4_5764941808928-AudioConverter.mp3
599.9K
#ایام_اسارت
#شام
#مجلس_یزید
#تک_ضرب #سه_ضرب
▪️نوحه مجلس یزید
در شام بلا خون شده دل های اسیران
وارد شده در شام بلا با دل سوزان
زین داغ و مصیبت،جان همه بر لب
از گریه ی طفلان،خون شد دل زینب
مظلوم حسین جان...
بر نیزه ی اعدا سر پاک گل زهراست
در بین زنان روی گل فاطمه پیداست
در شام غم آلود،شمس و قمر آمد
بر زینب کبری،نور بصر آمد
مظلوم حسین جان...
قلب حرم الله در این شام شکستند
دستان گلان علی و فاطمه بستند
گشته پذیرایی،با چنگ و نی و دف
در کنار سرها،از کینه زدند کف
مظلوم حسین جان...
با دست ستم بسته به زنجیر و طنابند
طفلان و حرم راهی سوی بزم شرابند
زین داغ و مصیبت،دل ها همه شد خون
قامت خمیده،شد زینب محزون
مظلوم حسین جان...
ظلم و ستم و کینه ی اعدا به ملا بود
در رو به روی دشمن دین تشت طلا بود
گردیده جسارت،بر قاری قرآن
بر لبان قاری،زد به چوب خزران
مظلوم حسین جان...
.
20230804_145242-AudioConverter.mp3
1.03M
#امام_زمان_محرم
▪️زمزمه مناجات امام زمان و گریز به روضه سید الشهداء
#گوشواره👇
یابن الحسن کجایی
منتظرم بیایی...
مهدی امید مایی
منتظرم بیایی
ذکرم شده شب و روز
یابن الحسن کجایی
در رنج و در ملالم
منتظر وصالم
از لطف و جود و رحمت
نظر نما به حالم
ای نور چشم زهرا
مولا در انتظارم
در لحظه لحظه عمرم
بهر تو بیقرارم
تنها و زا رو خسته
با یک دل شکسته
سائل درگه تو
منتظرت نشسته
آقا مرا صدا کن
از رنج و غم رهاکن
ای مهربان عالم
برای من دعا کن
تنها تویی حبیبم
به درد من، طبیبم
خدا گواهه مهدی
بدون تو غریبم
ماه محرم آمد
تنگه دلم برایت
ای نورچشم حیدر
کرده دلم هوایت
از بس که با صفایی
تنها امید مایی
شب عزا و ماتم
منتظرم بیایی
تو شمس عالمینی
بر همه نور عینی
تا لحظه ی ظهورت
گریه کن حسینی
هستم به تاب و درتب
جانم رسیده برلب
افتاده ام به یاد
غم حسین و زینب
ای نور چشم زهرا
در شور و در نوایم
امشب دوباره مهدی
به یاد کربلایم
امشب دوباره یاد
علیِ اکبرم من
همچون حسین به یاد
صد پاره پیکرم من
یابن الحسن به یاد
علی اصغرم من
یاد رباب و طفل
بریده حنجرم من
یابن الحسن دوباره
غربت نمودم احساس
افتاده ام به یاد
چشم و دو دست عباس
یابن الحسن به یاد
وداع آخرم من
رفتن به سوی میدان
گریه ی خواهرم من
یابن الحسن ز جدت
حرمت دریده دشمن
دویده سوی مقتل
سرش بریده دشمن
بعداز شهادت او
آتش زدند به خیمه
به پیش چشم زینب
سرش زدن به نیزه
دشمن به کودکانش
با تازیانه میزد
به پیش چشم زینب
چه ظالمانه میزد
✍
13.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺 ماجرای سر مطهر امام حسین علیهالسلام و راهب نصرانی
🏜 واقعه «دیر راهب» در مسیر حرکت کاروان اسرای کربلا از کوفه به شام اتفاق افتاده است
#لبیک_یاحسین
19.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هرکس ادعا دارد ولایتمدار و پیرو رهبری است واجب شرعی است ،این سخنان بسیار ارزشمند رهبری را نشردهد، اگر انجام ندهید مدیون شهدا هستید
چرا این سخنرانی رهبر معظم انقلاب اسلامی در صدا و سیما و فضای مجازی باز نشر نمی شود؟
دوستانی که در گروه ها و در سکوهای فضای مجازی عضو هستند قربة الي الله اين كليپ را باز نشر کنند تا بر مسئولین
واداده و منفعل اتمام حجت شود.
💐🌺🌹💐🌺
#جهاد_تبیین
#حضرت_زینب #مرثیه_حضرت_زینب
لحظه ها لحظه های آخر بود
آخرین ناله های خواهر بود
خواهری که میان بستر بود
خنجری خشک و دیده ای تر بود
چقدر سینه اش مکدر بود
دستش رو به قبله تا کرده
روی خود را به کربلا کرده
مجلس روضه را بپا کرده
باز هم یاد درد ها کرده
یاد باغ گلی که پرپر بود
پلکهایش کمی تکان دارد
رعشه ای بین بازوان دارد
پوست نیروی استخوان دارد
یادگاری ز خیزران دارد
چشم از صبح خیره بر در بود
تا علی اکبرش اذان ندهد
سروِ قدش تا نشان ندهد
تا علمدار سایبان ندهد
تا حسینش ندیده جان ندهد
انتظارش چه گریه آور بود
زیر این آفتاب می سوزد
تنش از التهاب میسوزد
یاد عباس و آب میسوزد
مثل روی رباب میسوزد
یاد لبهای خشک اصغر بود
میزند شعله مرثیه خوانیش
زنده ماندن شده پشیمانیش
مانده زخمی به روی پیشانیش
آه از روز کوچه گردانیش
چقدر در مدینه بهتر بود
سه برادر گرفته هر سورا
و علی هم گرفته بازو را
دور تا دور قد بانو را
تا نبینند چادر او را
آه از آن دم که پیش اکبر بود
ناگهان یک سپاه خندیدند
بر زنی بی پناه خندیدند
او که شد تکیه گاه خدیدند
مردمی با نگاه خندیدند
بعد از آن نوبت برادر بود
آن همه ازدهام یادش هست
جمع کوفیُ شام یادش هست
چشمهای حرام یادش هست
حال و روز امام یادش هست
چشمها روی چند دختر بود
یک طرف دختری که رفته از حال
یک طرف تل خاک در گودال
زیر پای جماعتی خوشحال
یک تن افتاده تا شود پامال
باز دعوا میان لشکر بود
جان او تا ز صدر زین افتاد
خیمه ای شعله ور زمین افتاد
نقش یک ضربه بر جبین افتاد
گیسویی دست آن و این افتاد
حرمله هم جلوتر رفت
یک نفر گوئیا سر آورده
زیر یک شال خنجر آورده
ضربه ای که به حنجر آورده
عرق شمر را در آورده
وای سر روی دست مادر بود
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
________________________
#حضرت_زینب #مرثیه_حضرت_زینب
حورا و طناب؟ وای بر من!
قرآن و شراب؟ وای بر من!
ناموس پیمبر و کنیزی
در شام خراب؟ وای بر من!
در پیش نگاه چند دختر
چوب و لب باب؟ وای بر من!
پیشانی ماه و ضربت سنگ
خورشید و خضاب؟ وای بر من!
در بزم شراب، کس ندیده
ریزند گلاب، وای بر من!
ده طایر پر شکسته، با هم
بسته به طناب، وای بر من!
گیسوی به خونْ کشیده بر رخ
گردیده حجاب، وای بر من!
کی دیده کسی دهد به قرآن
با چوب جواب، وای بر من!
در بزم شراب قلب زینب
گردیده کباب، وای بر من!
پوشیده سکینه از کف دست
بر چهره نقاب، وای بر من!
شد ظلم به اهل بیت «میثم»
بی حدّ و حساب، وای بر من!
🔸شاعر:
#استاد_غلامرضا_سازگار
_______________________
#حضرت_زینب #مرثیه_حضرت_زینب
ای شاهد اسیری من ای غیور محض
قبل از غروب روز دهم ای حضور محض
از قوم ما زنی به اسارت نرفته بود
حتی کسی به بزم جسارت نرفته بود
در کوفه بود همینجا پرم شکست
نزدیک خانه پدریم سرم شکست
تا شهر شام رفتمو معجر نداشتم
تقصیر من چه بود برادر نداشتم
بعداز تو کار ما به کجاها کشیده شد
در حالت فرار موی ما کشیده شد
به روی دل غمو داغ تورا گذاشتم
به روی شانه خود کربلا گذاشتم
برای انکه مرا غصه تو پیر کند
روی تمام جوانیم پا گذاشتم
برای انکه بگویم هنوز فکر توام
ببین که پیرهنت را کجا گذاشتم
نشد اگر که تنت را کفن کنم اما
هنوز هم کفنت را سوا گذاشتم
ببین که خون گلوی تو رنگ موی من است
گمان مبر که به زلفم حنا گذاشتم
اگربناست ببینی مرا بیا گودال
که خویش را لب گودال جا گذاشتم
_______________________
#حضرت_زینب #مرثیه_حضرت_زینب
با زبانی پُر گلایه مقتلم تحریر شد
آیه های غربت من یک به یک تفسیر شد
تو غریب کربلا و من غریب شهر شام
ماجرای غربتم مثل تو عالم گیر شد
من نگفتم بی تو میمیرم بیا حالا ببین
تازه خواب کودکی هایم دگر تعبیر شد
پینه هایِ لایِ انگشتانِ من را دیده ای ؟
ای دل آرامم کجایی خواهر تو پیر شد
در میان این لباس کهنه روی سینه ام
ماجرای رفتن تو مثل یک تصویر شد
من خودم دیدم که زیر دست و پا افتاده ای
مثل آیینه تنت پاشیده و تکثیر شد
بین گودال آمدم هرچه صدا کردم حسین
دشمن کف زد صدای ناله بی تاثیر شد
پیکر تو زیر نعل تازه وا میشد زهم
پیکر من زخمی از جای غل و زنجیر شد
آنکه بُرد عمامه تو معجر از رویم کشید
هر دو گیسوها اسیرِ پنجة تقدیر شد
تا نیفتی از سرِ نیزه به زیر دست وپا
خواستم دامن بگیرم زیرِ نیزه دیر شد
گوبه سردارِ سپاهت رفتی وبارفتنت
خواهر گیسو سپیدت هرکجا تحقیر شد
🔸شاعر:
#قاسم_نعمتی
_______________________
#حضرت_زینب #مرثیه_حضرت_زینب
آب از تو می خواند که از تو آبرو گیرد
از آبرویت آب هم باید وضو گیرد
مجذوب حقی عارف از بهر سفر تا عرش
فرقی ندارد ذکر "زینب" یا که "هو" گیرد
حرف دلم را تند می گویم اگر بانو
ترسم که بغضم آید و راه گلو گیرد
بر سفره ی لطفت گدا را مینشانی تا
قدری نمک گیرت شود با سفره خو گیرد
قدری نمک گیرم نما از سفره ی عشقت
تا که تمام جان من از عشق بو گیرد
ای کاش اشک بر مصیبتهات یک روزی
سو سوی چشمان مرا از چارسو گیرد
شیون کنید ای سنگ ها شاید که نگذارید
در پیش چشم دخترش سر را ز مو گیرد
چشمم سپید از اشک شد یک آشنا هم نیست
عباس کو چشم مرا از شستشو گیرد؟
در قتلگاهش هم به فکر قاتل خویش است
اصلا بعید است این حسین از شمر رو گیرد
مهدی آل مصطفی یکروز می آید
تا انتقام خون ما را از عدو گیرد
🔸شاعر:
#جعفر_ابوالفتحی
_______________________
#حضرت_زینب #مرثیه_حضرت_زینب
تا آخرین نفس که توانی در این تن است
داغت امانتی است که همراه با من است
رفتی و داغ دامن من را رها نکرد
یاد تو در دل من و اشکم به دامن است
چون شمع ذره ذره دلم آب شد ولی
در من هنوز شعله ی امید روشن است
جان می سپارم و دم آخر دلم خوش است
دیدار تو مقارن این جان سپردن است
یک سال و نیم خواهر تو مرد و زنده شد
یک سال و نیم کار دلم غصه خوردن است
سنگ از مصیبت تو دلش آب می شود
دل های دشمنان تو از جنس آهن است
مویی که شانه خورده به دستان فاطمه(س)
دیدم که غرق خون شده در چنگ دشمن است
رفتی و بین این همه نامرد و بی حیا
یک مرد هم نبود بگوید مزن زن است
🔸شاعر:
#هادی_ملک_پور
________________________
#حضرت_زینب #مرثیه_حضرت_زینب
ای نور دیده من و تاج سرم حسین
یک دم قدم گذار به چشم ترم حسین
بنگر چه آمد از غم تو بر سرم حسین
در زیر آفتاب ببین بسترم حسین
نام تو گشته زمزمه آخرم حسین
بالاسر همه تو دم آخر آمدی
بالین هر شهید به چشم تر آمدی
با زانو در کنار علی اکبر آمدی
بر دیدن سه ساله خود با سر آمدی
من خواهر توام بیا در برم حسین
یادش به خیر آن تب و تابی که داشتم
در طول آن مسیر رکابی که داشتم
در زیر سایه تو حجابی که داشتم
دیدی چه شد حسین نقابی که داشتم
دیدی چه شد مقنعه و معجرم حسین
یک نیمه روز موی سیاهم سفید شد
یک نیمه روز امید دلم ناامید شد
هجده گلم مقابل چشمم شهید شد
از مادر تو خواهرت هر چه شنید...،شد
داغت هنوز هم نبود باورم حسین
هر دم به یاد حنجر تو گریه میکنم
بر زخم های پیکر تو گریه میکنم
دارم به جای مادر تو گریه میکنم
یاد وداع آخر تو گریه میکنم
گفتی به خواهرت که بمان در حرم حسین
گفتی به خیمه گاه بمانم ولی نشد
گفتم کنم فدای تو جانم ولی نشد
یک جرعه آب بر تو رسانم ولی نشد
پایت به سوی قبله کشانم ولی نشد
تو دست و پا زدی و زدم بر سرم حسین
منکه به جز تو پشت و پناهی نداشتم
دیدم تو را غریب و سپاهی نداشتم
تو زیر پا و تاب نگاهی نداشتم
جز رو زدن به قاتلت راهی نداشتم
شرمنده توام چه کنم خواهرم حسین
هر کس رسید راه نفس بر تو بست و رفت
بر پیکر تو نیزه خود را شکست و رفت
شمر آمد و به سینه تنگت نشست و رفت
با دست خالی آمد و پر کرد دست و رفت
ای کاش کور بود دو چشم ترم حسین
دیدم تو را به سجده ولی سر نداشتی
ای سر بریده کاش که خواهر نداشتی
(ای تشنه لب تو طاقت خنجر نداشتی
گویا غربب بودی و مادر نداشتی)
قربان غربتت پسر مادرم حسین
نگذاشتند گریه بر آن پاره تن کنم
نگذاشتند سایه ای بر آن بدن پکنم
نگذاشتند حسین خودم را کفن کنم
کاری برای یوسف بی پیرهن کنم
میخورد خاک پیکر تو در برم حسین
ما را پس از تو خار شمردند کوفیان
بر روی نیزه راس تو بردند کوفیان
نان علی مگر که نخوردند کوفیان
از من چه آبرو که نبردند کوفیان
دادند نان به ما صدقه ،دلبرم حسین
دیدی چگونه حرمت زینب به باد رفت
وقتی میان مجلس ابن زیاد رفت
صبر و قرار از دل زین العباد رفت
کاری رباب کرد ،که دردم زِ یاد رفت
چون جان بغل گرفت سر سرورم حسین
بر عکس کوفه هلهله کردند شامیان
خنده به اشک قافله کردند شامیان
ما را اسیر سلسله کردند شامیان
تحقیر پیش حرمله کردند شامیان
از هر که بگذرم از او نگذرم حسیم
بزم شراب و مجلس اغیار و خواهرت
چوب یزید و لعل لب خشک و اطهرت
بگذار بگذریم چه آورد بر سرت
خیلی دلم تنگ شده بهر دخترت
بعد از تو من صداش زدم دخترم ،حسین
🔸شاعر:
#عبدالحسین_میرزایی
______________________
#حضرت_زینب #مرثیه_حضرت_زینب
دلشوره داشتی و برادر نداشتی
بعد از حسین(ع) سایۂ بر سر نداشتی
داغت عظیم بود و دل کوه را شکست
صبرت جمیل بود و برابر نداشتی
در کربلا، بلا به سرت آمد آنچنان
جز تیر و نیزه خاطره دیگر نداشتی
گفتی میانِ گریه که ای شمرِ(لع) بی حیا
در قتلگاه...کاش که خنجر نداشتی
می سوختی از اینکه؛ از آن دستِ بی عقیق
وقتِ وداع؛ بوسه چرا برنداشتی
میسوخت خیمه ها و به کوریِ چشم بد
جلباب بود! اگر چه که معجر نداشتی
دور و برَت نگاهِ علی اکبری نبود
عباس ِ غیرتی و دلاور نداشتی
مرهم نداشت داغِ دلت! بغض کردی و...
غم داشتی؛ نوازش ِ مادر نداشتی
جانت به لب رسید! که دنیایِ بیوفا
ماندن نداشت! چونکه برادر نداشتی!
🔸شاعر:
#مرضیه_عاطفی
_______________________
#حضرت_زینب #مرثیه_حضرت_زینب
از همان کودکی ام رنج و بلایا دیدم
چه بگویم که به یکباره چه غمها دیدم
طفل بودم که چو جوجه بدنم می لرزید
بین آن کوچه عجب محشر کبرا دیدم
می کشیدند علی را وسط کوچه به زور
ریسمان سیهی بر سر بابا دیدم
مادرم روی زمین و لگدی محکم خورد
به روی خاک تن محسن زهرا دیدم
سخت تر بوداز این کوچه،خدایا گودال
بدنی را به سر نیزه ی اعدا دیدم
وای از نحر گلویش چقدر طول کشید
نرود از نظرم آنچه در آنجا دیدم
من به یک روز شدم پیر و قدم گشت دوتا
مرگ خود را دل شب در دل صحرا دیدم
کاشکی طفل یتیمی پس از این گم نشود
من خودم گم شدن لالهٔ طاها دیدم
در پی طفل روانه شدم و یک تن گفت
زیر مرکب بخدا له شدنش را دیدم
نفس آخر زینب شده ای هم نفسم
خوب شد آمدی و روی تو حالا دیدم
🔸شاعر:
#محمود_اسدی
_______________________
#حضرت_زینب #مرثیه_حضرت_زینب
دختر نگو ز دامن زهرا چه دختری
درّ گرانبهایی و دردانه گوهری
در ذات خود نمونه ی زیبای فاطمه ست
یعنی در آفرینش هستی چه جوهری
در هیبت و شکوه علی بود گوئیا
در عزّت و شرف شده زهرای دیگری
در صبر و در سکوت به مانند مجتبی
در کربلا و شام نمود ش پیمبری
در کربلا کسی که برای برادرش
هم خواهری نموده و هم کرد مادری
در شوکت و شهامت و در فضل و اقتدار
سرتا به پا شده ست حسین مکرّری
یعنی که او ادامه ی هر پنج تن شده ست
یعنی نمونه است و ندارد برابری
در عفّت و فضیلت و تقوا چه مریمی
یا در منای قُرب برادر چه هاجری
او شد برای حضرت مادر چه دختری
او شد برای شاه شهیدان چه خواهری
زینب ملیکه ای ست که زهراش مادر است
چون فاطمه ست دیگر و اونیز دیگراست
.................................................
زینب اگر نبود یقین هل اتی نبود
بی پرده گر بگویمت دین خدا نبود
قرآن نبود و قبله نبود و نماز نه
سجّاده ی نیایش و ذکر و دعا نبود
قرآن ز زهد و پاکی و تقوا ورق نداشت
حرفی از آن ولیُّکُمِ اِنّما نبود
آن خطبه های کوفه و شامش اگر نبود
شیرازه ای برای کتاب خدا نبود
واللیل و نور و کوثر و والنّجم و فصّلت
والشّمس و طور و واقعه و والضّحی نبود
تاریخ از سکوت علی صفحه ای نداشت
باور کنید صحبت اهل کسا نبود
گر خطبه های حیدری اش گل نمی نمود
یک ذرّه از شهامت و مردی به جا نبود
او گر روایتی ز شهیدان نمی نمود
حرفی ز آفتاب سر از تن جدا نبود
از مَشک و دست و اسب و عَلَم صحبتی نبود
حرف از عموی تشنه لب کربلا نبود
قبر حسین و اکبر او زائری نداشت
یعنی نجف نبوده و کرب و بلا نبود
باب السّلام و باب مناجات و باب عشق
باب الجواد مشهد و باب الرّضا نبود
.................................................
ما شیعه ایم شیعه ی این خانواده ایم
سر را به آستانه ی جانان نهاده ایم
ما را مدافعان حرم نام گشته است
با جان و دل برای شما ایستاده ایم
ما را سَری ست هیچ ندارد لیاقتی
آن را برای حضرت معشوق داده ایم
در لشکر بزرگ شما صف کشیده ایم
فرمانده نیستیم سپاه پیاده ایم
مانند خطبه های شما آتشین شدیم
چون ذوالفقار تشنه و رویی گشاده ایم
ما وارثان قبله و خطّ مقدّمیم
ما نیز مردِ آهن و کوه اراده ایم
خطّی که یار بر سر راه ایستاده است
باران خون ببارد اگر ایستاده ایم
🔸شاعر:
#علی_کفشگر
#حضرت_زینب #مرثیه_حضرت_زینب
زینب اگر نبود حدیث وفا نبود
با رمز و راز عشق کسی آشنا نبود
زینب اگر نهیب نمیزد علیه کفر
نطق مدافعان ولایت رسا نبود
زینب اگر اسیر نمیشد به راه دوست
دین خدا ز قید اسارت رها نبود
زینب اگر طلسم ستم را نمیشکست
امروز صحبت از شرف اولیا نبود..
در شام و کوفه باز نمیکرد اگر زبان
نام رسول بر سر گلدستهها نبود
اُمّ الکتاب اوست «کلامی» به یک کلام
زینب اگر نبود کتاب خدا نبود
🔸شاعر:
#استاد_کلامی_زنجانی
___
#حضرت_زینب #مرثیه_حضرت_زینب
-
بعد یک سال و نیم بی تابی
زینب است و مصیبت گودال
خاطرش هست ظهر عاشورا
اشتیاق جماعت خوشحال
-
گریه ای که توان ز او برده
گریه هاییست در فراق حسین
نیست مرهم برای زخم دلش
کمرش را شکسته داغ حسین
-
زیر نور گرم خورشید است
بسترش رو به قبله تا کرده
یاد گودال کرده،می سوزد
روی خود را به کربلا کرده
-
بر تنش رد کعب نی دارد
بر دلش هم که داغ عاشوراست
یاد دریا و مشک خالی و
اضطرار و خجالت سقاست
-
خیره مانده ست بر در خانه
تا بیاید برادرش از راه
حرف اصلا نمی زند خانم
بغض دارد،آه دارد،آه..آه
-
گفت اورا سکینه:خانم جان
لبتان خشک شد ز بی آبی
آخرش هم ز پا در آمده اید
بعد یک سال و نیم بی تابی...
-
باز هم در سکوت خود مانده
اشک هایش شبیه سیلاب است
آه!خانم مگر نمی داند
چشم های برادرش خواب است؟
-
حق بده بی قرار اگر گشته
حرف پنجاه و خورده ای سال است....
حاجتش را گرفته بعد حسین
وقت رفتن رسیده خوشحال است
🔸شاعر:
#آرمان_صائمی
___
#حضرت_زینب #مرثیه_حضرت_زینب
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود
صبرش امان حوصلهها را بریده بود
وقتی که از حوالی میدان گذشته بود
باران اشک بود و عطش شعله میکشید
آب از سر تمام بیابان گذشته بود
آتش گرفته بود و سر از پا نمیشناخت
از خیمههای بی سر و سامان گذشته بود
اما هنوز آتش در را به یاد داشت
آن روزها چه سخت و پریشان گذشته بود...
میدید آیه آیهٔ آن زیر دست و پاست
کار از به نیزه کردن قرآن گذشته بود
یک لحظه از ارادت خود دست برنداشت
عمرش تمام بر سر پیمان گذشته بود
بر صفحههای سرخ مقاتل نوشتهاند
این زن هزار مرتبه از جان گذشته بود
🔸شاعر:
#احمد_علوی
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
#مرثیه_حضرت_زینب
آنقدر پیش دوچشمم سر تو افتاده
بارها پشت سرت خواهر تو افتاده
زیر سنگینی بار غم عظمای رباب
خم به ابروی علی اصغر تو افتاده
میدهد بوی تو را چکمه شمر ملعون
بسکه با چکمه روی پیکر تو افتاده
هیچکس مثل رقیه بخدا زجر ندید
آنقدر زجر پی دختر تو افتاده
آب آزاد شد و هیچکسی آب نخورد
هر کسی یاد لب و حنجر تو افتاده
چه گذشته به تو در کنج تنور خولی
چه شده مژه چشم تر تو افتاده
ما دو تا مثل هم انگار که غارت شده ایم
گوشواره ز من انگشتر تو افتاده
پای هر نیزه و شمشیر و تنور و گودال
حرف از آمدن مادر تو افتاده
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
#مرثیه_حضرت_زینب
این اسارته داداش یا قتلگاه
نیمی از قافله جون داده تو راه
ای پناه عالمین نگاهی کن
بی پناهیم بی پناهیم بی پناه
بعد از اون رنجی که تو راه کشیدیم
بعد از اون همه جسارت که دیدیم
حالا باید همه آماده بشیم
دم دروازه ساعات رسیدیم
دستامون بسته شده کنار هم
یه طرف طناب به بازوی منه
یه طرف به گردنه زین العباد
سر سلسله به دست دشمنه
پریشون وارد شهر شام شدیم
از رو نیزه احوال ما رو ببین
تازیونه می زنن که راه بریم
راه بریم بچه ها میخورن زمین
دستی که برای ما حجاب میشد
حالا بسته است تو بگو چی کار کنیم
میون نامحرما گیر افتادیم
کاش می شد از این قفس فرار کنیم
باورم نمیشه نامسلمونا
مارو خارجی داداش صدا کنن
اگه میتونی یه کم قرآن بخون
تا مارو کمتر اینا نگا کنن
اینا سنگم میزنن ولی داداش
میسوزه دلم برای بچه هات
تا میشد پناهشون شدم ولی
حالا هی با گریه میزنن صدات
خیلی سخته گذر از این مرحله
کاش فقط سنگ میزدن به قافله
بارون آتیش و ما چی کار کنیم
دستامون بسته شده با سلسله
بعد از اون کوچه های آتیش و سنگ
که تن ما پره از کبودیه
سخت ترین مسیر ما تو این دیار
رد شدن از کوچه یهودیه
🔸شاعر:
#موسی_علیمرادی
___________________
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
#مرثیه_حضرت_زینب
به نام و حمد او کز عشق او ارباب لبریز است
و اما بعد حال زینب کبری غم انگیز است
رسید آن کاروان جایی که بوی غصه می آید
چه باید کرد وقتی غصه روی غصه می آید
سر صبح است و انگاری که اینجا عیدالایام است
برای کاروان عشق اما مطلع شام است
عجب روزی که بود از روز عاشوراش سوزان تر
ندیده هیچکس روزی از این شام غریبان تر
چه بود آن روز آن روزی که از صبحش چنان شب شد
و غم آنقدر بالا رفت و سنگین شد که زینب شد
بلی اسلام پایان یافت مذهب چشم خود را بست
سر بر نیزه هم از شرم زینب چشم خود را بست
دم دروازه ساعات غم در جان او حل شد
معطل شد معطل شد معطل شد معطل شد
علمداری که یک کوفی به غارت برد مشکش را
دم دروازه شامی ها در آوردند اشکش را
چه بر زینب گذشت آن روز بین کوچه و بازار
تمسخر، طعنه و تحقیر، سنگ و آتش و آزار
هزاران دلقک از اولاد عمرو عاص آوردند
برای پایکوبی دورشان رقاص آوردند
خبر دادند ابنای یهودی های خیبر را
برای بازدید آورده اند اولاد حیدر را
مجال خطبه خواندن نیست از بس ساز و آواز است
همین که زنده میمانند دیگر اوج اعجاز است
به شمر و اخنس و خولی و ابن سعد صد لعنت
اگر بازار شام این است پس بر کوفه صد رحمت
میان کوچه ها روزی نمیرفتند راه اصلا
ندیدند این زنان را پیش از این خورشید و ماه اصلا
مدام از روی نی سر روی خاک افتاد عیبی نیست
سر شش ماهه هم بر روی خاک افتاد عیبی نیست
بلا این است بفروشند آن دُرهای سرمد را
به بازار کنیزان برده اند آل محمد را
به قرآن پاره ها آن بی وضوها دست ها بردند
عروسان علی را از میان مست ها بردند
چنان آتش ز بام افتاد، دستار امامت سوخت
همان چادر که باقی مانده بود از روز غارت، سوخت
زنانی را که روی خویش را از کور پوشاندند
صلاه صبح تا مغرب میان شهر چرخاندند
یکی ای کاش بود آن روز و کم میکرد مشکل را
و هول میداد از نزدیکی زینب اراذل را
پس از دروازهی ساعات غم در جان او حل شد
معطل شد معطل شد معطل شد معطل شد
کسانی را که فردوس برین ماوایشان باشد
به لطف شامیان دیگر خرابه جایشان باشد
🔸شاعر:
#سید_محمد_حسین_حسینی
___________________
🔹
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
#مرثیه_حضرت_زینب
این سواران کیستند انگار سر میآورند
از بیابانِ بلا، گویا خبر میآورند...
تخته خواهد کرد بازار شما را، شامیان!
این که بیپیراهن و بیبال و پر میآورند
هم عمو میآورند و هم برادر، حیرتا!
هم پدر میآورند و هم پسر میآورند
آشنا میآید آری این گل بالای نی
هر چقدر این نیزه را نزدیکتر میآورند
تا بگردد دور این خورشیدهای نیمهشب
ماه را نامحرمان از پشت سر میآورند...
زنبق هفتاد و یک برگم! به استقبال تو
خیزران میآورند و طشت زر میآورند
🔸شاعر:
#سعید_بیابانکی
___________________
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
#مرثیه_حضرت_زینب
ای دل مگر نه خاتمه ماه محرم است
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
گر ماجرای کوفه و کرب و بلا گذشت
باز این چه نوحه وعزا و چه ماتم است
گویا طلوع کرده به شام آفتاب عشق
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
صبح ورود شام چنان تیره بد کز آن
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
سرهای کشتگان همه بر دوش نیزه ها
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
آن محشری که کرده به پا چوب خیزران
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
رشک ملک خرابه نشین شد که محتشم
گفتا عزای اشرف اولاد آدم است
ویرانه و دل شب و دردانه و پدر
آری بساط عشق به خوبی فراهم است
فردا سپیده چشم در آن بزم تا گشود
بر گرد شمع دید که پروانه ای کم است
🔸شاعر:
#جواد_هاشمی (تربت)
___________________
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
#مرثیه_حضرت_زینب
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام...
هفتاد و یک ستاره که بر نیزه رفتهاند،
صف بستهاند پشت سر تو به احترام...
تو مرگ را به سُخره گرفتی و دیگران
دلخوش به دینِ بیخطرند و مقام و نام
طولی نمیکشد که جهان بشنود که نیست
حجّی قبولتر ز همین حجّ ناتمام
آنقدر دور نیست که دستی به انتقام
تیغ تو را دوباره برون آرَد از نیام
🔸شاعر:
#عزیز_مهدی
___________________
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
#مرثیه_حضرت_زینب
دختر شیر خدا در شام محشر کرده است
گوییا حیدر دوباره فتح خیبر کرده است
اوکه منبر رفته جدش بر جهاز ناقه ها
ناقهای را بیجهاز اینبار منبر کرده است
چون خدابین است چشمش، غیر زیبایی ندید
گرچه چشمش با سری نیزهنشین سر کرده است
بر فراز نیزه ها رأس حسین بن علی
محض همراهی زینب ترک پیکر کرده است
آستین یا چادر پاره، به هر صورت که هست
عصمت الله است و قطعا فکر معجر کرده است
مرتضای نطق هایش کفر را بیچاره کرد
مکرِ کافر را به اذن الله ابتر کرده است
بین خطبه مکث کرده ناگهان، گویا یزید
چوب را نزدیک لبهای برادر کرده است
🔸شاعر:
#مرضیه_نعیم_امینی
___________________
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
#مرثیه_حضرت_زینب
می رسد روضه به یک طشت خدا رحم کند
خیزران کاش به زخم دل ما رحم کند
چند جای لبت از چوب ترک خورده حسین
زخم چشمان ترت باز نمک خورده حسین
با سرت خنده کنان حرمله بازی می کرد
خیزران با دل یک قافله بازی می کرد
مگر از خاطره ام می رود آن بزم عذاب
می چکید از لب آن مردک سرمست شراب
خواهرت می رسد از راه طنابی بر دست
دشمنت دور سرت پیک شرابی در دست
مست بود و به دهانش غزلی کفر آمیز
تکیه می کرد به ضرب المثلی کفر آمیز
دخترت خواست روی پنجه ی پا برخیزد
به تماشای تو در طشت طلا برخیزد
هر چه کردم نگذارم به تو سوگند نشد
خیزران از لب و دندان تو دل کند نشد
🔸شاعر:
#حسن_کردی
___________________
#امام_سجاد #مرثیه_امام_سجاد
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
نالهیِ واعطشا بر جگرش میافتاد
آب میدید به یادِ قمرش میافتاد
بی سبب نیست که از جملهیِ "بَکّائون" است
دائما اشک ز چشمانِ ترش میافتاد
شیرخواره بغل ِتازه عروسی میدید
یادِ لالایِ رباب و پسرش میافتاد
با دلی خونشده میگفت که الشام الشام
تا به بازار ِمدینه گذرش میافتاد
روضهی گم شدن و دفنِ رقیه میخواند
تا به صحرا و خرابه نظرش میافتاد
گوسفندی جلویش ذبح که میشد، یادِ
خنجر ِکُند و گلویِ پدرش میافتاد
وای از آن لحظه که از لایِ حصیری کهنه
قطعههایِ پدرش دور و برش میافتاد
جلوی پای سکینه دم دروازه ی شهر
از رویِ نیزه علمدار سرش میافتاد
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
_______________
#مرثیه_حضرت_زینب
#مصائب_شام
ظلمها بسیار دیدم بعد تو
دم به دم آزار دیدم بعد تو
این طناب دستهایم را ببین
صد گره در کار دیدم بعد تو
از شب شام غریبانت حسین
این جهان را تار دیدم بعد تو
منکه بودم سر مستور خدا
کوچه و بازار دیدم بعد تو
سایه های شوم شمر و حرمله
بر سرم آوار دیدم بعد تو
با ابالفضلت بگو ای با وفا
مجلس اغیار دیدم بعد تو
من کجا و مجلس بزم شراب
لحظه ها دشوار دیدم بعد تو
رفتی و امنیتم بر باد رفت
روزگاری زار دیدم بعد تو
سنگها از روی بام و طعنه ها
از در و دیوار دیدم بعد تو
🔸شاعر:
#ابراهیم_میرزایی
=============================
#مرثیه_حضرت_زینب
#مصائب_شام
می فشارم در گلویم بغض ِ سنگین را مدام
داغ دیدم! دلخوشی هایِ زیادم شد تمام
آمدم در محملی از نور؛ همراهِ حسین(ع)
میروم با دستِ بسته، بی برادر سمتِ شام
آمدم با غیرتُ اللهِ حرم، در کربلا
با أباالفضل(ع) آن علمدارِ یلِ والا مقام
دستهایم را گرفت و چادرم خاکی نشد
آمدم از ناقه پایین؛ در کمالِ احترام
داغِ مادر، داغِ بابا، آن حسن(ع)،این هم حسين(ع)
میروم با زخم هایی کهنه و بی التیام
در حدودِ چند ساعت؛ هستی ام را نیزه بُرد
پیش چشمم شد همه دار و ندارم قتلِ عام
تا که توهین و جسارت بعدِ غارت شد شروع
آتشی افتاد در جانِ من و جانِ خِیام
با اسارت میکشم غم را چهل منزل به دوش
میرسد در هر قدم عطرِ حسینم(ع) بر مشام
در تمام عمر، نامحرم ندیدم لحظه ای
وای از چشمانِ نحس ِ عده ای لقمه حرام
پشتِ سر؛ تلّ و تنی دور از وطن در قتلگاه
پیش ِ رو؛ یک شهرِ آذین بسته، جشن و ازدحام!
🔸شاعر:
#مرضیه_عاطفی
=============================
#مرثیه_حضرت_زینب
#مصائب_شام
دم دروازه ساعات گرفتار شدم
هدف ساز و دف مردم بیعار شدم
دختر هیچ نبی مثل من آواره نشد
هیچ عزیزی نشد اینقدر که من خوار شدم
شام از خلوتی خود به ستوه آمده بود
من که رفتم به خدا رونق بازار شدم
هیچ کس مثل من اینقدر خجالت نکشید
که ز ابرارم و بازیچهی اشرار شدم
یوسفی دیده ام از چاه تنور آوردند
من کلافم جگرم بود و خریدار شدم
سر تو با زن رقاصه گلاویز شدم
با کس و ناکسشان وارد پیکار شدم
دختر فاطمه را بزم شرابش بردند
هیچ عزیزی نشد اینقدر که من خوار شدم
خیزران خورد به لبهات دلم هُرّی ریخت
خیزران خورد به دندان تو بیمار شدم
🔸شاعر:
#وحید_عظیم_پور
=============================
#مرثیه_حضرت_زینب
#مصائب_شام
به کوی کافر افتد، سوی این مردم گذارت نه
تمام هستی ات از کف رود، اما نگارت نه
شنیدم "لَیتَ اُمّی لَم تَلد" در شام از سجاد
شهادت ارث آل الله بود اما اسارت، نه
من از آزار دوران اسارت با خبر بودم
حرم را صبر مَحبس بود، اما تاب غارت نه
ز پا افتادم از بعد تنور خولی و ای کاش
بسوزد شهری و یک تار موی شهریارت نه
به شهر "عَسقَلان" ای کاش مرگ خویش میدیدم
ولیکن سنگ ها را از یمین و از یسارت نه
من از دروازه ی ساعات، ساعت ها گله دارم
ز مکروه، این جماعت بیم دارند، از جسارت نه
تو را دیدم میان نیزه و شمیشیر، کافی بود
چه سان بینم شراب و خیزران را در کنارت؟ نه !
بخوان قرآن و رفع تهمت از آل پیمبر کن
بخوان قرآن، ولی با زخم های بی شمارت نه
خبر خواهی اگر از رنج هجرانم، تو را گویم
ولی شرمنده، از شیرین زبانِ یادگارت نه
🔸شاعر:
#سید_پوریا_واصفی
=============================