eitaa logo
ذاکرین آل الله
360 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2هزار ویدیو
446 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
9.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و توسل به ابا عبدالله الحسین علیه السلام به نفسِ کربلایی حسین ستوده •✾• پریشونم، یه جورایی من شبیه مجنونم من از کی عاشق شدم نمی‌دونم بدون تو زندگی نمی‌تونم حسین جونم درگیر فراقم، درمونم وصاله دوری از تو سخته، یک لحظه‌ش یه ساله رویاهام گرفت همش رنگ کربلا دلم برات تنگِ کربلا آدم اگه تو مسیر تو بمیره قشنگه کربلا دلگیرم از همه الّا خودت حسین دلم برات تنگ شده حسین گرفتارم، خبر داری از تمومِ اسرارم طبیبم میشی حالا که بیمارم مگه من کی جز ام‌البنین دارم دوست دارم.. احوالم غمینه، بارم رو زمینه ذکر بی‌قراریم یا ام‌البنین خیلی دوست داری منو باور منه ام‌البنین مادر منه، هرکی برات گریه می‌کنه انگاری برادر منه... سایه‌ش توی زندگی رو سر منه ام البنین مادر منه.. .
. |⇦•برای آینه بودن..‌‌. علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید مهدی میرداماد ●━━━━━━─────── یاد وصیت حرف مادرش افتاد،از مدینه که می خواستن برن همه قافله حرکت کرد یه مرتبه ابی عبدالله نگاه کرد دید خانم ام البنین جلو دروازه ی مدینه ایستاده یه نگاه به ابوالفضل‌ کرد گفت :عباسم! مگه با مادرت خدا حافظی نکردی؟ گفت: چرا آقا جان! گفت چطور مگه؟ گفت نگاه کن ببین اومده جلو دروازه شهر برو برس به مادرت ببین امرش چیه ..رفت قمر بنی هاشم خانم ام البنین گفت: عباسم! داداشات هم صدا بزن ..مرحوم ربّانی تو ستاره‌ی درخشان مدینه این جوری نقل می کنه: میگه داداش های عباس هم اومدن دور مادر چهار تا شیر نر حلقه زدن دستهاشونو گرفت تو دست خودش گفت دارید از مدینه میرید منِ مادر به گردن شما حق دارم یا نه ؟ گفت :اون آقا رو ببینید حسین رو نشون داد. اون آقا رو میبینید؟ آره مادر شماها به دنیا اومدید دورش بگردید میخوام با حسین برید مبادا بی حسین برگردید. وصیت من اینه تا نفس دارید دورش بگردید. نمیخوام تا زنده اید یه تار مو از سرش کم بشه ..دونه دونشون انتخاب شدن خصوصاً عباس.... برای آینه بودن که انتخاب شدم چو ماه مَطلع الاَنوار آفتاب شدم مرا هر آینه ذُخرُ الحسین می خواندند *تو صفین مگه نبود نقاب بست رفت وسط میدان جوری لشکر رو تارو مار کرد چهارده ساله بود همه موندن این نوجوون کیه امیرالمومنین فرستاده وسط میدون؟! صدا زدبه یکی از یارانش برید برش گردونید..حضرت دستور داد برو تو خیمه استراحت کن...یاران گفتن آقا میذاشتید بجنگه حضرت فرمود نه ! "هذاذُخرالحُسین" این ذخیره کربلای حسینمه..* مرا هر آینه ذُخرُ الحُسین می خواندند دعای فاطمه بودم که مستجاب شدم *روضه ابوالفضل محاله با آرامش خونده بشه دلیلشم خود کربلاست ابی عبدالله گریه زیاد کرده.. کربلا کنار قاسم "وَ رَفَعَ صُوتَهُ بِالبُکاء" بلند گریه کرد. کنار علی اکبر " و َبکی بُکاءً عالیاً"بلند گریه کرد. اما کنار ابوالفضل گریه نکرد نوشتن وَصَرخ الحسین صَرخه بالاتر از ضجه است صَرخه یعنی داد زدن...* امان که مشک تهی آبروی من را ریخت من از خجالت لبهای تشنه آب شدم چقدر نیزه ی تشنه به جان من افتاد که جرعه جرعه پر از زخمِ بی حساب شدم *بدنهای مختلفی رو ابی عبدالله دید دیگه بالاتر از ارباً اربا نبود..تو‌مقتل فقط یه جمله هست..خبر داری فقط دستهاش رو نزدن؟ خبر داری دوتا پاهاش رو قطع کردن؟ خبر داری اینقدر تیر زدن دیگه جا تو بدنش نبود..؟ به جای دست بریده دو بال سهمم شد پناه روسری و خیمه و حجاب شدم دلم شکست سرم را به حرمله دادن که مزدِ ذبحِ علی، کودک رباب شدم *ابی عبدالله اومد بالاسرش نوشتن آروم نشست بالا سرش دو دستی سر رو جمع کرد آروم تیر رو در آورد..دید چشم سالم داره اشک میریزه. اشک رو با پرِ شالش پاک‌ کرد..چرا داری گریه می کنی؟گفت: برادر گریه ام برای شماست الان شما سر منو از رو‌ خاک برداشتی اما یک ساعت دیگه کی میخواد سر آقای من رو برداره؟.... .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. . _ دیرِ راهب و خاندان آل الله _حاج مهدی رسولی ┄┅═══••↭••═══┅┄ از صبح دل تو دلش نیست ، یه خوابی دیده عیسی مسیح بهش گفته مهمون داری ... از صبح نشسته منتظر خدا این مهمون من کیه که عیسیِ پیغمبر اینجور سفارششُ کرده ... کأنَّ یه کِشِشی تو این دلشِ .. یه هول و وَلایی تو این دلش ایجاد شده ... همینجور منتظر ساعات گذشت ، ظهر شد عصر شد ، نزدیک غروب از دور یهو دید یه سیاهی داره نزدیک میشه ، اومد بیرون با دقت نگاه کرد دید یه قافله ای داره میاد ... همینجور که قافله نزدیکتر میشد نگاه کرد دید این قافله حالاتش عجیب غریبه ... یه عده مرد جنگی ، از سر و وضعشونم معلومه لا اُبالی ... پشت سرشون هشتاد و خورده ای زن و بچه قد و نیم قد ... یه آقایی روی ناقۀ لنگ ... دستاشو بستن ... پاهاشو از زیر شکم ناقه ... نگاه میکنه به چهرۀ این قافله، خدا این قافله عجب عجیب غریبِ ... نه به اون مردایِ جنگی ، نه به این زن و بچه ... اینا کی ان؟.. نکنه اینا همون مهمونایی ان که عیسی مسیح به من وعده داده .. یه نگاهی درستی کرد دید بالایِ نیزه یه تعداد سرُ زدن .. اما این زن و بچه همش نگاهشون به یه سر که بین اون یکی سَرا مثل خورشید داره نور میده ... هی نگاه می‌کنه ، خدایا چقدر نورانیِ این رأس مبارک ... این همون مهمونیِ که عیسی به من وعدۀ اومدنشو داده .. ایستاد، آرام آرام آمدند راهب بگو ببینم تو این دِیرت یه جا برا استراحت ما هست یا نه؟ گفت بفرمایید میتونید اینجا استراحت کنید، میگه آمدن خودشون چادر زدن و اسباب غذا ، یه عده ای زن و بچه ها رو هم جمع کردن پشت دِیر (کلیسا) زن و بچه ها کنار هم ، آروم آروم داره غروب میشه، هوا داره سرد میشه ، لباس نامرتب تن این بچه ها ... دید تو این زن و بچه ها چشم همه شون به یه خانم .. انگار همه پروانۀ دور اون شمعند ... صدا میزنه بچه ها بیان جلوتر، بچه ها تو پناه این دیوار پناه بگیرید ، سرما کمتر اذیت کنه .. یکی میگفت عمه پاهام .. یکی میگفت عمع امروز یکم عقب افتادم بد زدن تو کمرم .. صدا میزد کلثوم، چند تاشونو تو بغل کن .. رباب چند تاشونوم تو بغل کن .. فضه نزار این بچه ها جدای از هم بشینن .. صدا زد اون نازدانه ام بیاد بغل خودم عمه ... عمه فدات بشه عمه .. ┄┅═══••↭••═══┅┄ با یه زحمتی بچه ها رو خواباند، بگذرم اومد جلو ، به این نیزه دار گفت یه خواهشی ازت دارم. _چیه؟ راهب چی میگی؟ گفت میتونم ازت خواهش کنم این سر امشب مهمون من باشه؟.. گفت اینجوری نمیشه، باید پولی بدی عطایی بدی . زری داد و سرُ از بالایِ نیزه پایین آورد .. شاید بی بی هی زیر لب داره میگه راهب میدونی قیمت اون سر چی بود؟.. راهب اون سر تو بغل زهرا بزرگ شده .. راهب قیمت اون سر رو این دختر فقط می‌دونه .. از اینجا به بعد رو ابن شهر آشوب در مناقبش نقل میکنه منم نقل میکنم، سرُ آورد با احترام در رو بست خدایا این سر کیه اینجوری دل منو میلرزونه ؟.. بگو راهب سر چیه؟.. یه اسم از کربلاش میاد دل ما میلرزه.. اما اینجا دید داره هاتفی صدا میزنه طوبی لَک .. طوبی لَک .. خوش به سعادتت .. خوش به سعادتت .. خدایا چه خبره؟.. کیه این هاتف؟ .. دید نه، این سر عجیب غریبه، هی صدا زد با من حرف بزن، یه ذره با من حرف بزن ، دید نمیشه یهو صدا زد یا ربّ بِحَق عیسی تَأمُرُ هذا الرأس بتَکَلُّم مِنّی .. به این سر امر کن با من حرف بزنه .. یهو دید لبا داره به هم میخوره .. الهی فدایِ اون لبای خونیت آره این شده جوابِ مهربونیت .. میگه گوشامو ‌جلو بردم بینم چی میگه صدا اومد راهب میخوای چی بشنوی؟ صدا زد شما کی هستی ؟ خودتو به من معرفی کن، میگه دید دوباره لبا داره به هم میخوره،میخوای منو بشناسی؟ .. أنا ابنُ محمدٍ المصطفی ... أنا ابنُ علیٍ المرتضی ... أنا ابنُ فاطمةِ الزهراء ... من میگما، شاید یهو صدایِ مادرش .. راهب داره گوش میده، یهو دید لبا داره بازم به هم میخوره، صدا داره میاد راهب : انا المَظلوم ... انا الغَریب ... انا العَطشان ... قربونت بشم اینطوری نگو جگرِ راهب خون شد .... دیگه نتونست تحمل کنه خم شد وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ ... جایِ رقیه خالی .. جای رباب خالی .. جای سکینه خالی ... جای زینب خالی ... صورت رو صورت ابی عبدالله گذاشت ... راهب میدونی این صورت رو صورت کیا نشسته ... آقا چرا محاسنت خونیِ ... راهب ، اون خون ، خونه علی اکبرشِ ... هم غلام سیاه جُونِشِ ... هم خونه دونه دونه شهداشه ... از همه مهم تر خونه علی اصغرشِ ... آقا چرا محاسنت خاکستری شده ... ای داد ... بابا ... از رو نیز نگام میکردی یادته من تو رو نگاه می کردم یادته پای نیزه تن سیلی خوردم یادته من همش زمین میخوردم یادته چشم و گوش و دهن و دست شود مست اگر... بشنویم و بنویسیم و بخوانیم: «حسین (ع)» .👇
دسترسی آسان به صوت و متن مراسمات: ↘️↘️↘️ 1⃣باتایپ هرکدام ازعبارات باعلامت# در قسمت سرچ کانال،همه ی صوت ها ومتون مرتبط باآن موضوع قابل دسترس می باشد. 2⃣باکلیک برروی عبارات پایین وکمی صبر کلیه مطالب مرتبط در اختیار شما قرار خواهد گرفت. با تشکر..سالار (( تاسوعای حسینی)) (( عاشورای حسینی )) -یازدهم_عصر_عاشورا 👌دسترسی باتوجه به مناسبت ها: 👇👇👇👇 . "مناسبت های ماه محرم الحرام" ۱. هلال ماه محرم وبنام حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام شب تعویض پرچم گنبد حرم سیدالشهداء علیه السلام ۲. شهادت حضرت محمدحنفیه علیه السلام ۳. ورود کاروان سیدالشهداء علیه السلام به کربلا ۴. بنام حضرت رقیه سلام الله علیها ۵. بنام امام سجاد علیه السلام واصحاب وجناب حر علیهم السلام وطفلان حضرت زینب سلام الله علیها ۶. شهادت سفیرالحسین قیس بن مسهر صیداوی علیه السلام وصدور فتوای شریح قاضی ملعون ۷. بنام حضرت عبدالله بن الحسن و اولاد امام مجتبی علیهم السلام ۸. بنام حضرت قاسم علیه السلام ۹. اولین محاصره فرات و گفتگو ارباب با عمرسعد لعین یاری طلبی حضرت حبیب از بنی اسد شهادت حضرت یحیی بن زکریا علیهماالسلام ۱۰. بنام حضرت علی اصغر علیه السلام ۱۱. بستن آب به روی اهلبیت علیهم السلام رسیدن نامه عبیدالله به عمرسعد برای قتال ۱۲. بنام حضرت علی اکبر علیه السلام قطحی آب درخیام ...دیدار دیگر ارباب با عمرسعد لعین ۱۳. بنام حضرت عباس علیه السلام ورود شمر ملعون به کربلا دستور آغازجنگ ازطرف عمرسعد ملعون عدم قبول امان نامه برای حضرت عباس علیه السلام ۱۴. گفتگوی ارباب با اصحاب و فرار أغلب لشکر امام حسین علیه السلام ۱۵. روزشهادت حضرت سیدالشهداء علیه السلام وفرزندان وبنی هاشم ویاران واطفالشان درکربلا ۱۶. عجل الله درگذشت حضرت ام سلمه علیهاالسلام جریان حضرت فاطمه صغیره ۱۷. حمله به خیام وخروج سرمبارک امام حسین علیه السلام ازکربلا به کوفه در تنورخانه خولی ملعون ۱۸. حرکت اسراء کربلا بطرف کوفه ۱۹. ورود کاروان اسراء به کوفه و روز سرشکستن حضرت زینب علیهاالسلام مجلس ابن زیاد و وروداسراء به زندان کوفه وشهادت امام سجادعلیه السلام به روایتی روزتدفین ابدان مطهرکربلا ۲۰. مجلس ابن زیاد ملعون شهادت عبدالله بن عفیف ۲۱. روزهفتم ارباب ۲۲. حرکت کاروان اسراء ازکوفه به شام جداشدن مسیر سرمقدس حضرت قاسم علیه السلام جداشدن طفلان مسلم علیهماالسلام ازکاروان اسراء ۲۳. دفن بدن مطهرحضرت جون علیه السلام
|⇦•حالم خرابه.... و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده به نفس کربلایی مهدی رعنایی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ حالم خرابه، خرابه برا من عذابه عذابه که دستام میون طنابه گلوبند من با ربابه منم ناموس بنی الزهرا منو کابوس و شب و صحرا اینه قاموسِ تو ای دنیا منم تنها دیگه نا ندارم بابا دیگه پا ندارم بابا واسه بوسه روی صورت دیگه جا ندارم بابا *دید هر چی با باباش حرف میزنه فایده نداره، روشو کرد این طرف..* میخوام عمومو ببینه کبودیه رومو کدومو ،بگم لکنت گفتگومو گلومو، جای سوختگیهای مومو *وقتی مختار قتله ی کربلا رو گرفت.حرمله رو گرفت، گفت شد جایی هم دلت بسوزه؟ گفت سه تا تیر سه شعبه داشتم یکیشو زدم به قلب حسین، یکیشو زدم به چشم عباس، یکیشم زدم گلوی شیرخواره، خوب کجا دلت سوخت؟گفت اونجایی که قنداقه رو زیر عبا مخفی کرد هی میرفت هی برمیگشت... تاریخ نوشته همین سوالو از زجر پرسید..گفت شد جایی دلت بسوزه؟گفت مختار! عاشق اینجوری ندیده بودم که دیدم، گفت چطور مگه؟گفت حسین یه دختر سه ساله داشت رو خار مغیلان دووندمش، پا شد گفت: أبتا..! انگار نه انگار کف پاش پرخاره. با تازیونه زدمش بلند شد گفت: أبتا..! انگار نه انگار زدمش.گفت یجا اینقد زدمش خودم خسته شدم اما دیدم دوباره پا شد گفت: أبتا..!* دختر اگر یتیم شود پیر میشود از زندگی بدون پدر، سیر میشود دشمن به اون نگاه خریدار میکند خوب شاهزاده بوده و تحقیر میشود ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ‼️هزینه استفاده از مطالب کانال دعای خیر شماست... به ساحت مقدس روحی له الفداء و ارواح اهلبیت، پیامبران، شهدا، اؤلیای الهی، و محبین امیرالمؤمنین، بد وارث و بی وارثها و كه سر به سینه تراب نهاده اند، در تمامی عوالم .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜ وب سایت↶ www.babolharam.net ✓ سروش ↶ https://splus.ir/babolharam_net ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net ✓ روبیکا ↶ https://rubika.ir/www_babolharam_net ✓ تلگرام ↶ https://t.me/babolharam_net 🛒 فروشگاه فرهنگی↶ https://eitaa.com/babolharam_shop
. . _ دیرِ راهب و خاندان آل الله _حاج مهدی رسولی ┄┅═══••↭••═══┅┄ از صبح دل تو دلش نیست ، یه خوابی دیده عیسی مسیح بهش گفته مهمون داری ... از صبح نشسته منتظر خدا این مهمون من کیه که عیسیِ پیغمبر اینجور سفارششُ کرده ... کأنَّ یه کِشِشی تو این دلشِ .. یه هول و وَلایی تو این دلش ایجاد شده ... همینجور منتظر ساعات گذشت ، ظهر شد عصر شد ، نزدیک غروب از دور یهو دید یه سیاهی داره نزدیک میشه ، اومد بیرون با دقت نگاه کرد دید یه قافله ای داره میاد ... همینجور که قافله نزدیکتر میشد نگاه کرد دید این قافله حالاتش عجیب غریبه ... یه عده مرد جنگی ، از سر و وضعشونم معلومه لا اُبالی ... پشت سرشون هشتاد و خورده ای زن و بچه قد و نیم قد ... یه آقایی روی ناقۀ لنگ ... دستاشو بستن ... پاهاشو از زیر شکم ناقه ... نگاه میکنه به چهرۀ این قافله، خدا این قافله عجب عجیب غریبِ ... نه به اون مردایِ جنگی ، نه به این زن و بچه ... اینا کی ان؟.. نکنه اینا همون مهمونایی ان که عیسی مسیح به من وعده داده .. یه نگاهی درستی کرد دید بالایِ نیزه یه تعداد سرُ زدن .. اما این زن و بچه همش نگاهشون به یه سر که بین اون یکی سَرا مثل خورشید داره نور میده ... هی نگاه می‌کنه ، خدایا چقدر نورانیِ این رأس مبارک ... این همون مهمونیِ که عیسی به من وعدۀ اومدنشو داده .. ایستاد، آرام آرام آمدند راهب بگو ببینم تو این دِیرت یه جا برا استراحت ما هست یا نه؟ گفت بفرمایید میتونید اینجا استراحت کنید، میگه آمدن خودشون چادر زدن و اسباب غذا ، یه عده ای زن و بچه ها رو هم جمع کردن پشت دِیر (کلیسا) زن و بچه ها کنار هم ، آروم آروم داره غروب میشه، هوا داره سرد میشه ، لباس نامرتب تن این بچه ها ... دید تو این زن و بچه ها چشم همه شون به یه خانم .. انگار همه پروانۀ دور اون شمعند ... صدا میزنه بچه ها بیان جلوتر، بچه ها تو پناه این دیوار پناه بگیرید ، سرما کمتر اذیت کنه .. یکی میگفت عمه پاهام .. یکی میگفت عمع امروز یکم عقب افتادم بد زدن تو کمرم .. صدا میزد کلثوم، چند تاشونو تو بغل کن .. رباب چند تاشونوم تو بغل کن .. فضه نزار این بچه ها جدای از هم بشینن .. صدا زد اون نازدانه ام بیاد بغل خودم عمه ... عمه فدات بشه عمه .. ┄┅═══••↭••═══┅┄ با یه زحمتی بچه ها رو خواباند، بگذرم اومد جلو ، به این نیزه دار گفت یه خواهشی ازت دارم. _چیه؟ راهب چی میگی؟ گفت میتونم ازت خواهش کنم این سر امشب مهمون من باشه؟.. گفت اینجوری نمیشه، باید پولی بدی عطایی بدی . زری داد و سرُ از بالایِ نیزه پایین آورد .. شاید بی بی هی زیر لب داره میگه راهب میدونی قیمت اون سر چی بود؟.. راهب اون سر تو بغل زهرا بزرگ شده .. راهب قیمت اون سر رو این دختر فقط می‌دونه .. از اینجا به بعد رو ابن شهر آشوب در مناقبش نقل میکنه منم نقل میکنم، سرُ آورد با احترام در رو بست خدایا این سر کیه اینجوری دل منو میلرزونه ؟.. بگو راهب سر چیه؟.. یه اسم از کربلاش میاد دل ما میلرزه.. اما اینجا دید داره هاتفی صدا میزنه طوبی لَک .. طوبی لَک .. خوش به سعادتت .. خوش به سعادتت .. خدایا چه خبره؟.. کیه این هاتف؟ .. دید نه، این سر عجیب غریبه، هی صدا زد با من حرف بزن، یه ذره با من حرف بزن ، دید نمیشه یهو صدا زد یا ربّ بِحَق عیسی تَأمُرُ هذا الرأس بتَکَلُّم مِنّی .. به این سر امر کن با من حرف بزنه .. یهو دید لبا داره به هم میخوره .. الهی فدایِ اون لبای خونیت آره این شده جوابِ مهربونیت .. میگه گوشامو ‌جلو بردم بینم چی میگه صدا اومد راهب میخوای چی بشنوی؟ صدا زد شما کی هستی ؟ خودتو به من معرفی کن، میگه دید دوباره لبا داره به هم میخوره،میخوای منو بشناسی؟ .. أنا ابنُ محمدٍ المصطفی ... أنا ابنُ علیٍ المرتضی ... أنا ابنُ فاطمةِ الزهراء ... من میگما، شاید یهو صدایِ مادرش .. راهب داره گوش میده، یهو دید لبا داره بازم به هم میخوره، صدا داره میاد راهب : انا المَظلوم ... انا الغَریب ... انا العَطشان ... قربونت بشم اینطوری نگو جگرِ راهب خون شد .... دیگه نتونست تحمل کنه خم شد وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ ... جایِ رقیه خالی .. جای رباب خالی .. جای سکینه خالی ... جای زینب خالی ... صورت رو صورت ابی عبدالله گذاشت ... راهب میدونی این صورت رو صورت کیا نشسته ... آقا چرا محاسنت خونیِ ... راهب ، اون خون ، خونه علی اکبرشِ ... هم غلام سیاه جُونِشِ ... هم خونه دونه دونه شهداشه ... از همه مهم تر خونه علی اصغرشِ ... آقا چرا محاسنت خاکستری شده ... ای داد ... بابا ... از رو نیز نگام میکردی یادته من تو رو نگاه می کردم یادته پای نیزه تن سیلی خوردم یادته من همش زمین میخوردم یادته چشم و گوش و دهن و دست شود مست اگر... بشنویم و بنویسیم و بخوانیم: «حسین (ع)»
حجت الاسلام میرزامحمدیRoze_Shab-Jome_Mirzamohamadi_52.mp3
زمان: حجم: 17.18M
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله 🔊 ای ذکر نام تو نمک روضه ها حسین ◼️ توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام 🎤حجت الاسلام ای ذکر نام تو نمک روضه ها حسین شکر خدا که با تو شدم آشنا حسین سردرب خانه تو نوشتند از ازل آقا شد هر کسی که شد اینجا گدا حسین آلوده تر زمن نبود بر درت ولی آقاتری از اینکه برانی مرا حسین . لطفی که که کرده ای پدر ومادرم نکرد ای مهربانترین کسم ای با وفا حسین زهرا اجازه داد که من نوکرت شدم ورنه عزیز من، تو کجا من کجا حسین گریه کن توام،بدم، اما شنیده ام زهرا کند به گریه کنانت دعا حسین فردا که هیچ کس به کسی نیست ،مادرت خود میکند گریه کنت را سوا حسین آقا تو را به دست جدای برادرت دستم مکن زدامن لطفت جدا حسین یک عمر من به روضه تو آمدم، تو هم یک دم به شام اول قبرم بیا حسین زینب چو دید راس تو را روی نیزه ها از سوز سینه ناله زد و گفت یاحسین . موی تو بی وضو نزده شانه مادرم کی راس تو زده به روی نیزه ها حسین خاکم به سر بگو زچه خاکستری شدی دیشب مگر که بوده سرت در کجا حسین .
. |⇦•به باد گفتم ... علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج‌محمود کریمی ●━━━━━━─────── به باد گفتم اگر شد مرتبت بکند به خاک گفتم اگر شد تنت بپوشاند ببین دل زاره زینب نگاه و اصرار زینب تو راهی از خیمه شدی و من از قفا مرو! کجا ؟امیر و سالار زینب سایه روی سرم چه کنم با آتیشه جیگرم چه کنم یه زن تنها با حرم چه کنم سپردی ام به که رفتی به دلقکان و کنیزان حسین! به من خستهٔ غم زده رحمی به دل جون به لب اومده رحمی نرو نرو یه نگاه به حرم کن به حرم رحمی دم غروب خورشیده چه بوی سیبی پیچیده وصیت مادرمونه که زینبت داری میری زیر گلوتو بوسیده *یه وقتی صدا زد یا هانی بن عروه! یا مسلم بن عقیل!یا حبیب! یا مسلم بن عوسجه! چرا جواب منو نمیدید؟این بدنا شروع کردن به تکون خوردن با بال بال زدنشون گفتن لبیک یا حسین..* چقده زخمی شده بدنت جونی نمونده دیگه به تنت زینب و کشته کهنه پیروهنت *اصلاً هفده،هجده مَحرم داشتم همینطوری بود عمه سادات. همه که جمع می‌شدن می‌ایستادن عمه جان بیان یهو مثلاً حضرت علی اکبر وارد می‌شدن می‌گفتن عمه جان تشریف آوردن. همه عزیزاشو در آغوش می‌گرفت الان ببین کار به کجا رسیده..* تو دل من غم عالمه رحمی حسین دور و بر ما نا محرمِ رحمی تو رو به چادر خاکی زهرا مادرم رحمی ببین که پا لرزونه ببین که دستام بی‌ جونه بیا بریم خیمه ببینی داره تو خواب با ترس و لرز رقیه روضه می‌خونه بذار بخوابه شاید نبینه که تن تو به روی زمینه یکی با خنجر رو سینه ات می‌شینه به مادر دم گهواره رحمی به گوشای پره گوشواره رحمی می‌زنه حرمله خنده به اشکات نداره رحمی هنگامهٔ غم شد تیر آمد و مقتل همه آلوده به سم شد هی کم‌ و کم.. از جسم تو هی کم شد و هی کم شد و کم شد یک نیزه به شانه آنقدر فرو رفت که یک مرتبه خم شد پاشیده تن او تقطیع شده بند به بند بدن او عمامه و انگشتری و پیراهن او لب پاره شد انگار با پا زده نیزه لگدی لب تشنه و خسته شمشیر چنان خورده که اعضاش شکسته زیر سم مرکب دندان و سر و سینه و ابرو شکسته شمر است که با چکمه روی سینه نشست گوشه‌ای عده‌ای کمان در دست روی اعضا شرط می‌بنندند فریاد کشیده از روی بلندی به روی سینه پریده ده ضربه زده است و مانده است دو ضربه که به حنجر نرسیده با خنجر کندش رگ‌های گلو را نبریده که دریده *کجا؟جلو چشم مادرش صدای مادر داره میاد «بنی..»پسرم! جیگرم!حسینم! حسین غریب آقا غریب آقا... زینب دست رو سر گذاشت هی صدا می‌زد وا محمدا.. وا علیا.. اما یه ناله اش دل اهل عرش و سوزاند واماه...* ای مونس شکسته دلا حال ما ببین ما را غریب و بی‌کس و بی آشنا ببین * این ساعت ساعت‌هایی که هوای کربلا قیرگون شد تا زینب اومد برسه..* سری به نیزه بلند است در برابر زینب خدا کند که نباشد سر برادر زینب *ای وای.. از کنار حسین با تازیانه کنار کشوندنش.. ای وای حسین وای حسین هلال میگه دلم سوخت سپرم آب کردم ببرم براش دیدم شمر از گودال بیرون اومد داره خنجرشو پاک میکنه.کجا میری؟ برم آب بهش برسونم پسر پیغمبره.. زحمت نکش سیرابش کردم.. چطور؟ عباشو کنار زد دیدم سر ...* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦•هر که با خاک درت... حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج سید ناصر کهربائی ●━━━━━━─────── هر که با خاک درت کام لبش بردارد از همان کودکی اش چشم به کوثر دارد اولین آرزویم هست هم آنی باشم که به لب نام تو تا لحظه ی آخر دارد چند صد حج پیاده است ثواب آنکه قصد پابوسی شش گوش تو در سر دارد *به خودت ببال نوکر ابی عبدالله گریه‌کن اربابی..* پادشاهان همه مبهوت مقامت گویند این چه شاهی است مگر، این همه نوکر دارد آقا جان ! تکیه بر نیزه ی غربت زدی و فرمودی: چشم غارت به حرم این همه لشگر دارد خواهرش گفت سرش را سر نیزه نزنید آخ کاین هلال سر نی آمده دختر دارد صدا زد ای عدو کی طبع من پا می‌دهد دختر و سیلی چه معنا می‌دهد هر چه میخواهی بزن اما چرا نعل اسبت بوی بابا می‌دهد *امشب همراه اون آقایی اشک بریزید رفقا که فرمود: یا جداه زمانه من رو به تاخیر انداخت نبودم کربلا جانم رو فدا کنم.حالا روز و شب گریه میکنم اگه اشک چشمم خشک بشه خون گریه میکنم. امشب بیا مرهم به چشمهای نازنین امام زمانت بزار با این اشک ناله..یا جداه فراموش نمیکنم اون لحظه ای که اسب بی صاحبت سمت خیمه ها اومد. بی بی ها و بچه ها دور ذوالجناح رو گرفتن.یکی صدا زد ای اسب بابا م رو کجا بردی؟ یکی صدا زد ای اسب بابام و چه کردی؟ یه وقت یه دختر سه چهار ساله ای این بچه ها رو کنار زد اومد کنار ذوالجناح دست در گردن این حیوان انداخت صدا زد.."یَا جَوادَ أبِی، هَلْ سُقِیَ ابی أوْ قَتَلُوهُ عَطْشَاناً" اسب بابا به من بگو به بابام آب دادن یا با لب تشنه کشتن؟ دیگه این حیوان نتونست طاقت بیاره. ارباب مقاتل نوشتن...اومد پشت خیمه هی سرش رو به زمین می‌کوبید این طور نوشتن با اشاره سر فهماند بی بی ها سمت قتلگاه حرکت کنید.خدا میدونه به دل عمه ما چی گذشت روی تل زینبیه ...* *صدا زد حسین جان..* بگو چکار کنم آب را صدا نزنی بگو چکار کنم تا که دست و پا نزنی بگو چکار کنم تا تو را خلاص کنم به شمر رو بزنم یا که التماس کنم «نذر فرج ناله بزن یا حسین..» .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
┈•‌‌‌‌‌‌꧁بٰابُ༼﷽༽الْحَرَم꧂•┈ |⇦•دَمِ غروب، شده بخوای... و توسل به حضرت سیدالشهداء علیه السلام ویژۀ شب جمعه به نَفسِ کربلایی حسین طاهری •✠• ∞═┄༻↷↭↶༺┄═∞ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ∞═┄༻↷↭↶༺┄═∞ دَمِ غروب، شده بخوای، با خاطرات، گریه کنی؟ یه گوشه ای، بشینی تو، تنهایی هات، گریه کنی؟ یا یکی از، کرب و بلا، بگه برات، گریه کنی؟ دلتنگی یعنی یه سکوتِ سرد یه بغضِ تلخِ بی صدا یعنی به روت نیاری که هنوز نرفتی کربلا یعنی نشد تو زائرا این دفعه هم حساب بشی باید که آبروت بره پیشِ همه خراب بشی رفیق؛ همینِ روزگار نشد؛ بیام حتی یه بار اگه؛ طلبیدن تو رو برام؛ تربتشُ بیار «حسین! آقام آقام آقام...» شده دلت، بگیره تا، که به یه جا، خیره بشی؟ تو جا نماز، به تربتِ، کرب و بلا، خیره بشی؟ چند دقیقه، به عکسایِ، گنبد طلا، خیره بشی؟ رسوایی یعنی تویِ نوکرا منم که بی لیاقتم بازم شبیهِ هر دفعه آقا نکرده دعوتم چند سال که تو نوبتم اما نمی شه قسمتم تلخِ عجب حکایتم تو حسرتِ زیارتم رفیق؛ قسمت ما که نیست بازم؛ واسه ما جا که نیست حرم ؛خوبا رو راه میدن حرم؛ جای بدا که نیست «حسین! آقام آقام آقام...» ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ــــــــــــــــــ ‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدونِ ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال نبوده و مصداق بارز می باشد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜ وب سایت↶ www.babolharam.net ✓ سروش ↶ http://sapp.ir/babolharam_net ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net ✓ تلگرام ↶ https://t.me/babolharam_net ✓اینستاگرام↶ http://instagram.com/babolharam__net