eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
917 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
از همگی تون التماس دعای شدید و زیاد دارم...
🌷🌷🌷❤️ سلام و نور و صاحب الزمان علیه السلام... اگر دروازه قلبمون❤️ رو بتونیم امشب وصل کنیم به قلبِ❤️ مهدیِ فاطمه و قطبِ عالمِ امکان بازی باخته رو بُردیم....وگرنه اگر همه عالم رو داشته باشیم و امشب نتونیم راهی به قلبِ حضرت صاحب علیه السلام پیدا کنیم مفلوکِ همه عالم خواهیم بود... همه چیز و همه چیز امشب دعا برای وصال و ظهور و رسیدنِ اون وقت معلوم است...یادتون نره ها... توی اون نقطه اوجِ حالتون و حس رهایی دعای ناب و خاص تون این باشه👇 ❤️اللهم عجل لولیک الفرج🇮🇷
۲۰۲۱-۰۵-۰۶ ۰۱:۲۳ وقتی برای رفتن به مراسم شب بیست و سوم تطمیع ات می کنند😐 نکن برادر من
اناری ها همدیگه رو دعا کنید. هرچی گناهکارتر باشید بهتر می تونید دلِ خدا رو به دست بیارید پس نا امید نباشید...دیگه از ما گفتن بود.
✅ خلق پوستر «اربعینی‌ها؛ فاتحان قدس» در یزد 🔹 پوستر «اربعینی‌ها؛ فاتحان قدس» اثر امید کُردی به همت حوزه هنری یزد تولید و منتشر شد. https://artyazd.ir/fa/pages/News-detail/139003/ قدس نزدیک است @artyazd ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
هدایت شده از سرچشمه نور
یاالله 🔵برگزاری بیست وهفتمین کنفرانس درسرچشمه نور 🔸️تحلیل قالب کتاب کمدی انسانی 🔹️زمان شروع: امشب ساعت ۲۱ منتظرتان هستیم. https://eitaa.com/joinchat/1614741592C64fca83486
همگی به طرف بانو شبنم دویدند. سپس دیدند که وی روی زمین دراز کشیده و چشمانش را بسته و دارد تند تند نفس می‌کشد. احف با دیدن این صحنه گفت: _حتماً روزه بهشون فشار آورده. بانو ایرجی گفت: _اصلاً روزه‌ای در کار نیست که بهش فشار بیاره. _پس احتمالاً گرما زده شده. بانو ایرجی بطری آبِ دخترمحی را گرفت و روی صورت بانو شبنم ریخت. بانو شبنم هم پس از لحظاتی چشمانش را باز کرد و کمی آرام گرفت. سپس از حالت درازکِش بلند شد و نشست و خطاب به احف گفت: _شما چه‌جوری این همه راه رو اومدید؟ من که مُردَم و زنده شدم تا برسم اینجا. احف جواب داد: _اولاً شما به دلیل حمل بارتون سختی کشیدید؛ وگرنه اینجا مسیرش خیلی خوب و همواره. دوماً من خیلی راحت رسیدم اینجا. چون با فِراری اومدم. بعد از شنیدن اسم فِراری، چشم‌های همگی گرد شد که بانو سیاه تیری گفت: _من با وَنَم نتونستم بیام اینجا. بعد شما چه‌جوری با فِراری اومدید؟ سپس بانو احد چشمانش را ریز کرد و گفت: _اینا رو ولش کنید. سوال من اینه که شما اصلاً با کدوم پول فِراری خریدید؟ نکنه استاد واقفی قبل فوتشون، باغی، تشکیلاتی، چیزی به نامِتون کرده. درست نمیگم؟ احف پس از شنیدن نظر اعضا، سرش را به نشانه‌ی تاسف تکان داد و گفت: _چقدر آدم رو قضاوت می‌کنید. بابا فِراری من اینه. احف با دستش سمت راست را نشان داد و گفت: _فِراری بیا بیرون. همگی به اطراف نگاه کردند و منتظر بودند که خبری از فِراری نشد. سپس احف انگشتان دو دستش را زیر زبانش بُرد و یک سوت بلند زد که ناگهان یک خر سفید و خوشگل از پشت بوته و سبزه‌ها ظاهر شد و به طرف احف آمد. احف با دیدن خر، با دستش آن را نشان داد و لبخندی زد و گفت: _معرفی می‌کنم. دوست با وفا و نانازِ من، فِراری. همگی با دیدن فِراری دهانشان باز مانده بود که ناگهان بانو شبنم به علی پارسائیان گفت: _دهنت رو ببند علی جان. این دفعه اگه پشه بپره گلوت، دیگه عزرائیل اَمونِت نمیده‌ها. علی پارسائیان دهانش را بست که بانو کمال‌الدینی گفت: _ایشون فِراری هستن؟ احف جواب داد: _بله. ایشون فِراری، مدل نود، بی خط و خَش، مجهز به رینگ نعل و روکش پشم و همچنین صدای عرعر بلبلی که دزدگیریِ واسه خودش. _که اینطور! مبارکتون باشه. _ممنون. قابلی نداره. _سپاس. صاحبش لازم داره. سپس دخترمحی پرسید: _شما با این اومدید اینجا؟ احف سرش را به نشانه‌ی تایید تکان داد که بانو رایا دستانش را بالا برد و به آسمان نگاه کرد و گفت: _خدایا من را از همنشینی با کسانی که زود قضاوت می‌کنند، نجات بده. همگی یک‌صدا "آمین" گفتند که بَبَف خطاب به بانو رایا گفت: _ببع ببع ببع. بع ببع ببع بع بع بع بع؟ بانو رایا با تعجب به احف گفت: _چی میگن ایشون؟ احف جواب داد: _میگه خیلی زحمت کشیدید که تا اینجا اومدید. فقط چرا یه خبر ندادید؟ بانو رایا لبخندی زد و جواب داد: _واسه چی باید خبر می‌دادیم عزیزم؟ _بع بع بع بع ببع ببع ببع. احف ترجمه کرد: _میگه اگه زودتر خبر می‌دادید، نهاری، شامی، چیزی براتون درست می‌کردم. بانو رایا یک "الهی" گفت و آغوشش را باز کرد و ببف به سمتش رفت که دخترمحی دهانش را نزدیک گوش بانو شبنم کرد و گفت: _فکر کنم ببف آشپز گوسفنداس. مثل احد خودمون که آشپز باغ اناره. بانو شبنم لبش را گَزید و یک گاز از کلوچه‌اش زد که ناگهان کلوچه در گلویش گیر کرد و به سرفه افتاد. دخترمحی چند بار به پشت بانو شبنم زد و سپس چشم غره‌ای به علی پارسائیان رفت و گفت: _بفرما. اگه شما آب‌میوَش رو به بهانه‌ی فشار خون پایین نمی‌خوردید، الان شبنمی یه قلوپ ازش می‌خورد تا نپره گلوش. علی پارسائیان آب دهانش را قورت داد و گفت: _عذر می‌خوام، ولی دست خودم نبود. ان‌شاءالله در اولین فرصت، از مسجد محلمون تَه‌دیگ خاشخاشی براشون میارم. چشمان بانو شبنم با شنیدن اسم تَه‌دیگ خاشخاشی، برقی زد که بانو نوجوان انقلابی گفت: _جناب احف، این گوسفنده چرا به من گیر داده؟ همش داره دور و بَرَم می‌پِلِکه. احف خواست جواب بدهد که دخترمحی گفت: _حتماً عاشقت شده و می‌خواد بیاد خواستگاریت. سپس به دنبال حرفش قهقهه‌ای زد که همگی با اخم به او نگاه کردند. پس از ساکت شدن دخترمحی، احف خطاب به بانو نوجوان انقلابی گفت: _ایشون تازه مرحله‌ی کودکی رو پشت سر گذاشته و داره وارد مرحله‌ی نوجوانی میشه. به خاطر همین با شما که بخشی از اسمتون نوجوانه، می‌خواد دوست بشه. نوجوان انقلابی با حرص لبانش را گاز گرفت که بانو سرباز فاطمی گفت: _اون گوسفنده نوجوانه، درست. این گوسفنده دیگه چرا به من چسبیده؟ احف با لبخند جواب داد: _ایشون هم از سازمان نظام وظیفه اومدن دنبالش و قراره به زودی سرباز بشه. به خاطر همین اومده پیش شما که تجربه کسب کنه. همگی از اینکه میان یه گله گوسفند آدم‌نما بودند، داشتند شاخ در می‌آوردند که استاد مجاهد گفت: _خب عزیزان، نظرتون چیه همین‌جا ادامه‌ی مبحث که دیالوگ بود رو شروع کنیم...؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
١٦ اردیبهشت ۱۴۰۰ شب بیست و چهارم رمضان المبارک ⸤ آوینۍعزیز ⸣ ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
هدایت شده از سرچشمه نور
یاالله 🟠برگزاری بیست وهشتمین کنفرانس درسرچشمه نور 🔹️تحلیل قالب کتاب جشن حنابندان 🔸️زمان شروع: امشب ساعت ۲۲ منتظرتان هستیم. https://eitaa.com/joinchat/1614741592C64fca83486
؟ چرا می نویسم؟ یا به بیان بهتر چرا نوشتن کرده ام؟ بنظرم همه باید بنویسند... باید دستها را به نوشتن عادت داد همان گونه که چشمها را به خواندن! و این هردو ریشه در اندیشه دارند و هم موجب بالیدن آنند... حضرت آقا امروز بر خواندن تکیه دارند و دغدغه و اندوه بی کتابی مان را! و ای بسا روزی که به فضل خدا، اعظم ملت، این راه را طی نمایند، ایشان بر نگارش و آفرینش هرچه بیشتر و بهترمان بخوانند! کما اینکه سابقون این مسیر منیر، خوانده شده اند و لبیک گویان، نه فقط کمر به خلق باغهای رنگارنگ واژگان که به غرس نهال های پرثمر و واژه آفرین بسته اند...! آری باید نوشت... نوشتن، غوّاصی در دریای واژگان است و نویسنده، غوّاص صیّادی است که روزان و شبان را در اعماق این بحر بیکران غوطه میزند؛ بی خستگی و یا دلزدگی! لکن آنچه ساحل نشینان از او می بینند، تنها درّ و گوهرهایی است که گاه گاه از دل آب، بیرون شده بر دستان او جلوه گری می کنند... بی شک نظاره گران، گواراترین لذّت و اوج سعادت او را، کشف و تصاحب این دُرَر باشکوه و رخشان دانسته، بسا که به او رشک می برند! لیک آنچه از او نمی بینند و نمی دانند، رشک برانگیز و دل انگیز تر است! که لوءلوء و مرجان را توان به سیم و زر اندوخت و هنر غوص و صیدش را هرگز نتوان...!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥رژه زنان چریک و مسلح تصویری از این زنان منتشر نمی‌کنند و تهش «زیبایی» زنان کوبانی را نمایش می‌دهند اما؛ تصاویرِ زنان مستحکم در یمن است مقابل اسراییل و آمریکا و سعودی‌. زنانی که چنین اسلحه دست گرفته‌اند و در جهاد، شانه‌به‌شانه مردهایشان مقابل استعمار می‌جنگند. 💬 کاتب @Radar_enghelab ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
قرن ها پیش به فرمودند: منتظر اخبار باشید.
یا قدس امروز را بنیانگذارِ حکیم و جلیل القدر انقلاب حضرت ماه حضرت امام خمینی روز قدس نامید. پس بایسته است که دغدغه ما باشد. و هست. چگونه نباشد؟ قدسِ امروز پهنه ای به وسعت جهان به مرکزیتِ مسجدالاقصی دارد و دیپلماسی فعالِ جمهوری اسلامی ایران در منطقه غربِ آسیا حاصل دسترنج سپهبدِ شهید و مرد میدان و مردِ دیپلماسی فعال است. و ما نمی توانستیم مثل جاهای دیگر در انفعال باشیم. و ثمره این فعالیت موج زندگی و حیات ِ میلیونها انسانِ آزادی خواه است. انسانهایی که از دیدِ دیپلماسی منفعل مخفی اند و همیشه مخفی بوده اند. و شاید هیچ گاه اهمیت نداشته اند. امروز روزِ توست. روز فاتحِ قدس. روزِ سپهبدِ شهیدمان. روز مرد میدانِ عزیزمان. روز کسی که همه مغزهای متفکرِ شیطانی و متعفن را به بازی گرفت و نگذاشت خنجرهای دشمنانِ بشریت به تنِ نحیف زنان و دختران و کودکانِ این سرزمین بیشتر از این فرود آید. همو که ننگِ دیپلماسی منفعل را با حرکت و فعالیت فعال پوشاند. یقینا این قلبهای آتش گرفته هنوز ابعادِ این سرباز جان بر کف را نشناخته اند... ولی یقین دارم روزی روی بزرگترین بنر اورشلیم نام و تصویر قاسم سلیمانی را نقش می کنیم. خدارو چه دیدی شاید خودم بنرشو طراحی کردم. فقط باید بررسی کنم چاپخونه ارزون و باکیفیت توی اورشلیم کجا پیدا میشه. یه بنر با طول 313 متر و ارتفاع 72 متر. فقط میمونه یک قاب فلزی بزرگ که باید بگیم بچه های آهنارِ باغ انار بیان جوش بدن. واییییی که چقدرکار داریم بعد فتح قدس...😎😎 ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
✿دٰاستان‌نِویس✿ بِسم اللّٰه الرَحمٰنِ الرَحیم* با یاد و نام خداوند قلم دست میگیرم و خواهم نوشت ... الهی که بهترین نویسنده که داستان دنیا را نوشته است یاری ام کند~⁦⁦✿ https://eitaa.com/Dastan_nevis
از نهالهای باغ انار است. حمایتش کنید تا زولوبیای بهشتی نصیبتان شود.
📚 کتاب شناخت دقیق رژیم‌صهیونیستی منتشر شد 🌍 در آستانه روز جهانی قدس ترجمه فارسی نسخه 2020 کتاب «راهنمای عمومی اسرائیل‌شناسی» به زیور طبع آراسته شد. یکی از بهترین منابعی که به شناخت هرچه بیشتر و دقیق‌تر از رژیم‌صهیونیستی و ابعاد گوناگون آن کمک می‌کند، کتاب «دلیل إسرائیل العام» است که تاکنون ویرایش‌هایی از آن در سال‌های 1996، 2004 و 2011 میلادی منتشرشده و جدیدترین ویرایش آن که مربوط به سال 2020 میلادی است. در آستانه روز جهانی قدس، ترجمه فارسی این ویراست با عنوان «راهنمای عمومی اسرائیل‌شناسی 2020» به ترجمه دکتر محمدجواد اخوان، به همت اندیشگاه گفتمان و توسط انتشارات دیدمان به بازار نشر رسیده است و تقدیم خوانندگان محترم ایرانی می‌گردد. جلد اول این کتاب «پیشینه ایدئولوژیک و تاریخی»، جلد دوم ترجمه این کتاب «نظام حکومتی و حقوقی» و جلد سوم «احزاب سیاسی، جامعه و جمعیت» در رژیم‌صهیونیستی را بررسی می‌کند. جهت تهیه این کتاب می‌توانند به نشانی زیر مراجعه کنید: 📡 http://didemanbook.ir/product/multi_volume-israel/
مژده به علاقه‌مندان نهج البلاغه😍💥 بالاخره کتاب چهل حکمت از امیرالمومنین به چاپ رسید💥💥 گردآوری شده توسط محمدحسین دری دوازده ساله👌 به مناسبت ایام ماه مبارک رمضان و عید فطر به خرید بالای ده جلد تخفیف داده خواهدشد✅ تا دیر نشده از تخفیف استفاده کنید😍 مناسب برای عیدی دادن و هدیه دادن در مراکز فرهنگی 🌺 چون تعداد معدوده، لطفا برای سفارش عجله کنید. جهت سفارش، به آی دی زیر پیام بدید @farjampoor https://www.digikala.com/product/dkp-5045885/ سایت دیجی کالا برای خرید آسان 👆👆
همگی به استاد مجاهد خیره شدند که وی ادامه داد: _خوف نکنید دوستان. داستان از این قراره که مثلاً من یه موضوع به شماها میدم و شماها، دو به دو باهم راجع به این موضوع، دیالوگ می‌گید. همگی سرهایشان را به نشانه‌ی تایید تکان دادند که استاد مجاهد ادامه داد: _خب موضوع اولمون ازدواجه. به نظرم احف و علی پارسائیان روبه‌روی هم بایستن و راجع به این موضوع دیالوگ بگن. علی پارسائیان جلوی احف ایستاد و گفت: _چه آرزویی داری؟ احف لبخندی زد و جواب داد: _آرزو دارم که ازدواج کنم. _به نظرت ازدواج یعنی چی؟ _به نظرم ازدواج یعنی در رادارِ زندگی حرکت کردن. وقتی ازدواج نکنی، ممکنه از رادار خارج بشی و به بیراهه بری. مثل هواپیما که اگه از رادار خارج بشه، احتمال دزدیده شدنش زیاد میشه. علی پارسائیان لبخندی به زیباییِ تَه‌دیگ خاشخاشی زد و گفت: _تو اگه همسر داشته باشی، حاضری براش چه کاری انجام بدی؟ _من حاضرم هرشب دورش بگردم و بگم دوسِش دارم. بهش بگم همه زندگیم تویی و همه‌ی توانم رو برای خوشبختیش می‌ذارم و سعی می‌کنم همه‌ی آرزوهاش رو برآورده کنم. علی پارسائیان محو تماشای احف بود که احف ادامه داد: _حالا نوبت توئه. آرزوت چیه؟ علی پارسائیان که چشمانش برق عجیبی داشت، دستان احف را گرفت و با لبخندی عاشقانه گفت: _من آرزویی ندارم جز اینکه همسرت بشم. بعد از گفتن این حرف، دخترمحی با صدای بلندی گفت: _مبارکه! لی لی لی لی! و همگی به افتخار پیوند عاشقانه‌ی علی پارسائیان و احف، یک کف مرتب زدند که بانو کمال‌الدینی آهی کشید و گفت: _حیف که دیگه دوربین ندارم. وگرنه مسئولیت فیلم عروسیتون رو به عهده می‌گرفتم. احف که دید اوضاع خیط است، دستان علی پارسائیان را رها کرد و گفت: _چی دارید می‌گید واسه خودتون؟ درسته که گفتن کبوتر با کبوتر، باز با باز؛ ولی دیگه نگفتن که مرد با مرد. استاد مجاهد حرف احف را تایید کرد و گفت: _دوستان اصلاً من عذرخواهی می‌کنم. لطفاً مونولوگ و دیالوگای گرانبهاتون رو واسه خودتون نگه دارید. در ضمن راه طولانیه؛ بیایید تا هوا تاریک نشده برگردیم. باید قبل اذان مغرب به باغ برسیما. احف که دید خطر از بیخ گوشش گذشته، نفس عمیقی از روی آسودگی کشید و گفت: _گفتید اذان، یاد غذا افتادم استاد. اگه روزه نبودید، یه آهو شکار می‌کردم و واسه نهار یه کباب آهوی مشتی بهتون می‌دادم‌. حیف! حیف که ماه رمضون دست و بالم رو بسته. بانو شبنم که با آمدن اسم کباب، لب و لوچه‌اش آویزان شده بود، به سختی آب دهانش را قورت داد و گفت: _گفتید کباب، هوس کردم. نمیشه واسه من درست کنید؟ احف جواب داد: _کباب که نمیشه، ولی... سپس سرش را خاراند و نگاهی به گوسفندان انداخت و گفت: _ولی یه نوشیدنی مشتی بهتون میدم. سپس دست یکی از گوسفندان را گرفت و گفت: _بیا دلبر. بیا بریم اون پشت. آن گوسفند که خانوم‌بَبَع زاده بود، به زبان بَبَعی گفت: _نمیام. اصرار نکن. _بیا عزیزم. کاریت ندارم که. خانوم بَبَع‌زاده هر طور که بود راضی شد و احف یک سطل نیز برداشت و هردو به پشت کوه رفتند. احف مشغول دوشیدن شیر خانوم بَبَع‌زاده بود که وی گفت: _تا کِی می‌خوای شیرَم رو بدوشی؟ احف جواب داد: _تا وقتی که این سطل پر بشه. مگه نمی‌بینی مهمون داریم؟! _چرا از ما گوسفندا سوء استفاده می‌کنی؟ _سوء استفاده چیه عزیزم؟! من بهتون غذا میدم، باهاتون بازی می‌کنم، هر روز می‌برمتون گردش. بعد حق ندارم از شیرتون استفاده کنم؟ خانوم بَبَع‌زاده با بغض‌ گفت: _اونوقت پول این شیرا رو کی میده؟ _من. _خب کِی میدی؟ _به زودی میدم. _آره جون خودت. دفعه‌ی قبلی هم همین رو گفتی، ولی ندادی. _عزیزم پول این شیر و شیر قبلیت رو بنویس به حساب. من همین جا قول میدم که سر برج تسویه کنم. پس از دوشیدن شیر خانوم بَبَع‌زاده، احف با سطلی پر از شیر برگشت و آن را به بانو شبنم داد و گفت: _بفرمایید. اینم شیر تازه‌ی گوسفند ما. بخورید که خیلی مقویه و واسه تو راهیتون هم مفیده. در ضمن یه کَمیش رو هم واسه افطار نگه دارید که بقیه... بانو شبنم نگذاشت حرف احف تمام بشود و یک نفس، کل شیر سطل را سر کشید و حتی قطره‌ای هم برای بقیه باقی نگذاشت. احف که دید همه‌ی نگاه‌ها به سطل خالیِ شیر است، با شرمندگی گفت: _عذرخواهم. چون گوسفند شیرده ما فقط خانوم بَبَع‌زادس و سهمیه‌ی شیر امروزشون هم تموم شد، کاری از دست بنده ساخته نیست، جز اینکه بگم شرمنده‌ام. کسی حرفی نزد که استاد ابراهیمی گفت: _گوسفند شیرده نداریم، ولی گاو شیرده چرا. دخترمحی عُق ریزی زد و گفت: _اَه اَه اَه. کی شیر ترامپ رو می‌خوره؟ احف با لبخند به استاد ابراهیمی گفت: _چه عجب استاد! بالاخره آفتاب گرفتنتون تموم شد؟ استاد ابراهیمی "بله‌ای" گفت و ادامه داد: _راستی احف، الان که کار هم پیدا کردی. پس دیگه بهونت واسه زن نگرفتن چیه؟ احف چوب چوپانی‌اش را زیر چانه‌اش گذاشت و به افق خیره شد. سپس آه عمیقی کشید و گفت..‌.
﷽ ☑️کانال های شخصی بچه های باغ انار: 🖊زهرا صادقی (هیام) خودنویس(شخصی)🔻 @khoodneviss شاهزاده و شبگرد🔻 https://eitaa.com/koocheye_khaterat/5177 کانال داستان ها(کوچه احساس) رمان انلاین (در حال نگارش) https://eitaa.com/koocheyEhsas/9584 🖊دانا🔻 @dast_neveshtehaye_dana 🖊 اسرا🔻 @nillofaraneh 🖊 فائزه🔻 @darentazar 🖊رویا🔻 https://eitaa.com/joinchat/1447100490Ce1867b34df 🖊 خاتون🔻 https://eitaa.com/z441355 🖊ریحانه🔻 https://eitaa.com/joinchat/1370816586C926113c5e4 🖊یاصاحب عصر🔻 @marahelroshd 🖊یا علی بن موسی الرضا🔻 https://eitaa.com/joinchat/3633971298C9ea333beef 🖊مقدسی فر🔻 https://eitaa.com/joinchat/1725038616Ca1e5e9495d 🖊شین.الف/رمان ضُحی🔻 https://eitaa.com/joinchat/1365966931C6f6bcfaad8 🔻 http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7 🖊رآيـآ🔻 https://eitaa.com/joinchat/4028629075C2aabecadcf 🖊M🔻 https://eitaa.com/joinchat/1542717537C388a56ae5a 🖊F🔻 https://eitaa.com/joinchat/1481113697C076b42749b 🖊みムsɨცム🔻 https://eitaa.com/joinchat/1677656161Ca819e33a6e 🖊منتظر🔻 https://eitaa.com/joinchat/48365661C6eb5beca46 🖊مــــــــــــــــلَکه👑🌺🔻 @hinartyty 🖊کمالی🔻 @khodegomsgodeman 🖊اریحا🔻 @Eriha_anar 🖊ف_ حاتمے 🔻 https://eitaa.com/joinchat/3103129697C350ec073de 🖊برزگر اصل 🔻 @yasnar51 🖊E. aghababaie:🔻 https://eitaa.com/joinchat/3372023905C6e78f6f78c 🖊گل نرگس🔻 https://eitaa.com/joinchat/3741057121C51732486dd 🖊ف_حاتمی/انا منتظر المهدی/💙♡💙 🔻https://eitaa.com/T_ghalam 🖊آرمینه آرمین/مشق شب🔻 http://eitaa.com/joinchat/3936157712Cd64453ab68 🖊 یوسفی🔻 / 🖊موسوی🔻 https://eitaa.com/joinchat/2290548792C4920f677da @ekfnjanshar / @dastan313 / @daleee 🖊سـَحـٰابِـےِ آسِــمٰانْ 🔻 https://eitaa.com/sahabieaseman 🖊صداقتی🔻 https://eitaa.com/joinchat/2954166372Cab6baf15f8 🖊حق‌گو🔻 https://eitaa.com/joinchat/3041198180Cd27eabcf33 🖊 (: شعر به زیبایی احساس🔻 https://eitaa.com/joinchat/3081044025Cd7c37352da 🖊 س. امیدیان🔻 https://eitaa.com/joinchat/886571083C0d1879b767 🖊 اسماعیل واقفی🔻 @storytools 🖊احد🔻 خط به خط https://eitaa.com/joinchat/3071082506Cce1e021776 🖊سراب.م: ځٻاٺ قݪݦ 🔻( نقد و بررسی رمان) @hayateghalam 🖊 حسین ابراهیمی 🔻 @dastannewis 🖊حیدر جهان کهن.🔻 https://eitaa.com/joinchat/1105920033C30c5a941ac 🖊سید محمدحسین موسوی🔻 @DastNevis_Talabeh 🖊فائزه کمال الدینی 🔻 https://eitaa.com/joinchat/1173160038C138741022d 🖊فرجام پور🔻 اسرارِ درون @asraredarun 🖊باران🔻 @sherekodak 🖊بنت الحیدر سلام الله علیها.🔻 @AvayeEeshgh 🖊فخر الزمان🔻 @masteeshgh 🖊اویسِ قرَنِ حُسَیْن🔻 @Harime_313 🖊بانو طلبه 313🔻 @be_vaghte_del313 🖊حبیبی فر🔻 نویسنده شو @nevisandesho 🖊مهردخت 🔻 @mahrdo 🖊[عابدیــنے.M]🔻 @oshaghol_hosein 🖊خانم گل🔻 دیالوگ، مونولوگ. http://ghashamshami.blogfa.com/ 🖊نون و القلم🔻 قلم درد @ghalamdard 🖊کارگاه شعر🔻مدرسه ی علمیه ی @versify https://eitaa.com/joinchat/3165585446C87efc10302 🖊دخترمحی🔻 @Dastan_nevis 🖊یاسَامِعَ‌ کُلِّ نَجْوى(موسوی)🔻 @ShugheParvaz شوق پرواز @daastan313 رفیق ناب 🖊رحیمی(زینتا)🔻 کانال فرصت زندگی https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
﷽ 📌 ششمین کارگاه سال ۱۴۰۰ ⏳شنبه ۱۸ اردیبهشت باغبان گرامی ابراهیمی ⤵️ براعت استهلال یا خوش آغازی در ادبیات داستانی 💯به وقت 22:00 نشانی ناربانو🔻 @Yamahdy_Adrekny نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
به گزارش VOA عمران موافــقی، در آستانه روز قدس با جمعی از اعضای باغ انظار(مخفف انجمن نویسندگان ضد انقلاب رمان) دیدار و گفت و گو کرد.در ابتدای این مراسم جمعی از مریدان وی با شعارهای محبوب هر عام و خاص... عمران، ظریف، عمروعاص/هفده هیجده نوزده بیست... اینجا هیشکی انقلابی نیست/صل علی محمد... یار ظریف خوش آمد/سلام بر ال طاها و یاسین... عمران چاره قیمت بنزین/ هر کی نیست آقازاده...با ماها در تضاده/ نه غزه نه لبنان .. رای ما فقط عمران/اشعث بن قُیس... لو نمیره این ویس/ با آرمان‌های معظم له تجدید میثاق کردند. وی در بخش آغازین سخنان خیلی مهم خود با تقدیر از اقدام ظریف در انتشار فایل صوتی گفت: هنر آن است بگویی منتشر نمی‌شود و بدهی منتشر کنند و افزود: بصیرت من و ظریف مثال زدنی است. وی در جواب خبرنگاری که از نامزدی وی پرسید گفت: ذلیل مرده من بچه دارم. اینجا ذلیل مرده تصریح می‌کند: نامزدی انتخابات در اینجا وی اعلام کرد که کاندیدای ریاست جمهوری شده است و با اشاره به انتخابات پیش رو افزود: به جز من و ظریف دیگر کسی مالی نیست. وی همچنین خود را سرور انتقاد پذیران دنیا و آخرت خواند و در حالی که لنگه کفشش را به سمت خبرنگاران حاضر در مراسم پرت می‌کرد افزود: درست عکس بگیر! وی در ادامه بیانات گهربار خود در توصیه به نویسندگان ضد انقلاب فرمود: از اقدام ظریف درس بگیرید و هزاران رمان به خورد ملت دهید. همچنین به نویسندگان توصیه اکید کرد برای یاد گیری گیج کردن مخاطبین از صد سال تنهایی الگو بگیرید. وی همچنین با اشاره به باغ انار گفت: از باغ انار و گردو یاد بگیرید که چند وقت دیگر فسنجان می‌پزند. وی همچنین با اشاره بسته بودن دست شیاطین در ماه مبارک افزود: از این مسئله باید درس مذاکره بگیریم. و از خدا خواست در ماه رمضان بعدی شیطان را باز بگذارد تا با او مذاکره کند. وی در جمع بندی این قسمت از سخنان خود فرمود: از همه چیز درس مذاکره بگیرید و درس‌های خود را خوب بخوانید. منابع آگاه خبر داده‌اند سرتیم حفاظت باغ انار (خانم فرات) را با چند جعبه tnt در اطراف مراسم دیده‌اند.
هدایت شده از 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جایی برای به اشتراک گذاشتن شات ها و فیلم های خام برای تولید کلیپ های جذاب. ترجیحا حجم بالا نداشته باشه...و تایمش هم مناسب کلیپ های یک دقیقه ای باشه. https://eitaa.com/joinchat/3198156918C9fc948072d
⏱ 🔰کارگاه مجازی بررسی چالشها و گره های ذهنی در آستانه انتخابات 🍃با حضور حجت‌الاسلام راجی🍃 🗓 یکشنبه، ۱۹ اردیبهشت‌ماه ✅ جهت عدد ۱ را به ۵۰۰۰۵۱۵۱۵۳ ارسال فرمایید 💬 @ideavane | بانک ایده‌های فرهنگی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
افسوس سال‌های از دست رفته و بی تفاوتی نسبت به رسالتی که بردوش من بوده و از آن غافل بودم، آسایش شب و روز را از من گرفته‌است. فکر می‌کنم زمان سریع‌تر از آنچه در گذشته می‌گذشت، می‌گذرد. همه‌ی ما نسبت به آنچه خداوند به ما عطا کرده مسئولیم. یکی از بزرگترین این نعمت‌ها، متولد شدن در یک خانواده‌ی مسلمان، به خصوص شیعه است. من نسبت به هجمه‌های وارده به این مسئله مسئولم. دیگری و دیگری. همه مسئولند. حال ممکن است نحوه‌ی ادای دین متفاوت باشد. من راه در لفافه گویی را بیشتر می‌پسندم. مخاطب یک منبر و سخنران مذهبی تنها و تنها یک قشر مذهبی هستند و هیچ‌گاه صدايشان به بیرون درز نمی‌کند. ولی زبان رمان و داستان، به خصوص اگر ظواهر مذهبی نداشته باشد، بسیار تاثیرگذارتر است. یاری کردن امام عصر و انتظار فرج دست روی دست گذاشتن و دعای به تنهایی نیست. باید تلاش کرد. هر کسی به فراخور توان خود. و اینک قلم در دست من حکم سربازی را دارد که تحت تعلیم است برای یک جنگی جانانه آن هم نه با خون و خون ریزی با نفوذ نرم و یا همان جنگ نرم. اگر چندین و چند جلد رمان و داستان بنویسم (ان‌شاالله جشن امضا ها می‌بینمتون😉) و تنها در یک نفر ایجاد تلنگر کند، من رسالتم را انجام داده‌ام و آن وقت می‌توانم بگویم برای فرمانده‌ام یک قدم در حد یک میلیمتر برداشته‌ام. برای رسیدن به این هدف تا حد توانم تلاش خواهم کرد.