.
|⇦•از تب زهر ....
#روضه و توسل شهادت #امام_رضا علیه السلام اجرا شده به نفس حاجمهدی #سلحشور
●━━━━━━───────
لاحَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ حسبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیرُ..
وابسته ام به نان و نوایت، هنوز هم
میمیرم عاشقانه، برایت هنوز هم
سلطان تویی و شاعر درباری ات منم
هستم در آرزوی، عبایت هنوز هم
دِعبل که نیستم ولی افتاده ام ببین
از عَجز و التماس به پایت هنوز هم
در گوشِ آهوانِ به صیاد مبتلا
می پیچد انعکاس صدایت هنوز هم
هفت آسمان مجاور بابُ الجواد تو
خورشید محو آینه هایت هنوز هم
نَقّاره خانه، پنجره فولاد، خادمان
شاهانه هست صحن و سرایت هنوز هم
شُکر خدا که می شود از عشق منقلب
در صحن انقلاب گدایت هنوز هم
محتاجم و کنار ضریحت نشسته ام
در انتظار خیر دعایت هنوز هم
با سردی و گلایه و با دلخوری که نه
با رأفت است لطف و عطایت هنوز هم
از راه دور عرض سلام و دو قطره اشک
پر میکشد دلم به هوایت هنوز هم
از تب زهرِ نفس گیر، تنت می لرزد
همچُنان مار گزیده، بدنت می لرزد
*وقتی حضرت به قصر مأمون رفت و با اون هیبت برگشت، به اباصلت فرمود اگه دیدی عبا روی سرم هست بدون کارِ من تمامه. اباصلت میگه دیدم آقا داره میاد عبا به سر کشیده، حال آقا خرابه، قربون حالت برم آقاجان، میگه سفره ای پهن کرد غلامها همه سرسفره نشستن حضرت دید اینها هیچکدوم لب به غذا نمیزنن فرمود: چرا غذا نمیخورن؟ عرضه داشتن آقاجان میدونن حال شما خرابه گفتن لب به غذا نمیزنیم. حضرت با اون حالش برا اینکه غلامها غذا بخورن لقمه درست کرد تو دهنش گذاشت. اما میگه دیدم لقمه پایین نرفته حضرت با پشت افتاد زمین مثل مارگزیده داره به خودش میپیچه...*
چه کنم ناله زِ دل، وقت تردد نکشی؟!
چه کنم تا که عبا را به سر خود نکشی؟!
رنگ در چهره نداری و رُخت زرد شده
مهربان، دست رئوفت چقدَر سرد شده
شمس نورانی افلاک، زمین افتادی
باز هم پا شدی از خاک، زمین افتادی
بر زمین پیکر خود را مکش اینقدر بس است
تا به حجره، پَر خود را مکش اینقدر بس است
به در حجره رسیدی، به غمت چیره شدی
یاد مادر، به در حجره ی خود خیره شدی
*حضرت فرمود اباصلت، فرش های حجره رو جمع کن، بزار رو این خاکا جان بدم...*
خاطرت باز سوی کرب و بلا جمع شده
فرش های کف این حجره چرا جمع شده؟!
*غریبانه جان دادی تو اون لحظات آخر یاد کربلا بودی ،اما... اما...*
خواهرت نیست کنارت، به عیادت برسد
اندکی صبر کن آقا که جوادت برسد
بین این حجره کسی سنگ به سویت نزند
پنجه ی شمر لعین شانه به مویت نزند
حرمله نیست، سنان نیست، خیالت راحت
خواهرت دل نگران نیست، خیالت راحت
*سر مبارک شما رو دامن جوادِ، داری پاهاتون رو به زمین میکشید، حتی این منظره رو هم خوب شد خواهرتون حضرت معصومه سلام الله علیها نبود و ندید...
اما حضرت زینب سلام الله علیها نگاه کرد دید سَرِ علی اکبر روی زانوی حسینِ...
دید یه عده دارن کف میزنن یه عده دارن هلهله میکنن... یه وقت ابی عبدالله صدا زد: جوانان بنی هاشم بیایید علی را بر درخیمه رسانید..*
ــــــــــــــــــ
#شهادت_امام_رضا
#روضه_امام_رضا
#روضه_امام_رضا_علیه_السلام
#آخر_صفر
#زیارت_مخصوص
#حاج_مهدی_سلحشور
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
روضه خانگی - امام رضا (ع) - 1268.mp3
12.52M
|⇦•از تب زهر....
#روضه_شهادت_امام_رضا علیه السلام اجرا شده به نفس حاج مهدی سلحشور
●━━━━━━───────
از امام رضا درباره بهترین بندگان سؤال شد . فرمود : آنان هرگاه نیکىکنند خوشحال شوند ، و هرگاه بدى کنند آمرزش خواهند ، و هرگاه عطا شوند شکر گزارند ، و هرگاه بلا بینند صبر کنند ، و هرگاه خشم کنند درگذرند
.
|⇦•رسید موعد داغی...
#روضه و توسل ویژهٔ شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه اجرا شده به نفس حاجمحمد رضا طاهری
●━━━━━━───────
رسید موعد داغی که سخت سوزان بود
غمی که در اثرش فاطمه پریشان بود
رسید لحظه و ساعات آخر مردی
که اوج دغدغه اش یاری فقیران بود
رسید روز وداعِ رسول خوبیها
همان که بر همگان رحمتی فراوان بود
*وقتی آیه نازل شد بر #رسول_الله ، که با رسول ما درست حرف بزنید او را درست صدا بزنید(بعضیها ایشان را با اسم صدا میزدند)،همه میگفتن "السلام علیک یا رسول الله"،وارد خانه ی فاطمه شد،بی بی دست روی سینه گذاشت و فرمود:"السلام علیک یا رسول الله"،رسول الله فرمود:این آیه برای تو نیست قربونت برم من عاشق بابا گفتن توأم،بگو سلام بابا!...
من بیشتر عشق میکنم...*
به یاد ام ابیها گفتنش به پیغمبر
دوچشمِ ام ابیها عجیب گریان بود
*همه دور بستر پیامبر گریانند ولی گریه های فاطمهٔ زهرا یه جور دیگه است خیلی بیقراره.پیغمبر طاقت نیاورد و صداش زد:
دخترم نزدیک بیا، نزدیک بستر شد
آروم درِ گوشش یه چیزی گفت. یه وقت امیرالمومنین دیدن فاطمه اشک هاشو پاک کرد یه لبخندی زد از کنار بستر بلندشد...
امیرالمومنین فرمود:فاطمه جان چی بابات بهت گفت؟اینطور بیقرار بودی و حالا داری میخندی؟فاطمه صدا زد: علی جان بابام گفت: عزیزم اینقدر بیقراری نکن اولین شخص میان این جمع تو هستی به من ملحق میشی،چیزی نمیگذره بابا..*
دوباره یاد اُحُد بود و یاد دندانش
دوباره خسته از این لشکر دورویان بود
همان زمان که بنای سقیفه برپا شد
دمِ شهادت خاتم زمانِ هجران بود
اگرچه زهر گرفت از وجود او طاقت
ولی هنوز رخش مثل شمس تابان بود
چقدر تشنه شد و سوخت لحظه ی آخر
همان نبی که دلیل نزول باران بود
هنوز جای همان سنگ های اهل جفا
به روی بال و پرِ خسته اش نمایان بود
هنوز اهل کَساء مستِ عطر او بودند
هنوز خانه پر از خاطرات جانان بود
چقدر حیف،نگاهش اگر که بسته شود
همان نگاه که اوج یقین سلمان بود
چقدر حیف نفس های آخرش باشد
همان نفس که معطر به عطر قرآن بود
رسول رفت و فدک غصب شد در آن اوضاع
امان زِ حال علی، سخت نا به سامان بود
رسول رفت و در این خانه چادرِ زهرا
میان دود لگدمالِ حزب شیطان بود
رسول رفت و علی را کشان کشان بردند
بتول در عقبش بین راه بی جان بود
رسول رفت و به بازوی او غلاف زدند
همان دری که در آن کوچه راه بندان بود
رسول رفت و به اشکِ بتول خندیدند
سه ماه فاطمه از خَلق روی گردان بود
*پیامبر خدا تو خانه ی فاطمه سلام الله علیها هستن،در میزنند، دق الباب میکنند،حضرت زهرا میره جلو در،میبینن که جوانیه لباس عربی تنشه،میگه که بی بی جان سلام علیک،میخوام ازتون اذن بگیرم بیام عیادت رسول خدا. بی بی فرمود:بابام حالش خوش نیست و کسی هم به حضور نمیپذیره،برگشت.
پیغمبر فرمود:دخترم این جوان، برادرم عزرائیله،جایی اذن نمیگیره امّا در خونه ی تو ایستاده و اذن میگیره اگه تو اجازه ندی وارد نمیشه....
گفتن: نانجیب! این همه هیزم براچی آوردی؟ دختر پیغمبر پشت درِ این خونه است. نانجیب گفت:خونه رو با اهلش آتیش میزنم...
اذن نگرفتی، آنچه جنایت بود انجام دادی، چرا جزء افتخارات نوشتی؟
برا معاویه نوشت:اومدم پشت در صدای نفس کشیدن های فاطمه رو میشنیدم، معاویه! چنان با لگد به در زدم که صدای شکسته شدن استخونای فاطمه رو شنیدم... مادر...مادر...
دیدن در باز شد دوتا آقازاده ها دوان دوان اومدن خودشون رو روی بدن پیغمبر انداختن، امیرالمومنین خواستن بچه هارو از روی سینه ی پیامبر بردارند، پیغمبر اشاره کردند که علی جان بذار باشن اینا سینه ام روسنگین نمیکنند که هیچ، اینها باشن جان دادن من راحت تر است...
یا رسول الله! جات خالی بود یه وقت سینه ی حسین سنگین شد چشمش رو باز کرد،"وَشِمرُجالسٌ علی صَدرکْ" یا حسین...
ــــــــــــــــــ
#روضه_پیامبر_اکرم_صلوات_الله_علیه
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#ویژهٔ_ایام_صفر
#حاج_محمد_طاهری
#رحلت_پیامبر_اکرم
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
1401070204.mp3
38.78M
|⇦•رسید موعد داغی .....
#روضه_پیامبر_اکرم صلوات الله علیه اجرا شده ماه صفر ۱۴۰۱ به نفس حاج محمدرضا طاهری
.
|⇦•ای خاک ره تو...
#روضه و توسل ویژهٔ شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه اجرا شده به نفس حجت الاسلام انصاری
●━━━━━━───────
بسم الله الرحمن الرحیم
ای خاک ره تو خُطّۀ خاک
پاکی زِ تو دیده عالمِ پاک
ای بر سرت، افسر لَعَمرک
زیبِ بَرِ تو قَبای لولاک
یا اَعظَمَ صورةٍ تَجَلّیٰ
فیها الله مَا أدَقَّ مَعناک!
دامان جلالت ای شَهَن شاه
هرگز نَفُتَد به دست ادراک
این بنده و مدح چون تو شاهی
حاشاک از این مدیحه حاشاک
فرموده به شأنت ایزد پاک
لَوْلاک، لَما خَلَقْتُ الاَفْلاک
*پیامبر در روز بیست و هشت ماه صفر، بعد از نماز ظهر و عصر به امیرالمومنین فرمود: هرکی تو این اتاقه بگو بره بیرون فقط اونایی که اسم میبرم پیشم باشن .خودت باش، زهرا باشه و حسن و حسینم باشن، زینبین هم باشند. آقا عذر همه رو خواست و بیرون کرد. در اتاق رو بست این چند نفر کنار بستر پیامبر نشستن آقا صدازد:علی جان لحظه ی رفتن منه، حسین رو روی سینه ی من بخوابون،خواهر داره میبینه، اون موقع زینب شش یا هفت سالش بود. اما داره این منظرهٔ عجیب رو تماشا میکنه...امیرالمومنین حسین رو بغل کرد و روی سینه ی پیغمبر خوابوند،پیامبر دوتا دستش رو انداخت گردن ابی عبدالله، شروع کرد پیشانی و لب و دندان و زیر گلوش رو بوسیدن... پیامبر در حالیکه داشت جون میداد گریه میکرد،میگفت: "مالي لِیَزید؟" مگه من با یزید چیکار کرده ام؟*
*امروز خواهر دید برادر عجب جايی خوابیده، دیگه بالاتر از اینجا جایی نیست، اینجایی که حسین خوابیده عرش واقعی پروردگاره، يعني روي سينه ي رسول خدا...
اما زینب پنجاه سال بعد اومد تو میدان کربلا وقتی به اون بدن قطعه قطعه نگاه کرد صدا زد.."یومٌ عَلی صَدرالمُصطفی ..." حسین من یه روز رو سینه ی پیغمبر خوابیدی "وَ یومٌ عَلی وَجهِ الثری"امروزم بدن قطعه قطعه ات روی خاک بیابان افتاده...*
برادر دعا کن که زینب بمیرد
نباشد که بعد از تو ماتم بگیرد
برادر به قربان خُلقِ نکویت
اجازه بفرما ببوسم گلویت
* زینب میگه: میخوام صورتت رو ببوسم دستم نمیرسه، سر تو بالای نیزه زدن،چه جوری دلم رو آروم کنم؟زینب دوتا دستش رو دو طرف بدن گذاشت و خم شد گلوی بریده رو بوسید....*
ــــــــــــــــــ
#روضه_پیامبر_اکرم
#روضه_پیامبر_اکرم_صلوات_الله_علیه
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#بیست_و_هشتم_صفر
#حجت_الاسلام_انصاری
#رحلت_پیامبر_اکرم
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
روضه خانگی - پیامبراکرم(ص) - 776.mp3
9.43M
|⇦•ای خاک ره تو....
#روضه وتوسل ویژهٔ شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه اجرا شده به نفس حجت الاسلام انصاری
.
#امام_حسن
#بیست_و_هشتم_صفر
#زمزمه
۸۲۷
حسین عزیزم بشین گرد بستر
دارم با تو صحبت در این روز آخر
بشین تا بگم که چه رنجی کشیدم
بشین تا بگم که توو کوچه چی دیدم
منم طایری که شکستن پرم رو
دیدم بین کوچه زدن مادرم رو
نمیره ز یادم که مادر زمین خورد
یه جور خورد به دیوار که با سر زمین خورد
****
نکن گریه داداش که طاقت ندارم
برا حنجر تو ببین بی قرارم
تورو بین گودال غریب گیر میارن
نفس میکِشی رو_ تنت پا میذارن
جلو چشم زینب جلو چشم زهرا
حرامی تنت رو میچرخونه با پا
میپیچه توو صحرا صدا مادرتو
میشه نامنظم رگ حنجرتو
#محمود_اسدی_شائق✍
.👇
.
#زمزمه
#امام_حسن
#شهادت_امام_حسن
۸۳۰
در این دم آخر باچشم ازخون تر
باهرنفس میگم کجایی ای مادر
خسته شدم از بس طعنه شنیدم من
خدامیدونه روز خوش ندیدم من
جانم رسیده برلب ولیکن باشد اجل طبیبم
بیا ببین که درخانه ی خود بی یاور وغریبم
یادم نرفته که توکوچه چی دیدم
هر لحظه از وحشت به خود میلرزیدم
دیدم که اون نامرد دستشو بالا برد
سیلی زدو مادر با سر به دیوار خورد
صدای سیلی یه عمره خوابو گرفته از چشمانم
خدا میدونه به یاد کوچه شب تا سحر گریانم
#محمود_اسدی_شائق✍
#بیست_و_هشتم_صفر
👇
.
#زمینه
#شهادت_امام_حسن
#امام_حسن_مجتبی_سلام_الله_علیه
۸۳۱
من کریم آل طاها مجتبایم
در غریبی با همه خلق آشنایم
من غریبم
همسرم با زهر کینه قاتلم شد
کس نمی داند چه خونی بر دلم شد
من غریبم
زنده در پیش نگاهم کوچه می شد
خواهرم دانی که در کوچه،چه می شد
من غریبم
از جفای دومی زخمم نمک خورد
مادرم در پیش چشمانم کتک خورد
من غریبم
#محمود_اسدی_شائق✍
#هفتم_صفر
👇
.
#نوحه
#شهادت_امام_حسن
#امام_حسن_مجتبی_سلام_الله_علیه
۸۳۳
تنهایم و بی یار. غم شد نصیبم
حتی در خانهی خود هم غریبم
میمیرم امشب کجایی زینب
یا فارس الحجاز آجرک الله
****
داغی عظما باشد، کنج دل من
کوچهی مدینه، شد قاتل من
دیدم در آنجا گل را زیر پا
یا فارس الحجاز آجرک الله
****
در کوچه مادرم افسرد و دیدم
از مغیره، کتک می خورد و دیدم
از غم نخفتم با کس نگفتم
یا فارس الحجاز آجرک الله
****
#محمود_اسدی_شائق
#بیست_و_هشت_صفر
.👇
.
#نوحه_سنتی
#شهادت_امام_حسن
#امام_حسن_مجتبی_سلام_الله_علیه
۸۳۴
زهر جفا آتش زده بر قلب و جانم
شد قاتل من همسر نامهربانم
هرلحظه در تاب و تبم
جانم رسیده برلبم
ای داد بیداد ای داد بیداد
عمری به یاد مادر،آه از دل کشیدم
یادم نمی رود که در کوچه چه دیدم
شد گیسویم ازغم سپید
در کودکی قدم خمید
ای داد بیداد ای داد بیداد
در بین کوچه مادرم چون لاله پژمرد
دستم به دست مادرم بود و زمین خورد
رویش ز سیلی شد کبود
در چشم او سوئی نبود
ای داد بیداد ای داد بیداد
****
#محمود_اسدی_شائق
#بیست_و_هشتم_صفر
.👇
.
#نوحه
#امام_حسن
۸۳۵
درد حسن را اجل طبیب است
درخانه خود حتی غریب است
گرچه ز زهر کین رسید آتش به جانش
زخم زبان سوزانده مغز استخوانش
یک کوه غم دارد بین سینه
ازکوچه های تنگ مدینه
زهرجفا فارغ زرنج ومحنتش کرد
ازدیدن مغیره دیگر راحتش کرد
****
#محمود_اسدی_شائق✍
.👇
.
#نوحه_سنتی
#زنجیرزنی
#شهادت_امام_حسن
۸۳۶
دشمنان بر دلم ز غصه آذر زدند
تیر کین بر تن پاک برادر زدند
غم به قلبم نشست
دل زهرا شکست
واغریبا
شد عجین قلب من ز درد و رنج و محن
من ز داغ تو غارت زده ام یا حسن
دل به تاب و تب است
روز عالم شب است
واغریبا
#محمود_اسدی_شائق✍
.👇
سلام من به تو یا صاحب الزمان.mp3
2.38M
سلام من به تو یا صاحب الزمان، به فدایت
چه می شود شنوم در کنار کعبه صدایت
سلام من به تو ای روح حج، حقیقت ایمان
عزیز گمشده ی دل، یگانه مهدی دوران
سلام من به مدینه، به آستان رفیعش
به مسجد نبوی و به لاله های بقیعش
سلام من به علی و به حلم و صبر عجیبش
سلام من به بقیع و چهار قبر غریبش
نشسته باز دلم پشت درب بسته ی آنجا
گرفته باز دلم بهر قبر مخفی زهرا
تو ای مسافر شهر مدینه در دل شب ها
نبود هرچه که گشتم نشان ز مرقد زهرا
سلام من به تو ای بانویی که مرد نبردی
ز غیر هرچه که دیدی به یار شِکوه نکردی
سلام من به تو و بازو و کبودی رویت
به سرخ فامی اشک تو و سپیدی مویت
#امام_زمان #بقیع #حاج_منصور_ارضی🎤
.
.
#شور
#شور_امام_حسن
#شور
۸۳۸
ز داغ تو یا حسن فاطمه شد سینه زن
بگو ز درد و محن واحسنا واحسن
بگو به گلبرگ یاس جوهر نیلی زدند
به صورت مادرت پیش تو سیلی زدند
شد جگرم چاک چاک در وسط کوچه ها
برای مادر شدم در آن میانه عصا
میان کوچه عدو به پیش چشم ترم
سیلیِ با دو تا دست ، زد به رخ مادرم
گریه نکن یا حسین برای غمهای من
سخت دهم جان ولی بُوَد سرم روی تن
زخم سنان بی عدد بر بدنت میزنند
تازه نوک نیزه هم بر دهنت میزنند
#محمود_اسدی_شائق✍
#شهادت_امام_حسن
.👇
.
#روضه_امام_حسن
حاج #حسن_خلج
روضه امام حسن ، زَهر نیست ، جگر پاره نیست ... ، گفت #عبدالزهرا چرا روضه منو نمیخونی ؟ عرض کرد آقا جان ، من کارم روضه خوندنه ، مُکرر روضه شما رو خوندم ، حضرت فرمود : نه عبدالزهرا ، هنوز روضه منو نخوندی ... عرض کرد آقاجان ، مگه زهر ندادن ؟ مگه جگر پاره نشد ؟! مگه زینب طشت نیاورد ؟! مگه تیکه های جگر توی طشت نریخت؟! مگه زینب نبود هی دست رو دست می کشید ؟! مگه زینب نبود هی به صورتش می زد به حسین می گفت داداشم داره از دستم میره ؟! مگه اینا نیست روضه های شما ؟! فرمود نه ! روضه من اینا نیست ...
غروب بود و
یک کوچه تنگ و باریک
غروب بود و
من بودم و مادر من
مادرم گفت : حسن جان پاشو آماده شو مادر ... دیگه میخوام برم فدکمو بگیرم ، حسن جان به بابات که نمیتونم بگم همراهم بیاد ولی باید یه مرد همرام باشه ، نمیدونی چه قندی توو دلم آب کردم ، مادرم به جای مرد می خواست منو ببره ، گفت حسن جان تو بیا مواظب من باش ...
مگه میره از یاد
که اون پستِ نامرد
چه جوری گرفت ،
توی کوچه راهمونو
یه جوری زد اونجا ... شنیدی میگه ... من از بعضی باباها شنیدم ، بچه وقتی کار خطایی میکنه ، میگه ببین بچه ! یه جوری میزنم یکی از من بخوری دو تا از دیوار... شنیدی یا نه ؟ ... امام حسن میگه مادرم داشت حرف میزد ... بی حیا بی هوا ... با امام حسن بگید ...وای مادرم مادرم مادرم... وای مادرم مادرم مادرم
ببین بُغض دیرین
چه کرده به مادر
باید روضه مقداد
بخونه براتون
بگه دست سنگین ، چه کرده به مادر... یه چیزی می شنوی طاقت نمیاری. نعره ات بلند میشه. داد میزنی. هی میگی نگو نخون.قربون دلت برم امام حسن. بعد از مدتی از قضایای شهادت بی بی که گذشت. زینب دید حسن یه گوشه کِز می کنه. بغض داره گریه نمیکنه ... یه روز اومد دستشو انداخت دور گردن حسن. گفت داداش گریه کن یه خُرده. گریه کن دق می کنی ... همیشه این خوبه. رفقا یادتون باشه. آدمی که غم داره غُصه داره حرف زدن و گفتن براش خوبه. اگه رفیقت غُصه دار بود و تو هم مَحرم بودی و سِرّ نگهدارش بودی ، یه جوری به حرفش بیار همین که حرفاشو بزنه آروم میشه. یادت نره ...
علی علیه السلام هم که علی بود باید حرفاشو به یکی میزد ، چون کسی رو پیدا نمی کرد سرشو توی چاه می کرد ... یه رفیق نداشت ... یه رفیق ... نمیدونم به چاه چی می گفت ، صبح که میومدن دَلو رو مینداختن آب بکشن ، خون بالا میومد ... حرفاشو میزد ، علی هم که علی هست حرفاشو میزد ... تو هم اگه غم داری یه محرم پیدا کن حرفتو بزن... نزار توی سینت بمونه و توأم اگر محرمش هستی و رفیقش هستی و سِرّش رو نگه میداری و آبروشو نمیبری بشین بگو حرفاتو با من بزن. اینجا توی سینه من می مونه. بزار آروم بشه ...
زینب گفت حسن جان ... با من حرف بزن ، درد دلاتو با من بگو داداش ، منم مادرمو از دست دادم ... منم پهلوشو دیدم ، منم سینشو دیدم ... چرا اینجور کِز می کنی ؟ به حرف اومد ، شروع کرد گریه کردن ، گفت زینب ... تو که نبودی ، اینقدر مادرم خوشحال بود ... اینقدر ذوق می کرد ، گفت حسن فدک رو گرفتم ... حالا فدک رو میدم به علی ، خرج این مردم نامرد دنیا کنه ، دست از سر علی بر دارن ، زینب… یه وقت دیدیم کوچه تاریک شد ، نگاه کردم دیدم یه غول بی شاخ و دم ، یه لَندِهور از روبرو داره میاد ... جلو مادرمو گرفت ... مادرم رفت به راست. اونم اومد به راست. مادرم رفت به چپ اونم اومد چپ ... زینب ... رفتم جلو گفتم چیه؟! اما حیف !! قدم کوتاه بود ... اونم بی حیا قدش درازه ... دستشو بلند کرد ...
.👇
1. غروب بود و.mp3
11.85M
#روضه_امام_حسن علیه السلام
#حاج_حسن_خلج🎤
غروب بود و یک کوچه تنگ و باریک
4_5809781087110431201.mp3
6.01M
#شور #وداع_با_محرم_صفر
#دوماه_گفتیم
🌷🌷🌷
✅بنداول
دوماه گفتیم حسین و می زدیم سینه
به این امید که زهرا مارو می بینه
حسین جانم 2
دوماه برتن لباس ماتمش کردیم
دوماه گریه برای هر غمش کردیم
حسین جانم
دوماه بودیم میون روضه ها دلخون
دوماه گفتیم حسین با چشمای گریون
حسین جانم 2
دوماه بودیم همه هم ناله با زینب (س)
دوماه گفتیم با بغض و گریه یا زینب (س)
حسین جان
دوماهه من که کارم غصه و غم بود
خدارو شکر غم من از محرم بود
حسین جانم
دوماه بود که دل شیعه پریشون بود
دوماه بود که چشامون کاسه ی خون بود
حسین جانم
خدا حافظ سیاهی های ماه غم
خدا حافظ علم ها تکیه و پرچم
خدا حافظ 2
خداحافظ نوار مرزی مهران
خداحافظ هیاهوی عزاداران
خدا حافظ
خداحافظ تموم موکبای راه
خداحافظ حسینی های کرمانشاه
خدا حافظ
خداحافظ دل شیدایی ارباب
خداحافظ بساط چایی ارباب
حلالم کن* که از غصه ت نمردم من
حلالم کن*که تو روضت نمردم من
حلالم کن 2
بزار اقا *که از عشق تو پرباشم
قبولم کن *منم مثل یه حر باشم
قبولم کن
حسین جانم
زمین خوردم*بلندم کردی ای اقا
خداییش که *تو خیلی مردی ای اقا
بذارآقا *همیشه نوکرت باشم
تامن زندم*غلام اکبرت باشم
حسین جانم
نکن ردم *که بی تو پر ز تشویشم
که من بی تو*تو این دنیا تلف می شم
حسین جانم
دیدم با پا *تورو که پشت و رو می کرد
دیدم نیره *به پهلوت که فرو می کرد
حسینم رو *دیدم که دست و پا می زد
وقتی ضربه *با خنجر از قفا می زد
بمیرم من
#سبک_سلام_آقا
#سبک_حسین_مولا
#کربلای_رضا_نصابی ✍
#کربلایی_مجیدمرادزاده✍
#کربلایی #پیام_کیانی🎤
.
#زمینه
#رحلت_پیامبر_اکرم
#حضرت_رسول_زمینه
ای گل گلشنم زهرا ، پاره این تنم زهرا
غصه نخور که زود آیی ، برای دیدنم زهرا
آتشم ، میزند آه غمت
بمیرم ، برای عمر کمت
یا زهرا ، مظلومه یازهرا
دعا کنم فاطمه جان ، به درد و غم خود نگیری
خدا نیاورد روزی ، که از علی رو بگیری
الهی ، که دستش بشکند
آنکه بر ، روی تو سیلی زند
یا زهرا ، مظلومه یا زهرا
به روی سینه گذارید ، خوب ببینم حسن را
بوسه زنم بار آخر ، گلوی این بی کفن را
این شود ، کشته زهر جفا
آن شود ، جدا سرش از قفا
واویلا ، واویلا واویلا
#علی_سلطانی ✍
#رسول_الله
.👇
.
#زمینه
#رحلت_پیامبر_اکرم
#حضرت_رسول_زمینه
از سینه آه نکش ، بالای بستر من
بر صورت لطمه مزن ، می میرم دختر من
کمتر گریه کن از غم جدایی
ای کوثرم زود پیش من می آیی
یازهرا یازهرا یازهرا یا زهرا
خیلی بعد من تو را ، این امت زجر دهند
جای تسلیت به تو ، با سیلی آجر دهند
بر شانه غیر از بار غم نداری
حق گریه در خانه هم نداری
یازهرا یازهرا یازهرا یا زهرا
بغض و کینه ها فقط ، ختم به مدینه نیست
تا روز جزا فقط ، دعوا بر سر علیست
بغض علی علت آزارهاست
زینب راهی کوچه بازارهاست
یازهرا یازهرا یازهرا یازهرا
#علی_سلطانی ✍
#بیست_و_هشتم_صفر
👇