🌹کوچههای آسمانی🌱
🥀تا به کجایم بری ای جذبه خون🩸! ذوق جنون، جاذبه شعر تو وُ جوهر عرفان ، همه تو... سالروز #شهادت_جا
👆💔
🥀شهید حاج احمد عراقی
📍او طاقت جدایی از #جبهه را نداشت و از این رو ، تنها زمانی كه #مجروح🤕 می شد ، سرو كله اش در #پشت_جبهه، آنهم در #بیمارستان 🏨 پیدا می شد.
حتی پای مصنوعی🦿 نیز نمی توانست مانع رفتنش شود .
📍در #عملیّات_والفجر۸ از ناحیه #شكم و بازو و آرنج بشدت مجروح می گردد. هنوز این جراحتها بهبود نیافته دوباره به جبهه باز می گشت .
📍در #عملیّات_كربلای5 بشدت از ناحیه #صورت و فك مجروح 😷شد، طوری كه خبر #شهادتش را آوردند، اما پدر و مادرش او را پس از جستجو در بیمارستان🏨 پیدا کردند. وی هربار كه زخم برمی داشت ، شراره های عشق🔥 در قلبش ♥️فروزانتر می گشت . دست به دامن #دكترها میشد تا معالجه اش را تمام كنند تا به جبهه برگردد
👈#آخرین باری كه به جبهه رفت، جای سالمی در بدنش یافت نمی شد. او با تنی پر درد و رنج ، اما روحی سرشار از عشق💖 و ایمان ، بی صبرانه بسوی جبهه می شتافت.✅
👈🌹کوچههای آسمانی🌱دعوتید
🌹کوچههای آسمانی🌱
👆🥀پس از #دستگیری توسط #ساواک و پس از مدت کوتاهی که از #زندانی بودن او گذشت، سازمان ساواک او را از زن
🇮🇷👌
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی
✅- فرمانده سپاه همدان
✅- اولین فرمانده سپاه غرب کشور
✅- عضو هیات سه نفره اعزامی از سوی امام خمینی به #مسکو جهت تسلیم پیام به #میخائیل_گورباچف #آخرین رهبر اتحاد جماهیر #شوروی سابق در سال هزار و سیصد و شصت و هفت (به همراه آیت الله جوادی آملی و دکتر محمد جواد لاریجانی)
✅- سه دوره نماینده مردم تهران و همدان در مجلس شورای اسلامی
✅- مسئول بسیج خواهران کل کشور
✅- استاد مدرسه عالی شهید مطهری و دانشگاه علم و صنعت
✅- قائم مقام دبیرکل جمعیت زنان جمهوری اسلامی
✅- دریافت نشان ایثار از رئیسجمهور سید محمد خاتمی (هزار و سیصد و هشتاد و دو
👈🌹کوچههای آسمانی🌱دعوتید
✊ شهیدان زندهاند الله اکبر 🇮🇷
📌 اذان دسته جمعی؛
📆 #آخرین روزهای سال ۱۳۷۲ بود. بچه های #تفحص همه به دنبال پیکرهای مطهر شهدا بودند. مدتی بود که در منطقه #خیبر (طلائیه) بعنوان #خادمالشهدا انتخاب شده بودیم. با دل و جان به دنبال پاره های دل این ملت بودیم. قبل از وارد شدن به منطقه #تابلویی🖼 نظرمان را جلب کرد که روی آن نوشته بود:
«با وضو وارد شوید، این خاک آغشته به خون شهیدان است.»
❁ این جمله کلی حرف داشت.
همه ایستادیم، نزدیک ظهر🌝 بود، بچه ها با آب کمی که همراهشان بود وضو گرفتند. ناگهان صدای #اذان، آنهم بصورت دسته جمعی به گوشمان رسید، به ساعت⌚️ نگاه کردم وقت اذان نبود! همه این صدا را میشنیدند هر لحظه بر تعجب ما افزوده میشد. یعنی چه حکمتی در این اذان بی وقت و دسته جمعی وجود دارد؟!
❁ نوای #اذان بسیار زیبا و #دلنشین بود. این صدا از میان نیزارها🎋🎋 می آمد. با بچه ها به سوی نیزارها حرکت کردیم. این منطقه قبلاً محل عبور قایق ها🛶 بود. هرچه جلوتر میرفتیم صدا زیباتر میشد، اما هرچه گشتیم اثری از مؤذنین نبود. ناگهان در میان نیزارها🌾 قایقی را دیدیم. قایق🛶 را به سختی از لا به لای نیها بیرون کشیدیم. آنچه میدیدیم بسیار عجیب🤔 و باور نکردنی بود.
❁ ما مؤذنین #ناآشنا را پیدا کردیم. درون آن قایق شکسته پر از #پیکرهای_شهدا بود. آنها سالهای سال در میان نیزارها🎋🌾 وجود داشتند. پیکر مطهر #سیزده شهید داخل قایق🛶 بود و عجیب تر اینکه همه آنها #گمنام بودند و شناسایی نشدند.
📚 منبع: کتاب «ما زِندهایم» ص ۳۰۹. | راوی: شهید علیرضا غلامی.
👈🌹کوچههای آسمانی🌱دعوتید
🌹کوچههای آسمانی🌱
#پدر_دختری 💐 دعای خیر پدر در حق فرزند 😍👇 #شهید_اسماعیل_دقایقی
#پدر_دختری
👨👧#روز_دختر
📷 ۱ اردیبهشت ۱۳۶۵ ، روز #تشییع
جنازهی سردار #شهید_حاج_عباس_طالبی
🔫
👶دختر ۶ ماهه شهید برای
#آخرین بار با پیکر پدرش #وداع میکند.
💌تو وصیتنامه ش سفارش کرد :
در روز
#تشییع من بر سر دخترم معصومه #چادر و به دستش #اسلحه بدین تا؛
دشمنان اسلام و انقلاب ببینند که با رفتنم سلاحم و هدفم بر زمین نمانده...
👈🌹کوچههای آسمانی🌱دعوتید
🌹کوچههای آسمانی🌱
🕊🌷🇮🇷🌷🕊 #به_وقت_رمان #عاشقانههای_شهدایی💞 ❣#از_روزی_که_رفتی 🖊به قلم : سنیه منصوری 7⃣ قسمت ۷:🔻 🛎ز
🕊🌷🇮🇷🌷🕊
#به_وقت_رمان
#عاشقانههای_شهدایی💞
❣#از_روزی_که_رفتی
🖊به قلم : سنیه منصوری
8⃣ قسمت ۸:🔻
📞گوشی را گذاشت و از خانه🏡 خارج شد. رها از 🪟پنجره به کوچه نگاه کرد. ماشین 🚓ماموران نیروی انتظامی را دید، تعجبی نداشت! رامین همیشه #دردسرساز بود!
🗣صدای مامور که با پدرش سخن میگفت را شنید:
_از آقای رامین مرادی خبر دارید؟
+نخیر! از صبح که رفته سرکار، برنگشته خونه؛ اتفاقی افتاده؟!
مامور: _شما چه نسبتی باهاشون دارید؟
+من پدرش هستم، شهاب مرادی!
مامور: _پسر شما به اتهام قتل😳 تحت تعقیبن! ما مجوز بازرسی از منزل رو داریم!
+این حرفا چیه؟ قتل کی؟!
مامور: _اول اجازه بدید که همکارانم خونه رو بازرسی کنن!
این حرف را گفت، شهاب را کنار زد و وارد خانه🏡 شدند.
📍زهرا خانم که چادر گلدارش را سر کرده بود و کنار رها ایستاده بود
آرام زیر گوش رها گفت:
_باز چی شده که #مامور اومده؟!
رها: _رامین یکی رو کشته!
خودش با بهت😳 این جمله را گفت.
_زهرا خانم به صورتش زد:
_خدا مرگم بده! چه بلایی سر ما و خودش آورده؟
_تمام خانه🏡 را که گشتند، مامور رو به رها و زهرا خانم کرد:
_شما #مادرش هستید؟
+بله!
مامور: _آخرین بار کی دیدینش؟
_شهاب به جای همسرش جواب داد:
_منکه گفتم از صبح☀️ که رفته سرکار، دیگه ندیدیمش!
👈اینگونه جوابی که باید میگفتند را مشخص کرد.
مامور: _شما لطفا ساکت باشید، من از همسرتون پرسیدم!
_رو به زهرا خانم کرد و دوباره پرسید:
_شما #آخرین بار کی #رامین_مرادی رو دیدید؟
_زهرا خانم سرش را پایین انداخت و سکوت کرد.
😠شهاب تهدید وار گفت:
_بگو از صبح 🌤که رفته خونه نیومده!
_رها با پوزخند😏 به پدرش نگاه میکرد. شهاب هم خوب این پوزخند را در کاسه اش گذاشت...
◇◇◇
چهل روز گذشته...
📍رامین همان #هفته_اول بازداشت شده و در #زندان به سر میبرد. شهاب به آب و آتش🔥 زده بود که رضایت اولیای دم را بگیرد.
رضایت به هر #بهایی که باشد؛ حتی به بهای #رها... 😳
📍#رها گوشهی اتاق کوچک خود و مادرش نشسته بود. صدای پدرش که با خوشحالی😄 سخن میگفت را میشنید:
_بالاخره قبول کردن! #رها رو بدیم رضایت میدن! بالاخره این دختره به یه #دردی 😳خورد؛ برای فردا قرار گذاشتم که بریم #محضر عقد کنن! مثل اینکه عموی پسره که پدر زنش هم میشه راضیشون کرده در عوض #خونبس، از خون🩸 رامین بگذرن! یه ماهه دارم میرم میام که خونبس رو قبول کنن؛
عقد👰♂ همون عموئه میشه، بالاخره تموم شد!
_هیجان و شادی😁 در صدایش غوغا میکرد...
خدایا! این مرد معنای #پدر را
میفهمید؟
_این مرد بزرگ شده در #قبیله با آیین و رسوم کهن چه از #پدری میداند؟
خدایا! مگر #دختر_دردانهی_پدر نیست؟
مگر جان پدر نیست؟!
_رها لباسهای مشکیاش را تن کرد. شال مشکی🧕 رنگی را روی سرش بست. اشک🥺 در چشمانش نشست.
_صدای🗣 پدر آمد:
_بجنب؛ باید زودتر بریم تمومش کنیم.....
💚ادامه دارد...
👈🌹کوچههای آسمانی🌱دعوتید
🌹کوچههای آسمانی🌱
🔴 رژیمی که درسال ۱۹۴۸(روز نکبت)؛ بیش از۵۳۰ شهرو روستادرفلسطین را،باخاک یکسان کرد وبیش از۱۵هزارفلسطی
🔷 شهید آوینی: «جنگ حق و باطل که از همان آغاز #هبوط بشر بر کره زمین آغاز شده، اکنون به #آخرین دوره تاریخی📆 خویش نزدیک می گردد و #نهضت_حق، بعد از هزاران سال #مظلومیت و #محکومیت، به دوران اقتدار خویش می رسد.
🔹جهان در آستانه #عصر_نور ✨است و آنکه دلش♥️ با #حق باشد، آثار این نزدیکی را در همه جا، در آب و هوا و خاک و آتش باز خواهد یافت و مشتاقانه به #جبهه_حق خواهد پیوست.»
🔸منبع: کتاب «گنجینه آسمانی
👈🌹کوچههای آسمانی🌱دعوتید
🌹کوچههای آسمانی🌱
🌷 سالروز شهادت بهروز مرادی ، #معلم، #هنرمند، #رزمنده 📷 👆: رزمندگان خرمشهری در محضر آیت الله خامنه
👆🙏
📆 شهید بهروز مرادی در اولین روزهای #دی ماه ۱۳۳۵ در #خرمشهر و در خانواده متولد شد.
🔹 #تحصیلاتش را در خرمشهر شروع کرد و در مدرسه #بازرگانی با #شهیدمحمدجهان آرا همکلاس بود.
🔸پس از آن به عنوان #معلم👨🏫 آغاز به کار کرد. بهروز به همراه سایر بچه های خرمشهر در جریان پیروزی انقلاب و بعد از آن در برابر #قائله_ضدانقلاب فعالیت می کند و با شروع جنگ تحمیلی به #جبهه می رود.
🔹 آنچنان که از میان #خاطرات خرمشهر و همرزمانش بر می آید بهروز را می توان جزء نفراتی دانست که تا #آخرین لحظات در برابر #سقوط خرمشهر جانانه مقاومت می کنند🥀👌
🌴 سرانجام در #چهارم خرداد ۱۳۶۷ در منطقه #شلمچه به شهادت می رسد
👈🌹کوچههای آسمانی🌱دعوتید
🌹کوچههای آسمانی🌱
🇮🇷 این ۵ نفر...🥀 📸 دیدنی ترین و فراموش نشدنی ترین عکس...؟! ✅ عکسی که دیدنش هر روز تازه تر میشود.
👆📸
درود خدا بر حماسهآفرینان خرمشهر!
🔻
▪️این پنج نفر #آخرین نفراتی هستند که از روی #پل_خرمشهر عبور میکنند، تا نیروهای عراقی را #معطل کنند، که در نتیجه مردم #فرصت بیشتری داشته باشند تا شهر را خالی کنند.👌
🥀پنج نفری که هرگز برنگشتند، و ما نه نامشان را فهمیدیم و نه تصویرشان را داریم! 😔
🔺امروز چقدر به اينگونه ۵نفرها محتاجیم!
👈🌹کوچههای آسمانی🌱دعوتید
🌹کوچههای آسمانی🌱
✅برادران جاویدالاثر 🥀 در بهار آزادی (خرمشهر) جای شهدا به خصوص شهید «حمید» باکری خالی
👆🥀همون #حمیدی که تو 🌴عملیات آزادسازی خرمشهر با #حاج احمد کاظمی جز اولین کسانی بود که وارد شهر و 🕌مسجد جامع شد اما امروز #آخرین شهدای #مفقود ما در حال اومدن هستن اما خبری از حمید و پیکر مفقودش نیست! مثل پیکر دو برادر شهید دیگش به نام های مهدی و علی...
👈🌹کوچههای آسمانی🌱دعوتید
🌹کوچههای آسمانی🌱
«شَرِ #إسرائیل را از این جهان🌎 کم میکند دست #سردار حسین(ع)...»
👆🥀
مداحی حاج محمود کریمی
در سال ۹۸ در حضور رهبرانقلاب
و در #آخرین حضورشهیدحاج قاسم
سلیمانی
#یاحسینع
#حاج_قاسم
#مرگ_بر_اسرائیل
🌹کوچههای آسمانی🌱
پشت زیباترین لبخند☺️ بیشترین #رازها نهفته است زیباترین #چشم بیشترین اشک ها😭 را ریخته است و مهربا
#یاد_و_خاطره
فرمانده دلاور و مظلوم
تیپ ۱۰ حضرت سید الشهدا (ع)
جانباز بازی دراز
دانشجوی رشته مهندسی برق
سردار شهید حاج علیرضا موحد دانش
شهادت: ۱۳ مرداد ۱۳۶۲
عملیات والفجر۲
🌷✍"مردم بدانید راهى را که در آن گام نهاده ایم که همانا راه #حسین (ع) است و به اختیار انتخاب کرده و تا #آخرین #نفس و آخرین #رمقى که به تن داریم در #سنگر رضای خدا خواهیم ماند"
🌹کوچههای آسمانی🌱
🎼👆 #فیلم | لحظات آزادی شهید لشگری 🌷 ۱۹ مرداد ۱۳۸۸ - سالروز #شهادت قهرمان وطن، سرلشکر خلبان،حسین لشگر
👆🥀🇮🇷
باور کردنی نیست ولی حقیقت دارد..؟!
🗓خاطرهای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء،سرلشگر خلبان حسین لشگری،#اولین اسیر و #آخرین آزاده جنگ🌴
🔸وقتی بازگشت از او پرسیدند: این همه سال⏳ انفرادی را چگونه گذراندی؟ او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از #خاطرات گذشتهام را مرور میکردم
🔸سالها درسلولهای #انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت و
قرآن📚 را کامل #حفظ کرده بود
#زبان_انگلیسی میدانست
برای ۲۶ سال #نماز_قضا خوانده بود
+اومیگفت: از۱۸سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک"🦎 هم صحبت میشدم!
🔸#بهترین_عیدی که این ۱۸سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ🚰 بود! عیدسال۷۴ بود. سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ میخورد میخواست باقی مانده آن را دور بریزد،نگاهش بمن افتاد. #دلش_سوخت و آن را بمن داد، من تا ساعتها⏳ از این مسئله خوشحال بودم
🔸این را هم بگویم که من مدت ۱۲ سال (نه ۱۲روز یا۱۲ماه) درحسرت دیدن یک برگ سبز🍃 و یک منظره بودم.حسرت ۵ دقیقه آفتاب ☀️را داشتم...😔
👈🌹کوچههای آسمانی🌱دعوتید