🌽
⏝
֢ ֢ #چه_جالب ֢ ֢
.
اگہ بہ هر دلیلے غذاتون تند شد🌶
براے رفع تندیـش می تونید چند دقیقہ قبل از اونڪہ غذا رو از روے حـرارت بردارید
آب یڪ عدد لـیموترش تـازه رو در اون بریـزید و خوب هـم بزنیـد🍋
تنــدے غـذا از بـین میره😍✋🏻
.
𓂃فوتوفنهاےسهسوته𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🌽
⏝
🛵
⏝
֢ ֢ #درِگوشی ֢ ֢
.
♕ اسم دلبر و همدمت رو
اینجوری سیو کن🥹🤭
╟🤍- ثمـَره صبـوریهـٰام!💎
╟❤️ - دِل نگـرونِ قلبـَم!🫀
╟🤍 - عشـقِ مَشتی!🙈😘
°کپے!؟
_ تنهاباذکرآیدےمنبع،موردرضایته☺️
.
⧉💌 #بفرستبراش
⧉🤫 #متاهلهابخونند
.
𐚁 بفرماییدتودمدربده
╰─ @asheghaneh_halal
🛵
⏝
🧸
⏝
֢ ֢ #پشتڪ ֢ ֢
.
دوستت دارم همه فهمیدهاند از چشم هام
دوستت دارم شبیهِ شعرهای مولوی (:🫀
.
𓂃دیگهوقتشهبهگوشیترنگوروبدی𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧸
⏝
حرف خاص.mp3
13.2M
📼
⏝
֢ ֢ #ثمینه ֢ ֢
🎭 آمار بالای ؛
ـ خیانت در عشق
ـ تجاوز به حریم همدیگر
ـ فراموش کردن چهارچوب ارزشها
در بسیاری از رابطهها
یک ریشه مشترک و علّت زمینهای دارند،
که ممکن است برای هر کدام
از ما نیز اتفاق بیفتند!
※ منبع: خانواده آسمانی
𓂃حرفدلترواینجابشنو𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
📼
⏝
☀️
⏝
֢ ֢ #قرار_عاشقی ֢ ֢
هربار که بیتاب شود قلب من آقا✨️
کافیست بیارم به زبان، نام شما را🌙
.
𓂃جایےبراےخلوتباامامرئـوف𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
☀️
⏝
🛵
⏝
֢ ֢ #خانومِ_حاجی ֢ ֢
.
﮼𖧾𖧹 میدونی حاجی جونم؛
من اونقدری دوستت دارم که
💞ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞
سهراب سپهری میگه:
در رگهایش من بودم که میدویدم🥲
از عشق هم عاشقترم
وقتی تو باشی یار من 🥰♥️💍
°کپے!؟
_ تنهاباذکرآیدےمنبع،موردرضایته☺️
.
⧉💌 #بفرستبراش
⧉🤫 #متاهلهابخونند
.
𐚁 بفرماییدتودمدربده
╰─ @Asheghaneh_Halal
🛵
⏝
عاشقانه های حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_چهارصدوچهار قبل از اینکه چیزی بگویم، صدای آیفون میآید. "
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_چهارصدوپنج
از آشپزخانه سرک میکشم.
عمو و بابا روبه روی هم نشسته اند و هردو خود را مشغول کاری نشان میدهند.
میگویم
:_آقامانی... آقامانی...
صدای نفس نفس زدن نگرانم میکند و بعد،صدای بریده بریده حرف زدن..
+:نیـــ......کــی.... الــــــــو....
لب میزنم:مسیح...
+:نیـــ.... نیکــ.....ــی... ماشین...خرا...ب... شـــده... دارم ...میآم...
هیچ نمیگویم.
+:نیــکی میشنوی صدامو؟؟
آرام میگویم
:_خداحافظ
و سریع قطع میکنم و موبایل را روی سینهام میگذارم.
چند ثانیه طول میکشد تا از شوک بیرون بیایم.
داخل قوری،چای خشک و هل میریزم و پر از آب جوشش میکنم.
به طرف سالن میروم و برای بابا و مامان،پیشدستی میگذارم.
لبخند میزنم و میگویم
:_ببخشید من زیاد از مهموننوازی سررشته ندارم...
زن عمو لبخند گرمی میزند.
+:این چه حرفیه دخترم....
بابا نگاهم میکند، نافذ و مهربان: مسیح نیست بابا؟؟
خدا را شکر در این مورد، نیازی نیست دروغ بگویم و قصه ببافم.
با خجالت میگویم: الآن باهاش صحبت کردم... ماشینش خراب شده...
عمو سری به تأسف تکان میدهد و میگوید: صد بار گفتم یه ماشین درست و حسابی بگیر...
ِ تعجب میکنم، ماشین صد میلیونی مسیح از نظر عمو درست و حسابی نیست؟؟
بابا پوزخندی میزند و میگوید:خوبی ماشین قراضه اش اینه که واسه خاطرش دست جلو کسی
دراز نکرده...
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_چهارصدوشش
وای نه!
یک امشب را نه!
من تحمل ندارم....
*مسیح*
دکمه ی آسانسور را چند بار فشار میدهم.
انگار پدال گاز است و سرعت پایین آمدن آسانسور را بیشتر میکند.
نمیتوانم صبر کنم.
نگاهی به ساعت میاندازمـ.
یازده و بیست دقیقه...
نگاهم را از ساعت میگیرم و راهِ پلکان را در پیش...
جلوی در خانه که میرسم دیگر نفسی برایم نمانده..
چند بار زنگ واحد را میزنم.
تحمل ندارمـ.
دست راستم را روی دیوار میگذارم و روی زانوهایم خم میشومـ.
نفس نفس میزنم و چشمهایم را ناخودآگاه باز و بسته میکنمـ.
صدای ظریفی میپرسد:کیه؟
بلند میشوم و صورتم را برابر چشمی میگیرم.
طولی نمیکشد که در باز میشود.
وارد خانه میشومـ.
عمومسعود و بابا رو به روی هم ساکت نشسته اند .
در عوض،مامان و زنعمو کنار هم نشسته اند و گرم صحبتند.
بلند "سلام" میدهمـ.
توجه همه جلب میشود.
در حالی که با دست هایم تعارف میکنم میگویم:بـــرم دستــــ....ــام رو... بشورم.... الـــــ.....ـــآن...
میرسم... خدمتتون...
به طرف دستشویی میروم.
نیکی در حالی که گره روسریش را سفت میکند از اتاقش بیرون میآید.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_چهارصدوهفت
نگاهم از روی شلوار راحتی و مانتوی بلندش، به صورت مهتابیاش میرسد
سرش را تکان میدهد و با خجالت میگوید:سلام
جوابش را میدهم و وارد دستشویی میشوم.
★
دست و صورتم را با حوله خشک میکنم.
صدای خنده از سالن میآید.
به طرفـ جمع میروم.
مامان با خنده میگوید: مادربزرگ منم اینجوری بود...
تعریف میکرد وقت دیدن پدربزرگم تا چندسال، چادر، چاقچول میکرده.
نیکی سرش را تا آخرین حد ممکن پایین انداخته و سرخ شده.
زنعمو با لبخند میگوید: از دست کارای این دختر...
کنار عمو مسعود مینشینم و میپرسم :چی شده؟
زنعمو میگوید: داریم از حیای خانومت میگیم.. تا تو اومدی رفت مانتو و روسری پوشید..
و میخندد.
نگاهم به نیکی میافتد.
میگویم: نه مامانجان.....من و نیکی یه شرط بستیم.. واسهی اون، نیکی حجاب کرده.
نیکی با تعجب سرش را بالا میآورد و نگاهم میکند.
حرفم را ادامه میدهم:
اگه نیکی تا یه هفته جلو من حجاب داشته باشه، شرط رو میبره....
مامان و زنعمو میخندد.
مامان میگوید:وای چه شرط سختی.. نیکی جان،امیدوارم تو تحمل کنی و پسر منو ببَری ...
لبخندی میزنم.
زنعمو میگوید : نیکی سرسختی که من میشناسم حتما طاقت میآره...
زیر لب میگویم:ولی گمون نکنم من طاقت بیارم...
نیکی با اخم نگاهم میکند.
سرم را پایین میاندازم.
از نگاهِ شیشه ای اش میترسم.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_چهارصدوهشت
عمو بلند میشود: خب افسانهجان دیروقته بریم...
پشت سرش بابا بلند میشود: خانم، مام بریم...
مامان و زنعمو بلند میشوند و صورت نیکی را میبوسند.
تعارف میکنم:حالل چه عجلهایه؟
بابا مردانه دستم را میگیرد: واسه سرسلامتی اومدیم و خوشآمد...
و از برابرم میگذرد.
عمو شانه هایم را میگیرد و در گوشم آرام میگوید:من تو شرکتم،وام خرید خودرو میدم، اگه
خواستی...
به نشانهی تقدیر سری تکان میدهم: ممنون عموجان، اگه کمک خواستم حتما بهتون میگم...
عمو لبخندی از سر رضایت میزند.
میدانم شیفته ی همین غرور و عزت نفسم شده..
میهمانها به ترتیب از خانه بیرون میروند.
میخواهم برای بدرقهشان بروم که مامان مانع میشود: خودمون راه رو بلدیم... شما برید تو...
و خودشان در را میبندد و میروند.
چند لحظه سکوت برقرار میشود.
برمیگردم و خودم را روی مبل میاندازم.
نیکی بی هیچ حرفی به طرف اتاقش میرود.
باز هم من میمانم و رفتنش...
چرا با من اینطور میکنی نیکی؟
اگر تقصیر من بود، ببخش و بیا باز همان،همسایه ی گرم و صمیمی باش..
نگذار روی دنده ی لجبازی بیفتم.
به قول مامان، خون آریا در رگهایم جاری است...
بیا و نگذار غد و یکدنده شوم...
*نیکی*
صدای چرخیدن کلید میآید.
به نظر میرسد مسیح از دیشب قصد کرده در خانه بماند.
بیتفاوت مداد را بین کتابم میگذارم و موهایم را پشت گوشم میدهم.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_چهارصدونه
صدای مکالمه از آشپزخانه میآید.
از جا میپرم.
کنجکاوی قلقلکم میدهد وقتی میان صدای بم و مردانه ی مسیح، صدای پچ پچ ظریف زنانه ای
میآید.
سریع مانتویم را میپوشم و شالم را دور سرم میپیچم.
صدای خنده ی مسیح، قلبم را از جا میکند.
در را به شدت باز میکنم و با قدمهایی بلند به طرف آشپزخانه میروم.
مسیح روی صندلی آشپزخانه نشسته و با موبایل بازی میکند و.....
و زنی پشت به من، رو به ظرفشویی ایستاده.
قد بلند و للغر است و هیچ شبیه زنعمو نیست..
چشمهایم را میبندم و باز میکنم.
صدای کوبشهای متمادی قلبم، تمام راهرو را برداشته.
دستم میلرزد.
مثل قلبم...
نفسهایم به شماره افتاده.
حس میکنم دنیا دور سرم میچرخد.
مسیح با لبخند رو به زن میگوید: به نظرم شربت تو کابینت بغلی باشه..
صدایش میزنم: مســـــیـــح...
خنده از روی لبهای مسیح میپرد.
میگوید:نیکی....
من...من نمیدونستم خونهای
زن به طرفم برمیگردد.
حس میکنم چشمانم سیاهی میرود...
و دیگر هیچ نمی فهمم..
چشمانم را محکم روی هم فشار میدهم.
. میخواهم از این کابوسِ وحشتناک بیدار شوم
چشمهایم را فشار میدهم و آرام باز میکنم.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_چهارصدوده
چهره ی نگران مسیح را برابرم میبینم.
تنها یک قدم با هم فاصله داریم.
آرام، اما ملتهب میپرسد
:_خوبی؟؟رنگت پریده...
قامت بلند مسیح نمیگذارد آشپزخانه را ببینم.
اما..نه، هنوز هم خوابم.
هنوز هم کابوس میبینم.
مرد من دیده میشود
سایهی شوم زنی پشت سر
مردِمن... ؟؟
یک قدم عقب میروم.
مسیح همان یک قدم را پر میکند.
دستم را به دیوار پشت سرم میگیرم و برمیگردم.حس میکنم محتویات معده ام،به سمت دهانم
هجوم میآورند.
چشمانم را میبندم و دستم را روی شکمم میگذارم
مسیح با نگرانی صدایم میزند
:_نیکی... نیکی... نیکی.....
قدمهای تند و نامرتبی به ما نزدیک میشود.
چشمهایم را باز میکنم.
نمیخواهم از دید آن دو، ضعیف به نظر برسم.
زن جلو میآید.
مانتوی بلند دارچینی پوشیده و موهای خاکستریاش از زیر مقنعه ی قهوهایاش بیرون ریخته.
چقدر چهرهاش آشناست.
زن، لیوان بلندی به دست مسیح میدهد : بدید خانم بخورن...
چروکهای ریز و درشت اطراف چشمش، خطهای افقی روی پیشانی اش..
من این زن پنجاه ساله را قبلا کجا دیده ام ؟
دستم را به کمر میگیرم تا صاف بایستم.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙
⏝
֢ ֢ #آقامونه ֢ ֢
.
√ وداع علی با عزیزه اش💔
🪴 حضرت آقا(حفظه الله):
•امیرالمومنین، این روزها با
دل شکسته، با سینه پر از غم،
با عزیزه خود وداع میکند.. 🖤
.
⊰🇮🇷 #لبیک_یا_خامنه_اے
⊰❤️ #سلامتےامامخامنهاےصلوات
⊰#⃣ #وعده_صادق | #فاطمیه
⊰📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
⊰🔖 #نگارهٔ 𓈒 1541 𓈒
.
𐚁 شبنشینےبامقاممعظمدلبرے
╰─ @asheghaneh_halal
.
🌙
⏝
#صبحونه
همیشه که صبح
شعر نمیخواهد !
یک وقت هایی
تو را ميخواهد
فقط تو را ....🥺🌸💓
صبحتون بخیر❤️🌱
🍃🌸| @asheghaneh_halal
💍
⏝
֢ ֢ #همسفرانه ֢
.
قلبـــــم پر شده از تـــ♥ــو
به سختی میشـــــه گفت که
قلبـــــم برای خودمـــــه . . .💍'
.
𓂃بساطعاشقےبرپاس،بفرما𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💍
⏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌽
⏝
֢ ֢ #چه_جالب ֢ ֢
.
🎈سیب زمینی با سس قارچ و پنیر😍😋
راحت تر و خوشمزه تر از این نداریم دیگه🥰❤️
.
سیبزمینی هارو به خوبی بشورید و از تمیز شدن شون مطمئن بشید 🥰
به اندازه های مساوی برش بزنید.
( اگر هم دلتون نیومد پوست کنید😅 )
نکته اصلی اینه که اول ادویه هارو بزنید و مخلوط کنید وبعد روغن زیتون بزنید .
ادویه ها : نمک - فلفل - آویشن - اورگانو و هر ادویه ای که دوست دارید.
داخل فر ۱۷۰ درجه به مدت تقریبی ۳۰-۴۰ دقیقه
چک کنید هر زمان طلایی و برشته شد آماده است.
.
برای سس قارچ :
قارچ هارو با کره و حرارت بالا تفت بدین و بعد بهش دو ق غ ارد اضافه کنید.
چند ثانیه تفت بدین و بعد یک لیوان شیر ولرم اضافه کنید.
نمک و فلفل و اورگانو اضافه کنید و بعد از غلیظ شدن بهش پنیر دلخواه تون اضافه کنید تا اب بشه و مخلوط کنید .
نوش جان❤️
.
𓂃فوتوفنهاےسهسوته𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🌽
⏝
🛵
⏝
֢ ֢ #درِگوشی ֢ ֢
.
♕ اسم دلبر و همدمت رو
به زبان اسپانیایی
اینجوری سیو کن🥹🤭
╟🤍 - دلربـٰایِ مـَن🪞
•- Mi encanto
╟❤️ - مـٰاه کـٰامل مـَن🌕
•- Mi luna llena
╟🤍 - نـون پنیر مـَن🍞🧀
•- Mi pan y queso
°کپے!؟
_ تنهاباذکرآیدےمنبع،موردرضایته☺️
.
⧉💌 #بفرستبراش
⧉🤫 #متاهلهابخونند
.
𐚁 بفرماییدتودمدربده
╰─ @asheghaneh_halal
🛵
⏝
🧸
⏝
֢ ֢ #پشتڪ ֢ ֢
.
جز تو به که پناه برم؟🙂✨
.
𓂃دیگهوقتشهبهگوشیترنگوروبدی𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧸
⏝
💍
⏝
֢ ֢ #همسفرانه ֢
و تسألني کیف أنت؟ فاجیبک:
مریض بك . .
[و از من میپرسی که در چه حالی؟
پاسخ میدهم: بیمارِ توام...🌿❤️]
.
.
.
𓂃بساطعاشقےبرپاس،بفرما𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💍
⏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧣
⏝
֢ ֢ #مجردانه ֢ ֢
.
.
🤔 بهترین سن ازدواج کِیه؟ ⁉️
بالاخره کی ازدواج کنیم؟⁉️
🔆 پاسخ استاد برمایی درباره سن مناسب ازدواج و زمان درست ازدواج‼️
.
𓂃محفلمجردهاےایـتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧣
⏝
4_5996803737207704191.mp3
13.35M
📼
⏝
֢ ֢ #ثمینه ֢ ֢
✨ زیرکترین فرزندان حضرت زهرا "س"، شبیهترین فرزندان به ایشان هستند!
برای هر پدر و مادری، عزیزترین فرزندان؛ دغدغهمندترینشان در رفع اولویتها و نیازهای خانواده است!
برای سبقت گرفتن از بقیهی فرزندان، و نزدیکتر شدن به وجود مادر :
✦ اولین قدم، یکسان سازی دغدغهها و اولویتهای ما با ایشان است!
𓂃حرفدلترواینجابشنو𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
📼
⏝
🧃
⏝
֢ ֢ #ویتامینه ֢ ֢
.
خانوم گل🌸
هیچوقت عیب های خودتو رو بازگو نکن
مثلا نگو وای چقد چاقم❌
کاری کن همسرت فک کنه خوشگل ترین زن
دنیا رو داره😌
.
𓂃ویتامینعشقتاینجاست𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧃
⏝
☀️
⏝
֢ ֢ #قرار_عاشقی ֢ ֢
من دوست دارم لحظهای آقا
آرام و دور از درد و غم باشم
دنیا چه دارد بهتر از اینکه
من گوشه صحن حرم باشم..
.
𓂃جایےبراےخلوتباامامرئـوف𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
☀️
⏝
عاشقانه های حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_چهارصدوده چهره ی نگران مسیح را برابرم میبینم. تنها یک قد
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_چهارصدویازده
مسیح،مضطرب قاشق را درون لیوان میچرخاند و صدای بهمخوردن حبههای قند و دیواره ی
لیوان، اعصابم را بهم میریزد.
زن آرام به مسیح میگوید :رنگشون پریده... به نظرم ضعیف شدن ...
صدایش هم برایم آشناست.
کجا دیدمش؟
مسیح میخواهد به طرفم بیاید،اما مردد رو به زن میگوید: لطفا کمک کن رو اون مبل بشینن.
زن،کمک میکند تا جسم کم توانم را روی مبل بیندازم.
مسیح برابرم زانو میزند و با نگرانی در چشمهایم خیره میشود.
:_بیا اینو بخور... بخور خان َمـ...
دهانش باز میماند، ضمیر مالکیت را از انتهای جمله اش پاک میکند و نفسش را با صدا بیرون
میدهد.
کلافه، لیوان را به دستم میدهد.
یک جرعه مینوشم.
زن راست میگوید.
ضعف کرده ام.
به نیروی قند و انرژی شیرینش نیاز دارم.
باید هرچه سریعتر سلول های خاکستری مغزم را هشیار کنم.
باید حافظهام یاری کند تا به خاطر بیاورم این زن را کجا دیدهام.
چشمانم را میبندم و باز میکنم.
مسیح شمرده شمرده بدون اینکه ثانیه ای نگاهش را از چشمانم بگیرد،میگوید
:_آرومـ بخور...
ِجرعه ای دیگر، از آب شیرین درون لیوان مینوشم
نفس عمیقی میکشم.
مسیح میپرسد
:_بهتری؟
سر تکان میدهم.
خوبم،بهترم یعنی...
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_چهارصدودوازده
از جا بلند میشوم.
سعی میکنم مقتدر به نظر برسم. مسیح نگران همراهم بلند میشود.
:_مطمئنی خوبی؟
یاد آزمایشگاه میافتم.
همان روزی که ضعف کردم..ـ
آن روز، مسیح نگران نبود، شک ندارم...
اما امروز، نگران است...
لحنش را میشناسم. برق چشمهایش را هم...
نگرانی حتی از حالت نگاهش میبارد.
این وابستگی مسخره، با من و تو چه کرده پسرعمو...
مسیح سرش را پایین میاندازد.
چشمهایش را میبندد و باز میکند.
کلافه برمیگردد و دستش را درون موهای لخت مشکیاش حرکت میدهد
این بار نوبت اوست که نگاه بدزدد.
نمیدانم چقدر اما
متوجه میشوم مدت زیادی است بیآنکه چیزی بگویم، در چشمهایش خیره شدهام.
چرا من اینطور میکنم ؟
به طرف زن برمیگردم.
در چهرهاش هیچ خصومتی نسبت به من نیست برعکس، نگاهش مهربان و دلسوز به نظر
میرسد.
میخواهم از کنارش بگذرم که مسیح صدایم میزند.
سرمای لحنش،قلبم را در قطبِ جنوِب بیاحساسی زنده به گور میکند .
:_نیکی...
به طرفش برمیگردم اما او همچنان پشت به من ایستاده.
:_طلا خانم از امروز زحمت میکشن میان اینجا نهار و شام رو آماده میکنن.
زن را نگاه میکنم،طلا...
خدمتکار خانه ی زنعموشراره..
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝