eitaa logo
آفتابگردان‌ها
527 دنبال‌کننده
180 عکس
34 ویدیو
1 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی اعضای محترم دوره‌های آفتابگردان‌ها پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/office4poem موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
مشاهده در ایتا
دانلود
کعبه لب وا کرده عطری دلپذیر آورده است جبرئیل از آسمان شال حریر آورده است روی لب، ذی‌الحجه باران را تلاوت می‌کند شوق دریا را به دامان کویر آورده است کهکشان راه شیعه، در مسیر روشنی بر مداری بیکران ماه منیر آورده است می‌درخشد در میان شیعیان نور علی حضرت خاتم نگینی بی‌نظیر آورده است أشهد أنَّ علی... گل کرده لب‌های اذان جبرئیل از آسمان نعم الامیر آورده است تا بنوشند آیه آیه چشمه‌ی اسلام را تشنه‌کامان را به دریای غدیر آورده است @Aftab_gardan_ha
این شعر کجا و وصف دنیای علی این عقل کجا و درک معنای علی برخاستم و وضو گرفتم امشب تا فکر کنم به نام زیبای علی @Aftab_gardan_ha
«دل می‌رود ز دستم صاحبدلان خدا را» دیگر به سر رسیده آن دوره‌ی مدارا گفتی خبرنگاری، اهل تلاش و کاری محتاط منعکس کن انبوه سوژه‌ها را طرح سوال باید با میل بنده باشد آویزه کن به گوشَت این گفته‌های ما را تصویب شد از این پس حذف سوالِ بی‌ربط پس بر زبان نیاور هی پرسش چرا را گفتم فقط بپرسی از چیزهای معمول آن هم نه هرچه خواهی، بشنو تو این ندا را از اعتبار مالی پرسیده‌ای سوالی اصلا به تو چه مربوط «احوال ملک دارا»؟ از کوی نیکنامی حذفت کنم سریعا آشفته کرده‌ای باز با نقدها فضا را آزرده شد وزیرم از پیچش سوالت بیهوده هی نیازار مردان بینوا را وقتی که حکم دادم محروم کردنت را تا چار سالِ کاری کم می‌کنی ادا را گفتم هر آنچه را که قانون بنده بوده اخراج می‌کنم پس هر عامل خطا را محبوب ماست هرکس کمتر سوال دارد «ساقی بده بشارت رندان پارسا را» @Aftab_gardan_ha
در حنجره ات چلچله آرام گرفته ای لحن سه‌تار از نفست وام‌گرفته! عمری‌ست که لبخند خوشت هوبره‌ها را بی دانه نشانيده و بی‌ دام گرفته خیام که مست است جهان از میِ شعرش از ‌جامه‌دران خواندن تو جام گرفته ماهور بخوان تا که برقصند پری‌ها وقتی دلشان از غم ایام گرفته تحریر تو از جنس حريرست و غزلبافت ابریشم از آواز تو الهام گرفته تو شور و نوا نت به نت آرامش محضی هر زیر و بمت گوشه‌ی دل، نام گرفته آمیزه‌ی آرامش و دیوانگی محض! این شعر جنون را ز لبت کام گرفته @Aftab_gardan_ha
زیبا بودم قبل از آن که مادران بمیرند و پرچم‌ها در باد مرثیه‌ای بخوانند زیبا بودم اگر جای درختان دست‌های کودکان از خاک بیرون نزده بود اگر دختران بیوه می‌توانستند در سوگ مردهایشان اشک بریزند زیبا بودم و سرخ، تنها رنگی بود که به پیراهن‌هایمان می‌آمد سرزمینی بودم که مرگ تلاش می‌کرد قلقلکم بدهد ما بیدار بودیم و جنگ روی شانه‌هایمان به خواب رفته بود کسی برای عروسک‌های مرده‌اش، گریه نمی‌کرد و تفنگ‌ها دیگر به درد بازی نمی‌خوردند! @Aftab_gardan_ha
لحظه‌ی آمدن بی‌قراری وز همان‌ لحظه فکرِ فراری مثلِ ابری که اهلِ عبور است می‌روی می‌روی تا نباری من جوابِ سلامت نداده حرفت این‌ است: کاری نداری؟ با تو را دیدن و ناچشیدن بیشتر رفته‌ام در خماری! ساده بردی دلم را و ای کاش آن دلِ ساده را پس نیاری! دل چه‌کاره‌ست جز آبروبَر؟ کارِ دل چیست جز بدبیاری؟ هرگز آیا تو هم دل سپردی؟ هیچ کس را بگو دوست داری؟ پاسخت هم سکوتی‌ست مبهم عاری از معنیِ خیر و آری! @Aftab_gardan_ha
این روزها درگیرِ تکرارم اما به آن عادت نخواهم کرد هر روز شاید پیله می‌بافم، در پیله‌ام خلوت نخواهم کرد در پیله‌ام تنها نمی‌مانم، در بند این دنیا نمی‌مانم پروانه‌ام، این‌جا نمی‌مانم، از باغ گل غفلت نخواهم کرد بر باد رفته آرزو‌هایم اما امیدم همچنان باقی‌ست از باد، حتی از خود طوفان، تا هست او وحشت نخواهم کرد تا آسمان پرواز خواهم کرد، بر روی ماهش بوسه خواهم زد فواره خواهم شد به شوق او، هرگز ولی رجعت نخواهم کرد از عقل هم دل می‌کنم یک روز، از فتنه‌های این شرارافروز اما بدان ای عشق! ای دلسوز! یک لحظه هم ترکت نخواهم کرد @Aftab_gardan_ha
در زمینی که همه‌چیز تغییر کرده صلح می‌تواند به جای گل از آسمان گلوله بریزد که مبادا کودکانِ تا دندان مسلح! با انگشت‌های اشاره‌یشان هواپیماها را نشانه بگیرند. مردی که عکس سه در چهار خودش را برای بعد مرگش کنار گذاشته بود باید به دنبال عکس پسرش باشد که برای آخرین بار در آغوش گرفته باید به دنبال گلی بگردد که گلوله نخورده تا عکس‌ها را با آن تزیین کند تابوت را تزیین کند. خبرنگار شورای امنیت که در صحنه فیلم می‌گیرد تعبیر جدید صلح را به تصویر می‌کشد. کودکی که در آغوش پدرش مرده صلحی‌ست که به خواب ابدی رفته. کودکان موجودات عجیبی هستند! یک‌هو در آغوش پدرانشان به خواب می‌روند یک‌هو وسط بازی پرنده می‌شوند تا با پرنده‌های کشور همسایه همدست شوند و به جای گلوله بر سر بزرگترها گل بریزند بر سر عَفرین گل بریزند. خاورمیانه پر است از اخبار از این دست که هیچ خبرنگاری را دست خالی به خانه برنمی‌گرداند پر است از پرنده‌های مهاجر که حتی مرگ هم زمین‌گیرشان نمی‌کند پر است از دسته‌گل‌هایی که هر روز با نام صلح به آب داده می‌شود. @Aftab_gardan_ha
تمام دار و ندارم نثار مقدم تو فدای ماه عزایت، فدای ماتم تو هزار شکر نمردم به زیر بار گناه هزار شکر رسیدم به زیر پرچم تو غبار فرش حسینیه آبرویم داد چکید اشک روانم ز دیده از غم تو شنیده‌ام رمضان برتر است از هر ماه قبول می‌کنم آن را ولی محرم تو ... چه ماتمی‌ست که عرش خدا سیه‌پوش است چه غصه‌ای‌ست فراتر ز داغ اعظم تو @Aftab_Gardan_ha
به نام خدا با سلام و احترام از آفتابگردان‌های ادوار مختلف دعوت می‌‌شود بهترین شعرهای عاشورایی خود و دیگر آفتابگردان‌ها را از طریق نشانی زیر برای ما بفرستند. @office4poem @Aftab_gardan_ha
نذر سیدالشهداء سلام الله علیه برای سوگ تو باید زبان دیگر داشت نگاه روشنی از آسمان فراتر داشت شهادت تو حماسه‌ست با شکوه و عیان حماسه‌ای که هزاران پیام در بر داشت زلالِ جاریِ چشم تو حسرت دریاست فرات بود که ناکام دیده‌ی تر داشت سوال کهنه‌ی تاریخ تا ابد باقی‌ست: چرا زمانه سرِ جنگ نابرابر داشت؟ قیام سرخ تو یک پرده از قیامت بود قیامتی که درونش هزار محشر داشت تو آن رسولِ به معراج رفته هستی که برای امت خود روی نیزه منبر داشت هنوز ملتهب از ماتم شگفت تواییم که این مصائب داغ تو را که باور داشت؟ سپاه بود و حرم بود و غارت و اطفال درست لحظه‌ی تلخی که آن‌طرف‌تر داشت... @Aftab_gardan_ha
نکرده است به عهدش کسی وفا، مسلم! رسیده‌ای به سرانجامِ ماجرا مسلم! علی ندیده وفا از اهالی این شهر نشسته‌ای به امید وفا چرا مسلم؟ نماز مغرب اگر صدهزارتا باشند دوباره یک نفری موقع عشا مسلم! دوچشم مردم این شهر کور خواهد شد اگر اشاره کند برقی از طلا، مسلم! ببین که مردتر از مردهاست پیرزنی امید نیست به این قوم بی‌حیا، مسلم! شب نجات تو از دست شبهِ مردان است هزار شکر که دیگر شدی رها مسلم! رسیده‌ای به سرانجام و حیله‌ی کوفی ببین خیال تو را برده تا کجا مسلم! اگر چه از سر دارالاماره می‌افتی سرت نمی‌رود اما به نیزه‌ها مسلم! هزار شکر خدا را دگر نمی‌ماند تن تو روی زمین زیر دست و پا مسلم! ولی قرار شده تشنه‌لب شهید شوی به احترام لب شاه کربلا مسلم! @Aftab_gardan_ha
نیست جایی در‌ جهان چون بامتان طاقی بلند مرغ بامِ آسمان بر دام این مردم بخند! تشنه‌لب باش و ننوش از کاسه‌ی ساقی‌کُشان ای خمارِ جامِ تَف، دُردی‌کش زیباپسند! پهلوانا از نهیب دشمنانت باک نیست پهلوان را از جفای دوستان آید گزند پس به رقص آ و به جشن تیغ‌هاشان تن بده آنچنان که بر سر مجمر به رقص آید سپند ای بلندآوازه در قوم خداوندان عشق ای غمِ آزاده در خیلِ ظفرمندانِ بند چون درون آستان عشق بودی سر به زیر بر سر دارالخلافه سربلندی سربلند قاصدِ تنهایی خورشید در شهرِ غروب! کوچه‌ها دیری‌ست نامت را به غربت می‌برند @Aftab_gardan_ha
ما تشنه‌ایم، تشنه‌ی ماه محرمت بی‌تاب روضه‌ی تو و دلتنگ ماتمت هر وقت از تمام جهان خسته می‌شویم پر می‌کشیم سوی حسینیه‌ی غمت فرقی نمی‌کند چه کسی نوحه‌خوان شود می‌سوزد آه، جان و دل از داغ اعظمت بی‌تاب می‌شویم به یک ذکر یا حسین غرق تلاطمیم چنان موج پرچمت جان می‌دهیم بی‌ تو و بی‌ روضه‌های تو ماییم و اشکِ بر تو و لطف دمادمت دیگر بس است شعر فقط مانده یک کلام: باید بگویم از ته دل دوست دارَمَت... @Aftab_gardan_ha
یک نذر سلام الله علیها این داغ چه کرده است با جان تو؟ آه حیرانِ که مانده است چشمان تو؟ آه یک چند به دامان پدر بود سرت حالا سر اوست روی دامان تو آه دو حر می‌شوم آماجِ دوراهی‌ها را پس می‌زنم آغوشِ تباهی‌ها را امروز سیاه بر تنم کردم تا از روح درآورم سیاهی‌ها را سه دیروز مگر قدم قدم زخم نخورد؟ از داغ عزیز، دم به دم زخم نخورد؟ بدعهدی ما مباد زخمش بزند در کرب و بلا حسین کم زخم نخورد @Aftab_gardan_ha
تقدیم به حضرت پیچیده در تمامی این دشت آه تو وای از صدای منقطع گاه گاه تو وای از سر شکسته و وای از سم ستور دارد چقدر مرثیه این قتلگاه تو سبز است سبز مثل پگاهت غروب تو سرخ است سرخ مثل غروبت پگاه تو جوشن‌تر از زره رجز یا علی علی ست دست علی و فاطمه پشت و پناه تو رفتی بدون جوشن و عالم دوباره دید خیبر شده تداعی این رزمگاه تو بازو و سینه و سر و پاهاست لشکرت افتاده تیر و نیزه به جان سپاه تو بوی مدینه می‌وزد از باغ پیکرت گل‌زخم‌های سینه و پهلو گواه تو شاعر کجا و مرثیه‌ی سرخ و نیلی‌ات دارم گریز می‌زنم از روی ماه تو آتش گرفته‌ایم بخوان با زبان چشم جاری‌ست روضه‌های حسن در نگاه تو @Aftab_gardan_ha
برای حضرت رقیه سلام الله علیها دیدی چه کبود است تمام تن من؟ خاکی شده است و پاره، پیراهن من؟ دیروز سرم به روی زانوی تو بود امروز سرت نشسته بر دامن من @Aftab_gardan_ha
دلم پرواز می‌خواهد، رها در باد خواهم شد چو طوفان بر سر هرچه قفس فریاد خواهم شد به رویم راه‌ها را یک به یک با دست خود بستم نمی‌دانم از این حبس ابد آزاد خواهم شد؟ اگر که رو بگرداند... اگر رنجیده باشد، چه؟ اگر من را نبخشد دوست، دشمن‌شاد خواهم شد ترک‌های بیابان راوی دلشوره‌های من بخندد آسمان با خنده‌اش آباد خواهم شد سرود سروها عمری نوازش داده روحم را دلم می‌گفت با آزاده‌ها همزاد خواهم شد به اذن عشق نامم در دل تاریخ می‌ماند میان توبه‌های توبه‌کاران یاد خواهم شد تجلی می‌کند آیات حق در برق شمشیرم در این هنگامه تفسیر «لبالمرصاد» خواهم شد بگو با حنجر خونین رقم خورده‌‌ست تقدیرم بگو مثل کسی که پای تو سر داد خواهم شد کنار قبر هفتاد و دو لاله، جای من خالی... و من آن لاله‌ای که از تو دور افتاد، خواهم شد @Aftab_gardan_ha
آفتابگردان‌ها
#معرفی_کتاب_آفتابگردانها مجموعه رباعی #سزاوار سروده #امیر_مرادی انتشارات #شهرستان_ادب #دوره_اول_آف
یک این زمزمه‌ی روشن با حنجرِ کیست؟ این خونِ شریفِ مستمر، محشرِ کیست؟ از کیست جهان چنین دچارِ تب و تاب؟ این کشمکشِ همیشگی بر سرِ کیست؟ دو آوازِ حزینِ باد، پیغمبرِ کیست؟ خورشید، چنین سرخ، روایتگرِ کیست؟ هشیارتر از شهود، سرشارِ شکوه در خاک تپیده پیکری، پیکرِ کیست؟ سه بوده‌ست پذیرای غمت آغوشم از نامِ تو سرشار، لبالب، گوشم اما شب و روز در هراسم، نکند یک موی تو را به مُلکِ ری بفروشم از مجموعه شعر رباعی انتشارات @Aftab_gardan_ha
یک خامش منشین! زمزمه‌ای جاری کن زاری کن بی‌ملاحظه زاری کن در سوگ حسین‌ اگر نبارم چه کنم؟ ای اشک بیا و آبروداری کن دو ای تیر چه شد جهان به هم ریخته است؟ خورشید چه ناگهان به هم ریخته است حرفی بزن ای سه‌شعبه تا جان داری از خونِ که آسمان به هم ریخته است؟ سه تا قبلِ طلوع، روسیاهان رفتند دنیازده بودند و پیِ نان رفتند از بارشِ تیر و سنگ می‌ترسیدند آنان که دمِ نزولِ باران رفتند چهار برگشت به خیمه یارِ آب‌آور؟... نه لب‌های علی به قطره‌ای شد تر؟... نه آغاز غم‌انگیز مصیبت این است: آب است و رباب است و علی‌اصغر نه پنج در وقت نیاز، کاش حاضر باشیم قرآن نروَد بر نی و ناظر باشیم حتی اگر اهل کوفه هستیم ای کاش از جنسِ حبیب بن مظاهر باشیم شش نه بود نشانی از رفیقی در شهر نه هست دل و جان رقیقی در شهر سرهای بریده کو به‌ کو می‌چرخند چون رشته‌ی تسبیح عقیقی در شهر هفت تا وادی حیرت نرسیدی شاید قرآن ز سر نی نشنیدی شاید اصحاب رقیم را عجب می‌دانی؟ اصحاب حسین را ندیدی شاید هشت از کنج خرابه نور پیداست چه‌قدر! بر گِردِ گُلی گَرد هویداست چه‌قدر! هرچند رقیه گفته‌اند اسمش را این یاس کبود مثل زهراست چه‌قدر! نه دیروز مگر قدم قدم زخم نخورد؟ از داغ عزیز، دم به دم زخم نخورد؟ بدعهدی ما مباد زخمش بزند در کرب و بلا حسین کم زخم نخورد ده از چشمه‌ی جان من جنون می‌جوشد اشک از چشمم، گدازه‌گون می‌جوشد در بدرقه‌ی تو می‌تپد قلب زمین از خاک هنوز نیز خون می‌جوشد @Aftab_gardan_ha
نالان شده‌اند روی در پرچم‌ها پُر کرده غمی سراسر هیئت را امشب وسط روضه‌ی دردانه فقط کافی‌ست که دختری بگوید بابا... @Aftab_gardan_ha
تقدیم به وهب نصرانی و تازه‌عروس کربلا فدای غربت شب‌هاش روزگار من و تو چه خوب اگر به غمش سر شود بهار من و تو شکوه چهره‌ی خونینت آبروی مسیح است و معتبر شده این قوم از اعتبار من و تو تو را به راه سپردم ولی گمان نکن امشب تمام می‌شود این‌قدر ساده کار من و تو از این که بی تو بمانم به دل هراس ندارم که دلخوشم به بهشت، آخرین قرار من و تو ببین محبت ما فتنه کرده در دل دشمن به تیغ نیز میسر نشد مهار من و تو بیا که راهیِ راهی به سوی حجله‌ی نوریم بیا که عشق حسین است کوله‌‌بار من و تو @Aftab_gardan_ha
هزار سطر نوشتم ولی کتاب نشد برای از تو سرودن غزل حساب نشد گمان مکن که دلم بندِ ديگران شده است گمان مکن جگرم در غمت کباب نشد زمین به جوش نیامد وَ آسمان خشکید دعای العطشِ خیمه مستجاب نشد خراب شد همه‌ی آسمان به فرقِ زمين ولی چه فايده بنيادِ غم خراب نشد هزار قطره برايش گريست مادر، حيف برای کودکِ لب‌تشنه، اشک، آب نشد لبِ ترک ترکِ شیرخواره‌ی هاجر شبیه داغِ علی‌اصغر و رباب نشد حسین! گریه نکن این عزا فدای سرت اگر که سهمِ لبِ اصغرِ تو آب نشد ندا رسيد که صبرت دهد خدا، کافی‌ست سرش به نيزه نشست و دلش مجاب نشد هنوز هم که هنوز است بعد از اين‌ همه سال کسی ز خیلِ گدایانِ تو جواب نشد قسم به صبحِ قیامت که وای بر آن کس که با نگاهِ علی‌اصغر انتخاب نشد @Aftab_gardan_ha
چرا گهوار‌ه‌ی چوبی کوچک بی‌تکان مانده‌ست سپه‌سالار لشکر رفته، نامش بر زبان مانده‌ست حسین بن علی با دشمنان خویش می‌گوید که از نسل بنی‌هاشم هنوز این پهلوان مانده‌ست همین طفلی که آماده‌ست و از گهواره دل کنده‌ست نمی‌ترسد از آن تیری که در بند کمان مانده‌ست سفیدی گلو پیدا شد و سربسته می‌گویم گل پرپر به روی دست‌های باغبان مانده‌ست تمام ابرهای نوحه‌خوان گفتند خون او؛ پس از پرواز روی شانه‌ی رنگین‌کمان مانده‌ست مدام از خویش می‌پرسم که بعد از روز عاشورا چرا دریای موّاج و خروشان بی‌کران مانده‌ست؟ @Aftab_gardan_ha
طفلِ سه ساله می‌دود با پای کوچک جا مانده است از قافله زهرای کوچک تا شام حتی خم به ابرویش نیاورد این سروِ زخمی، سروِ پابرجای کوچک در چشم‌های روشنش اشکی نمانده خشکیده است انگار این دریای کوچک غمگین‌ترین تصویرِ دشتِ کربلا بود این دخترِ دلواپسِ تنهای کوچک بی‌شک دلی گسترده‌تر از این زمین داشت دیگر نمی‌مانَد در این دنیای کوچک خسته، گرسنه، تشنه با جسمی پر از درد خوابید و دیگر پا نشد زیبای کوچک ما شعرهامان را فقط نذرِ تو کردیم ما را دعاکن با همان لب‌های کوچک @Aftab_gardan_ha