه مكتب باشو را در هايكو بنيان نهاد و شاگردان متعددي تربيت كرد كه از ميان آنها ده شاعر كه به ده شاگرد باشو مشهور شدند در اشاعه ويژگيهاي شعري او كوشيدند. پيش از باشو كار هايكوسرايان بازي با كلمات بود و همين امر باشو را بر آن داشت كه در اعتلاي هايكو بكوشد. معروفترين شعر باشو هايكو ی ”بركه كهن“ است كه سرآغاز حركت انقلابي او در فرم هايكو بود و در تفسير آن مقالههاي متعددي منتشر شده است و بعضي معتقدند اين هايكو چكيده و لب لباب فلسفه ذن است:
بــــركه كهــــن
جهيدن غـــوكــــي
آواي آب
**********
چند هایکو :
بعد از ظهر پاییزی
همسایه ام چگونه می گذراند ؟
نمی دانم
(باشو)
...............................
قزل آلایی بر می جهد
ابرها در بستر رود
حرکت می کنند
(تونی تسورا)
.............................
در نسیم بهاری
پیپ روشن می کند
مرد محترم قایقران
(باشو)
...........................
از رودخانه ی تابستانی می گذرم
با لذت
صندل هایم در دست
(بوسون)
..........................
آه ای پروانه
رؤیایت چیست
وقت بال زدن
( چینو – نی)
.........................
روی ناقوس بزرگ
پروانه ای می نشیند
و می خوابد
(بوسون )
........................
ای شکارچی سنجاقک
امروز او
چقدر پرواز کرده بود ؟
(چینو _نی )
..........................
و چند هایکوواره از سید حسن حسینی :
كاري از دست زنگ هاي انشا بر نمي آيد
بچه ها
لباس نو مي خواهند
و تخم مرغ هاي رنگي !
*
*
*
بايد استفاده بهينه كرد
از دل
عشق كجاست؟؟
*
*
*
ملافه اي سفيد از برف
روي نعش درازكشيده دشت
زمستان به رحمت خدا پيوست !
*
*
*
آجيل ها و تقويم
به بهار گواهي مي دهند
اما در اين ميان
تكليف بخاري
روشن نيست!
11 years ago
♥ღ AIDA ღ♥ Rodkouli 津田清子
猟夫と鴨同じ湖上に夜明け待つ
------------
satsuo to kamo onaji kojou ni yoake matsu
Tsuda Kiyoko
------------
گرد يک درياچه
سپيده دم را انتظار می کشند
هم شکارچی و هم مرغابی
------
تسودا کييوکو
___________________
中田尚子
銀漢や三つの国の銀貨持ち
--------
ginkan ya mitsu no **** no ginka mochi
Nakada Naoko
--------
سکه های سيمين سه ديار
در سينه دارد کهکشان
-------
ناکادا نااوکو
____________________
加藤楸邨
颱風の心支ふべき灯を点ず
-------
taifuu no kokoro sasau beki hi o tenzu
Katou Shuson
--------
هنگامه توفان
به قوی داری دل
چراغی برمی افروزیم
-------
کاتو شوسن
____________________
高橋 悦男
海を恋ふ貝風鈴の鳴りやまず
-----------
umi o kou kai fuurin no nariyamazu
Takahashi Etsuo
-----------
زنگوله های صدفين
از صدا باز نمی ایستند
که بيقرار دريایند
.........
تاکاهاشی اتسواو
____________________
آقای دکتر !
نيم قلب ام اينجاست
نيم ديگرش در اوين است
هر روز تيرباران اش می کنند
---------
احمد شاملو
11 years ago
♥ღ AIDA ღ♥ Rodkouli هايكو يك قالب شعری بسيار مشهور ژاپنی ست كه بيانی ست بسيار كوتاه از ذهنيت و ديدگاههای مردمان سرزمين آفتاب تابان به جهان هستی . اين ديدگاه ممكن است گاه آنقدر متمركز باشد كه در يك شكوفه ی گيلاس خلاصه شود و يا جهيدن غوكی در آب .
صدها سال پيش در نتيجه ی مسابقات شعر ، يك قالب شعری در ژاپن پيدا شد كه به هوكو ( Hokku ) يا های كو (Haiku ) معروف شد . چنين شعرهايی را های كای ( Haikai ) هم می خوانده اند ، اما واژه