eitaa logo
ذاکرین آل الله
271 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
296 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
=========================== باد مانده به علی سر بزند یا نزند چه کند حلقه بر این در بزند یا نزند تا نریزد درِ این خانه مردد شده دل طرف بیت علی پر بزند یا نزند میخ از دربِ توسل وسط در مانده دست بر پهلوی مادر بزند یا نزند حسن از کوچه چهل سال به خود می گوید حرف ها را به برادر بزند یا نزند دست بالا برود چونکه به روی مادر روضه برپاشده دیگر بزند یا نزند زهر تلخ است ولی با دل و جان می نوشی جعده در ظرف تو شکّر بزند یا نزند ٢ مانده تقدیر که آیا بشود یا نشود از سرِ تشت حسن پا بشود یا نشود آنکه باید همه ی فاجعه را می داند سر این زخم اگر وا بشود یا نشود جا نشد در دلش و در وسط تشت چه سود پاره های جگرش جا بشود یا نشود کوچه ها علت پیری تو را می دانند بر سر تشت قَدَت تا بشود یا نشود مادری هستی و در نزد تو زهرا هم هست مدفنِ گمشده پیدا بشود یا نشود همه ی دغدغه ی شاعرت آخر این است شعر با دست تو امضا بشود یا نشود 🔸شاعر: =============================
=========================== گفتم این اشک که مرهم بشود حیف نشد مرهمِ آتشِ قلبم بشود حیف نشد سالها بود دعایم  قسمم  آرزویم زودتر سهمِ لبم  سَم بشود  حیف نشد که مغیره نرود بر روی منبر پیشم طعنه‌ها نیز کمی کم بشود حیف نشد مادرم گفت نگو ،  هیچ نگفتم به کسی زینب ای کاش که مَحرم بشود....حیف نشد فدک  و کوچه‌ی امن و درِ بی آتش و دود گفتم این سه ، همه با هم بشود حیف نشد رفته بودیم به مسجد که مگر مادرمان یک نفس راحت از این غم بشود حیف نشد وقت برگشت از آن کوچه به او می‌گفتم که خوشی قسمتِ ما هم بشود حیف نشد هرچه کردم به کناری بروند و برویم راهی از کوچه فراهم بشود حیف  نشد خواستم چادرِ مادر نخورَد خاک که خورد  ذره‌ای شرم مجسم بشود حیف نشد خواستم نشکند آنروز غرورم که شکست جایِ او قامت من خم بشود حیف نشد کوچه‌اش سنگ و دلش سنگ و دو دستش سنگین خواستم ضربتِ او کم بشود حیف نشد ایستادم به روی پنجه‌ی پا تا رویم مانعِ سیلیِ محکم بشود حیف نشد 🔸شاعر: =============================
=========================== خون جگر داد زد غریبی من را زهر بهانه ست کوچه کشت حسن را وای از آن مسجد و مرور بلایا بر سر منبر مغیره بود خدایا سبِّ علی میکنند و فکر بهشتند نامه بیعت به عمرو عاص نوشتند کشت مرا داغ کوثری که شکسته خاطره ی بغض مادری که شکسته حق بده هرروز زارزار‌ کنم من خاطره ی کوچه را چکار کنم من؟ آی کسی که سوال میکنی از من تا به کنون دیده ای کتک بخورد زن؟! پیش روی مادری که نور کهن داشت یک نفر آمد جلو که دست بزن داشت غصه همین بس بوَد که شانه به شانه دست به دیوار آمدیم به خانه دست پلیدی به ظرف کوثر من خورد بشکند آن دست که به مادر من خورد داغ زدند عاقبت دل پر او را با لگد انداختند چادر او را آنکه به کوچه شکست شیشه و بارش یک پسر هفت ساله بود کنارش کشت مرا آه سینه سوز حسینم روزی کسی نیست مثل روز حسینم گرچه جگر بین طشت و حال خراب است کی سر من درمیان بزم شراب است گرچه به تابوت تیر اینهمه خورده پیرهنم را کسی بزور نبرده آی ابالفضل پیش زینبمان باش دختر حیدر کجا اراذل و اوباش؟! کاش که شمشیر بر تنم بنشیند خواهر من را کسی اسیر نبیند 🔸شاعر: =============================
=========================== ای کاش بگیرند دو چشمِ پسرش را تا در دلِ این طشت نبیند جگرش را بدجور غریبانه نفَس می‌زند آقا آتش زده با غربت خود دور و برش را خوب است که آغوش حسین است کنارش تا که نزد هِی به زمین بال و پرش را نه اُم‌ِبنین نه که ابالفضل توان داشت عباس گرفته است کنارش کمرش را تا خواهرش اینجا نرسیده است بگویید بر طشت نریزد جگرِ شعله‌ورش را از زهر نبود اینهمه خونابه که آمد آن کوچه نشان داد خدایا اثرش را صد شُکر سرش بر روی دامان حسین است تا بر روی حجره نکشد باز سرش را افسوس حسن نیست به گودالِ حسینش تا شمر نگیرد روی آن سر تبرش را 🔸شاعر: =============================
=========================== به هجران و به هر تأخیر در دیدار حساسند پسرها روی مادرهای خود بسیار حساسند نباید هیچ چشم ناروایی دورشان باشد به نامحرم، به حتی خندهٔ أغیار حساسند تب ناموس دارند و رگ غیرت به تن دارند به فتنه هایِ بین کوچه و بازار حساسند امان از لحظه ای که چادر مادر شود خاکی به ضرب تازیانه، حملهٔ مسمار حساسند به آتش، بغض، درب سوخته، بر طعنه و توهین به هر چیزی که مادر را دهد آزار حساسند به پهلوی لگد خورده، به بازوی ورم کرده به چشمانش که از سیلی ببیند تار حساسند به آن لحظه که برمیخیزد از بستر! به وقتی که- -عصای دست مادر میشود دیوار حساسند از آنکس که جسارت کرده بیزار و غضبناکند به حالِ زارِ مادر بینهایت بار حساسند تمام آنچه را گفتم امام مجتبی(ع) دیده ست پسرها وقت غم-دیدن به هر اقرار حساسند جوان بود و محاسن شد سفید از آن غم پنهان از اینجا میشود فهمید بر اسرار حساسند مغیره(لع) خوب میدانست احوالِ پسرها را که روی اشک های مادرِ بیمار حساسند! 🔸شاعر: =============================
=========================== هر کس که دید از او کرمش را مرید شد هر کس مرید او شده بی شک سعید شد یا محسن به حق حسن گفتم و سپس دیدم تمام معصیتم ناپدید شد غربت ببین که هیچ کسی یاورش نبود از همسرش هم آخر سر ناامید شد ای کاش ذات جعده شببه رباب بود اما ز کینه توزی اش این زن پلید شد قربان آن غریب که در سن کودکی یک صحنه دید و یک شبه مویش سپید شد زهرا که رفت ، هیچ کلامى بیان نکرد رنج سکوت برغم هجران مزید شد هر چند خورده زهر به ظاهر ولی حسن وقتی که دید ضربه‌ی سیلی شهید شد چوبی که تیر گشت و به تابوت اون نشست تغییر کرد و چوب به دست یزید شد تقصیر نعل شد که شناسایی بدن دیگر برای زینب کبری بعید شد دردا که تازه بعد جسارت اسارت است اینطور شد مصائب خواهر شدید شد 🔸شاعر: =============================
=========================== هوای خاک مزارت چقدر پر دارد حریم قبر تو از آسمان خبر دارد که فرق قبر تو با هر امام در این است همیشه زائر خاکی و خونجگر دارد میان خانه تو اصلا کریم تر هستی بدیهی است گدای تو بیشتر دارد محل زندگی ات از فقیر لبریز است مگر ورودی این خانه چند در دارد بیا و جیب مرا هم تصدقی پر کن شنیده ام که دودست کریم زر دارد خدا نیاورد آن لحظه را زبانم لال که سنگ قبر تو مولا شکاف بر دارد دلت گرفته ز دست کسی که نامرد است کسی که نقشه ی شومی میان سر دارد 🔸شاعر: =============================
=========================== ماجرای کوچه چشمان ترم را زخم کرد آه از دردی که قلب مضطرم را زخم کرد آتش این زهر آبی روی آتش بوده است آتشی دیگر دل شعله ورم را زخم کرد روضه‌خوانی میکنم هرروزوشب درخلوتم روضه‌ی سنگین مادر حنجرم را زخم کرد این مصیبت‌نامه را جز من نمیداند کسی دست نامردی رسید و باورم را زخم کرد حوریه حتی نسیمی بر رخش دارد ضرر باد گلبرگ گل پیغمبرم‌ را زخم کرد سال‌ها گریان داغ ضربت یک سیلی ام ضربه‌ای محکم که روی‌مادرم را زخم کرد با شتاب و ناگهانی رد شد از روی سرم این مصیبت بود از پا تا سرم را زخم کرد آنقدر گفتم به جای مادرم من را بزن این تقلا کردنم بال و پرم را زخم کرد عرش هم آنروز از غصه تلاطم کرده بود مادرم درکوچه راه خانه را گم کرده بود 🔸شاعر: =============================
=========================== از بس که زخمهای دلم بی شماره بود هفت آسمان زچشم ترم پرستاره بود بیگانه جای خود که مرا آشنا شکست آیینه ام که همسفرم سنگ خاره بود تشت از حرارت جگرم داد می کشید از بس که داغ بر جگر پاره پاره بود «زهری که می شکافت دل سنگ خاره را » با من چه کرد که نفسم در شماره بود خون دهان مجال سخن را زمن گرفت در بسترم وصیت من با اشاره بود خاموش بودم از غم غیرت تمام عمر این راز سر به مهر گریبان پاره بود درگوش مانده آه پس از سال ها هنوز آهی که از شکستن یک گوشواره بود قدم نمی رسید تا سپر مادرم شوم بر خاستن به پنجه پا کاش چاره بود دیدم به چشم خویش که مادر دگر ندید مویم سپید شد اگر از آن نظاره بود من که نخفته بودم از این غم تمام عمر تابوت پیش چشم ترم گاهواره بود قسمت نبود در دل تابوت خفتنم تشییع تیر روضه این سوگواره بود تشییع من دومرتبه بود و ولی حسین ... تشییع جسم پر پر او چند باره بود بس که ستور از تن او رفت و باز گشت چون رشته های زلف تنش پاره پاره بود 🔸شاعر: =============================
=========================== سلامِ ذات خدای کریم ها به حسن سلامِ جمله ی انوار انبیا به حسن هر آن کسی که بدون حساب بخشش کرد بدان که وقت کرم، کرده اقتدا به حسن به وقت کُشتیِ او با حسین فهمیدم چه مهر و عاطفه ای داشت مصطفی به حسن ندید غیر محبت، ندید غیر کرم همان کسی که فقط داد ناسزا به حسن زمان سختی در معرکه فقط خوش بود خیال و خاطر مولایِ لافتی به حسن مدینه شهر نبی بود و او عزیز رسول کسی نکرد در آن شهر، اعتنا به حسن به پول، لشگرش او را معاوضه کردند نداشت هیچ کسی ذره ای وفا به حسن فقیر شهر سر سفره اش عزیز شد و چه حرف های بدی گفت بی حیا به حسن رسید محضر او پیر مرد ملعونی چشاند زهر جفا با نوک عصا به حسن تمام داغ حسن، ماجرای یک کوچه است چه ها گذشت در آن کوچه، سال ها به حسن غریب کیست؟ کسی که به خانه مظلوم است نکرد همسر او هم به جز جفا به حسن اذان شد و دم افطار آمد و جعده رسید تا که دهد ظرفِ زهر را به حسن میان طشت، غم و غربتش نمایان شد رسید از همه ی روضه ها چرا به حسن؟! کسی به ناله ی او اعتنا نخواهد کرد مگر حسین بیاید دهد جواب حسن 🔸شاعر: =============================
=========================== آتنا گفتم و دیدم حسنات است حسن اِهدنا گفتم و دیدم که صراط است حسن ربنا گفتم و گفتند مسیرش زهراست و علی است صَلاة و صلوات است حسن حُسنِ او در همه ذراتِ جهان پنهان است بی نهایت‌تر از آفاقِ حیات است حسن چه بخواهند و نخواهند حسن شرحِ خداست وجهِ تفصیلی اَسماء و صفات است حسن جاری است عشقِ حسن در رگ و در ریشه‌ی ما کوثرِ جاریِ صد رشته قنات است حسن هرچه دشنام به او داد تبسم می‌دید دید دریاست ، همه صبر و ثُبات است حسن نصفی از زندگی‌اش را دو سه باری بخشید در کرامات هم آئینه‌ی ذات است حسن چشمِ گریان به حسن مَحرمِ زهراست به حشر فاطمه گفت : فقط راه نجات است حسن ای صراط اللهِ ما نامه‌ی ما سنگین است گریه بر بی کسی‌ات برگ برات است حسن حسنی‌های حرم آبرو داری کردند آنچنان غرق حسین‌اند که مات است حسن 🔸شاعر: =============================
=========================== نَه اینکه حرف تو باشد نَه اینکه حرف من است حسین گفتن ما از عنایت حسن است یکی مدینه یکی کربلا به ظاهر، لیک حکایت دو برادر، دو روح و یک بدن است مدینه رفته که با مجتبی شود محشور به کربلا برسد با حسین هم‌وطن است که گفته صلح به معنای ترس از جنگ است که گفته رزم، توان یکی از این دو تن است نه هر که لایق خونین بدن شدن بوده است نه هر غریب سزاوار خون جگر شدن است تفاوتی است میان رباب با جَعدِه که فرق این دو برادر زِ فرق این دو زن است گمان کنم به دلیل همین تفاوت نیز میان این دو برادر غریب‌تر حسن است اگر غلط نکنم من به احترام حسین به روز حشر حسن هم شهید بی کفن است 🔸شاعر: =============================
=========================== روضه ی آقاست عاشورا تر و گودال تر قدّ زهرا می شود در این مصیبت ، دال تر ضامنِ لبخند های شیعه در روز جزاست گریه ی بر او کند صدیقه را خوشحال تر در سه باری که به سائل داد هر چه داشت را مثل او پیدا نشد در شهر بی اموال تر کاش آقای کریمان داشت حتی یک زهیر گشت شأنش از تنِ ارباب هم پامال تر گاه یک نیشِ زبان ، مثل هزاران نیزه است جسم ، با زخم زبان ها می شود بد حال تر بین کوچه ترش رو وُ بعد از آن شد خنده رو از مغیره نیست در شهرِ نبی دجال تر چشمِ زهرا از حیا در کوچه تر شد بیشتر چشم آقا هم شد از این صحنه ماه و سال ، تر 🔸شاعر: =============================
=========================== تربتش عطر کربلا دارد غربتش روضۀ رضا دارد گنبدش، آسمان... طلایش، نور روزها گنبد طلا دارد هرچه در چَنته دارد این دنیا از کرامات مجتبا دارد «ای کریمی که در خزانۀ غیب...» مور هم چشم بر شما دارد تا که دست شماست بر سرِ ما همه عالم نظر به ما دارد زَهرۀ زهر ریخت پیش لبت لعل تو حکم کیمیا دارد آنچه از دل به لب برآوردی رنگِ سیلیِ کوچه را دارد متهم، زهر نیست! می‌دانی لخته‌ها از چه ماجرا دارد 🔸شاعر: =============================
=========================== غصه دارم در فضای سینه ام من اسیر حمله های کینه ام سوزم از زهر و لبم پر خون شده تشتم از خون جگر گلگون شده خون دل هایی که عمری خورده ام پیر گردیدم ز بس آزرده ام ماجراهایی که من خود دیده ام آن چه بین کوچه ها شد دیده ام شکر حق گویا دگر پایان شده آخرین ساعات این هجران شده حالیا دیگر از این جا پر کشم جام وصل حق تعالی سر کشم می روم از این دیار غم نصیب می روم از این مدینه من غریب گر چه از زهر جفا خونین لبم من به یاد کربلا و زینبم 🔸شاعر: =============================
=========================== عاشقی که به سینه غم دارد زیر پلکش همیشه نم دارد سخن از عاقلان بگو با ما منکر مجتبی که کم دارد بارها مرتضی به زهرا گفت چقدر این پسر کرم دارد خانه آباد میشود آنکه یا حسن را به سینه دم دارد او خودش خواسته چنین باشد ورنه آنقدر محتشم دارد لحظه ای هم تصورش زیباست حسن فاطمه حرم دارد خواب دیدم که او شبیه حسین آنقدر بیرق و علم دارد سر به داران این وطن هستیم ما همه امت حسن هستیم جز توسل چکار باید کرد؟ از ته دل هوار باید کرد ما همه عبد و ربمان یار است سجده بر پای یار باید کرد غیر از این سر نمانده سرمایه سر نامش قمار باید کرد پیش برق نگاه شیر جمل لشگری تار و مار باید کرد بین میدان که تیغ میگیرد از کنارش فرار باید کرد صلح او اول قیام حسین به حسن افتخار باید کرد وقت باران مزار او گل شد فکر سنگ مزار باید کرد حضرت محترم امام حسن ای خدای کرم امام حسن تا زمانی که مجتبایی هست اشتیاقی بر این گدایی هست خبرش در مدینه پیچیده پادشاه گره گشایی هست هر کسی رفته است میداند در کرمخانه اش صفایی هست به خدا از عطای او داریم هر حسینیّه ای که جایی هست حرف وصل است و حرف هجران نیست بر لب ما اگر دعایی هست راه او سد شده اگر امروز عوضش راه کربلایی هست دل ما را حسن عراقی کرد ساکن گنبد و رواقی کرد پدرش شیوه ی شریعت هست مادرش هم دلیل خلقت هست جلوات "حسن" ، "حسین" شود وحدت ذات رو به کثرت هست در دعاهای ما به حق حسن شرط اصلی استجابت هست گریه کن هاش حشر خندانند از رسول خدا روایت هست سفره دار و کریم و همسفره با جذامی و با رعیت هست نذر کردیم ذبح او باشیم تا دمی هست و تا که فرصت هست مجلس روضه اش شبیه بقیع اکثرا سوت و کور و خلوت هست اربعین در مسیر این جاده زائرش را به کربلا داده غصه ام را نگار من خورده یار من چوب کار من خورده در ره "وصل" وصله ای تازه گیوه ی وصله دار من خورده ترکه های معلم حسرت بر تن روزگار من خورده اکثرا نذر قاسمش کردم گره ای تا به کار من خورده مدعی بیخیال شو امروز هی نگیر از هوار من خرده چونکه دیروز کوزه زهری را دهن روزه یار من خورده با غم کوچه سالها طی کرد جگرش را سه مرتبه قی کرد 🔸شاعر: =============================
=========================== مرد غریب شهر، کبود است پیکرت آهسته تر شده ست نفس های آخرت آقای من در آن وطن مادری تو یک مرد هم نبود شود یار و یاورت؟ تنها تویی که خانه شده قتلگاه تو تنها تویی که قاتل تو بوده همسرت چون تکه پاره ی جگرت را به طشت دید آهی کشید از دل و می گفت خواهرت: ای بعد مادر و پدرم سر پناه من آورده زهر کینه ی دشمن چه بر سرت؟ گفتی: زمان مرگ تو در بین کوچه بود روزی که بود دست تو در دست مادرت روزی که پیش چشم تو آیینه ی رسول افتاد روی خاک مدینه برابرت خون می چکد ز گوشه ی لب های تو ولی تصویر کربلاست در آن دیده ی ترت معلوم شد فراق تو داغی عظیم بود با سوگنامه ای که سروده برادرت عباس با حسین چگونه کشیده اند بیرون هزار تیر ستم را ز پیکرت حالا تویی و آن کرم بی نهایت ات حالا منم گدای قدیمی این درت یک لقمه نان دهی ندهی شکر می کنیم ما را نوشته اند بمانیم نوکرت یک روز اگر که گنبد زردت بنا شود می خواهم از خدا که شوم من کبوترت 🔸
=========================== اگر می آمدی ایران تو مرقد داشتی حتماً به جز گلدسته و نقاره گنبد داشتی حتماً شمال شرق ایران یا جنوب غرب یا مرکز تو هم در بخشی از این خاک مشهد داشتی حتماً کنار مضجعت در آخرش با شوق با فریاد پس از صل علی،ٰ آل محمد داشتی حتماً کسی با کفشهایش در حریم تو نمی آمد به دور مرقدت از صحن ها حد داشتی حتماً «مُؤَیِّد» داشتی در مشهدت با شعرهای ناب و در کل زمین کلی مُؤَیَّد داشتی حتماً اگر می آمدی ایران شبیه حیدر کرار تو هم بین اذان یک جفت اَشْهَد داشتی حتماً همیشه سمت بابُ الْقاسمت غوغای زائر بود خودت هم از همانجا رفت و آمد داشتی حتماً 🔸شاعر: =============================
=========================== خنده بر این لب آزرده کجا می آید نفس از سینه اگر رفت چرا می آید؟ زرهم کو که بپوشم بروم تا مسجد؟! دارد از ماذنه انگار صدا می آید دوستانم به دوتا کیسه درهم رفتند ناله غربت من تا به خدا می آید آتش جان مرا چاره به جز آتش نیست زهر پیش نظرم مثل دوا می آید لخته خون ها همگی از دهنم میریزد وسط طشت بلا پشت بلا می آید اول کودکی ام زار  شدم پیر شدم گر به دستم همه ی عمر عصا می آید پیر آن کوچه ی باریک که راهش سد شد جلوی چشم ترم خاطره ها می آید باز انگار که یک سایه به چشمم خورده باز انگار غریبه سوی ما می آید باز انگار که حوریه میوفتد به زمین بروی چادر پاکش رد پا می آید با چه وضعی به عقب میرود و می افتد دو قدم مادر زارم جلو تا می آید 🔸شاعر: =============================
=========================== میان قافیه ها شد نصیب مال حسین غریب مال حسن بوی سیب مال حسین تویی غریب حسن جان قبول ای آقا ولی نجور لقب جز غریب مال حسین چقدر دور و برت یار بی وفا داری به عکس کرببلا شد حبیب مال حسین تو دیده ای که به مادر چه ها گذشته ولی بدان که نیست دلِ بی نصیب مال حسین نگفته ای تو از آنچه به چشم خود دیدی میان کوچه فراز و نشیب مال حسین من از معانی لٰا یوْمِ توست فهمیدم میان روضه نداری شکیب مال حسین تو گفتی و شده ثابت برای هر این قلبم که نیست بین مصائب رقیب مال حسین ببین که ناله ی هَلْ من حسین سر داده ببین که نیست جواب مُجیب مال حسین حرم برای تو مهدی قشنگ میسازد و هم شود کفنی عَن قریب مالِ حسین 🔸شاعر: =============================
=========================== در جگر می سوزد آهى در گذر از کوچه ها خاطراتی دارم اما بیشتر از کوچه ها آن چه دیدم را نگفتم لحظه ای با مادرم آن چه دیدم را نگفتم با پدر از کوچه ها یک کبوتر،نامه ای در دست بس کن!بگذریم! جمع کردم بعد از آن یک مشت پَر از کوچه ها کوچه ها یک روز سیلی، کوچه ها یک روز تیر دائما می بارد آری دردسر از کوچه ها شام کوچه، کوفه کوچه، در مدینه کوچه بود زینب از من بیشتر دارد خبر از کوچه ها شام اگرچه شام اما صبح محشر می شود می رود بر نیزه خورشید و قمر از کوچه ها  🔸شاعر: =============================
=========================== برخیز از بستر بیا پیغمبری کن برخیز و زهرا را بجایت بستری کن برخیز از بستر که غم با ما نماند برخیز باباجان علی تنها نماند در بسترت اُفتاده‌ای فریاد کردم بابا مخواه امروز دشمن شاد گردم آهی کشیدم پیشِ تو جبریل اُفتاد نالیدم از حال تو میکائیل اُفتاد دستم به رویت خورد خیلی داغ بودی خیلی برای محسنم مشتقاق بودی کمتر تقلا کن نیافتم در کنارت این چشم را وا کن نیافتم در کنارت جان حُسینت باز هم مهمان ما باش پیشِ علی در شهر سنگربان ما باش کمتر بخوان روضه حسینِ بی کفن را نگذاشتی بردارم از سینه حسن را ما گِرد تو گریان و دلشادند جمعی جمعی دو رو و  در پِیِ بادند جمعی جمعی منافق رأیِ مردم جمع کردند در خانه هیزم روی هیزم جمع کردند بابا وصیت کن به منزل‌های این شهر بعد تو ای وای از ارازل‌های این شهر بابا وصیت کن سفارش کن برایم از کوچه‌های تنگ خواهش کن برایم خیلی سفارش کُن به در بر چوب ، مسمار بابا سفارش کن مرا بر سنگِ دیوار تا مادری در پیش طفلانش نیافتد آتش به جانِ بیت‌الاحزانش نیافتد در را سفارش کن به رویم در نکوبند مسمار را  بر بارِ نیلوفر نکوبند از خانه تا مسجد نگردانند ما را بابا وصیت کن نسوزانند ما را 🔸شاعر: =============================
=========================== . اگر می‌آمدی ایران تو مرقد داشتی حتماً به جز گلدسته و نقاره گنبد داشتی حتماً شمال شرق ایران یا جنوب غرب یا مرکز تو هم در بخشی از این خاک، مشهد داشتی حتماً کنار مضجعت در آخرش با شوق با فریاد پس از صل علیٰ،آل محمد داشتی حتماً کسی با کفشهایش در حریم تو نمی‌آمد به دور مرقدت از صحن‌ها حد داشتی حتماً «مُؤَیِّد» داشتی در مشهدت با شعرهای ناب و در کل زمین کلی مُؤَیَّد داشتی حتماً اگر می‌آمدی ایران شبیه حیدر کرار تو هم بین اذان یک جفت اَشْهَد داشتی حتماً همیشه سمت بابُ الْقاسمت غوغای زائر بود خودت هم از همانجا رفت و آمد داشتی حتماً 🔸شاعر: =============================
=========================== وقتی میان کوچه سند پاره پاره شد چشمان غصّه دار فلک پر ستاره شد ناموس کبریا وسط کوچه های تنگ محصور یک شقی صفتِ بدقواره شد تهمت زد و به دختر طاها دروغ بست داعیّه دارِ دین، پسرِ زشت کاره شد گفتند، گفت زود سند را بده به من گفتند، بعد از آن که ستم بی شماره شد باپنجه وسعت فدکش راوجب گرفت سیلی برای غصب فدک راه چاره شد گفتند مست بود و صدایی نمی شنید آنقدر زد که غنچه یاس اش عصاره شد پا زد که بارِ شیشه ی او را بیفکند اوّل نشد ولی چو لگد زد دوباره ، شد چادر به پای مادر سادات گیر کرد افتاد روی خاک و دلش پر شراره شد گفتند یک طرف زده سیلی ولی حسن پیگیرِ جستجوی دو تا گوشواره شد 🔸شاعر: =============================
=========================== تویی که خانه ات  صندوق صدها راز سربسته است غلط گفتند شاعرها ، اگر گفتند ؛ در ، بسته است کریما ، مهربانا ، حضرتا ، یا مجتبی ، مولا تو درها را نمی بندی ، خودم بستم اگر بسته است به رویم وسعت آغوش تو باز است اما حیف چطور از آسمان سر در بیارد آنکه پر بسته است ندیدم هیچ جا در دفتر تاریخ بنویسند که مولا خانه را بر روی حتی یک نفر بسته است همیشه خانه ات را ازدحام سائلان پر کرد همیشه کوچه ات را ازدحام رهگذر بسته است به دیدار جذامی ها که رفتی تازه فهمیدم کریم آن است که بر یاری سائل کمر بسته است به هر کس قدر هر ظرفی  که آورده است  ، می بخشی چه ظرف کوچکی  آورده ام این هم که دربسته است بقیعت آرزویم بوده ، سمتت راه می افتم چه رنجی می کشم وقتی که پایم در سفر بسته است 🔸شاعر: =============================