eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.9هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🌸🍃سلام صبح بخیر 🍃🌸 امروزِ تون سرشار 🌿 زالطاف خدا باد🍃 جان و دلت🌿 از هر غم و اندوه رها باد🍃 لبخند به لب،🌿 در دلت امید و پر از نور🍃 هر لحظه ات آمیخته☘ با مهر و صفا باد🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
✨﷽✨ ✨ اگر می خواهید... "خوشبخت "باشید زندگی را ... به "یک هدف "گره بزنید... نه به آدم ها و اشیاء ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
📚همیشه یک راه حل دیگر هم وجود دارد روزگاری یک دهقان در قریه زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد. دهقان دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد دهقان نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر دهقان ازدواج کند قرض او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت: ... اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد. اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود. این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت! سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد. دخترک دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود. در همین لحظه دخترک گفت: آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم! اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است.... و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد. آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
ابن سینا در مورد اثار معجزه آسای عسل میگوید: "اگر می خواهید جوانی خویش را مصون دارید عسل بخورید. كسانی كه سن آنها از ٤٥ فراتر میرود، باید به طور منظم عسل را با گردوی كوبیده استفاده نمایند" ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
📚"علی خسرو شاهی" مدیر و کارخانه دار، صاحب کارخانجات پارس مینو در کتاب خاطراتش آورده است: یک کارخانه شکلات سازی سوئیسی گاهی به دلیل ایراد دستگاه هایش در خط تولید، بسته بندی خالی رد می کرده، بدون اینکه در داخل بسته شکلات بگذارد و همین بسته های خالی احتمالی، باعث نارضایتی مشتریان می شده است. مسئولان این کارخانه سوئیسی آمدند کلی تحقیق کردند٬ و دست آخر پس از حدود یک و نیم میلیون دلار هزینه، به این نتیجه رسیدند که سر راه دستگاه نوعی وسیله لیزری بگذارند که بسته بندی های خالی را به طور اتوماتیک شناسایی کند و بردارد. با شنیدن این خبر نگران شدم. چون دستگاه ما هم مشابه همان کارخانه شکلات سازی، ساخت همان شرکت سوئیسی بود، دستور تحقیق دادم، بعد از یک هفته سرپرست ماشینها آمد و گفت: بله درست است، در دستگاههای ما هم چنین ایرادی دیده شده و حتی ممکن است چنین محصولاتی به بازار هم راه پیدا کرده باشد. نگرانی ام زیادتر شد و تصمیم گرفتم در جلسه هیئت مدیره روی موضوع بحث کنیم. می خواستم نظر هیئت مدیره را در مورد یک و نیم میلیون دلار خرج احتمالی اخذ کنم. فردای آن روز با اعضای هیت مدیره برای بازدید از ماشین به کارگاه تولید رفتیم و دیدیم یک پنکه روی صندلی جلو میز ماشین قرار دارد. از کارگر ساده٬ بالا سر ماشین پرسیدم: این برای چه است؟ گفت: ماشین گاهی بسته خالی میزنه. من هم این پنکه را که تو انبار بود آوردم، گذاشتم سر راه دستگاه که بسته های خالی از شکلات را با باد پرت کنه بیرون. نگاهی به هیئت مدیره کردم، تمامشان رنگشان پریده بود. به کارگر خلاق که ما را از شر٬ یک و نیم میلیون دلار، خرج اضافی رهانیده بود٬ یک تشویق نامه به اضافه یک ماه حقوق و یک خانه در کرج هدیه دادم. مشکلات را پیچیده نکنیم! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه روزی سه تا تخم‌مرغ بخوریم، چی میشه؟🍳 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتما تا حالا براتون پیش اومده بخواین مارک روی یه چیزی رو بردارین یا برچسبای لوله بازکنی رو از رو در خونتون پاک کنین😒😑 یه ترفند عاااالی دارم براتون 😯 فقط کافیه مقداری روغن قاطی سس کچاب بکنین بمالین روش بعدم با دستمال تمیزکنین👌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🔻 یکی از ارزان ترین راه ها برای عایق بندی خانه و جلوگیری از هدر رفت انرژی، استفاده از نایلون‌های حباب‌دارست • برای این کار باید نایلون را به اندازه شیشه پنجره برش داده و پس از اسپری نمودن آب بر روی شیشه قسمت حباب دار نایلون را به راحتی بر روی شیشه بچسبانید. برای ضخیم تر کردن این عایق میتوانید یک لایه نایلون دیگر بر روی نایلون اول بچسبانید. • نایلون های حباب دار در حالیکه اجازه میدهند نور از شیشه بتابد، هوای سرد را به دام می اندازند و مانع عبور آن میشوند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چطور در چهار هفته زندگیتان را تغییر دهید! این ویدیو تو فضای مجازی سراسر دنیا به شدت مورد استقبال کاربرا قرار گرفته! پیشنهاد میکنم حتما ببینید 👌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
خواهش میکنم دست از لجبازی بردار برو دنبال زندگیت زندگی من تو هستی نگاش کردم همه ی التماس هاشو تو چشماش جمع کرده بود پشتم و بهش کردم تاب دیدن التماس هاشو نداشتم میترسیدم نتونم دوام بیارم -برو خواهش میکنم برو به سرعت ازش دور شدم امروز کلاس نداشتم وخونه بودم رفته بودم حموم بیرون که اومدم مامانو دیدم که توهول وولا افتاده مامان قرار کسی بیاد؟ -آره مهمون داریم بدو حاضر شو کیه؟ -تو چکار داری فعلا برو بهت میگم وا یعنی چی؟ -برو د زود باش برو موهاتو خشک کن رفتم سمت اتاقم مامان چرا امروز مشکوک میزنه؟؟؟ موهامو خشک کردم وبقول مامان یه لباس درست وحسابیم تنم کردم ورفتم طرف آشپزخونه تا ببینم چه خبر که یه دفعه زنگ در و زدن مامان از اشپزخانه بلند گفت : بدو در وباز کن -رفتم سمت آیفون که دیدم اقا نادر ولیلا خانم پشت درن اه اینا دیگه واسه چی اومدن نوه شون کم دردسر میده خودشونم اومدن کمک اون. در و با بی میلی باز کردم حوصله شون رو نداشتم اومدن نشستن کمی از این در و اون در گفتن و بعد اقا نادر به بابا اشاره کرد باباهم رو کرد به من و گفت :دخترم آقا نادر میخواد باهات حرف بزنه آقا نادر:ولی اینجا نه تو حیاط .میخوام دوتایی راحت صحبت کنیم بابا:دخترم پاشو از جام بلند شدم و پشت سر اقا نادر رفتم حیاط.رو نیمکت نشستیم دخترم تو هم عین دختر خودم هستی میخوام باهم راحت حرف بزنین من میخوام خوشبختی شما دوتا رو ببینم شما دوتا باهم میتونید خوشبخت باشید دانیال پسر با جربزه ایه نه اینکه نوه امه من این حرف ومیگم نه. بقیه میگن تو هم دختر لایقی هستی تو برای دانیال بهترین هستی بقول خود دانیال فقط تو میتونی اونو خوشبخت کنی میدنی واسه چی؟ واسه اینکه دل ادم پیش هر کی باشه کنار اون طعم خوشبختی رو میچشه الان دل دانیال بد جور گیره تواه .انگار سه روز پیش اومده بود دیدنت نمیدونم چی بین شما اتفاق افتاده فقط میدونم دانیال از اون روز بدجور به هم ریخته. تو جوابت منفیه خوب ولی باید یه دلیل منطقی داشته باشی؟من میخوام اون دلیلت رو بدونم -فریاد هام تو گلوم جمع شده بود چرا کسی منو درک نمیکنه؟چرا ولم نمیکنن؟بابا من اونو نمیخوام؟من مردی رو که نفرین خیلی ها دنبالشه رو نمیخوام؟من مردی رو که چشم خیلی ها دنبالشه رو نمیخوام.من....... اما هیچ کس این فریادها رو نمیشنوه اونا فقط یه دختر لجباز و بی منطق رو میبینن که به قول خیلی ها خوشی زده زیر دلش اروم گفتم:من برای دانیال شما مناسب نیستم کی این حرف و گفته؟ هیچکس من خودم میگم لبخندی زد وگفت :خوب اره تو از سر دانیال هم زیادیه نه نه منظور من این نبود آقا دانیال میتونن با یکی که خیلی از من بهتر ازدواج کنن ماشاالله دختر برا ایشون کم نیست خوب شاید تو راست بگی ولی دل که اینجور حرف ها نمیفهمه _یه مدت که بگذره درست میشه -دخترم دل ادم عاشق هیچ وقت درست نمیشه. همیشه خرابه به یاد معشوقه ش. مطمئننا تو تاحالا عاشق نشدی واسه همینه که حال وروز عاشق هارو نمیفهمی آدم عاشق دنیا رو هم با عشقش عوض نمیکنه الان برای دانیال تو یه دختر نیستی مثل دختر های دیگه تو برا اون یه فرشته ای که خدا از اسمون براش فرستاده میون بغض وخنده خندیدم _بایدم بخندی بذار وقتی عاشق شدی میفهمی؟ هیچ وقت فکر نمیکردم آقا نادر همچین آدمی باشه فکر نمیکردم اینجور شوخ طبع باشه همیشه فکر میکردم یه آدم کاملا جدیه که همه ازش حساب میبرن احساس محساسم سرش نمیشه دخترم نمیخوای بگی مشکل دانیال ما چیه؟ -مشکل از اقا دانیال نیست ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
خوب راستش اومده بودم راجع به همسر آینده م تحقیق کنم _چی؟ اومدم مرد خیالی رو که نظر تورو جلب کرده ببینم ببینم چه شکلیه؟چی داره که من ندارم ولی هر چی گشتم پیداش نکردم با تعجب پرسیدم _تو چیکار کردی؟ رفتم از همه ی دانشگاه سراغ اون آدمی رو که چندروز پیش ذکر خیرش بود رو گرفتم گفتم طرف خوش تیپ تر از منه خوشگلتر ازمنه پولدارترازمنه ولی همه گفتن کسی با این مشخصات موجود نمیباشد عصبانی گفتم میشه یه کم جدی باشین البته .من همیشه جدیم .شما فقط بگین من الان باید چکار کنم؟ _دقیقا بگین اینجا چکار میکنین؟ من گفتم ولی باشه بخاطر شما بازم میگم یادتونه اون روز گفتین پای کسی درمیان واون فردم ازهمکلاسی هاتونه _با حرص گفتم بله خوب بعد من تصمیم گرفتم بیام واونو پیداکنم _چی؟اونو پیدا کنی؟ بله ولی نیافتمش چه جوری میخواستی پیداش کنی؟ با پرس و جو _منظورت چیه؟ خوب منظورم واضحه من از هم دانشگاهیات راجع به تو واون پرس و جو کردم _از جام پریدم وگفتم:راجع به من واون؟ -بله رفتم اسم تو رودادم گفتن اینروزها کی زیاد دورو برت می پلکه اونام یه چیزهایی گفتن مثلا فلانی میخواستت تو نه گفتی. یا فلانی پشنهاد دوستی داده حالشو گرفتی و...چند تا مورد دیگه ولی شخص شخیص شما فعلا هیچکسی رو پسند نکرده وتا بحال به کسی محل سگ هم نگذاشته اید پس شخصی با مشخصاتی که تو میگفتی وجود خارجی نداره بنابراین منم به اونا گفتن دلیل محل نذاشتن تو اینکه کسی مثل من رو داری وبعد قول شیرینی عروسی رو بهشون دادم با صدای بلند خندید خنده ای پیروزمندانه ولی من منگ بودم تو چکار کردی؟باورم نمیشه دستمو رو شقیقه هام گذاشتم احساس کردم الانه که سرم منفجر شه بی هدف به راه افتادم مثل آدم های منگ شده بودم فکر نمیکردم اون همچین کار احمقانه ای بکنه آخه چطور ممکنه خدای من اون مجسمه ی باشکوهی رو که تو دانشگاه از خودم ساخته بودم رو نابود کرده بوداون همه ی رشته هایی رو که تواین چندسال بافته بودم وپنبه کرده بود از این به بعد همه تو دانشگاه منو بادست نشان میدن وای خدایاااااااااااااا اصلا توحال خودم نبودم یه آن به خودم اومدم که کسی محکم از پشت بازوی منو گرفت ومحکم منو کشید عقب وحشت زده بودم از اطرافم بی خبر بودم تا به خودم بیام وبفهم چی شده دیدم یه پسر جلوم وایستاد وگفت خانم حالتون خوبه؟اتفاقی براتون نیافتاده؟ دانیال که هنوز بازوی من تودستش بود بازومو ول کرد ویقه ی پسره روگرفت و چسبوندش به ماشین -مردک عوضی این چه وضع رانندگیه؟مگه اینجا پیسته؟تولیاقت نداری یابو سواری شی چه رسد به ماشین اگه یه تار مو از سرش کم میشد زنده ت نمیذاشتم وبعد یه مشت خوابوند رو صورت پسره بیچاره پسر هم شوکه شده بود همه جمع شدن به زور از هم جداشون کردن الناز که از دور صحنه رو دیده بود خودشو رسوند به من ودست منو گرفت وبرد رو نیمکت نشوندم .من هنوز تو حال خودم نبودم -سوگند حالت خوبه؟دختر داشتی چکار میکردی؟اگه اون پسره نبود الان له شده بودی؟سوگند منو نگا سوگند.... الناز محکم منو تکون داد به زور به خودم اومدم برگشتم طرفش ونگاش میکردم که دانیال از راه رسید جلوم رو زمین زانو زد .چشماش پر نگرانی بود تو حالت خوبه؟ نگاش کردم -سوگند خوبی؟ بازم نگاش کردم -دختر د یه حرفی بزن جون به لبم کردی من من من..... بغضم ترکید بامشت رو نیمکت کوبید وزیر لبش آروم گفت:لعنت به من لعنت... از جاش بلند شدو رفت کمی بعد با یه آبمیوه وکیک برگشت آبمیوه روباز کرد و گرفت جلوم بخور نمیخوام بخور فشارت افتاده گفتم نمیخوام یه دفعه محکم دستمو گرفت وآبمیوه رو گذاشت تو دستم واونو جلو دهنم گرفت میگم بخور یعنی بخور حوصله نداشتم بیشتر از این آبروریزی شه چند نفر وایستاده بودن وتماشامون میکردم برا همین به زور یه جرعه خوردم بیشتر _میل ندارم هنوز دستم تو دستش بود وسفت نگهش داشته بودم به زور دستمو از دستم از تو دستش بیرون کشیدم کیک باز کرد گرفت جلوم _عصبانی گفتم :نمیخورم از گلوم پایین نمیره ولم کن همه ی انرژیمو جمع کردمو از جام بلند شدم برگشتم طرفش حد کافی گند زدین به آبروم حالا بهتر از اینجا برین دوست ندارم دیگه اینجا ببینمتون. ولی من دست بردار نیستم.... ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
بامنی؟ -بله بفرمایید ببخشید خانم شما سوگند خانمید؟ دسته گل رو که تودستش بود گرفت سمت من -این مال شماست مال من؟ -بله مال شماست انوقت از طرف کی؟ صبح اینو یه اقایی به من داد وگفت جلو خونه ی شما منتظر بایستم هروقت اومدید بیرون اینو بدم به شما بعداین اقا چشکلی بودن؟ این سوالو که پرسیدم خودم جوابش رو میدونستم ولی محض اطمینان پرسیدم یه آقای قد بلند بودن لباسهای خیلی قشنگم پوشیده بودن ماشینش.....پسرک با هیجان زیادی از دانیال تعریف میکرد جوریکه انگار داره از الگوی خودش صحبت میکنه البته خیلی ازبچه ها افرادی مثل دانیال رو دوست دارن ومیخوان وقتی بزرگ شدن مثل اون بشن یه مهندس که یه شرکت بزرگ داره ماشین اخرین سیستم زیر پاشه و لباسای خوب میپوشه و هیکلشم ورزشکاریه و... بچه ها معصوم ان اونا فقط ظاهر ادم ها رو میبینن اونا همه رو مثل خودشون خوب وپاک میدونن اون تو دنیاشون آدم بده ندارن ولی ماها.....حیف. دلم برای بچگی هام تنگ شد برای روزهایی که خالی از هر دغدغه بودیم خالی از دروغ ونیرنگ وتموم زندگی برامون بازی بود یادش بخیرگذشته ها صدای پسرک منو به زمان حال برگردوند -در ضمن اون آقاهه گفتن بهتون بگم که یادتون باشه گل رز قرمز نشانه ی عشق آتشینه خداحافظ . -اون رفت ومن هنوز به دست گل رز قرمزم نگاه میکردم خدایامن از دست این پسره کجا فرار کنم برم از فردای اون روز هر روز باید منتظر یه دست گل رز قرمز میموندم که هر روز هم بزرگتر میشد بقول خودش که یه روز روی کارت روی گل نوشته بود که : عشق من به تو هر روز مثل این دسته گل داره بزرگ وبزرگتر میشه .تقدیم به عشق ابدیم این پسره تا منو دیوونه نکونه دست بردار نیست تقریبا یه ماهی از ماجرای خواستگاری دانیال گذشته بود که پسر خاله ی مامان دانیال ازدواج کرد ما هم دعوت بودیم جشن رو توی خونه ی پدر بزرگ عروس که خیلی ام بزرگ بود گرفته بودن موقع شام مردها هم اومدن تو سالن اصلی دانیال هم اومده بود تا چشمش به من افتاد لبخند موزیانه ای تحویلم داد خودمو به ندیدن زدم دوست نداشتم تحویلش بگیرم تمام مدت چشمش رو من بودو این اذیتم میکرد بعد از شام برای چند لحظه دانیال رو ندیدم برای همین از فرصت استفاده کردم ورفتم تو بالکن تا هوایی تازه کنم هوای داخل خیلی گرم بود. هنوز چند لحظه ای نگذشته بود که کسی در بالکن و باز کرد برگشتم سمت در. خودش بود خواستم برم بیرون که جلومو گرفت -لطفا برین کنار میخوام برم دستاشو جلوی سینه ش قفل کرد چه سر سنگین . میدونی چیه من همیشه دوست داشتم همسر آینده م متین وبا وقار باشه با مردهای دور وبرش سرسنگین باشه درست مثل تو سرم وبلند کردم و خشمگین نگاش کردم لبخندی زد وگفت میدونستی وقتی اینجوری نگاه میکنی جذابتر میشی بعد سرشو آور کنار گوشم وگفت خواستنی تر میشی عصبانی خواستم از کنارش رد شم اما دستم ومحکم گرفت و نذاشت اما اون هیچ واکنشی نشون نداد زور زدم تا بتونم دستمورها کنم ولی نتونستم -خودتو خسته نکن چرا دست از سرم برنمیداری تو تامنو راهی تیمارستان نکنی دست بردار نیستی نگام کرد قرارنیست تو راهی تیمارستان شی قرار راهی خونه ی من شی از عصبانیت داشتم منفجر میشدم - من همون تیمارستان رو بیشتر ترجیح میدم _مهم نیست... ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🔻 با این میوه خوشمزه، کبد چربتان را درمان کنید ! • امروزه بیشتر افراد به دلیل زمان بندی نامناسب در خواب شب، خوردن انواع چربی و فست فودها، ورزش نکردن، ادرار نکردن هنگام بیدار شدن از خواب، زیاده روی در غذا خوردن، صبحانه خوردن با عجله به کبد چرب مبتلا هستند • خرمالو یکی از بهترین مواد برای درمان کبد چرب است، خرمالو جزو دسته از میوه‌هایی است که منبع بالایی از فیبر دارد، این میوه به دلیل خاصیت ملین بودن، برای افرادی که مشکل یبوست و کبدی دارند، مفید است ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ ✅داستان میرداماد و دختر شاه عباس صفوی : ✍شب هنگام (میرداماد) – طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید. دختر پرسید: شام چه داری؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود در گوشه‌ای از اتاق خوابید. صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران، شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی! محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد… شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟ محمد باقر ۱۰ انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و … علت را پرسید. طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می‌گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند. شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگردان وی می توان به ملا صدرا اشاره نمود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🔆 🔴 «اعتقاد زبانی» 🗻 کوهنوردی می‌‌خواست به قله‌ی بلندی صعود کند. پس از سال‌ها تمرین و آمادگی، سفرش را آغاز کرد. 🔸به صعودش ادامه داد تا این که هوا کاملا تاریک شد. به جز تاریکی هیچ چیز دیده نمی‌شد. سیاهی شب همه جا را پوشانده بود و مرد نمی‌توانست چیزی ببیند حتی ماه و ستاره‌ها پشت انبوهی از ابر پنهان شده بودند. 🔹کوهنورد همان‌طور که داشت بالا می‌رفت، در حالی که چیزی به فتح قله نمانده بود، پایش لیز خورد و با سرعت هر چه تمام‌تر سقوط کرد. 🔸سقوط همچنان ادامه داشت و او در آن لحظات سرشار از هراس، تمامی خاطرات خوب و بد زندگی‌اش را به یاد می‌آورد. 🔹 داشت فکر می‌‌کرد چقدر به مرگ نزدیک شده است که ناگهان دنباله طنابی که به دور کمرش حلقه خورده بود بین شاخه های درختی در شیب کوه گیر کرد و مانع از سقوط کاملش شد. 🔸در آن لحظات سنگین سکوت، که هیچ امیدی نداشت از ته دل فریاد زد: خدایا کمکم کن. 🔹ندایی از درونش پاسخ داد آیا واقعا به خدا ایمان داری؟ 🔸 آری. همیشه به خدا ایمان داشته‌ام. 🔹پس آن طناب دور کمرت را پاره کن! 🔸کوهنورد وحشت کرد. پاره شدن طناب یعنی سقوط بی‌تردید از فراز کیلومترها ارتفاع. 🔸 خدایا نمی‌توانم. 🔹 مگر نگفتی که به خدا ایمان داری؟ 🔸کوهنورد گفت: خدایا نمی توانم. نمی‌توانم، نمی‌توانم. 🔺روز بعد، گروه نجات گزارش داد که جسد منجمد شده یک کوهنورد در حالی پیدا شده که طنابی به دور کمرش حلقه شده بود و تنها نیم‌ متر با زمین فاصله ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
‍ ‍ ‍ در زمان‌هاي‌ دور، مردي در بازارچه شهر حجره اي داشت و پارچه مي فروخت . شاگرد او پسر خوب و مودبي بود وليکن کمي خجالتي بود. مرد تاجر همسري کدبانو داشت که دستپخت خوبي داشت و آش هاي خوشمزه او دهان هر کسي را آب مي‌انداخت. روزي مرد بيمار شد و نتوانست به دکانش برود. شاگرد در دکان را باز کرده بود و جلوي آنرا آب و جاروب کرده بود ولي هر چه منتظر ماند از تاجر خبري نشد. قبل از ظهر به او خبر رسيد که حال تاجر خوب نيست و بايد دنبال دکتر برود. پسرک در دکان را بست و دنبال دکتر رفت . دکتر به منزل تاجر رفت و او را معاينه کرد و برايش دارو نوشت . پسر بيرون رفت و دارو را خريد وقتي به خانه برگشت ، ديگر ظهر شده بود. پسرک خواست دارو را بدهد و برود ، ولي همسر تاجر خيلي اصرار کرد و او را براي ناهار به خانه آورد . همسر تاجر براي ناهار آش پخته بود سفره را انداختند و کاسه هاي آش را گذاشتند . تاجر براي شستن دستهايش به حياط رفت و همسرش به آشپزخانه برگشت تا قاشق‌ها را بياورد . پسرک خيلي خجالت مي‌کشيد و فکر کرد تا بهانه‌اي بياورد و ناهار را آنجا نخورد . فکر کرد بهتر است بگويد دندانش درد مي کند. دستش را روي دهانش گذاشت . تاجر به اتاق برگشت و ديد پسرک دستش را جلوي دهانش گذاشته به او گفت : دهانت سوخت؟ حالا چرا اينقدر عجله کردي ، صبر مي کردي تا آش سرد شود آن وقت مي خوردي ! زن تاجر که با قاشق‌ها از راه رسيده بود به تاجر گفت : اين چه حرفي است که مي زني ؟ آش نخورده و دهان سوخته ؟ من که تازه قاشق ها را آوردم. تاجر تازه متوجه شد که چه اشتباهي کرده است. از آن‌ پس، وقتي‌ کسي‌ را متهم به گناهي کنند ولي آن فرد گناهي نکرده باشد، گفته‌ مي‌شود: ! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چندتا مدل موی جدید، آسون و فوق العاده برای اونایی که میخوان همیشه شیک و متفاوت باشن آرایشگر خودتون باشید 🙌😍 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
17.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ترفندهای فوق العاده با سیب 😍🙌 فکرشو میکردید فقط با سیب بتونید یه کیک خوشمزه و آسون بپزید؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀 برای سفید کردن پشت قابلمه ها از جوش شیرین و سرکه استفاده کنید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تیشرتتون رو با اتو سوزوندید؟ دورش نندازید، اینطوری تبدیلش کنید به یه لباس جدید و شیک تر 😍🙌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
یعنی چی؟من خودم تصمیم میگیرم کجا برم پس بهتره عاقلانه تصمیم بگیری از نظر من زندگی با دیوونه ها بهتر از زندگی با تواه عصبانی شد فشار دستشو رو مچ دستم زیادتر کرد د لعنتی آخه واسه چی؟ -واسه اینکه دوست ندارم آخه واسه چی دردت چیه؟ برای اینکه تو یه پسر از خود راضیه لوس خودشیفته ی مغروری لبخند غمگینی زد و گفت:هیچ وقت فکر نمیکردم دیدگاهت از من تا این حد بد باشه چند دقیقه نگام کرد بعد دوباره مثل دفعه های قبلی قرص ومحکم گفت: ولی من عوضش میکنم -نمیتونی نگاه نافذی کرد وگفت :انگار حرفای قبلیم یادت رفته من هرکاری که بخوام انجام میدم برای چند لحظه هر دو سکوت کردیم -ببین تو دورو برت پر از دخترهای مناسبه چرا یکی از اونا رو انتخاب نمیکنی؟ چیزی نگفت تو همین جشن نگاه کن ببین چقدر دختر هست که دوست دارن تو ازشون خواستگار کنی خیلی هم خوشگلتر از منن عصبانی نگام کرد: اولا که ما بحثمون رو در این موضوع کرده بودیم دوما من هیچ دختری رو غیر از تو نه میبینم ونه میخوام ببینم در ضمن همه اون دختر ها یه مشت نقاشی آب و روغن ان _خندم گرفت راست میگفت بیشتر دخترهای بیرون با یه لایه ی ضخیم آرایش صورتشون رو پوشونده بودن ولی من یه ارایش خیلی محوی کرده بودم _اگه نصف اونا آرایش کنی میدزدنت لبخند زد از همونا که خیلی به قیافه ش میومد -نگاش کردم یه جور خاصی نگام میکرد دستمو از تو دستش در آوردم اصلا مقاومتی نکرد .فورا از بالکن اومدم تو. با اینکه هوای بیرون سرد بود ولی من گرمم بود یه جوری شده بودم خودمم نمیدونستم چرا.... صبح زود بود خوابیده بودم که یه دفعه یکی منو بشدت تکون داد از خواب پرید گیج میزدم چشامو به زور باز کردم ودیدم ستاره ست _تو آدم بشو نیستی دیوونه این چه طرز بیدارکردنه خواستم غافلگیرت کنم -غالفگیرم نکردی دیوونه م کردی _هاهاهاهاها... -صبرکن ببینم اصلا تو صبح الا طلوع اینجا چه غلط میکنی _با دستش زد به سرم وگفت:بی شعور به تو خوبی نیومده منو باش که واسه خاطر تو کوبیدم اومدم اینجا _نمیشد یه کم دیرتر میومدی؟ -نخیر اونوقت نمیرسیدیم خوب حاضر میشدی بعد موقع رفتن میومدی برا خداحافظی. -اونوقت تو نمیرسیدی -من؟ -اره دیگه تو اومدم تو رو ببرم خونه مون؟ خونه تون؟ کدوم خونه؟ بیشعور مگه من چندتا خونه دارم -من از کجا بدونم دستمو گرفت وخواست از جام بلندم کنه :پاشو پاشو برو دست وصورتتو بشور شاید یه کم بیدار شی وهی چرت وپرت نگی _از جام بلند شدم ورفتم یه آبی به دست وصورتم زدم وبعد اومدم _خوب حالا درست وحسابی حرف بزن ببینم چی میگی؟ -هیچی اومدم توی نفهم رو مهمون ببرم خونه مون _خودم نمیتونستم بیام خونه ی عموم که تو رو فرستادن؟ _میگم خنگی میگی نه .من گفتم خونه مون یا گفتم خونه ی عمو _چه فرقی داره ادامه دارد.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
_کلاامروز تعطیلی .اومدم تورو ببرم خونه خودم یعنی خونه ی من و وحید ته مانده ی خوابم از چشام پرید –چی؟گفتی کجا؟ -من ازبابات اجازه گرفتم این چند روز رو که تعطیله تو با ما بیای -بابامم اجازه داد؟ قهقه ی مستانه ای زد واز اتاق دوید البته اما اولش زنگ زد واز اقا دانیال اجازه تو گرفت بعد ... مگه اینکه دستم بتو نرسه دختره ی پر رو از دور شکلی در آورد ورفت سمت آشپزخونه منم دنبالش رفتم اونجا نشسته بودچپ چپ نگاش کردم -مامان این بچه چی میگه؟ ستاره رو نشون دادم وگفتم اینومیگم دیگه ستاره رو میگی؟مگه چی گفته؟ -میگه اومدم تو رو ببرم خونه مون _ستاره جون و آقا وحید پشنهاد دادن این چند روز تعطیلی رو با اونا بری _بابا قبول کرد؟ _آره تو که میدونی بابات حرف ستاره رو زمین نمینداز _وا چرا پس چرا از خودمم نپرسیدید؟؟ ستاره:من از عمو خواستم نگه خواستم سورپرایزت کنم _دیوونه نمیگی من الان چه جوری تو ۲ ساعت حاضر شم _اولا ۲ساعت نیست و ۴ -۵ ساعت بعدشم مگه میخوای سفر قندهار بری دوتا لباس برمیداری تموم اونم بر نداشتیم برنداشتی از لباس های من میپوشی _برو بابا تو هم با این کارهات مامان رفتم حاضر شم از اشپزخانه اومدم بیرون ته دلم خیلی خیلی خوشحال بودم اولا دارم از اینجا دور میشم و برای چند روز از دست مزاحم ها راحت میشم دوما دارم میرم چند روزی رو با ستاره باشم ستاره هم دنبال من از اومد باهم رفتم وسایلم رو جمع کنیم ستاره:خوشحالی داری با ما میای؟ -نه -چرا؟ مجبورم اون قیافتو چند روز بیشتر تحمل کنم همین. -بی شعور خوبی به تو نیومده.ولی تو بگو من که باور نمیکنم خندیدم:راست میگی خیلی خوشحالم واسه چند روزم که شده راحت میشم -از چی؟ هیچی از دست این شهر و آدم هاش. با یه لحن خاصی گفت:منظورت از آدم هاش دانیاله نگاش کردم غمگین بنظر میومد -منظورم همه هست اره اون ادم هایی که ازت میخوان به دانیال جواب مثبت بدی. اه بابا بیخیال مهم اینکه دارم با تو میام بریم خوش گذرانی لبخند زد امه تلخ چند دقیقه به سکوت گذشت. تو عروسی دیدم دانیال همه ش چشمش به تو بود _مهم نیست _وقتی رفتی بالکن دنبالت اومد _چیزی نگفتم باهم حرف زدید.چی بهت گفت؟ نگاش کردم البته اگه دوست نداری نگو _چیز خاصی نبود که بگم درضمن دیوونه کی من حرفی رو از تو قائم کردم که این دومی اش باشه گفتم شاید دوست نداری بگی _نه بابا چرت پرت میگفت چرا جواب نه میدی .ومگه من چه عیبی دارم وخودت اخر سر جواب مثبت میدی و از اینجور چیزها بعدا مفصل برات میگم چیزی نگفت ولی من بغض گلوشو حس کردم سرش پایین بود ولی اشک تو چشماشو فهمیدم قلبم درد گرفت بدجورم درد گرفت. عصر من وستاره ووحید باهم سوار ماشین شدیم واز شهرمون دور شدیم واین یعنی آزادی .حتی اگه برای چند روزم که باشه منو خوشحال میکرد توراه خیلی بهمون خوش گذشت از هر دری گفتیم وخندیدیم از خاطره های زیادی که منو ستاره باهم داشتیم گفتیم وچقدر یاداوری اون خاطرات قشنگه. شب دیر وقت بود که رسیدیم . قرارشد من وستاره به یاد قدیم ها باهم تو یه اتاق بخوابیم بااینکه خوابمون میومد تا ساعت ۴ صبح یک ریز صحبت کردیم چند بار ستاره خواست بحث دانیال رو بکشه وسط ولی من حرف وعوض کردم دوست نداشتم دوباره زخم های گذشته روشون باز بشه از طرفی هم میترسیدم از اینکه وحید حرف هامون وبشنوه . صبح دیر از خواب بلند شدیم وحید میدونست وقتی ما دو تا باهم باشیم شب ها رو تا دیر وقت نمیخوابیم برای همین بیدارمون نکرده بود موقع خوردن صبحانه وحید خبر داد که میخواد فردا با برادرش و پسرعموهاش برن گردش چند روزه ی مجردی. میدونستم وحید اهل این کارها نیست چون اون معتقد بود وقتی یه نفر ازدواج کرد باید دور کارهای دوران مجردی خط قرمز بکشه .الانم که داشت میرفت بخاطر من بود دوست داشت این چند روز من و ستاره راحتتر باشیم. میخواست مارو تو خلوت دونفره ی خواهرانه مون تنها بذاره . وچون فردا صبح میرفتن قرار شد شام باهم بریم بیرون .اولش من مخالفت کردم دوست نداشتم اونا تو زحمت بیفتن ولی اونا خیلی اصرارکردن. عصر از خونه زدیم بیرون یه کم رفتیم توشهر گشت زدیم بعدشم رفتیم یه رستوران خوب . شب خوبی بود. رسیدیم که خونه ستاره تا سرشو رو بالشت گذاشت خوابش برد ولی من هر چی زور زدم خوابم..... ادامه دارد.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
رسیدیم خونه، ستاره تا سرشو رو بالشت گذاشت خوابش برد ولی من هر چی زور زدم خوابم نیومد بلند شدم ورفتم تا یه لیوان آب بخورم آب رو که خوردم ایستادم جلوی پنجره ی پذیرایی و بیرون رو نگاه کردم خیابون تو سکوت خودش فرو رفته بود و هر از گاهی صدای عبور یه ماشین سکوتشو میشکست -خوابت نمیاد؟ ناخودآگاه از جام پریدم صدای وحید بود نه ایرادی نداره تقصیر تونیست انتظار نداشتم بیدار باشی نکنه من باعث بیداری ت شدم نه اصلا رنگت پریده مهم نیست چرانخوابیدی؟ نمیدونم اصلا خوابم نمیومد چند لحظه ایی چیزی نگفت ببخش که این سوال میپرسم ولی بی خوابیت مربوط به قضیه خواستگارته؟ لبخند تلخی زدم:خودمم نمیدونم اگه چند تا سوال بپرسم ناراحت میشی.قصدم فضولی نیست ها نه راحت باش چرا بهش جواب رد میدی؟اون که خیلی ایده آله خوب برای اینکه از نظر من ایده آل نیست از چه لحاظ؟ چیزی نگفتم بازم مثل همیشه جوابی نداشتم دلم میخواست خودموخالی کنم ولی نمیشد. اگه دوست نداری بگو بغض کردم:راستشو بخوای من یه دلیلی برای جوابم دارم ولی نمیتونم بهتون بگه مطمعن باشین که نمیخام بازم چیزی نگفت اون روز تو جشن خیلی بهش توجه کردم راستشو بخوای کنجکاو بودم خواستگار سمجتو ببینم اخه پیش خودم خیلی بهش احترام میذاشت باخودم میگفتم این از منم عاشق تره این همه جواب رد میشنوه ولی بازم پای تو مونده راستش من اگه جای اون بودم همون چند بار اول میبریدم ولی اون بدجور تو رو میخواد اون روز که دیدمش فهمیدم که عاشقته خیلی خیلی میخوادت همه اش چشمش به تو بود تا میخواستی دو کلام با یه پسری حرف بزنی عصبانی وغیرتی میشد راستش دخترهای زیادی دور وبرش پرسه میزدن ولی اون اصلا بهشون توجه نمیکرد فقط چشاش تو رو میدیدن یه جورایی میشه گفت مجنونته...... لبخندی زد وادامه داد:آخه میدونی چیه؟فقط یه عاشق میتونه حال یه عاشق رو درک کنه من میدونم اون چه حالی داره درسته که داره خودشو قوی و باصلابت نشون میده ولی از درون داغونه اینو میشد از چشمای غمگین و نگاه حسرت زده اش فهمید برگشت سمت منو وگفت:ازت خواهش میکنم یه کم بهتر نگاش کن عمیقتر .اون بدجور شکسته است تمام قلب اون تو رو میخواد تا آخر عمر .اگه بهش نه بگی ومال اون نشی دیگه هیچ وقت نمیتونه زندگی کنه نمیتونه خوشبخت شه اون کنار تو میتونه همه ی درد های دنیا رو به جون بخره اون حاضر جونشو بده ولی تو مال اون شی دلشو نشکن آه دل عاشق بدجور آدمو میگیره یاد ستاره افتادم دانیال دل اونو شکست وآه دل عاشق ستاره اونو گرفت الان دانیال عاشقه .عاشقه که کسی که نه تنها دوسش نداره بلکه ازش متنفره اون باید تقاص پس بده.... خوب فکر کن من نه نصحیتت میکنم ونه به زور عقایدمو بهت تحمیل میکنم فقط خواستم برات از حال کسی بگم که آروم آروم داره مثل یه شمع از حرارت عشقت آب میشه نذار بیهوده تموم شه شب بخیر. وحید رفت و مثل همه ی ادم های دیگه منو با افکارم دردهام وغصه هام تنها گذاشت..... ادامه دارد...... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
صبح دیر از خواب بلند شدم میدونستم که وحید رفته رفتم بیرون دنبال ستاره میگشتم وارد پذیرائی که شدم با دیدن صحنه ای سر جام خشکم زد. ستاره نشسته بود روی مبل سرش پایین بود وموهاش جلو صورتش ریخته بود .روی میز جلوی اون یه دسته گل رز قرمز بود. -دانیال تنها چیزی بود که به ذهنم رسید وناخوداگاه اسمشو وبا صدای بلند گفتم .ستاره سرشو بلند کرد وتا منو دید دستپاچه اشک های روی صورتشو پاک کرد.از جاش بلند شد وزل زد به من نمیدونم چقدر اینجوری ایستادیم تا اینکه ستاره رفت وخودشو تو اتاقشون حبس کرد ومنم رفتم وروی همون مبلی که ستاره نشسته بود نشستم وزل زدم به دسته گل یه یاداشت روش بود اگه به کهکشان دیگه ایم بری من مثل مسافر کوچولو دنبالت میام. تقدیم به گل سرخ وحشی ایم عاشق ابدیت لعنت به تو لعنت...اینجام دست از سرم بر نمیداری آخه ازم چی میخوای. بی اختیار زدم زیر گریه :این رسمش نبود .نباید اینکارو میکردی لعنتی لااقل اینجا نه دلمو سوزوندی خیلیم سوزوندی. یه کم که گریه کردم به خودم اومدم - ستاره. حتما حال اون بد تر از منه .با اعتماد به نفس از جام بلندشدم -اون تقاص این کارشو میده به وقتش تلافی میکنم نشونش میدم به من میگن سوگند. دسته گل وبرداشتم بردمش دم در گذاشتم وبرگشتم ورفتم آبی به سر وصورتم زدم توآینه نگاهی به خودم کردم ولبخند تلخی زدم .رفتم سمت اتاقی که ستاره بود روی تخت نشسته بود وسرشو رو زانوهای بغل کرده اش گذاشته بود رفتم جلوو موهاشو بوسیدم اروم سرشو بلند کرد چشماش قرمز بود خواست چیزی بگه انگشتمورولب هاش گذاشتم و نذاشتم چیزی بگه _اصلا میزبان خوبی نیستی مردم ازگشنگی نمیخوای صبحانه بدی بذار برگردم همه جا میشینم جا میزنم ستاره منو مهمون برد بهم گشنگی داد البته موقع برگشتن وقتی دیدن لاغر شدم همه خودشون میفهمن. خندید تلخ اما دوست داشتنی دستمو به طرفش دراز کردم دستمو گرفت وبلند شد دنبال خودم کشوندمش -دختر زود باش کلی کار داریم نمیرسیم ها.باید منو ببری گردش نشستیم سر میز صبحانه . -باید بازارم بریم ها سوغاتی نخرم نمیشه یهوگفت-خیلی برات گل میخره؟ _بیخیال -دوست نداری جواب بدی -نه .ببین عزیزم خوب گوش کن من اینجا اومدم تا اسم اونو نشنوم دوست ندارم راجع به اون صحبت کنیم الان مهم نیست اون چکارها میکنه دوست دارم منو تو اتفاق صبح رو فراموش کنیم ونذاریم روزمونو خراب کنه باشه؟اصلا بیا فکر کنیم اون گل اشتباهی اومده بود شایدم واقعا اشتباهی اومده بود اصلا از کجا معلوم کار وحید نیست _کارت روشو خوندی؟ کارت یادم رفته بود.- بالاخره. لطفا بیخیالش شو خوب؟ -باشه اگه اینجوری دوست داری من حرفی ندارم فقط از رو کنجکاوی پرسیدم. - اون هرکاری که بدونه منو اذیت کنه رو انجام میده. -ولی گل فرستادن که خوبه اونم گل قرمز آره خوبه ولی نه گلی که اون بخره. -میخواد بگه خیلی .......دوست داره دوست داره رو با بغض گفت. اولا اصلا اینطور نیست دوما من همین الان اتمام جلسه رو اعلام میکنم.اوکی؟ با سر تایید کرد -ممنون از تاییدتون. خندید با دستم یه بوس براش فرستادم. شروع کردم به صحبت کردن میخواستم حواسشو کمی پرت کنم میدونستم نمیشه ولی میخواستم زورمو بزنم صبحانه رو که خوردیم زدیم بیرون تا بریم جاهای دیدنی شهر رو ببینیم . کمی حال وهوامون عوض شد واین منو خوشحال میکرد وراضی بودم همه چیز بر وفق مراد بود ولی همیشه وقتی ادم فکر میکنه همه چیز روبه راهه مطمئنا اتفاقی در راهه . ادامه دارد..... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاک کن های نسل جدید که نوشته های چاپی رو هم پاک میکنه ! حالا زمان ما یه پاک کن هایی بود که جوهر خودکار رو هم پاک میکرد البته با سوراخ کردن کاغذ 😑🙌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
‌ 🌼اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسی قطب عالم امکان، حضرت صاحب الزمان عج‌و‌باب‌الحوائج🌼 🍃🌸السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان🌸🍃 🍃🌺اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ.🌺🍃 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌ ✨ نشر پیام صدقه جاریه است ✨
📚 🔴شاگرد و عابد شاگردی از عابدی پرسید:: تقوا را برایم توصیف کن؟ عابد گفت: اگر در زمینی که پر از خار و خاشاک بود مجبور به گذر شدی چه می کنی؟ شاگرد گفت: پیوسته مواظب هستم و با احتیاط راه می روم تا خود را حفظ کنم. عابد گفت: در دنیا نیز چنین کن تقوا همین است از گناهان کوچک و بزرگ پرهیز کن و هیچ گناهی را کوچک مشمار زیرا کوهها با آن عظمت و بزرگی از سنگهای کوچک درست شده اند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🍃🍃🌼🌼 🍃🍃 🍃🍃 🔸عجیب است گاهی ما به کسی که در پُست و مقام یا ثروت از ما پیشی گرفته حسادت میورزیم اما هنگامی که کسی: 🔺در صف اول نماز یا در حفظ قرآن ازما پیشی گرفته، غبطه نمیخوریم 🔸و علت آن بسیار واضح است و آن عشق به دنیا و فراموش نمودن آخرت است. •{ بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى }• 🔺بلکه شما زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح میدهید، در حالی که آخرت بهتر و پایندتر است. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
✨﷽✨ ✅پند شیطان به حضرت موسی ✍شیطان به حضور حضرت موسی علیه السلام آمد و گفت: میخواهی تو را هزار و سه پند بیاموزم‌ فرمود: آنچه که مےدانی من بیشتر مےدانم، نیازی به پند تو ندارم. جبرئیل امین، نازل شد و عرض کرد: یا موسی خداوند مےفرماید: هزار پند او فریب است اما سه پند او را بشنو. حضرت موسی به شیطان فرمود: سه پند از هزار و سه پندت را بگو. شیطان گفت: ❶ چنانچه در خاطرت انجام دادن کار نیکی را گذراندی، زود شتاب کن وگرنه تو را پشیمان میکنم. ❷ اگر با زن بیگانه و نامحرم نشستی، غافل از من مباش! که تو را به زنا وادار میکنم. ❸ چون غضب بر تو مستولی شد، جای خود را عوض کن وگرنه فتنه به پا میکنم. اکنون که تو را سه پند دادم تو هم از خدا بخواه تا مورد آمرزش و رحمتش قرار گیرم. موسی بن عمران خواسته وی را به عرض خداوند رسانید، ندا رسید : یا موسی! شرط آمرزش شیطان این است که برود روی قبر آدم و او را سجده کند. حضرت موسی امر پروردگار را به وی فرمود. شیطان گفت: یا موسی من موقع زنده بودن آدم وی را سجده نکردم، چگونه حالا حاضر میشوم، خاک قبر او را سجده کنم!؟ 📚‍ کتاب قصص الله،جلد ۱ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌