eitaa logo
آفتابگردان‌ها
528 دنبال‌کننده
180 عکس
34 ویدیو
1 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی اعضای محترم دوره‌های آفتابگردان‌ها پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/office4poem موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
مشاهده در ایتا
دانلود
تقدیم به اذان و سبحه و سجاده و منبر علی‌اکبر کسی که بوده از کلِّ جهان بهتر علی‌اکبر نمادِ رجعتِ دین است وقتی دیده یک لشکر که می‌گردد مسیحاتر محمدتر علی‌اکبر به قدری ذوب در ذاتِ خدا، گردیده در میدان که تاثیری ندارد نیزه‌هاشان بر علی‌اکبر تمامِ دشت پر شد، اربا اربا روی خاک افتاد علی‌اکبر علی‌اکبر علی‌اکبر علی‌اکبر میانِ خیمه غوغا شد به پا وقتی که فهمیدند نمی‌آید به سوی خیمه‌ها دیگر علی‌اکبر ندارم ترسی از مرگم چرا که مطمئن هستم به بالینم می‌آید لحظه‌ای ... آخر علی‌اکبر @Aftab_gardan_ha
تقدیم به به پا شده‌ست در این دشت محشری دیگر چگونه زنده شده باز حیدری دیگر و گفت لشکر کفّار یک صدا که مگر بنا نبود نیاید پیمبری دیگر؟ رجز که خواند به هم زد صفوف لشکر را که آمده‌ست به پیکار صفدری دیگر ابهتش همه را یاد مرتضی انداخت به کربلا چه کند؟ فتح خیبری دیگر امان از آن لحظاتی که بال و پر می‌زد شکست پیش نگاه حرم پری دیگر به پهلوی گل لیلا که نیزه‌‌ زار دمید گرفت کرب‌وبلا عطر کوثری دیگر فدای آن‌همه سرهای پر زده تا نی میان آن‌همه سر بود، او سری دیگر @Aftab_gardan_ha
قصّه‌ی ناتمام دنیا، آب بسم حق «بسمه تعالی»، آب می‌رود سینه‌خیز، نرم و خموش دورترها ز چشم دریا، آب یک غزل تشنگی‌ست بر لب رود یک بغل خستگی‌ست برجا، آب دفترم را که باز کردم، باز ماجرای قدیمِ بابا.... آب مشک بر دوش می‌کشد یک مرد می‌بَرد سوی آب، اما آب پشت شمشیرهای برنده این طرف زخم و آن طرفها آب همه کج رفته‌اند حتی تیر همه لج کرده‌اند حتی آب بیشتر از ۱۳۰۰ سال تا همیشه، همیشه رسوا آب @Aftab_gardan_ha
شب پیش چشم‌های تَرش بی‌صدا شکست از هیبتش غرور همه قله‌ها شکست باران‌تر از همیشه میان غبار تاخت طوفان رسید آینه‌ی مصطفی شکست دشت بلا به وسعت یک نیل بغض داشت از پا نشست ایل همین که عصا شکست لیلایی از قبیله‌ی مجنون نمانده بود هر کس که شد به پیرهنش مبتلا، شکست از زلف او نسیم خبرهای تازه داشت شد هر که با تلاطم او همنوا، شکست زهرا نشست، روضه‌ی دریا شروع شد پهلو گرفت، کشتیِ هر ناخدا شکست 《دنیا شود بدون علی خاک بر سرش》 این را حسین گفت و لب نیزه‌ها شکست @Aftab_gardan_ha
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟ این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟ شش‌ ماه مرا 《علی》صدا زد بابا مادر تو بگو، علی به میدان نرود؟ @Aftab_gardan_ha
نذر بی هیچ استعاره بیا شاعری کنیم در سوگ شیرخواره بیا شاعری کنیم بر جسم پاره پاره بیا شاعری کنیم روح‌القدس! دوباره بیا شاعری کنیم حرفی نگفته مانده اگر با قلم بگو از روزگار قافله با محتشم بگو باید دوباره گفت چه با کاروان شده زخمی هزار ساله هم‌اکنون جوان شده از چشمِ آسمان و زمین خون دوان شده هنگامِ راه‌بستنِ آبِ روان شده شاعر! پر از اصالت خون کن دوات را از سر بگیر روضه‌ی شطّ فرات را: قلب حرم شده هدف دشمنان، هلا برخاسته‌ست بانگ کف دشمنان، هلا آواز دف د دف ددف دشمنان، هلا بسته‌ست راه آب صف دشمنان، هلا شاها! وزیر اول دربار را بخوان وقتش رسیده است علمدار را بخوان دریای دردهای تو را ساحل است او در شام غربتت قمر کامل است او الحق که مرز بین حق و باطل است او سقای کربلاست، ابوفاضل است او دارد به سوی خیمه‌سرا مشک می‌برد دشمن به استقامت او رشک می‌برد در کربلا گذاشته سنگ تمام دست آورده است تا دم آخر دوام دست هرگز نخواست تا بکشد از امام دست آورده است آب ولی با کدام دست؟ مشکی پر از فرات به دندان گرفته است مجنون دوباره راه بیابان گرفته است زخمی چنان عمیق نشاندند بر تنش گویی هزار اسب دواندند بر تنش گلّه به گلّه گرگ رهاندند بر تنش دردا بگو چه‌ها گذراندند بر تنش مانده‌ست جای خالی یک دوست در حرم طفلی هنوز منتظر اوست در حرم طفلان بی‌نوا چه کشیدند بعد از او روی خوش از زمانه ندیدند بعد از او دل از دل فرات بریدند بعد از او تا گوشه‌ی خرابه رمیدند بعد از او می‌خواست رود را بکشاند به خیمه‌ها خود را نه! مشک را برساند به خیمه‌ها ویرانه دشت معجزه‌آباد را ببین در قتلگاهِ معرکه میلاد را ببین گلبرگ‌های پرپر در باد را ببین طوفان خطبه‌خوانی سجاد را ببین ناگاه بانگ خطبه‌ی زینب بلند شد از قعر چاه‌ها مه نخشب بلند شد از مجموعه شعر نشر @Aftab_gardan_ha
خدا گواه که حیرانم، حسین کیست؟ نمی‌دانم حسین کیست؟ نمی‌دانم، خدا گواه که حیرانم حسین کیست؟ نمی‌دانم، فقط همین که من از این نام اگر نگویم و ننویسم، تمام عمر پشیمانم حسین کیست؟ نمی‌دانم، فقط همین که در این ایام مگر غمش کند آرامم، که من همیشه پریشانم حسین کیست؟ نمی‌دانم، فقط همین که همه کفرم اگر به دور سرش دل را، طواف‌وار نگردانم حسین کیست؟ نمی‌دانم، فقط همین که خدای من! دلم که می‌لرزد، دارم من از حسین تو می‌خوانم از مجموعه شعر نشر @Aftab_gardan_ha
تو می‌رسی، به مقامت سلام خواهد کرد و بعد - خم‌شده قامت - قیام خواهد کرد لب تو است همان خواهشی که دریا را همیشه تشنه‌ترین تشنه‌کام خواهد کرد فرات طعم خوشش را الی الابد بر خلق اگر تو آب ننوشی حرام خواهد کرد تو می‌روی و پی‌ات موج‌ می‌زند دریا تو را به بدرقه‌ای احترام خواهد کرد و بعد دشمن تو پرتو امیدت را به تیر خوردنِ مشکی تمام خواهد کرد و خونِ ریخته‌ات روی خاک تشنه‌ی دشت دوام مستی ما را مدام خواهد کرد کمرشکن شدی ای مرد! کوه خسته‌ی درد! چه کارها که غمت با امام خواهد کرد @Aftab_gardan_ha
وقتی کنار علقمه روی زمین افتاد در شهر یثرب مادرش ام‌البنین افتاد دل را به دریا زد، فرات تشنه طغیان کرد وقتی که قطره قطره گوهر از جبین افتاد با مشک سیرابش به سمت خیمه‌ها می‌رفت دستش جدا شد، تیر خورد، از روی زین افتاد فریادِ ادرک یا اخا در دشت غم پیچید پشتی شکست و ناگهان حبل‌المتین افتاد ماه بنی‌هاشم به خاک افتاد، آن‌سوتر در خیمه‌ی خورشید زین‌العابدین افتاد بر قلب زینب کوه غم آوار شد، وقتی چشمش به اسب زخمی سالار دین افتاد دیگر کسی از تشنگی حرفی نمی‌زد، آه در خیمه از دست زنی طرفی گلین افتاد @Aftab_gardan_ha
علی را می‌فرستد سمت میدان یا محمد را قلم بنویس با خون شرح این اندوه بی‌حد را چه حالی می‌شوی وقتی میان لشکر دشمن عزیزت مرکبش در معرکه گم کرده مقصد را چه حالی می‌شوی وقتی ببینی که پذیرا شد تنش شمشیرهای تشنه‌ی در رفت و آمد را چه حالی می‌شوی وقتی بدانی که دمی دیگر به خون آغشته خواهی دید گیسویی مجعد را چنان جان اذان را تیغ‌هاشان اربا اربا کرد که دیگر در دم آخر فقط می‌خواند اشهد را رشیدا اکبرا جانا تنت چون آیه‌ای گشته که وقت خواندنش قاری فراوان می‌کشد مد را به آهی که کشید از سینه راحت شد ولی بگذاشت به روی سینه‌ی ارباب عالم آه ممتد را اگر دنبال مفهومی برای عشق می‌گردی بیا در کربلا بنگر علی نامی، محمد را @Aftab_gardan_ha
نذر حضرت رباب سلام الله کاش می‌آمدی به این خانه  تا به تو عرض احترام کنم‌ جلوی پای تو بلند شوم  و دوباره به تو سلام کنم‌ خانه را دوست داشتی با من یاد روزی که با نخ و سوزن می‌نشستم به صد امید و خیال کار قنداقه را تمام کنم به فدای تو خانواده‌ی من  نذر راهت امام‌زاده‌ی من  من چه دارم مگر به جز این‌ها  که به قربان تو امام کنم قامتم زیر غصه‌ات خم شد داغ تو در دلم مگر کم شد  زیر دستان تازیانه ببخش که نشد پای نی قیام کنم ای دل زار من هواخواهت آفتابی که شد سر ماهت قول دادم که تا نفس دارم سایه را بر خودم حرام کنم @Aftabgardan_ha
مرثیه‌خوان غصه‌هایش آسمان بود آن لحظه‌ها شاید خدا هم روضه‌ خوان بود دردی که او را عاقبت انداخت از پا زخم فراوانش که نه، داغ جوان بود حتی برای سنگ‌ها آغوش وا کرد در گوشه‌ی گودال هم او مهربان بود انگشترش را چون پدر بخشید اما این بار سائل در لباس ساربان بود مظلوم بود و تشنه و تنها و زخمی با این‌همه، در بین صحرا بی‌نشان بود یک کاروان در سایه‌اش می‌رفت آرام اما خودش بر روی نی بی‌سایبان بود سربند، وقتی قصه‌اش را گفت دیدند از یا حسین سرخِ آن، اشکی روان بود @Aftab_gardan_ha