eitaa logo
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
1.4هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
4.5هزار ویدیو
109 فایل
همراهیتان موجب افتخار ماست خانوادگی عضو کانال مرکز فرهنگی شوید #قرآن_احکام #کلام_بزرگان_مسائل_روز #همسرداری #تربیت_فرزند #سبک_زندگی #با_شهدا #ترفند_خانه_داری #پویش_ها ادمین 👇 @admin1_Markaz لینک کانال @MF_khanevadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
✅خواص باقالی ◽بسیار زیبا کننده چهره ◽روشن کننده پوست ◽رفع لک و پیس و سایر بیماری های پوستی ◽نرم کننده پوست ◽تقویت میل و توان جنسی ◽رفع زود انزالی اگر با زنجبیل خورده شود شدید مقوی میل جنسی است ◽پیشگیری از تولید سنگ کلیه و مثانه ◽درمان‌سرفه ◽اصلاح کننده ریه ◽درمان روماتیسم ◽تولید خون تمیز و سالم 💞@MF_khanevadeh
♻️ توسعه شرکتهای دانش‌بنیان در جهت حل مسائل اقتصادی باشد 🔻 رهبر انقلاب: در توسعه‌ی شرکتهای دانش‌بنیان، اولویّتهایی در نظر گرفته بشود. یکی از اولویّتها که خیلی مهم است، این است که این شرکتها در جهت حلّ مسئله باشند؛ ما مسائل اقتصادی مشخّصی در کشور داریم؛ این شرکتها متوجّه به باشند،‌ گره‌گشایی داشته باشند، بر طبق نیاز به‌ وجود بیایند یعنی بشود در مورد این شرکتها. 🔺 یک بخشهایی هست که امنیّت اقتصادی متوقّف بر آنها است؛ مثلاً‌ فرض کنید بخش کشاورزی که اتفاقاً بنده آن روز در صحبت اوّل سال گفتم که یکی از وابسته‌ترین بخشهای ما به واردات و به خارج، بخش کشاورزی ما است. در حالی که بخش به امنیّت غذائی ما ارتباط پیدا میکند؛ [این] مسئله‌ی مهمّی است. ۱۴۰۱/۰۱/۲۳ 🌷 بازخوانی روزانه‌ی توصیه‌ها و تدابیر رهبر انقلاب در موضوعات مختلف | 💞@MF_khanevadeh
🌺و باز هم سلام... سلامی با رایحه امید و یک خبر خوب، مجله آشنای جدید رسید 😍 🎁 فرصت شرکت در مسابقه تا پایان تیر ماه 🤩🤩🤩 🥇مجله آشنا شماره ۲۲۲ ایندفعه با طعم عشق، محبت، فرج و آرامش تقدیمتان میگردد 🔻برای دانلود مجله برروی لینک زیر کلیک نمایید👇👇👇 http://shamiim.ir/Uploaded/Files/DefaultFolder/1401331113817173_Ashena-222-WEB2.pdf 🔻برای شرکت در مسابقه مجله محبوب آشنا ۲۲۲ بر روی لینک زیر کلیک کنید👇👇👇 http://ashena.shamiim.ir/ 💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#تنها_گریه_کن #قسمت_شصت_نه رفتم سراغ تلفن و با چندتا پایگاه و مسجد هماهنگ کردم و سبزی‌ها را پخش کر
همین‌طور هم شد. شاید فکر می‌کردیم حالا یک‌بار می‌رود و دستش می‌آید و سختی می‌چشد، معلوم نیست دوباره چنین هوایی به سرش بیفتد؛ سخت نگرفتیم. تا آن روز، به بهانه‌ی دوخت‌ودوز، دستم فقط به لباس خاکیِ جوان‌های مردم خورده و حالا نوبت خودم رسیده بود. اولین بار که محمدم را توی لباس خاکی دیدم، دلم تکان خورد. محمد با ذوق و شوق منتظر تاییدم بود. تا نمی‌گفتم:《 مامان جان عالیه.》دلش آرام نمی‌گرفت. صدایم را صاف کردم و از تهِ دل گفتم:《 خوش به حالت مامان. کاش منم مرد بودم و می‌تونستم همراهت بیام.》چشم‌‌ها و لب‌هایش خندیدند. یک ساکِ نسبتا کوچکِ سبزِ کم‌رنگ را گذاشته بود توی اتاق که من رفتم سروقتش. زیپ ساک را که باز کردم، دیدم جای زیادی ندارد. نمی‌توانستم از لباس‌هایش کم کنم، اما با جابه‌جایی و کوچک‌تر تا کردنشان، بالاخره گوشه‌ی ساک خالی شد. یک نگاه به پلاستیک انارِ کنار دستم انداختم و یک نگاه به آن جای خالی. صدای محمد را توی ذهنم می‌شنیدم که لابد می‌خواست بگوید من این همه انار رو کجا ببرم؟ خودش را هم وقتی ایستاده بود و با چشم‌های متعجبش به من و انارهای توی ساک خیره شده بود، دیدم. گفتم:《 بیا مادر کمک کن.》لبه‌های ساک را به هم نزدیک کردم تا بتواند راحت‌تر زیپ ساک را ببندد. درباره‌ی زمان برگشتنش پرسیدم:《 می‌دونی تا اونجا چند ساعت توی راه هستید؟ کِی می‌رسید؟》 سفارش می‌کردم نکند آنجا سرش گرم شود و یادش برود نامه بنویسد. محمد خودش هم خیلی دقیق جواب این سوال‌ها را نمی‌دانست. آخر سَر هم قبل از اینکه اعتراضی کند، گفتم:《 دور هم که نشسته بودین، این انارها رو بخوریم. حتما خیلی مزه میده.》 اولین اعزام محمد توی پاییز بود. یکی از همین روزهایی که تا چشم به هم می‌گذاری، شب می‌شود و حاج حبیب، مثل خیلی وقت‌های دیگر قم نبود. جلوی درِ خانه ایستادم و قرآن را کمی بالا گرفتم. قد و بالایش چقدر بود مگر؟ از زیر قرآن ردش کردم. صدقه را گذاشتم کنار قرآن، کاسه آب را برداشتم و به محمد گفتم برود توی کوچه. پیراهن مردانه‌ی سفید رنگی تنش بود که روی سینه‌ی چپ و راستش جیب داشت. شلوار پلنگی و یک جفت کتانی کِرِم هم پایش بود. عکسش را دارم؛ وسط صحن حرم، روبه‌روی ایوان آیینه، ایستاده‌اند کنار حوض، دست‌هایش را پشت سرش قلاب کرده و سرشانه‌هایش را داده بالا. نرم توی دوربین نگاه می‌کند و هیچ بهش نمی‌آید که عازم جنگ باشد. از درگاهیِ خانه یک قدم بیرون گذاشتم و آب را ریختم روی زمین. نگاهم افتاد به صورت خندان محمد و گفتم:《 کاسه رو بذارم تو و بریم.》چادر را روی سرم مرتب کردم و دوتایی راه افتادیم سمت حرم. از همان دور که گنبد پیدا شد، مادر و پسر دست روی سینه، سلام دادیم و کمی خم شدیم. دلم می‌خواست پر بزنم و بروم گوشه‌ی حرم، روبه‌روی ضریح بنشینم و فقط ضریح را نگاه کنم. ..... 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ 🔹خدای یکتا که جز او هیچ معبودی نیست، زنده و قائم به ذات [و مدّبر و برپا دارنده و نگه دارنده همه مخلوقات] است، هیچ گاه خواب سبک و سنگین او را فرا نمی گیرد، آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است در سیطره مالکیّت و فرمانروایی اوست. کیست آنکه جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند؟ آنچه را پیش روی مردم است و آنچه را پشت سر آنان است [که نسبت به آنان دور و پنهان است] می داند. و آنان به چیزی از دانش او احاطه ندارند مگر به آنچه او بخواهد. تخت [حکومت، قدرت و سلطنت] ش آسمان ها و زمین را فرا گرفته و نگهداری آنان بر او گران و مشقت آور نیست؛ و او بلند مرتبه و بزرگ است. 😊👇 💠گم شدن كفش💠 اگر كفش كسى را ببرند وكفش ديگرى به جاى آن بگذارند، صاحب كفش با سه شرط مى‌تواند آن را براى خود بردارد: 1⃣بداند كفشى كه مانده، مال كسى است كه كفش او را برده. 2⃣از پيدا كردن صاحبش مأيوس شود يا برايش مشقّت داشته باشد. 3⃣ارزش آن مساوى با كفش خودش يا كمتر از آن باشد، ولى اگر قيمت آن از كفش خودش بيشتر باشد، بايد هر وقت صاحب آن پيدا شد، زيادى قيمت آن را به او بدهد. 💞@MF_khanevadeh
اگر قراره روی یک نکته هنگام دعوا کردن کار کنید، حتما این نکته را تمرین کنید. از این جملات استفاده نکنید: تو همیشه... تو هیچ وقت... تقصیر توئه... عوضش بگید: بهم این حسو میده... احساس می‌کنم که... دوست دارم بتونیم... دوست ندارم که... 💞@MF_khanevadeh
⁉️یک خانواده سالم چی احتیاج داره؟ 🔹برای داشتن ای سالم نیازهای یکدیگر را به خوبی بشناسید و سعی کنید برای برطرف کردن آن تلاش کنید تا بتوانید در مسیر شکوفایی قرار بگیرید. 💞@MF_khanevadeh
✨⚪️یکی از خواص مهم عناب این است که می تواند از پوست بدن شما در مقابل اشعه های مضر نور خورشید محافظت کند. ✓ عناب غنی از انواع آنتی اکسیدان های قوی است که پس از مصرف می توانند اثرات مخرب نور خورشید را کاهش دهند. ✓ البته کسانی که برای مدت طولانی در معرض نور خورشید هستند بهتر است در کنار مصرف عناب از کرم های ضد آفتاب مطمئن نیز استفاده کنند. مصرف عناب در این افراد برای پیشگیری از ابتلا به سرطان پوست بسیار مفید است 💞‌@MF_khanevadeh
🥐🥐🥐🥐 ✍️طرز تهیه : دو عدد نون تست رو روی هم میزاریم و با وردنه پهنش میکنیم با کاتر گرد قالب میزنیم نون به هم میچسبه نون ها رو اغشته به تخم مرغ میکنیم سپس در ارد سوخاری میزنیم و در روغن داغ و فراوان سرخ میکنیم نون ها توی روغن پف میکنه بعد از سرخ شدن نون ها رو از وسط برش بدین و با هر چی دوست داشتین پر کنین من داخلشو با مرغ پخته ریش ریش شده و مایونز و نمک و فلفل سیاه و جعفری خرد شده پر کردم. 💞@MF_khanevadeh
♻️ کمتر از بیست سال برای جوان کردن جمعیت فرصت داریم 🔻 رهبر انقلاب: ما بیست سال این فرصت [جمعیت جوان کشور] را داریم؛ اگر در این بیست سال توانستیم پایه‌های کار خودمان را محکم کنیم که بُرد کردیم؛ اگر غفلت کردیم و این بیست سال فرصت از دستمان رفت و کشور وارد عرصه‌ی سالمندی و فرسودگی شد، دیگر کاری نمیشود کرد. ۱۳۹۸/۸/۲۸ 🌷 بازخوانی روزانه‌ی توصیه‌ها و تدابیر رهبر انقلاب در موضوعات مختلف | و 💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#تنها_گریه_کن #قسمت_هفتاد همین‌طور هم شد. شاید فکر می‌کردیم حالا یک‌بار می‌رود و دستش می‌آید و سخت
اشک شره کرد روی صورتم و برای اینکه محمد نبیند و ناراحت نشود، زود دستم را کشیدم روی گونه‌ام. همراه نفس عمیقی گفتم:《 خدایا شکرت.》رفتیم طرفم اتوبوس‌ها. آن‌قدر شلوغ بود و گُله به گُله آدم ایستاده بود که نمی‌شد راحت حرکت کرد. سنگینی ساک محمد از حجمش پیدا بود. ساک را یک گوشه که خلوت‌تر بود، کنار پای من زمین گذاشت و با سلامِ یکی از رفقایش، سرش چرخید پی صدا. دست دادند و پسر، دست محمد را رها نکرد؛ کشید و برد پیش باقی جوان‌ها. آن‌قدر شیطنت می‌کردند و از سروکول هم بالا می‌رفتند که فکر می‌کردی خبر ندارند مقصد این ماشین‌ها کجاست. حال و روز آنهایی هم که برای بدرقه آمده بودند، گفتن ندارد؛ دلواپس عزیزانشان بودند و مدام ذکر می‌گفتند. دلم می‌خواست بایستیم تا رفتن اتوبوس‌ها را ببینم و چند قدم کنار ماشینی که محمد سوار می‌شود، راه بروم و برایش دست تکان بدهم، ولی نمی‌توانستم. کارها توی خانه روی زمین مانده بودند و اگر خودم بالا سرشون نبودم، به سرانجام نمی‌رسید. محمد و رفقایش را که دور هم دیدم، دلم آرام شد و خیالم راحت. صدایش زدم. قبل از اینکه حرفی بزنم، خودش خواست برگردم خانه. دستم را انداختم دور گردنش و سرش را جلو کشیدم؛ پیشانی‌اش را بوسیدم. خودش را از بغلم کشید بیرون. خجالت بود یا حیا یا شوق و بیقراری از اینکه بلاخره به آرزویش رسیده بود، نمی‌دانم؛ فرقی هم نمی‌کرد. از خداحافظی‌های پُرسوز و گداز خوشم نمی‌آمد. مگر فقط بچه‌ی من بود که می‌رفت؟ یک نگاه به دور و برم کردم و دلم را سپردم دست خدا مختصر و سریع خداحافظی کردیم. راه افتادم سمت خانه. توی راه هزار فکر و خیال دلم را جوید. قدم‌هایم را بلند بر می‌داشتم تا زودتر از آنجا دور شوم. آمدم کنار خیابان، دستم را بلند کردم و یک تاکسی ایستاد. باید زودتر می‌رسیدم خانه. دوباره خودم را توی کار غرق می‌کردم تا کمتر به محمد فکر کنم. با این حال، گاهی به خودم می‌آمدم و می‌دیدم محمد تمام فکرم را گرفته؛ اینکه کجاست، چه می‌کند، توانسته خوب بخوابد، مریض نشده. نمی‌خواستم توی این حال و هوا بمانم. کار زیاد بود و وقت کم. حالا دیگر فکر می‌کردم از این همه وسیله و تنقلات و خوراکی و پوشیدنی‌ای که می‌فرستیم برای رزمنده‌ها، شاید یکی‌اش هم به دست محمد برسد. نمی‌رسید هم، غمی نبود. همه‌ی آن بچه‌ها برایم با محمد فرقی نداشتند؛ هر کدام، عزیز یک خانواده بودند. روزهای کوتاه پاییز کش آمدند تا بگذرند. سحر بود. بلند شدم و داشتم وضو می‌گرفتم که زنگ خانه صدا کرد؛ خیلی کوتاه، و زود قطع شد. زنگ این خانه زیاد به صدا در می‌آمد، ولی آن موقع از شبانه روز که هنوز اذان صبح را نگفته بودند، سابقه نداشت. چادر رنگی انداختم سرم و رفتم پشت در. دعا دعا کردم هر کسی هست، دوباره دست نگذارد روی زنگ و بچه‌ها را بد خواب کند. از همان پشت در پرسیدم:《 کیه؟》کوچه خلوت بود. صدایم با اینکه خیلی بلند نبود، راحت رسید به آن طرف و وقتی جواب داد، با زنگِ صدایش گل از گلم شکفت. ..... 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شیخ محمود صابر - سوره انفطار.mp3
658K
🌸روحتونو جلا بدین ❣️ به صوت استاد شیخ محمود صابر 🔹ومَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الدِّينِ ﴿١٧﴾ ثُمَّ مَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الدِّينِ ﴿١٨﴾ يَوْمَ لَا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئًا ۖ وَالْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ ﴿١٩﴾ 🔸و تو چه می دانی روز جزا چیست؟ (۱۷) باز چه می دانی روز جزا چیست؟ (۱۸) روزی که کسی از کسی چیزی از عذاب را دفع نمی کند، و در آن روز، فرمان و حکم ویژه خداست. (۱۹) 📗سوره انفطار ‼️وجوب عمل به عهد 🔷س ۶۰۳۳: بنده عهد کردم که اگر گناهی را انجام دهم یکسال تمام روزه بگیرم با این بیان که بر زبانم جاری شده «خدایا عهد می کنم اگر یکبار دیگراین گناه را انجام دهم یکسال روزه بگیرم» حالا متاسفانه آن گناه را انجام دادم، آیا باید یکسال تمام روزه بگیرم؟یا راه دیگری هم وجود دارد؟ ✅ج: عهد شرعی منعقد شده است و اگر با اختیار و توجه مرتکب آن گناه شده اید، باید یک سال روزه بگیرید. 💞@MF_khanevadeh
بچه رو با باباش تنها بذارین!؟ 🔸با اینکه تو همه طنزها توصیه می‌کنن بچه رو با باباش تنها نذارین و اینکه پدرها خوب بلد نیستن از بچه‌ها نگهداری کنن، اتفاقا بچه‌ها عاشق وقت گذروندن و بازی کردن با پدرشون هستن. میدونید چرا؟ 👨‍👧‍👦براساس تحقیقات انجام شده، پدرها بیشتر با بازی، بر فرزندانشون تاثیر میذارن. 👨‍👧‍👦 بازی‌های پدر و کودک، در مقایسه با بازی‌هایی که مادر با کودک انجام میده معمولا خلاقانه‌تر، متنوع‌تر و هیجان و تحرک بیشتری داره. 👨‍👧‍👦 در مقایسه با سبک‌های ملایم و پرعطوفت مادران در ارتباط و بازی با کودکان، سبک پدرها بیشتر فعال، هیجانی، تحریک کننده و چالش برانگیزه و همین خصوصیت باعث میشه کودک بتونه مهارت کنترل هیجان‌هایی مثل ترس، اضطرب و مدیریت بحران رو هر چه بیشتر و عمیق‌تر یاد بگیره. 👨‍👧‍👦 زمان پدر و فرزندی یکی از الزامات زمانی برای طی کردن مراحل رشد روانی کودک محسوب میشه؛ یعنی هر پدری باید این زمان رو هر چند کم در طول روز با فرزندش داشته باشه! 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | شهید دیالمه از چمران می‌گوید 🔴امروز مسئولیت دارید حرکت فکری چمران را بشناسید و درجامعه رواج دهید نکته جالب اینجاست که شهید دیالمه،۷ روز پس از شهیدچمران به شهادت رسید سالروز شهادت شهید چمران💐🌷💐🌷💐🌷💐🌷 💞@MF_khanevadeh