eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
908 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
نه سراغی نه سلامی، خبری می‌خواهم بین ما فاصله خیلی ست، خری می‌خواهم سر کوی تو مرا راه ندادند و حقیر جهت عرض ادب چوب تری می‌خواهم از رقیبان چه بگویم که تمسخر نشود قدر این سرخ زبان، گوش کری میخواهم دل ما آینه ای بود و شکستیش به هیچ لااقل چسب بده زود، پری می‌خواهم! درتان پاشنه ای داشت که کندم، بردم یادگاری‌ست که نیمه‌ست، دری می‌خواهم چون پدرزن پدر دوم هر داماد است از خدا والد بی‌دردسری می‌خواهم پدرت از من بیکار توقع دارد منزلی شیک، ولی من کپری می‌خواهم! من از آن باغ «پدرجان» عزیز تو فقط هشتصد اصله درخت ثمری می‌خواهم! دل من خون و تو خندان و خدا شاهد ما لانگ شات است! نمای هنری می خواهم! حال از غصه تو سر به خیابان زده ام خسته از دلبری‌ات، دل‌نبری می‌خواهم! @ANARSTORY
حیدر جهان کهن (پیاده): رمان نوجوان گردان قاطرچیها تا صفحه ۱۴۵ شاید روزی رمان بشود، رمان «ورق پاره‌ها» بگذار به یک موضوع دیگر بپردازم قرار نیست هر خزعبلاتی را که در طول روز شنیده‌ام روی کاغذ بیاورم. باید فقط خزعبلاتی را روی کاغذ بیاورم که گرهی از گره های دنیا را باز کند. اساساً این چه گره مسخره و مزخرفی است که به دست خزعبل باز می‌شود؟!! خب جوابش را هم بشنو، گاهی وقت ها یک چیزی که برای یک کسی داروست برای کس دیگر سم است و برعکس. می شود انتظار داشت که بعضی خزعبلات روزی به درد بخورد. درست مثل آت آشغال های زیر زمین پدر خانم.که یک قسمتش هم کتاب های شخص شخیص بنده است. کتابهای فروش نرفته. کتابهای دست دوم. عصرهای پنج شنبه در شهر می‌فروختم. بله ماجرا از همان جا شروع شد. فروش بدک نبود. با ذوق و شوق تصمیم گرفتم باز هم کتاب بیاورم. رفتم و در اطراف شهر سر زدم. رفتم پیش رسول. پسر خوبی است. در عالم عرفان سیر می‌کند. مثل جوادی. کاغذ و کتاب می خرد و بعد به کارخانه ها می‌فروشد تا بازیافت کنند. جوادی معلم پرورشی است. لاغر و تکیده. من هم از او سر حال تر به نظر می رسم. ماشالله به خودم. چشم نخورم! به جواد زنگ زدم بر نداشت. با تاکسی رفتم. رسول نبود. کارگرهایش بودند. رفتم سر وقت کتاب ها مثل همیشه تا چشم کار می کرد کتاب‌های درسی به دردنخور و کتابهای کنکور جوانی سوز! به درد نخور ها را کنار می زدم. به دردبخورها را جدا می‌کردم. رمان‌ها، آثار نویسنده های معروف، موضوعات جالب و... ده پانزده جلد کتاب خوب پیدا کردم. گذاشتم یک گوشه. بلند شدم که بروم پای باسکول. سر خوردم. وقتی سر میخوردم دسته یک گونی را گرفتم که نیافتم. گونی چرخید و خالی شد. بین کتاب های داخل گونی چشمم به یک کتاب قدیمی خورد. ادامه دارد... @ANARSTORY
به نام خدای مهربان کنار تو همیشه... مادرم به خاله ام وعده زرشک داد مرتضی به خان عمو قول عطر مشک داد با پدر قرار بود زائر شما شویم از گذشته بیشتر با تو آشنا شویم قبل از آن سفر زمین خورد ناگهان تکان خانه ها شکسته شد کرد غرّش آسمان! بی‌اجازه، زلزله آمد و نزد به در! بود فکر ما، فرار! بود فکر ما، پدر!! ریخت آسمان نمک روی زخم شهر زود توی خانه زلزله توی کوچه برف بود دوستانت آمدند پیش مردمان ما شهر پر امید شد با محبت خدا بود یاد تو پدر در تمام لحظه ها وقت سختی و خوشی گفت یا امام رضا تقدیم به کودکان معصوم هم استانی ام در شهر زلزله زده ی که شبهای سختی را می‌گذرانند. حیدر جهان کهن
#قیصر بود... با کاخی از کلمات... ومثل همه پادشاهان شلاقی داشت از کلمات آتشین که با آن پیکر ظلم را می‌نواخت و پادشاهی بود که عشق را در کوچه های خاکی کودکی رکاب می‌زد و قلب رعیتش را دلبسته‌ی «حرفهای ناتمام»اش کرد با «دلی که هرگز به پاییز نسپرده بود» #پیاده #شعر #قیصر_امین_پور دوم اردیبهشت، سالروز تولد قیصر شعر ایران مبارک.
مداح هر چه خواند کسی گریه نکرد. از گودال و خیمه ها و خار مغیلان و هرچه بلد بود. پیرمردی که کنار مداح بود گفت: - پسرم تا گلو تر کنی من چند بیت بخوانم؟ مداح گفت: - بله پدر جان، بفرمایید. پیرمرد شروع کرد: - علی اکبر من شبه پیمبر من... جمعیت زیرورو شد. مثل ابر بهار گریه می‌کردند. مداح از دهیار پرسید: - کربلایی این پیرمرد را می‌شناسید؟ دهیار گفت: - پدر چهار شهید است. حیدر جهان کهن
به نام خدا راز مداح هر چه خواند کسی گریه نکرد. از گودال و خیمه ها و خار مغیلان و هرچه بلد بود. پیرمردی که کنار مداح بود گفت: - پسرم تا گلو تر کنی من چند بیت بخوانم؟ مداح گفت: - بله پدر جان، بفرمایید. پیرمرد شروع کرد: - علی اکبر من شبه پیمبر من... جمعیت زیرورو شد. مثل ابر بهار گریه می‌کردند. مداح از دهیار پرسید: - کربلایی این پیرمرد را می‌شناسید؟ دهیار گفت: - پدر چهار شهید است. حیدر جهان کهن
نور می شکند در میخ داغ می خورد بر تن غم هایم را شمرده أم تعداد کمی نیست اولین هایکو باغ انار نوشته شد. یقینا بهتر می نویسید.... یا علی گرما... آرامش... آغوش مادر... در هوای سرد فصل زمستان سلام بهار، بهار نو در... نفرین به تاریکی... ظلم به مادرم... مونولوگ نویسی قاعده خودش رو داره...خیلی سخت نیست. هایکو هم به نظرم سخت نیست ولی این چندتایی که خوندم خیلی هاشو رعایت کرده بودند با اینکه ترجمه شده بود ولی ... در کل هایکو نوشتن خیلی اولویت نداره...همینکه تنوعی بشه و قلم ها رو راه بندازه خوبه. پس یقینا برای نوشتن هایکو باید هایکو بنویسید. نه شبه هایکو. غم بود شادی آمد غم رفت سال بود تحویل آمد سال تحویل شد باغ آتش باغبان نیست داغ دل کاروان نیست ماه می‌آید ابر می‌بارد چاه دردهای عمیق دارد ناراحت شدی؟ فکر کردم خوشحال میشی... بییایید هایکو دَر وَکونیم بفرستیم به شرکت سونی...نفری یک وایو جایزه بگیریم. توش با فتوشاپ بننویسیم مرگ بر آمریکا. هایکو می نوشتم و به دل می گفتم: هایکوی تن تنانی تا نخوری ندانی.
آغوش امسال عید، بالاخره کنار مادرش بود. حقوق پنج میلیونی‌اش را هنوز نریخته بودند. توی ماموریت، بین برف و قاچاقچی‌ها مانده بود. برای اولین بار سوار هواپیما شد. رسید. توی کوچه برایش حجله بسته بودند. حیدر جهان‌کهن تقدیم به شهید داوود جاودانیان و همه‌ی شهدای مرز کشور @piade63 @piade63 https://eitaa.com/joinchat/1105920033C30c5a941ac
پهلوگرفته زن احساس کرد چند نفر به سر و پهلویش می‌کوبند. چشمانش را بست. طعم خون توی دهانش پیچید. تیزی چاقو را چند جای بدنش چشید. اشک گرم، چکید روی کلمات سنگ سرد؛ « شهید امنیت... » - عیدت مبارک رودم. حیدر جهان کهن @piade63 @piade63 https://eitaa.com/joinchat/1105920033C30c5a941ac
مرصاد ای تهی‌مانده‌های شر و فساد خارهای نشسته در ره باد خواهران و برادران شغاد انّ ربّنا لباالمرصاد می‌فرستیم، صد مبارک باد بر یل پهلوان‌مان؛ صیاد بخورید آن چه کشت می کردید... حیدر جهان کهن @piade63 https://eitaa.com/joinchat/1105920033C30c5a941ac @anarstory
قله‌ی اقیانوس توی دریا هستی مثل یک کوه بلند دست اقیانوس است به دو پوتین تو بند بسته‌ای دنیا را به پر شال خودت دل یک ایران را کرده‌ای مال خودت گشته‌ای با یک ناو دور دریاها را کرده‌ای فتح امروز قله‌ی فردا را پرچم ایران را از بلندای «دنا» با دلت کوبیدی بر دل دریاها خشم هر اقیانوس با شکوهت شد رام پارسی شد همه جا هند، اطلس، آرام جلوه‌ی علم و امید جلوه‌ی ایثاری مرزبان آبی مرد دریاداری حیدر جهان‌کهن @piade63 @piade63 https://eitaa.com/joinchat/1105920033C30c5a941ac