💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
نور #تمرین99 مهمترین اتفاق تلخ و مهمترین اتفاق شیرینی که در شش ماه گذشته برایتان افتاده را در یک ر
#تمرین100
نور
چشم تان را ببندید و به یک فیلم فکر کنید مثلا آخرین فیلم یا سریالی که دیدید و ده کلمه اولی که به ذهنتان می آید را بنویسید.
مرحله دوم
چشم تان را باز کنید و دوباره ببندید که با مرحله قبلی قاطیپاطی نشود🤔. حالا به آخرین کتابی که خواندید فکر کنید و ده کلمه ای که به ذهنتان می آید را بنویسید.
سعی کنید بین این کلمات...اسم شخصیت باشد. اسم مکان باشد. اسم زمان هم باشد(غروب، صبح، زمان خواب، زمان ...)
سعی کنید یک #وضعیت و یک #موقعیت خلق کنید. توی کلمات بگردید دنبال یک حالت #ثابت و یک #اتفاق که به هم ربط داشته باشند...
مثال
#وضعیت » پشت فرمان در حال رانندگی بودن
#موقعیت » یک دفعه یک نفر میپرد جلوی ماشین
حالا با این کلمات یک داستانک بنویسید. ترجیحا جمله سازی نباشد. سعی کنید از پونزده تا کلمه حتما استفاده کنید. هرکس از بیست تاش استفاده کند بوسه فرشتگان به کلهاش.
#تمرین100
#تمرین
#داستانک
#وضعیت
#موقعیت
#روایت
#داستان
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
♥māhđîñäř♥:
درب چوبی آتلیه را باز کرد و وارد خیابان شد.
به ساحل رو به رویش نگاه کرد که امواج یکی پس از دیگری، خود را به ماسه ها می رساندند.
یاد آن روز ها افتاد...روز های خوش زندگی اش!!!
همان روز هایی که پابرهنه، با کمال روی شن ها قدم می زد.
پرندگان دریایی، با صدایشان، به او می فهماندند زمان می گزرد و اوست که هنوز در همان روز ها متوقف مانده است.
سوسو های خورشید که از درخت چنار عبور می کردند، روحش را قلقلک می داد!
در همین افکار غوطه ور بود که ماشین کمال جلوی رویش سبز شد.
کمال، ماشین را کنار ساحل پارک کرد و سمت اوکیا آمد:
-خوبی اوکیا؟! چه صبح ملسی!
-ممنونم کمال.اره! صبح زیباییه.
بعد از احوال پرسی های روزانه، کمال نامه ای را دست اوکیا داد.
و بعد از آن سوار ماشین شد و رفت.
اوکیا نامه را باز کرد و آرام خواند:
اوکیا...میخوام دوساعت، در ثانیه زندگی کنیم.فقط من و تو!!! ساعت هشت، کنار چاه قدیمی توی باغ سیب منتظرتم.مواظب باش عامر متوجهت نشه...
نامه را خواند و بلافاصله پاره و کرد به ماشین عامر نگاه کرد که از سوی خیابان، به سمت آتلیه می آمد.
باید امشب راهم که شده، از دستش به بهانه ای فرار کند.
فقط به خاطر کمال، محبوبش...
#تمرین_100
#مهدی
#داستانک
#تمرین103
آدم برفیِ داستانِ ما چای داغ دوست داشت....
درباره این آدم برفی یک داستانک بنویسید. کودکانه نباشد.
ژانرهای مختلف را امتحان کنید. مثلا جنایی بنویسید. یاعاشقانه. یا فانتزی.
اگر داستان کوتاه بنویسید بهتر است. فرصت پرداختن به شخصیت را دارید. برای آدم برفی یک شخصیت خلق کنید. مثلا یک شخصیت سرمایی، که علاقه به خوردن چای داغ دارد، ولی همه منعش کرده اند و او الان به یک آدم! لجوج تبدیل شده. این لجاجت را میتوانید در بقیه رفتارش نشان دهید.
#تمرین103
#داستان
#داستانک
#تمرین
#باغ_انار
#شخصیت_پردازی
#لجوج
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
✨#بسم_الله_الذي_يكشف_الحق ✨
#زمین_لرزه🌏
با متانت قدم بر میدارد و زیر لب دائم ذکر می گوید انگار لبهایش طعم خستگی را نچشیدهاند که سریع بعد از ذکری ذکر بعدی را میگویند، انگار مسابقهای گذاشته اند.
با آرامشی بی سابقه و گرمای امیدی در میان جمعیت رزمندگان حضور دارد و نور میبخشد. یک به یک آنها را می بوسد و با آنها سخن می گوید، همانند پدری که انگار آخرین دیدار خود را قرار است با فرزندانش داشته باشد!
تمامی افراد متوجه بیتابی او شده اند حال و هوای عجیبی دارد.
ناگاه ته تمام دلها خالی میشود و آنها را از فکری که از ذهن شان می گذرد لحظهای به خود می لرزاند.
خورشید قصد غروب دارد و آسمان حال و هوایش دلگیر تر می شود و همین موضوع باعث ترس جمعیت از نبود او می شود.
تمام بدن ها چشم شده اند و تمام چشم ها اشک، اما او تماما آرامش شده است که این آرامش را میوه عشق می داند.
آنقدر بی تاب است که دیگر نمی تواند کنار فرزندانش بماند. ازجای خود بر می خیزد و میخواهد که برود اما دستانی مانع او می شوند. صدای ناله ها که بلند می شود، بازهم آرامش دارد تمام دستان میخواهند مانع از رفتنش شوند. تمام آنها میدانند که الماس، گرانبها ترین چیز است.
اما او تمام دست ها را کنار می زند و حرفش را در یک جمله خلاصه می کند:
( میوه وقتی میرسد باغبان باید آن را بچیند، وگرنه خود میافتد.)
او میرود و دل های پشت سرش سرد میشوند. این بار اشک ها هم گرمای قبلی را ندارند.
وداع قشنگیست او میرود و چشم ها می گریند؛ او میرود و دلها یخ می زنند و اما او میرود و علم روی زمین می افتد.
به پشت سرش نگاه نمی کند این بار چشمها و گوشها و لبهایش فقط و فقط صدای آرامش را میشنوند، صدایی که به گوش بقیه نمی رسد.
قبل از رفتن ناگاه بر میگردد و چشم بسته سلامی به بیبی میدهد و این بار می رود. رفتنی که زمین را می لرزاند و اما در لحظه ای صداها در هم می پیچند و ثانیه ها متوقف می شوند. این بار بوی دود و خون با یکدیگر مخلوط می شود. در حوالی زمستان و کوچه های سردش روحی بلند از زمین به آسمان به پرواز در می آید.
این بار چشم ها خون شده است و خون ها اشک.
#داستانک
#اقتدار
#مهربانی#حاج_قاسم
#تمرین_بیستوچهارم_بداهه
✍🏻#محدثه_صدرزاده
خواست اجاق را روشن کند. فندک دیر جرقه زد و گاز جمعشده زیر دیگ یکدفعه شعله کشید. پرتش کرد کنار دیوار.
لباسش سوخت و ریش و ابروی یک طرف صورتش. دست و پهلویش هم ضرب دید.
خواهرهایش که با صدای جیغ بچهها دویده بودند توی حیاط یا دست به سر گرفته بودند یا روی دست میکوبیدند. هر کس چیزی میگفت. میخواستند ببرندش درمانگاه.
بلند شد. لباسهایش را تکاند. لبخند زد و گفت: چیزیم نشده، فدای سر صاحب مجلس.
چشم چرخاند سمت دیگ. زیر لب گفت: خانم جان، فدای پهلوی شکستهتون، منم کربلایی کنید.
#داستانک
#فاطمیه
#تمرین
ده کلمه چهار حرفی و چهار نقطهای بنویسید. با این کلمات یک داستان خلق کنید. جمله سازی نکنید. اول کلمات تولید شده را با دقت بخوانید. از دل این کلمات باید یک داستان بیرون بکشید. جمله ها باید یک ریتم داشته باشد. ریتم داستانی. ببینم جمله سازی کردید با همین پشت دست👋.
اگر نتوانستید داستانک خلق کنید یک ماجرا #روایت کنید.
#تمرین106
#داستانک
#روایت
امیرمن.mp3
3.68M
🍎دو #داستانک از زندگانی امام #حسین علیه السلام.
🔸 خروجی باغِ درختانة سخنگو. زیر مجموعه باغ انار.
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه میزنیم و برگ میدهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
هدایت شده از 💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#داستانک
#تمرین32
جریان تحریف را در 40 کلمه توصیف داستانی کنید. می تواند داستانک باشید یا متن ادبی.
#هنرمندانه، #غیرمستقیم و #خلاقانه بنویسید.
#آدرس_غلط
#جریان_تحریم
#جریان_تحریف
متن ادبی برود در پادشاه وارونه. داستان برود در باغ انار.
نشانی باغِ انار🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
@anarstory
هدایت شده از 💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#تمرین39
عن مفضل بن عمر قال سمعت أبا عبد الله يقول يكون مع القائم ثلاث عشرة امرأة، قلت و ما يصنع بهن، قال يداوين الجرحى و يقمن على المرضى كما كان مع رسول الله، قلت فسمهن لي، قال القنوا بنت رشيد و أم أيمن و حبابة الوالبية و سمية أم عمار بن ياسر و زبيدة و أم خالد الأحمسية و أم سعيد الحنفية و صبانة الماشطة و أم خالد الجهنية
(دلائل الامامه، ص 260)
مفضل بن عمر می گوید: از امام صادق شنیدم که فرمود: 13 زن همراه قائم هستند. گفتم: با آن ها چه می کند؟ (چه ماموریتی به ایشان می سپارد؟) امام فرمود: مجروحان را مداوا می کنند و به امر مریضان رسیدگی می کنند. همان طور که با پیامبر هم زنانی (در جنگ) بودند. گفتم: ایشان را برایم نام ببر. فرمود: قنوا فرزند رشید
ام ایمن
حبابه والبیه
سمیه مادر عمار فرزند یاسر
زبیده
ام خالد احمسی
ام سعید حنفی
صبانه ماشطه (ماشطه قصر فرعون)
و ام خالد جهنی
پ.ن: البته در این روایت نام 9 نفر اومده
#تمرین
#داستان
#داستانک
#غیرادبی
#غیرمستقیم
#هنرمندانه
#خلاقانه
💯💯
اگر شما یکی از این زنانی باشید که نامش نیامده...لحظه ای که متوجه می شوید این بار عظیم روی شانه های شما قرار گرفته را توصیف کنید...
💯💯
#مثلا
چطور به این مقام رسیده اید؟ داستانی بنویسید...
#مثلا
لحظه دیدار امام زمان علیه السلام و گرفتن حکم ماموریت را توصیف کنید...مثلا حضرت به شما ممکن چه بگویند؟
#مثلا
اگر آن چهار زن از دوستان نزدیک هیئتی شما باشند. یا در فضای مجازی همکار شما باشند...دوستی خود را داستانی بنویسید.
#مثلا
طرح خودتان را برای مدیریت زنان جهان توضیح دهید...متن توضیحی هم باشد ایرادی ندارد.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
فقط خلاقانه و غیر شعاری و ...غیر دلنوشته باشد. متن ادبی و دلنوشته و شعر برود در پادشاه وارونه.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/100270145C4e53c7d0f6
#تمرین39
@anarstory
#تمرین111
یک کلیپ از طرز نماز خواندن آیتالله بهجت ببینید و بنویسید او در نماز چه میبیند که ما نمیبینیم. اگر بگویید ما هم مثل او نماز میخوانیم با همین پشت دست🧐
🔸خدای او چقدر قوی است؟
🔸مگر خدای او چقدر از او چقدر آتو دارد که رو کند و ابرویش را ببرد و از ما ندارد که اینقدر از خودِ پوستکلفتمان خاطر جمع هستیم؟
🔸او در نمازش خدایش را میبیند مگر؟ چطور چنین چیزی ممکن است.
🔸انسان چه مقامی داشته که چنین اجازه ای به او داده شده که با الله صحبت کند؟ مگر انسان چه دارد؟
#تمرین111
#الله
#احد
#واحد
#بهجت
#داستان
#روزنگار
#مونولوگ
#داستانک
#تمرین113
تلخی، شوری، شیرینی، تندی، ترشی
را تبدیل به یک شخصیت داستانی کنید و از زبان هر کدام مواد غذایی که در مهمانی خورده میشود را تحلیل کنید.
مثلا به شخصیت تلخ بر خلاف تصور همه یک روحیه طنز بدهید که درباره مسائل سیاسی توی مهمانی هم نظر میدهد.
شیرینی بر خلاف ظاهرش خیلی بدعنق باشد.
ترشی خیلی کمرو و خجالتی باشد.
و...
ابتدا یک مهمانی خاص را مشخصکنید بعد شخصیت ها را وارد موضوع کنید.
مثلا جلسه خواستگاری.
یا مثلا این شخصیت ها در مهمانی خواهر شوهر شرکت کردهاند و خودتان بهتر میدانید دیگر خواهرشوهر هم جایش روی سر است🙄.
#داستانک
#خاطره
#دیالوگ
#مونولوگ
#طنز
#تمرین113
هدایت شده از 💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
10Words.Story-8th.pdf
2.06M
#داستانک
2203 تا داستان ده کلمه ای
@anarstory