🌹کوچههای آسمانی🌱
در طالع خویش میزنم خنده هنوز😄 کز بهر شهادت ، #نیَّم ارزنده هنوز😔 گشتند #عزیزان به #شهادت نائل🥀 شرم
#راه_شهدا_کلام_شهدا
در مشـكلـات است كه انسانها #آزمایش میشوند. #صبر پیشه كنید كه دنـیـا فانی است و ما معتقد به #معاد هستیم.
#سردارشهید_حسین_خرازی💔
👈🌹کوچههای آسمانی🌱دعوتید
🌹کوچههای آسمانی🌱
⌛️۲۰ فروردین سالروز شهادت#مرتضیآوینی 🎞 تیتراژ پایانی مستند «آقا مرتضی» با زیر صدای #شهید_آوینی که
2.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◾️هیچ راهی برای اینکه از آینده با خبر شویم و بدانیم که چه در انتظار ماست وجود ندارد؛ پس ای نفس بر خدا #توکل کن و #صبر داشته باش...
🌷شهید سید مرتضی آوینی
👈🌹کوچههای آسمانی🌱دعوتید
🌹کوچههای آسمانی🌱
...پس ای نفس برخدا توکل کن... ♥️✅🍃
👆🍃
•• هيچ راهی برای آنكه از #آينده باخبر شويم و بدانيم كه چه در انتظار ماست وجود ندارد.
پس اي نفس، بر #خدا توكل كن و #صبر داشته باش!
همهچيز از جانب اوست كه میرسد و اينچنين، هرچه باشد، #نعمت است.
#شهید_آوینی🥀
#به_وقت_نماز
👈🌹کوچههای آسمانی🌱دعوتید
🌹کوچههای آسمانی🌱
🕊🌷🇮🇷🌷🕊 #به_وقت_رمان #عاشقانههای_شهدایی💞 ❣#از_روزی_که_رفتی 🖊به قلم : سنیه منصوری 👈 قسمت ۷۶ : 🔻
🕊🌷🇮🇷🌷🕊
#به_وقت_رمان
#عاشقانههای_شهدایی💞
❣#از_روزی_که_رفتی
🖊به قلم : سنیه منصوری
👈 قسمت ۷۷ : 🔻
_محبوبه خانم: _#خدا ما رو ببخشه،
📍اونموقع #داغمون زیاد بود. اونموقع نفهمیدم برادر شوهرم به پدرش چی گفت که قبول کرد #خونبس بگیره، فقط وقتی که کارها تموم شده بود به ما گفتن. فرداش میخواست رها رو عقد💍 کنه که صدرا🧑🦱 جلوشو گرفت. میگفت یا #رضایت بدید یا #قصاصش کنید؛ مخالف بود.
_خودش #وکیله و اصلا راضی به این کار نبود. میگفت #عدالت نیست، اما وقتی دید اونا زیر بار نمیرن راهی نداشت جز اینکه حداقل خودش با #رها ازدواج💍 کنه. بهم گفت #صبر کنم تا یکسال⏳ بگذره و دختره رو #طلاق میده که بره سراغ زندگیش!
_میگفت #عمو با اون سن و سال این دختر رو #حروم میکنه تا زنده است میشه #اسیر دستشون. منو فرستاد جلو که راضی شدن #عقدش بشه. پسرم آدم بدی نیست! ما نمیخواستیم اینجوری بشه، #مجبور شدیم بین بد و بدتر انتخاب کنیم!
حاج علی: _پس مواظب این امانتی باشید که این یکسال📆 بهش سخت نگذره!
محبوبه خانم: _فکر کنم دل💓 صدرا لرزیده براش!
#رویا با رفتارای بدش خیلی بد از چشم😏 همه افتاده، الان حتی دیگه صدرا🧑🦱 هم علاقهای بهش نداره! #رها همهی فکرشو درگیر کرده، نمیدونم چی میشه! رها اصلا صدرا رو میپذیره یا نه!
حاج علی: بسپرید #دست_خدا، خدا خودش #بهترین رو براشون رقم میزنه انشاالله🤲
آیه لبخند😊 زد به مادرانههای محبوبه خانم. زنی که انگار بدش نمیآمد رها عروس👰♀ خانهاش باشد. رهایی که به جرم نکرده همراه این روزهایشان بود...
🌺🍃چند روزی تا #عید مانده بود.
خانه بوی عید نداشت. تمام ساکنان این🏡 خانه عزادار😩 بودند. پدر، پسر، همسر... شهاب نبود، سینا نبود، سیدمهدی هم نبود...
سال بعد چه؟ چند نفر میآمدند و چند نفر می رفتند؟ فقط #خدا میداند...!
***
☎️تلفن زنگ خورد. روز #جمعه بود ،
و همه در خانه 🏡بودند؛ صدرا 🧑🦱جواب داد و بعد از دقایقی⏳ رو به #محبوبه خانم کرد:
_مامان... آماده شو بریم! بچهی 🚼سینا به دنیا اومده.
#محبوبه خانم اشک😢 و لبخندش ☺️در هم آمیخت. به سرعت خود را به بیمارستان🏥 رساندند.
صدرا: _مامان، تو رو خدا گریه😥 نکن! الان وقت #شادیه؛ امروز #مادربزرگ شدی ها!
#محبوبه خانم اشک😥 را از روی صورتش پاک کرد:
_جای سینا خالیه، الان باید کنار زنش بود و بچه شو🚼 بغل میکرد!
_پرستار👩🔬 بچه را آورد. خواست در آغوش مادرش بگذارد که #معصومه رو برگرداند.
محبوبه خانم: _چی شده عروس👰♂ قشنگم؟ چرا بچهتو 🚼بغل نمیکنی؟
معصومه: _نمیخوام ببینمش!
صدرا: _آخه چرا؟
_عمویش جوابش را داد:
_معصومه نمیتونه بچه🚼 رو نگه داره، تا آخر عمر که نمیتونه تنها بمونه، باید ازدواج💍 کنه! یه زن که بچه داره #موقعیت خوبی براش پیش نمیاد؛ الان یه #خواستگار خوب داره،امابچه 🚼 رو قبول نمیکنه!
صدرا ابرو در هم کشید😠:
_هنوز #عدّهی معصومه تموم نشده، هنوز چهار ماه و ده روز از #مرگ سینا نگذشته! درسته بچه به دنیا اومده اما باید تا #پایان چهارماه و ده روز صبر کنه، شما #حرمت مادر عزادار🥺 منو نگه نداشتین، لااقل حرمت #مُرده رو
حفظ کنید!
_صدرا🧑🦱 از اتاق بیرون رفت.
محبوبه خانم سری به تاسف☹️ تکان داد و کودک را از پرستار👩🔬 گرفت:
_خودم نگهش میدارم، تو به زندگیت برس!
+کودک🚼 را در آغوش گرفت و اشک😢 روی صورتش غلطید. رو برگرداند گفت:
_صدرا تسویه حساب میکنه، کارهای قانونیشم انجام میده که بعدا مشکلی پیش نیاد!
_چقدر درد دارد که #شادیهایت را با #زهر به کامت بریزند!
⏪ ادامه دارد...
👈🌹کوچههای آسمانی🌱دعوتید
🌹کوچههای آسمانی🌱
#سیرهی_شهدا #شهید_بهشتی👇🥀
🔴 حتی یکبار هم به من، تو نگفت!
💠 همسر شهید بهشتی میگوید: چیزی که در⏳ بیست و نه سال زندگی مشترکمان دیدم #ملایمت و #صبر ایشان بود.
+در کارهای خانه🏠 به من کمک میکردند، در خرید لوازم مورد نیاز، رسیدگی به #باغچهها و بعضی وقتها #شستن ظروف آشپزخانه مشارکت داشت.✅
+مطلبی که هیچ گاه از یادم نمیرود #احترام او نسبت به من بود و در مقابل من هم #حرمت ایشان را رعایت میکردم،
در سراسر زندگی حتی یکبار هم به من تو نگفت!👌
👈🌹کوچههای آسمانی🌱دعوتید
🌹کوچههای آسمانی🌱
🕊🌷🇮🇷🌷🕊 #به_وقت_رمان #عاشقانههای_شهدایی💞 ❣#از_روزی_که_رفتی 🖊به قلم : سنیه منصوری 👈قسمت ۱۰۰ : 🔻
🕊🌷🇮🇷🌷🕊
#به_وقت_رمان
#عاشقانههای_شهدایی💞
❣#از_روزی_که_رفتی
🖊به قلم : سنیه منصوری
👈 قسمت ۱۰۱ : 🔻
📍ارمیا به سمت #تاب رفت و به پسرک👦 گفت:
_چرا از روی تاب انداختیش؟
پسرک: _بلد نبود بازی کنه، #الکی نشسته بود!
زینب: _مامان رفت بستنی🍦، مامان تاب تاب میداد!
پدرِِ پسر: _شما با این بچه🧒 چه نسبتی دارید؟ ما همسایه
پدر شون هستیم، شما رو تا حالا ندیدم!
صدای آیه آمد:
_زینب!
ارمیا🧔 به سمت آیه برگشت:
_سلام🤚! یه کم #اختلاف سر تاب بازی پیش اومده بود که داره حل میشه!
آیه: _سلام🤚! شما؟ اینجا؟
ِارمیا: _اومده بودم دنبال #جواب یه سوال قدیمی، زینب سادات چقدر بزرگ شده!
سه سالش شده؟🗓
آیه: _فردا تولدشه! سه ساله میشه!
زینب🧒 را روی زمین گذاشت و آیه بستنیاش را به دستش داد. زینب که بستنی🍦 را گرفت، دست ارمیا 🧔را تکان داد.
نگاه 👀ارمیا را که دید گفت:
_بغل!
لبخند☺️ زد به دخترک شیرین آرزوهایش:
_بیا بغلم #عزیزم!
آیه مداخله کرد:
_لباستون رو #کثیف میکنه!
ارمیا: _پس به یکی از #آرزوهام میرسم! اجازه میدید یه کم با زینب سادات🧒 بازی کنم؟
#زینب_سادات خودش را به او #چسبانده بود و قصد #جداشدن نداشت. آیه
اجازه داد...
⏳ساعتی به بازی گذشت،
نگاه🙂 آیه بود و #پدری_کردنهای ارمیا...
زینب سادات 🧒هم رفتار متفاوتی داشت! خودش را جور دیگری #لوس میکرد، ناز و ادایش با همیشه فرق داشت، #بازیشان بیشتر# پدری
کردن و #دختری کردن بود.
⏳وقت رفتن ارمیا🧔 پرسید:
_ایندفعه جوابم چیه؟ هنوز #صبر کنم؟
آیه سر به زیر انداخت و همانطور که زینب را در آغوش میگرفت گفت:
_فردا براش تولد 🎈میگیریم، خودمونیه؛ اگه خواستید شما هم #تشریف بیارید!
ارمیا به پهنای صورت لبخند🤩 زد!
در راه خانه🏠 آیه رو به زینبش🧒 کرد و گفت:
ِ _امروز دختر من با #عمو چه بازیایی کرد؟
زینب: _عمو نبود که، #بابامهدی بود!
زینبش لبخندی😄 به صورت متعجب😳 مادر زد و سرش را روی شانهی مادر گذاشت.
⏪ ادامه دارد...
👈🌹کوچههای آسمانی🌱دعوتید
🗓بیست و ششم مردادماه، یادآور یکی از #ماندگارترین صحنههای تاریخ معاصر ایران است.
+در این روز در سال ۱۳۶۹، #نخستین گروه از #آزادگان سرافراز میهن🇮🇷 پس از تحمل ۸ سال #اسارت در #سیاهچالههایرژیمبعثی به خاک میهن عزیز اسلامی بازگشتند
+این رزمندگان #غیور که شمارشان به دهها هزار تن میرسید، #سختترین شرایط ممکن را با #ایمانی آهنین و روحیهای شکستناپذیر پشت سر گذاشته بودند.
+دوران اسارت برای این فرزندان انقلاب، #دانشگاهی از #صبر و #مقاومت بود. در اردوگاههای #مخوفی چون #موصل و عنبر، آنان با انواع #شکنجههای جسمی و روحی مواجه شدند، اما هرگز #کرامت انسانی و #عزتاسلامی خود را زیر پا نگذاشتند.
+بسیاری از آزادگان در #خاطرات خود از برگزاری کلاسهای قرآن📕 و #معارف_اسلامی در سختترین شرایط حکایت کردهاند.
🌹کوچههای آسمانی🌱
🎥 روزِ بعد از اربعین...😔🥲
💬 #خودمونی ؛ #اربعین
✅ اربعین را در در اربعین جا نگذاریم
💬 #اشتباه بزرگ خیلی از ما اینه که مسیر رو #برعکس رفتیم، باید #زندگیمون رو #اربعینی کنیم؛ #نه اربعین رو مثل اون
زندگی که تا حالا داشتیم، مادی و معنوی!
+مثلا اینکه وقتی برگشتیم خونه 🏡دیگه بیشتر #صبر و #تحمل داشته باشیم،
+با آدمهای مومن مختلف کنار بیاییم و برای همه #روی_خوش☺️ داشته باشیم،
+ اهل #گذشت و کرامت باشیم و دنبال فرصت برای کار خیر باشیم،
+ حواسمون بیشتر به #امام_زمان باشه و بدونیم نگاهمون میکنه و شاید جایی شونه به شونهاش بشیم.
❗️ یا مثلا #تجملات و وسایل اضافه و خرت و پرت رو کنار بگذاریم و #سبکبار باشیم،
+کاربرد لباس👕 و کفش👞 و کیفمون👜 برامون از ظاهرش مهمتر باشه و... . نه اینکه از زندگی عادیمون #استایل و مد و #راحتطلبی و #نژادپرستی و تجارت و غرغر و... برداریم ببریم تو طریق!
❤ مثلا بعدا رفقا بگن فلانی همه زندگیش انگار اربعین بود...
👤 سید مصطفی موسوی
🌹کوچههای آسمانی🌱
📗کتاب در پانزده فصل به نگارش درآمده و بخشی از آن شامل اسناد و تصاویر 🖼 زیبایی از #اسرا و #شهدا گران
✅متن یادداشت تجلیل امام خامنهای
بسمه تعالی
✍تاکنون هیچ کتابی نخواندهام و هیچ سخنی نشنیدهام که صحنههای اسارت مردان ما در چنگال نامردانِ بعثی عراق را ،آنچنان که در این کتاب به تصویر کشیده باشد.
+این یک #روایت_استثنایی از حوادث تکاندهندهیی است که از سوئی #صبر و پایداری و عظمت روحیِ جوانمردانِ ما را ، و از سوئی دیگر #پستی و خباثت و قساوت نظامیان و گماشتگانِ صدام را،جزء به جزء، و کلمه به کلمه در برابر چشم و دل خواننده میگذارد و او را #مبهوت می کند.
+احساس خواننده از یک سو: #شگفتی و تحسین و احساس عزّت است،
و از سوئی دیگر:#غم و خشم و نفرت.
درود و سلام به خانواده های مجاهد و مقاوم حسینی. ۹۱/۶/۲
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
📚 هر روز یک حدیث :
اَلایمانُ نِصفانِ: نِصفٌ فیالصّبرِ وَ نِصفٌ فی الشُّكِر
+#ایمان دو نیم است:
نیمی #صبر و شكیبایی و نیمی دیگر #شكر و سپاسگزاری است.
پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله و سلم
(تحفالعقول، ص ٤٧)
🌸🍃
🌹کوچههای آسمانی🌱
#نگاه_وتفکرات_شهیدآوینی👇✅
آرمانخواهی انسان مستلزم #صبر بر رنجهاست.
پس برادر خوبم،
برای #جانبازی در راه آرمان ها،
یاد بگیر که در این سیاره رنج،
#صبورترین انسان ها باشی.
👈🌹کوچههای آسمانی🌱دعوتید
6.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌏دنیا می چرخد ، سخت نگیر
و#صبر کن تا نوبت تو هم برسد...؟!
#مولا_علی 🌱
#ورزش_قهرمانی،#ورزش_پهلوانی
👈🌹کوچههای آسمانی🌱دعوتید