eitaa logo
حاج نقی ولدی
1.5هزار دنبال‌کننده
124 عکس
199 ویدیو
0 فایل
شرح حالات فخرالائمه، یگانه ی دوران ها، ولی خدا حاج نقی ولدی، گریه کن بی نظیر حضرت اباعبدالله الحسین سلام الله علیه https://zil.ink/haj_naghi_valadi ارتباط با ادمین @H_shariaty
مشاهده در ایتا
دانلود
جوان بزرگواری که از طریق حاج اسد الله صفا با حاج آقا ولدی آشنا شده بود و با حاج آقا صفا به منزل حاج آقا ولدی در همدان رفته بود و گاهی که حاج آقا ولدی به منزل حاج آقا صفا می آمدند خدمتشان می رسید، می گفت: در اولین ملاقات که جمعی حضور داشتند، وقتی حاج آقا صفا من را به حاج آقا ولدی معرفی کردند، ایشان فرمودند: سید! خوبی؟ گفتم: آقا! من سید نیستم. فرمودند: دیگر نگویی من سید نیستم، تو سیدی. ایشان می گفت: یک بار حاج آقا ولدی عنایت خاصی به من کردند که به کسی نگفته ام. می گفت: در جلسه‌ای که جمعی حضور داشتند یک دفعه حاج آقا ولدی من را نگاه کردند و به نگاه کردنشان ادامه دادند. می گفت: یک دفعه شروع کردم به لرزیدن. بدنم به شدت می لرزید. ایشان گاهی لبخند می زدند و همین طور من را نگاه می کردند. می گفت: بعد از این نگاهی که حاج آقا ولدی به من کردند حالم منقلب شد. دیگر در روضه های امام حسین علیه السلام نمی توانستم بنشینم. می زدم خودم را زمین، می رفتم تو دیوار. از گریه و بکاء من مجلس به هم می خورد. می گفت: و یک اتفاق دیگر هم برایم پیش آمد. تا آن موقع این شعر را شنیده بودم که: بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا ولی بعد از نگاه حاج آقا ولدی، بوی کربلا به مشامم می رسید. همین که حالم منقلب می شد و شروع می کردم به گریه و بکاء، بوی تربت اصل را استشمام می کردم. می گفت: حال خوبی بود و من این حال را خیلی دوست داشتم ولی متأسفانه قدرش را ندانستم و نتوانستم آن را نگه دارم و بر اثر خطا و اشتباهی که مرتکب شدم آن حال را از دست دادم و دیگر آن بو را نشنیدم. می گفت: در زندگی کسی را ندیدم که مانند ایشان نماز بخواند. عجب نمازهایی می خواندند! می گفت: وقتی که حاج آقا ولدی می خواستند به مشهد و زیارت امام رضا علیه السلام بروند با چهره ای برافروخته و حالی منقلب به حاج آقا صفا می گفتند: صفا! آقا من را طلبیده اند! و آن چنان به عظمت و بزرگی از آن یاد می کردند که قابل توصیف نیست. آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشهٔ چشمی به ما کنند دردم نهفته به ز طبیبان مدعی باشد که از خزانه غیبم دوا کنند حالی درون پرده بسی فتنه می‌رود تا آن زمان که پرده برافتد چه‌ها کنند... اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سید جلیل القدری از خطبا و علما در حالی که بقچه ای در دست داشت، به محضر حاج آقا ولدی مشرف شد. حاج آقا ولدی از او پرسیدند: درون بقچه ات چیست؟ گفت: چند عدد نان است. حاج آقا ولدی به آن سید گفتند: بقچه ات را بده ببینم. سپس یک گرده از نان ها را برداشتند، بوییدند، به چشمان مبارکشان گذاشتند و با نالهٔ جان بی بی جان و جان فاطمه جان گریستند. سپس خطاب به آن سید فرمودند: اگر می شود تمام این نان ها برای من باشد. آن سید که از حالات حاج آقا ولدی مبهوت شده بود گفت: همه اش از آن شما باشد. حاج آقا ولدی فرمودند: خیلی ممنون و سپاسگزارم. سپس نان ها را درون بقچه پیچیدند و نزد خودشان گذاشتند و ادامه دادند: بگو بدانم این نان ها را از کجا آورده اید؟! گفت: از مغازهٔ نانوایی خریده ام. حاج آقا ولدی گفتند: اما این نان بوی سفرهٔ حضرت زهرا سلام الله علیها می دهد! آن سید متحیرانه و با افسوس گفت: الان یادم آمد! دیشب در مجلس روضه ای برای مظلومیت صدیقهٔ طاهره سلام الله علیها سخنرانی می کردم که صاحب مجلس به من صلهٔ بسیار ناچیزی داد و من اندکی ناراحت شدم. تمام آن پول همین چند عدد نانی شد که الان به شما دادم. آن سید از رفتار خود اظهار پشیمانی کرد و با شرمندگی گفت: خدا مرا ببخشد، الان می فهمم که تا چه اندازه بی معرفتم! حاج آقا ولدی چند روز فقط از آن نان میل می کردند و هرگاه که می خواستند از آن نان میل کنند، آن را با شوق و گریه می بوییدند و می بوسیدند و هیچ کس را در خوردنش سهیم نکردند.
لحظه لحظه عمر من فقط گذشته با حسین چون که بر لبم نبوده غیر ذکر یا حسین دست من به دامن تو بوده هر کجا حسین چون محل نداده جز تو هیچ کس مرا حسین وقت بی کسی فقط تو را زدم صدا حسین یا من اسمه دوا و ذکره شفا حسین حاجت مرا همیشه کرده ای روا حسین پس برای درد من فقط تویی دوا حسین در نماز صبح و ظهر و مغرب و عشا حسین نام نامی تو از لبم نشد جدا حسین ذکر هر قنوت من به جای ربنا، حسین یا من اسمه دوا و ذکره شفا حسین ای تجسم تمام رحمت خدا حسین لطف تو همیشه بوده شامل گدا حسین هر دقیقه می کنی نظر به حال ما حسین ما گدای بی وفا، تو شاه باوفا حسین پس سراغ غیر تو چرا روم، چرا؟ حسین یا من اسمه دوا و ذکره شفا حسین برتر از گهر شده است خاک کربلا حسین چون که با نگاه تو شده است کیمیا حسین شد مس وجود من به لطف تو طلا حسین گریه بر تو دلپذیر اگر چه با ریا حسین زندگی خلاصه گشته از حسین تا حسین یا من اسمه دوا و ذکره شفا حسین هست اشک روضهٔ تو چشمهٔ بقا حسین آمدم به هر کجا که روضه شد به پا حسین گریه ام برای تو شبی نشد قضا حسین گرچه حق روضه های تو نشد ادا حسین عمر من بدون گریه می شود فنا حسین یا من اسمه دوا و ذکره شفا حسین ای به کشتیِ نجاتِ خلق، ناخدا حسین گریه بر تو علت نجاتِ انبیا حسین گرچه خورده ای تو سنگ و نیزه و عصا حسین کشته های عشق را خداست خون بها حسین پس به غیر از این دعا، نمی کنم دعا حسین یا من اسمه دوا و ذکره شفا حسین جای تو مگر نبوده دوش مصطفی حسین؟ روی خاک کربلا چرا شدی رها حسین؟ روی سینه ات نشسته شمر بی حیا حسین کربلا کفن نبوده غیر بوریا حسین؟ مادرت رسیده با دم حسین وا حسین یا من اسمه دوا و ذکره شفا حسین مادرم گذاشت بر لبم از ابتدا حسین ریخت بین شیر من از اشک روضه ها حسین گردنم گذاشت شال مشکی عزا حسین گفته ام از ابتدا به شوق انتها حسین پس به وقت مردنم به دیدنم بیا حسین یا من اسمه دوا و ذکره شفا حسین مجتبی خرسندی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اکبر امیر پور معروف به عمو اکبر از دلاور مردان اطلاعات عملیات انصار الحسین همدان بر مزار حاج آقا ولدی از ایشان می گوید... شيخ صدوق در كتاب عيون اخبار الرضا از عبد السلام هروی نقل كرده است كه گفت : دعبل خزائی شاعر و مداح اهل بیت در زمان امام رضا علیه السلام در مرو خدمت امام رضا رسيد و عرض كرد: قصيده ای در مدح شما سروده ام و قسم ياد كرده ام كه آن را برای كسی قبل از شما نخوانم. امام اجازه فرمودند كه بخواند. دعبل شروع كرد به خواندن قصيده اش كه متجاوز از ۱۲۰ بيت است. حضرت رضا صلوات الله عليه به او فرمودند: آيا اجازه می دهی به اين قسمت از قصيده ات دو بيت اضافه كنم كه قصيده تو با آن دو بيت كامل شود : و قبر بطوس يالها من مصيبة توقّد فی الاحشاء بالحرقات الي الحشر حتّی يبعث الله قائماً يفرّج عنّا الهمّ و الكربات و قبری در طوس است كه برای آن مصيبت هايی است كه تا روز قيامت آتش از دل های سوخته شعله ور خواهد بود... تا آن كه خدا قيام كننده و منتقم ما را برانگيزاند و غصّه ها و اندوه ما را برطرف سازد. دعبل عرض كرد: من قبری از شما خانواده در طوس نمی شناسم، اين كه فرموديد قبر چه كسی است؟ حضرت فرمودند: آن قبر من است، روزها و شب‌ها به پايان نمی رسد كه طوس محل رفت و آمد شيعيان و زائران من می گردد؛ بدانيد هر كس مرا در شهر طوس و در آن غربت زيارت كند فردای قيامت با من و در درجه من خواهد بود در حالی كه گناهانش آمرزيده شده باشد.
حاج آقا ولدی می فرمودند: برای خوبان خدا، فرج شده است؛ نه آن که خواهد شد. خوبان خدا او را دیده اند و منتظرش مانده اند و چشمشان به آن نقطهٔ نورانی خیره مانده است. برای خوبان خدا، فرج شده است. خوبان خدا منتظر فرج کلیه هستند. ایشان می فرمودند: برخی گمان می کنند فقط حضرت صاحب الزمان صلوات الله علیه زنده اند، و بقیه ذوات مقدسه در عالم قبر هستند، در حالی که تمام ذوات مقدسه مانند حضرت ولی عصر زنده اند.
در همدان جوان نجیب و پاکدامنی بود به اسم آقا خسرو. نمی دانم چه چیزی از حاج آقا ولدی به او نشان داده بودند که حالت او نسبت به حاج آقا ولدی، شده بود مانند آن چه برای قنبر غلام امیر المؤمنین علیه السلام ذکر کرده اند. هر روز صبحِ زود می آمد پشت در منزل ایشان منتظر می ایستاد تا ایشان از منزل خارج شوند و خودش را درخدمت ایشان می گماشت. هرچه به او می گفتند: من به این کارها نیازی ندارم و خودم عهده دار کارهایم هستم. باز می دیدند فردا صبح پشت در خانه ایستاده است. حاج آقا ولدی فرمودند: یک روز بدون هیچ صحبت و قرار قبلی دستش را گرفتم و سوار اتوبوس شدیم و به سمت قزوین حرکت کردیم. در اطراف قزوین دو سید جلیل القدر که با هم برادر بودند به نام های سید مجتبی و سید مهدی موسوی زندگی می کردند که یکی از ایشان معمم بود و دیگری مکلا. می فرمودند: وقتی با آقا خسرو به محل اقامت یکی از آن سادات موسوی رسیدیم، بدون سلام و علیک و شناخت قبلی نسبت به آقا خسرو، با لحن عتاب آمیز گفت: آقا خسرو! به ما خبر رسیده است که هر روز مزاحم احوالات این مرد شریف می شوی، دیگر نبینم که از این کارها بکنی. فقط اجازه داری هر شش ماه یک مرتبه وارد بن بستی که منزل حاج آقا در آن است شوی و حاج آقا ولدی از پشت پنجره بالکن نگاهت کنند، نه اینکه پایین بیایند و می روی، همین تو را کفایت می کند. وقتی سید موسوی این مطلب را به آقا خسرو می گوید و به همدان باز می گردند، او رویه اش را تغییر می دهد.
روزی مرحوم حاج شیخ محمد رضا الطافی نشاط معروف به لحاف دوز از خوبان همدان به خانهٔ حاج آقا ولدی می روند. حاج آقا ولدی شخصاً مشغول پذیرایی از میهمان خود می شوند. آقای الطافی می گویند: سبب آمدن من این است که حضرت صاحب الزمان سلام الله علیه به من امر فرموده اند که به ملاقات شما بیایم و عرض ادب کنم. ایشان در جواب می گویند: من از این چیزها که شما می فرمایید بی خبرم، لکن شما میهمان هستید و حقیر، میزبان. و بر میزبان لازم است که میهمان را تکریم نماید.
حاج آقا ولدی می فرمودند: تمام غربت ذوات مقدسه صلوات الله علیهم اجمعین یک طرف، و آن لحظه که حضرت سید الشهداء سلام الله علیه در گودال قتلگاه، تکیه به نیزهٔ غریبی دادند و یاران خود را صدا زدند، در حالی که همه شهید شده بودند، یک طرف. این غربت، عظیم ترین و سخت ترین غربت اهل بیت علیهم السلام بوده است.
امام حسین علیه السلام در معرفی مسلم بن عقیل به مردم کوفه نوشتند: وَ إنّی باعِثٌ الیکُم بِأخی وَ ابْنِ عَمّی وَ ثِقَتی مِنْ اهْلی «مُسْلِمِ بن عَقیل» لِیُعْلِمَ لی کُنْهَ أمْرِکُمْ وَ یَکْتُبَ إلَیَّ به ما یَتَبَیَّنَ لَهُ مِنْ إجْتماعِکُمْ. و همانا من برادرم و پسر عمویم و شخص مورد اعتماد اصحابم، یعنی مسلم بن عقیل را به سوی شما (مردم کوفه) می فرستم تا حقیقت امر شما را به من اعلام کند و آنچه از اجتماع شما برای او روشن می شود به من بنویسد. به خون چهره دادم غسل از پا تا سر خود را زیارت می کنم با دست بسته رهبر خود را به یاد حنجر خونین و کام خشک مولایم لب عطشان نهادم زیر خنجر حنجر خود را به هر جا پا نهادم بر رویم بستند درها را که بر دیوارها بگذاشتم امشب سر خود را به فرقم هر چه آتش بارد، از گل دوست تر دارم که وقف خاک جانان کرده ام خاکستر خود را به موج تیغ دشمن دوست را کردم چنان پیدا که گم کردم حساب زخم های پیکر خود را عذار نیلی از سیلی کنم تا هدیه بر زهرا فرستادم به همراه سکینه دختر خود را یقین دارم که مولا از برای دیدنم آید که سوی مکه افکندم نگاه آخر خود را صدای نالۀ زهرا به گوشم می رسد آری که بالای سرم آورده مولا، مادر خود را الا ای یوسف زهرا میا کوفه که می ترسم به چنگ گرگ ها بینی علیِّ اکبر خود را میا از کعبه ای مولای من در این منای خون که بینی بر فراز دست، ذبح اصغر خود را به دار عشق (میثم) تا زبان در کام خود داری مگوئی جز ثنای عترت پیغمبر خود را غلامرضا سازگار
حاج آقا ولدی می فرمودند: حضرت صاحب الزمان صلوات الله علیه خطاب به دوستان و شیعیانشان می فرمایند: آیا هنوز وقت آن نرسیده که دوستان و شیعیان ما فقط برای فرج ما دعا کنند؟!
یکی از نزدیکان حاج آقا ولدی با خود گفته بود: آیا جایگاه ایشان در نزد امام زمان صلوات الله علیه چگونه است؟ و آیا امکان دارد که ایشان یکی از ۳۱۳ نفر از یاران حضرت باشند؟ او متوسل به امام زمان علیه السلام می شود تا حقیقت را به او نشان دهند. در عالم رؤیا می بیند تمام ۳۱۳ نفر یاران حضرت در یک اتاق جمع شده اند. در بین جمعیت چشم می اندازد تا شاید حاج آقای ولدی را ببیند اما ایشان را در میان ۳۱۳ نفر نمی بیند. در این هنگام حضرت صاحب الزمان سلام الله علیه وارد شده و او را مورد ملاطفت و عنایت خود قرار می دهند و خطاب به او می گویند: فرزندم! تمام این ۳۱۳ نفر که این جا هستند یک طرف و آن شخصی که کنار در ایستاده است یک طرف. و با دست شریفشان به سمت در اشاره می کنند. وقتی به دستور حضرت به سمت در نگاه می کند می بیند تنها کسی که آن جا ایستاده است حاج آقا ولدی هستند. حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ادامه فرمودند: تمام این ۳۱۳ نفر معادل او نمی شوند.
حاج آقا ولدی فرمودند: انسان تا ملیح نباشد به هیچ دردی نمی خورد. و ادامه دادند: بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
حاج آقا ولدی می فرمودند: هر کس می خواهد از معصیت و گناه پاک شود، باید به مشکی های عزای سیدالشهداء علیه السلام پناهنده شود. کتیبه ها و بیرق های سیاه عزای سیدالشهداء علیه السلام تمام ظلمت ها و سیاهی ها را از بین می برد.
45.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عالم به ماتم تو حسینیۀ غم است یعنی که فصل سوگ و عزا، فصل ماتم است از عرش تا به فرش تمام فرشتگان فریاد می زنند که ماه محرم است هفت آسمان پُر است ز گرد عزای تو چشمان مهر و ماه ز داغ تو پُر نم است کعبه سیاهپوش عزایت شد و هنوز شور غمت به سینۀ پُر شور زمزم است بعد از گذشت این همه سال از شهادتت گلزار دین هنوز ز خون تو خرّم است تا با خبر شوند همه عالم از غمت یادآور غم تو رسول مکرّم است تا فیضی از فضیلت غم های تو برند خلوت نشین سوگ تو موسی و آدم است هرجا به پاست محفل سوگت، به پیش چشم تصویر کربلای تو آنجا مجسّم است از هر غمی که بر دل ما خیمه می زند فرموده اند گریۀ بر تو مقّدم است از حرمت غمت چه بگویم که تا به حشر زهرا سیاهپوش عزایت دمادم است چون محتشم «وفائی» غمگین به گریه گفت «باز این چه شورش است که در خلق عالم است» سید هاشم وفایی
حاج آقا ولدی می فرمودند: هر کجا مجلس حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه بود، شرکت کنید و از واعظانی که کلامشان قال الباقر و قال الصادق علیهما السلام است و از خودشان چیزی نمی گویند استفاده کنید. می فرمودند: فقط عالمان ربانی هستند که انسان را از گمراهی به نور هدایت می کنند. می فرمودند: پارچه های مشکی عزای اهل بیت نشانهٔ آن است که هر چه سیاهی هست ما خریداریم. می فرمودند: تا کسی عبد اباعبدالله نشود، عبد اباصالح نخواهد شد.
شعری که یکی از شاعران اهل بیت علیهم السلام برای حاج آقا ولدی و در توصیف حالات ایشان سروده است: ای که گریان حسینی به همه جا ولدی چشم های تو زده طعنه به دریا ولدی بارش چشم تو سرمایهٔ یک عمر ادب اشک های تو نظر کردهٔ زهرا ولدی در دل روضهٔ مولا چه نشانت دادند؟! که چنین بیدلی و مستِ تمنّا ولدی کاش مانند تو بی تاب شوم در روضه تا شود شامل حالم غم مولا ولدی ذکر روی لب تو سیّدنا المظلوم است خلوت و جلوت تو روضه مهیّا ولدی کور هستم، چه شود تا که شبیه چشمت بشود دیدهٔ ما روشن و بینا ولدی؟! دختری نیمهٔ شب منتظر بابا بود عاقبت دید شبی روی پدر را ولدی از لب خونی بابا چقدر بوسه گرفت در کنار سر او رفت ز دنیا ولدی اگر دوستان، نام و نشانی از شاعر این شعر دارند، لطفاً در اختیار ما قرار دهند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج سعید خرازی، شاعر و ذاکر اهل بیت، بر مزار حاج آقا ولدی از حضرت اباالفضل علیه السلام می خواند. توسل به حضرت اباالفضل علیه السلام و مادر بزرگوارشان، خانم فاطمهٔ ام البنین سلام الله علیها به فرمودهٔ حاج آقا ولدی سلوک ایشان بوده است. من قدرتی دیگر به تن ندارم دستی دگر چون در بدن ندارم دشمن چو بسته راه من ز هر سو به خیمه راه آمدن ندارم افتاده ام تنها به چنگ دشمن و آن بازوی لشگر شکن ندارم زین حال من، عدو گرفته نیرو چون قدرتی دیگر به تن ندارم شد پاره مشگ و آب ها فرو ریخت به خیمه، روی آمدن ندارم شرمنده ام اخا، چو پیشم آیی من قدرت بر پا شدن ندارم زینب مگر چشم مرا ببندد در کربلا، مادر که من ندارم پوشیده ام لباس فخر و عزت چه غم اگر که من کفن ندارم به مادرم ام البنین بگوئید: دیگر غمی ازین محن ندارم جز وصف حال عاشقان حسانا در مطلبی میل سخن ندارم شاعر : حبیب الله چایچیان
حاج آقا ولدی می فرمودند: مراقب شمر درونت باش تا سر مبارک امام حسینت را ذبح نکند. و خطاب به کسی که گمان می کرد نفسش را در راه خدا کشته است، فرمودند: نفس اژدرهاست او کی مرده است از غم بی آلتی افسرده است
یکی از عرفا دربارهٔ یکی از اولیای گمنام خدا (آیت الله فیاض دستگردی) گفته بود: اگر او چیزی دارد رو کند و اگر چیزی ندارد دکانش را ببند. حاج آقا ولدی با تأسف و اندوه می فرمودند: « مگر معارف الهیه گود زورخانه است که اگر کسی چیزی دارد رو کند.» هزار حیف که کسی مردان خدا را نشناخت و غالب مردم کسی را عارف و ولی خدا می دانند که به قول خودشان صاحب کشف و کرامت باشد، درحالی که ولی خدا فقط و فقط کسی است که از جانب خدا و به امر خدا صاحب ولایت تکوینی و تشریعی باشد و هر امری را فقط به رضای خدا انجام دهد. اگر هر کسی که کشف و کرامت دارد ولی خدا باشد نعوذ بالله خیلی از مرتاضان هندی و صاحبان ریاضات نفسانیه را باید عارف دانست!! هیهات هیهات، تا کسی تقوای الهی نداشته باشد او را به مقام معرفت و ولایت راهی نیست. لینک کانال ایتا https://eitaa.com/Haj_Naghi_Valadi
حاج آقا ولدی در وصف محبان امام زمان سلام الله علیه می فرمودند: آنها به سان آتش گداخته اند. در دل شب با مولا و صاحب خویش نجوا می کنند. قلبهایشان برای اطاعت از ذوات مقدسه صلوات الله علیهم اجمعین رقیق تر از هر چیزی است و نسبت به دشمنان ایشان سخت تر از هر چیزی است. چشمانشان در مظلومیت اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین اشکبار است و در مصائب ایشان غبار غم و اندوه بر چهره هایشان نمایان است. آنها چنان غیرتمند و غیورند که هیچ کس و هیچ چیز را بر مولایشان ترجیح نمی دهند و تمام هم و غمشان خوشنودی سید و سرورشان است. در رفتار و گفتارشان نور هدایت مشخص است. می فرمودند: وقتی کسی نتواند با یک محب امام زمان ده دقیقه بنشینند، چگونه با خود ایشان خواهد توانست؟! لینک کانال ها https://zil.ink/haj_naghi_valadi
حاج آقا ولدی فرمودند: در زمان متوکل عباسی لعنة الله علیه، عده ای از دوستان و محبان اهل بیت علیهم السلام، خدمت امام هادی سلام الله علیه رسیدند و عرضه داشتند: متوکل دستور داده است که از هر صد نفری که می خواهند به زیارت قبر سید الشهداء علیه السلام بروند، یک دست قطع شود. آن ها از امام هادی علیه السلام درخواست راهنمایی نمودند. حضرت فرمودند: بشتابید به زیارت جد غریبمان حسین علیه السلام. بعد از مدتی دوباره خدمت حضرت امام هادی سلام الله علیه رسیدند و گفتند: این بار متوکل دستور داده است که از هر صد نفری که می خواهند به زیارت قبر سید الشهداء علیه السلام بروند، صد دست قطع شود، حال چه باید کرد؟! حضرت با عتاب فرمودند: بشتابید به زیارت جد غریبمان حسین علیه السلام. بعد از مدتی برای مرتبه سوم خدمت حضرت امام هادی سلام الله علیه رسیدند و گفتند: این بار متوکل دستور داده است که از هر صد نفری که می خواهند به زیارت قبر سید الشهداء علیه السلام بروند، یک سر قطع شود و با اضطراب پرسیدند: چه باید کرد؟! حضرت امام هادی سلام الله علیه فرمودند: نمی خواهید تأسی کنید به "جون" غلام سیاه حضرت سید الشهداء علیه السلام؟! ... بشتابید به زیارت جد غریبمان حسین علیه السلام. https://zil.ink/haj_naghi_valadi