eitaa logo
شهیـــღـد عِشـق
830 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
کانال بایگانی شد... به یاد شهیــღـد محمــღـدحسین محمـღـدخـانی کپی حلال حلال اینستا «آرشیو عکس ها و فیلم های شهید»👇🏻 https://instagram.com/hajammar_313
مشاهده در ایتا
دانلود
دعای روز سوم ماه مبارک رمضان: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی فِیهِ الذِّهْنَ وَ التَّنْبِیهَ وَ بَاعِدْنِی فِیهِ مِنَ السَّفَاهَةِ وَ التَّمْوِیهِ وَ اجْعَلْ لِی نَصِیبا مِنْ کُلِّ خَیْرٍ تُنْزِلُ فِیهِ بِجُودِکَ یَا أَجْوَدَ الْأَجْوَدِینَ» خدایا در این ماه به من تیزهوشی و بیداری عنایت فرما، و از بی خردی و اشتباه دورم ساز، و از هر خیری که در این ماه نازل می کنی، برایم بهره ای قرار ده، و به حق جودت ای جودمندترین جودمندان! ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
«روز سوم» به نیابت از هدیه به (ع) به نیت سلامتی و ظهور حضرت حجت و سلامتی حضرت ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
🌱🌹🌱 🌹🌱 🌱 برای همه‌چیز میتوان طول عمر مفید و تاریخ مصرف فرض کرد، امّا شعارهای جهانی این انقلاب دینی از این قاعده مستثنا است؛ آنها هرگز بی‌مصرف و بی‌فایده نخواهند شد، زیرا فطرت بشر در همه‌ی عصرها با آن سرشته است. آزادی، اخلاق، معنویّت، عدالت، استقلال، عزّت، عقلانیّت، برادری، هیچ یک به یک نسل و یک جامعه مربوط نیست تا در دوره‌ای بدرخشد و در دوره‌ای دیگر افول کند. هرگز نمیتوان مردمی را تصوّر کرد که از این چشم‌اندازهای مبارک دل‌زده شوند. هرگاه دل‌زدگی پیش آمده، از روی‌گردانی مسئولان از این ارزشهای دینی بوده است و نه از پایبندی به آنها و کوشش برای تحقّق آنها. 🌱 🌹🌱 🌱🌹🌱 🎤 📚 💪 📱 ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
هدایت شده از نحن ابناء الخامنه ای
روز سوم ڪھ رسد یاد ڪسے می افتم ڪھ زِ فرط عطشش نالھ زده ؛ وای عمو @maghar_haj_ammar
سلام رفقا❤️🌱 نماز روزتون قبول حق باشه شهید عشقیا🦋 ان شالله توی این روزای قشنگ ما رو از دعای خیرتون بی نصیب نزارید... موقع سحر و افطار خیلی دعامون کنید🍃 خواستم سیر برنامه های کانال شهید عشق رو در ماه مبارک رمضان رو بهتون اطلاع بدم 👇 ان شالله استفاده کنید و حالشو ببرید🙂✌️ سحرنامه دعای روز جزء قرآن ختم صلوات بیانیه گام دوم پست ویژه شهید طرح کلی اندیشه اسلامی سخنرانی رمان در مکتب حاج قاسم ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
🍃"یک روحانی واقعی بود. لیاقتش را داشت که شهید شود. در اصل باید بگویم حق به حق دار رسید... دغدغه ای جز دین نداشت و اسلام برای او اولویت اول و آخر بود ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
خدایا کن اجابت این دعایم که باشد افتخاری از برایم بروز حشر ای خلاق سبحان شوم محشور با جمع ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
📚 ❤️ سینا دستش را گرفت و گفت: _راستش نگفتی کدوم موسسه هستی ؟چه کار می کنه؟ مرد لبخندی زد و خواست دستش را از دستان سینا بیرون بکشد‌ . اما وقتی دید سینا محکم گرفته بی خیال شد و گفت: _کار خاصی نمی کنه. تولیدی لباس و پخش و همین کارا! _چه جالب! تولید که این همه بگیر و ببند و آموزش مردانه و عکاسی مرد از زن نمی خواد! یه سوله و بیست تا چرخ خیاطی کافیه! مرد شک زده نگاه چرخاند در صورت سینا. سینا دومین ضربه را زد: _حتی نیاز به این همه مسافرت خارجی نداره وقتی که تولیدتون برای مشتریای خاصه! مشتریایی که توی ایرانن! تور دبی و فشن شو ! این همه هزینه می کنید برای آموزش یا برای... می خوای خودت توضیح دقیق تری بدی یا من بگم؟ دستان مرد به وضوح یخ کرده بود. سینا دستش را رها کرد و گفت: _حتما فرصت دارید که چند دقیقه توی پارک ابتدای خیابون با هم یه گپی بزنیم! اول صحبت، سینا با شوکی که از شناسایی کامل شخصیت و خانواده و کار به مرد وارد کرد او را در بهت فرو برد. مرد ترجیح داد که سکوت کند و سینا ادامه داد: _حتما خودت هم متوجه شدی تو این موسسه ای که کارمندش هستی با پوشش لباس و مد ایرانی چه برنامه ای برای ناموس ایرانی دارند پیاده می کنن... اما چون وضعیت حقوقیش برات مناست بوده چشم بستی و کارت رو ادامه دادی! فضای ساکت پارک را فقط صدای خش خش برگ هایی که با جارو جمع می شد پر کرده بود. سوز دی ماه نتوانسته بود حرارت مرد را کم کند. عرقی را که روی پیشانیش نشسته بود پاک کرد اما سکوتش را نشکست. این حالش ادامه صحبت را برای سینا راحت کرد: -موسسه شما پشتیبان چندتا موسسه دیگه است که از لحاظ قانونی هم داره خودش رو جلو می بره. من بگم یا خودت می گی؟ ذهن مرد ده قسمت شده بود و داشت بازیابی می شد. تنها یک قسمت ذهنش روی سینا قفل بود و از حجم داده سینا متوجه شده بود که چیزی هم اگر پنهان کند به راحتی پیدایش می کنند.اما برایش آبرو و خانواده اش هم مهم بود. خودش هم نفهمید چه شد که آرام آرام شروع کرد: -من از خیلی چیزا خبر ندارم و نمی بینم چون حسابدارم. توی اتاق خودم هستم. آدم خوش اخلاقی هم نیستم با زن جماعت! ترجیح می دم که در اتاقم بسته باشه تا...راستش آقای...شما کی هستید؟ سینا برای آن که به مرد کمی آرامش بدهد گفت: -شما من رو به نام اعتمادی صدا کن! -اسم اصلی تونه؟ آخه شماها اسم اصلی تونو نمی گید! سینا قاطعانه گفت: -اعتمادی هستم. مرد آب دهانش را قورت داد و گفت: -بله بله...آقای اعتمادی من از چیزی خبر ندارم! سینا فقط خیره نگاهش کرد. مرد زبانی به لبش کشید و گفت: -البته زیاد اتفاق می افته که...راستش من به رابطه بین زن ها و مردهایی که رفت و آمد دارند کاری ندارم. اول که اومده بودم ناراحت می شدم از دست دخترهای موسسه که چرا به هر مردی...البته آقا من بعدا دیدم که...باور کنید من خونوادم برام خیلی مهم هستند و فروغ از من خواسته بود؛ اگر می خوام توی موسسه بمونم کاری به کار کس دیگه نداشته باشم. حتی عکاس و استاد مرد هم که مدام اونجا هستن و این دخترهای بیچاره...راستش آقا... سینا این اطلاعات را نمی خواست اما خیلی دلش می خواست فک مرد را خرد کند. 🕸🕸🕸🕸🕸ادامه دارد🕸🕸🕸🕸🕸 ⭕️کپی، فوروارد حرام⭕️ ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
❤️🍃❤️🍃 *﷽* 🍃❤️🍃 ❤️🍃 🍃 خداوندا! تو را شکرگزارم که پس از عبد صالحت خمینی عزیز، مرا در مسیر عبد صالح دیگری که مظلومیتش اعظم است بر صالحیتش، مردی که حکیم امروز اسلام و تشیّع و ایران و جهان سیاسی اسلام است، خامنه‌ای عزیز که جانم فدایِ جان او باد قرار دادی. پروردگارا! تو را سپاس که مرا با بهترین بندگانت در هم آمیختی و درک بوسه بر گونه‌های بهشتی آنان و استشمام بوی عطر الهی آنان را یعنی مجاهدین و شهدای این راه به من ارزانی داشتی. 🍃 🍃❤️ 🍃❤️🍃 🍃❤️🍃❤️ ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
هدایت شده از محتوای رمضان
سحرنامه_۴.mp3
9.75M
۴ فراز چهارم دعای ابوحمزه ثمالی معرفتی یا مولای دلیلی علیک و حبّی لک شفیعی إلیک ❤️.... من تو را از روی برق چشمانت شناختم ؛ وقتی که "دوستت دارم"، از آن می بارد ... ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
دعای روز چهارم ماه مبارک رمضان: «اللَّهُمَّ قَوِّنِی فِیهِ عَلَی إِقَامَةِ أَمْرِکَ وَ أَذِقْنِی فِیهِ حَلاوَةَ ذِکْرِکَ وَ أَوْزِعْنِی فِیهِ لِأَدَاءِ شُکْرِکَ بِکَرَمِکَ وَ احْفَظْنِی فِیهِ بِحِفْظِکَ وَ سِتْرِکَ یَا أَبْصَرَ النَّاظِرِینَ» خدایا در این ماه برای برپاداشتن امرت نیرمند ساز مرا، و شیرینی ذکرت را به من بچشان، و ادای شکرت را به من الهام فرما، و به نگهداری و پوششت نگاهم بدار، ای بیناترین بینندگان! ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
«روز چهارم» به نیابت از هدیه به (ع) به نیت سلامتی و ظهور حضرت حجت و سلامتی حضرت ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
🌱🌹🌱 🌹🌱 🌱 انقلاب اسلامی همچون پدیده‌ای زنده و بااراده، همواره دارای انعطاف و آماده‌ی تصحیح خطاهای خویش است، امّا تجدیدنظرپذیر و اهل انفعال نیست. به نقدها حسّاسیّت مثبت نشان میدهد و آن را نعمت خدا و هشدار به صاحبان حرفهای بی‌عمل میشمارد، امّا به هیچ بهانه‌ای از ارزشهایش که بحمدالله با ایمان دینی مردم آمیخته است، فاصله نمیگیرد. انقلاب اسلامی پس از نظام‌سازی، به رکود و خموشی دچار نشده و نمیشود و میان جوشش انقلابی و نظم سیاسی و اجتماعی تضاد و ناسازگاری نمیبیند، بلکه از نظریّه‌ی نظام انقلابی تا ابد دفاع میکند. 🌱 🌹🌱 🌱🌹🌱 🎤 📚 💪 📱 ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
این یک ایمیل از طرف خداست: امروز صبح ک از خواب بیدار شدی؛نگاهت می کردم ؛وامیدوار بودم ک بامن حرف بزنی ؛حتی برای چند کلمه ؛نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی ک دیروز در زندگی ات افتاد از من تشکر کنی .اما متوجه شدم ک خیلی مشغولی ،مشغول انتخاب لباسی ک می خواستی بپوشی. وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاظر شوی فکر می کردم چند دقیقع وقت داری ک بایستی و ب من بگوویی:سلام !،اما توخیلی مشغول بودی . یک بار مجبور شدی منتظر بشوی وبرای مدت یک ربع ،کاری نداشتی جز آنکه روی یک صندلی بنشینی .بعد دیدمت ک از جا پریدی.خیال کردم می خواهی بامن صحبت کنی ،اما ب طرف تلفن دویدی وبه دوستت تلفن کردی تا از آخرین شایعات با خبر شوی. تمام روز با صبوری منتظرت بودم.با آن همه کارهای مختلف گمان میکنم ک اصلا وقت نداشتی با من حرف بزنی .متوجه شدم قبل از نهار مدام دور و برت رو نگاه می کنی،شاید چون خجالت میکشیدی ک با من حرف بزنی ،سرت را ب سوی من خم نکردی تو به خانه رفتی وبه نظر میرسید ک هنوز خیلی کارها برای انجام دادن داری.بعداز انجام دادن چندکار،تلویزیون را روشن کردی نمی دانم تلویزیون را دوست داری یا نه؟ درآن چیزهای زیادی نشان می دهند وتوهروز مدت زیادی از روزت را جلوی آن می گذرانی ،درحالی ک درباره هیچ چیز فکر نمی کنی وفقط از برنامه هایش لذت می بری . باز هم صبورانه انتظارت راکشیدم وتو درحالی ک تلویزیون را نگاه می کردی ،شام خوردی وباز هم با من صحبت نکردی . موقع خواب فکر میکنم خیلی خسته بودی .بعداز آنکه به اعضای خانواده ات شب ب خیر گفتی به رختخواب رفتی وفورا به خواب رفتی.اشکالی ندارد.احتمالا متوجه نشدی که من همیشه در کنارت بودم واینهمه کارهای خوب و حلال را کمک کردم انجام دهی . من صبورم ،بیش از آنچه توفکرش را می کنی،حتی دلم میخواهد یادت بدهم ک توبا دیگران صبور باشی.من آنقدر دوستت دارم ک هروز منتظرت هستم.منتظر یک سر تکان دادن ،دعا ،فکر ،یا گوشه ای از قلبت ک متشکر باشد. خیلی سخت است ک یک مکالمه یک طرفه داشته باشی، خوب،من باز هم منتظرت هسم ،سراسر پرازعشق تو. ب امید آنکه شایدامروز کمی هم به من وقت بدهی. آیا وقت داری ک این را برای کسه دیگری هم بفرستی؟اگر نه، عیبی ندارد می فهمم! اما هنوز دوستت دارم ❤️🌱 @Hajammar313
ای روشنای خانه امید، ای ای معنی حماسه جاوید، ای چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از سراچه خورشید ای ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
📚 ❤️ اگر دختر خودش بود و این طور رفتار می کردند برای چهارتا عکس و چندرغاز پول،باز هم در اتاقش را می بست. اما فقط نفس عمیقی کشید و گفت: -کار بالاتر از صدتا زن و ده تا مرده! در عرصه جامعه دارن گسست بدی بین خانواده ایجاد می کنن. کمترینش بلاییه که دارن سر زن میارن جلوی دوربینا و توی فضای مجازی! زن رو در حد یه کالا پایین میارن! تو خودت راضی می شی که زن و دختر نازت این مدل از خودشون عکس بذارن؟ چشمان مرد از این حرف سینا جمع شد. دهانش که باز شده بود تا حرفی بزند همان طور باز ماند...نه رد داد نه تایید. مات گوش می داد. سینا از همین حال مرد استفاده کرد و گفت: -فردا موقع نماز بهت می گم که باید چه کار کنی! مرد لب گزید. تردید نه فقط در حرکاتش که در تمام جانش جریان داشت. خودش مدتی بود که متوجه رفتارهای غیرمتعارف بین اساتید و دخترهای مجموعه شده بود. حتی دخترهای جدیدی که به دنبال شهرت سراغ موسسه آمده بودند و بعد از مدتی تمام حیا و شخصیت شان خرد می شد را می دید؛ اما ترجیح داده بود که در اتاقش را ببندد و به این فکر کند که هیچ کس نمی تواند کسی را به کاری وادار کند. حتما خودشان دلشان این بردگی را می خواهد پس کاری از دستش ساخته نیست. اما الآن می دید که... سینا نگذاشت که بیشتر از این غیبتش در موسسه طول بکشد. بلند شد: -من و شما هم دیگه رو نه می شناسیم و نه حرفی شنیدی! عادی برخورد کن. الآن هم از مغازه رو به رو برای دخترت یه عروسک بخر که طولانی شدن رفت وآمد امروزت توجیه داشته باشه! سینا زودتر از مرد عرض خیابان را رد کرد و به چشمان او که بی اراده دنبالش می آمد توجهی نکرد. باید کمی زمان داده می شد تا بتواند آنچه در موسسه دیده و ندیده گرفته بود و حالا داشت برایش تحلیل می شد را بازخوانی کند. حالا راه رفتن مرد تا موسسه مثل کسی بود که پتک خورده باشد توی سرش. هوش و حواسش همراهیش نمی کرد. دنیا را رنگ دیگر می دید. کور و کر نبود اما این قدر فروغ با او محترمانه برخورد می کرد و این قدر حقوق خوبی می دادند و امکانات فراهم بود که ترجیح داده بود چشم ببندد و کارش را انجام بدهد. تا فردا وقت داشت جواب بدهد. جواب چه را؟ چه می شد؟ چه می کرد؟ عرض خیابان را بی احتیاط رد کرد، عروسکی را در بهت خرید و مثل هر روز مقابل دکه روزنامه فروشی نایستاد. سینا تا وقتی که مرد وارد خانه نشد با امیر تماسی نگرفت. مرد چند دقیقه پشت درایستاد و یکی دو بار تمام کوچه را با نگاهش بالا و پایین کرد، با تامل زنگ را زد. طوری نگاه به ساختمان و در و دیوار می کرد که انگار بار اولش است این جا می آید. گوشیش که زنگ خورد طول کشید تا صدایش را شنید و وقتی سینا را ته کوچه دید که با موبایل اشاره می کند، بالاخره از سستی درآمد و وصل کرد و صدای سینا را شنید: -قرارمون توی مسجد نیست. خودم تماس می گیرم. 🕸🕸🕸🕸🕸ادامه دارد🕸🕸🕸🕸🕸 ⭕️کپی، فوروارد حرام⭕️ ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
❤️🍃❤️🍃 *﷽* 🍃❤️🍃 ❤️🍃 🍃 خداوندا!‌ ای قادر عزیز و‌ای رحمان رزّاق، پیشانی شکر شرم بر آستانت می‌سایم که مرا در مسیر فاطمه اطهر و فرزندانش در مذهب تشیّع عطر حقیقی اسلام قرار دادی و مرا از اشک بر فرزندان علی بن ابیطالب و فاطمه اطهر بهره‌مند نمودی؛ چه نعمت عظمایی که بالاترین و ارزشمندترین نعمت‌هایت است؛ نعمتی که در آن نور است، معنویت، بی‌قراری که در درون خود بالاترین قرار‌ها را دارد، غمی که آرامش و معنویت دارد. 🍃 🍃❤️ 🍃❤️🍃 🍃❤️🍃❤️ ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ از پشت تریبون دلم عشق چنین گفت: محبوب تو «آقا»ست⁦❤️⁩⁦ جمیل است🌹 ملیح است …🌷 اعضای وجودم همه فریاد کشیدند: احسنت! صحیح است⁦✌️⁩ صحیح است ✌️⁩ صحیح است…⁦✌️⁩ ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
سحرنامه-۵.mp3
8.78M
۵ فراز پنجم از دعای ابوحمزه ثمالی و ما أنا یا ربِّ و ما خطری هبنی بِفضْلِک و تصدّق علیَّ بعفوک من که باشـــم ... که بخواهی، نبخشی اَم ؟ ... ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
03 - طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن - ایمان از روی آگاهی.mp3
14.22M
🔊 طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن استاد سید علی حسینی خامنه‌ای 📖 جلسۀ سوم: ایمان از روی آگاهی 🗓 شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۵۳ شمسی، ۴ رمضان المبارک ۱۳۹۴ قمری ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸