ای آشنای دردهایم یَابنَ زهرا
کِی میکنی از خود رهایم یَابنَ زهرا
توضیح لازم نیست، اشکم خود گواه است
من بی قرار کربلایم یَابنَ زهرا
در عمر خود کاری برای تو نکردم
بِشنو زِ خجلت ناله هایم یَابنَ زهرا
هر کار کردم بهرِ دنیای خودم بود
شرمنده از عمری خطایم یَابنَ زهرا
گر تو نبخشی حق مرا هرگز نبخشد
اِغفِر ذُنوبي، من گدایم یَابنَ زهرا
کِی میشود همچون شهیدان خدایی
خونین به دیدار تو آیم یَابنَ زهرا
من را ببر پیش رفیقان شهیدم
اینجا غریب و بی نوایم یَابنَ زهرا
سوگند بر آن مادر قامت خمیده
مشتاق وصلِ لاله هایم یَابنَ زهرا
#دلنوشته
#شعر_شهدا
#شعر_امام_حسین
✅ شعر و سبک حاج امیر عباسی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#روضه_ورود_به_مدینه
موکبِ اهلِ بِیتِ شاهِ شهید
چون به دروازه مدینه رسید
سیدالساجدین به صوتِ بشیر
بر اَهالیِ شهر داد سفیر
همه آیند سوی دروازه
که شده داغِ فاطمه تازه
خیمه های عزا بپا گردید
شهرِ یثرب چو کربلا گردید
زود مردم خبر شدند همه
بر سر و سینه میزدند همه
بینِ جمعیتی که آشفتند
طَرَّقوا طَرَّقوا بهم گفتند
اُمِ لیلا رسید و اُمِ بنین
ناله کردند با نوای حزین
دور تا دورِ زینب کبرا
حلقه کردند با همه زنها
این تو هستی، عقیله زینبِ ما؟
دختِ زهرا، جلیله زینبِ ما؟
چه بلائی ست بر سر آمده است؟!
کاروانت چه مضطر آمده است!؟
ای بقربانِ شور و احساست
کو حسینت؟ کجاست عباست؟
اینکه داری به کف در انجمنش
نکند هست کهنه پیرهنش
بینِ مردم که همهمه افتاد
جز علی، ناله ی همه افتاد
گفت سجاد با تنی خسته
با دلی از فراق، بشکسته:
همه ی اهل درد را کشتند
همه مردانِ مرد را کشتند
خیز از خاکِ قبر، یاجداه
خبری دارم از برای تو، آه
شد حسینِ تو کشته در گودال
زیرِ سمِ ستور شد پامال
آنکه جایش بروی سینه توست
شهرها دور از مدینه توست
دشمنت بسکه بی حیایی کرد
بر تنش راهپیمایی کرد
تا که سر از تنش جدا کردند
تنِ عریان او رها کردند
کرد در زیر نیزه ها ماوا
شد سرِ غارتِ تنش دعوا
آبروی حسین را بردند
عترتت را به هر کجا بردند
برد دشمن به افتخار و وقار
زینبت را به کوچه و بازار
حَرّمت را چه بد اسیری برد
کوفه تا شام با حقیری برد
آستین ها، حجاب زنها شد
پرده پاره، نقاب زنها شد
وای از کینه ها، به بزم شراب
آه از دیده ها، به بزم شراب
نه فقط کارِ شام، هیزی بود
دردمان تهمتِ کنیزی بود
حاج محمودژولیده
https://eitaa.com/Maddahankhomein
عزیمت قافله اهل بیت ع از کربلا به سوی مدینه
خیز و ببین یا اَخا می روم از کربلا
با غم تو همنوا می روم از کربلا
قافله ی خسته را قامت بشکسته را
می برم از نینوا می روم از کربلا
داده ام اینجا ز کف دُرّ گران با صدف
دستِ تهی حالیا می روم از کربلا
شام بلا رفته ام از تو جدا رفته ام
باز جدا از شما می روم از کربلا
گشته ز جور زمان گلشن و باغم خزان
با غمشان مبتلا می روم از کربلا
خسته و خونین جگر با غمِ جان همسفر
با دلِ در خون رها می روم از کربلا
داغ تو شد منتشر شهر نبی منتظر
من ز غمت در عزا می روم از کربلا
می روم از کوی تو بی خبر از روی تو
ای همه دَم دلربا می روم از کربلا
محمود تاری «یاسر»
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#امام_زمان_عج_مناجات
عصر هر جمعهی دلگیر، تو را میخواند
دم به دم کوچهی تقدیر تو را میخواند
مادری چشم به راه است بیایی از راه
کنج خانه پدری پیر تو را میخواند
ندبهها اشک شد و از تو نیامد خبری
قطرهی اشکِ سرازیر تو را میخواند
عالمی منتظر جلوهی مولایی توست
هر نفس قبضهی شمشیر تو را میخواند
ننگ بر ما چو ببندیم به غیر از تو امید
صبح و شب عرصهی تدبیر تو را میخواند
یازده قرن گذشت از غم تنهایی تو
دل واماندهی ما دیر تو را میخواند
مادری پشتِ در خانه صدایت میکرد
مادری خسته، زمینگیر، تو را میخواند
دارد از حنجرهای خشک صدا میآید
دختری در غل و زنجیر تو را میخواند
از همان ساعت سه، ساعت سر، ساعت حزن
عصر هر جمعهی دلگیر تو را میخواند
✍ #وحید_محمدی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
شام جمعه با یاد
حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
یابن زهرا تا بگیرم بوی تو
شام جمعه آمدم من سوی تو
من کجا و این همه احسان تو
سوخت جانم از غم هجران تو
از تو و از لطف تو شرمنده ام
مهدیا با یاد رویت زندهام
کوله بار من شده مهدی گناه
بر من مسکین ز لطفت کن نگاه
کن نگاهی از کرامت بر دلم
گرچه قابل نیستم کن قابلم
در کجایی ای عزیز فاطمه
کی میایی ای عزیز فاطمه
بیقرارم بیقرارم بیقرار
از برای دیدنت در انتظار
یوسف زهرا تویی یار غریب
بهر دیدار تو هستم بی شکیب
ای که چون زهرا سراپا رحمتی
از چه ای مولای من در غیبتی
عالمی در انتظار روی تو
دستهای خالی ما سوی تو
ما همه چشم انتظار دیدنت
جان فدای لحظه ی خندیدنت
ای که هستی در جهان چون آفتاب
جان زهرا بر قلوب ما بتاب
آشنای قلب های بیقرار
گر بیایی این جهان گردد بهار
عالم هستی پر از رنگ و ریاست
در فراقت بر لبم شور و نواست
ای که هستی در جهان مشکل گشا
از سفر برگرد یا مهدی بیا
ای گل گلزار دین مهدی بیا
شیعه را یار و معین مهدی بیا
ای امید عالمین مهدی بیا
ای عزادار حسین مهدی بیا
ای که بر زهرا تویی نور دو عین
ناله داری بهر جد خود حسین
ای که هستی بهر جدت دل غمین
قسمتم کن کربلا در اربعین
💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#امام_زمان #آدینه
گرچه عمریست که زانوی غمت در بغل است
همچنان منتظرش باش که خیرالعمل است
مردن از چشم به راهیش گوارا عسل است
ای که ذکر شب و ورد سحرت "العجل" است!
بیش از این در پی آن باش که دلداده شوی
باید آمادهی آمادهی آماده شوی
شب بیتابی ما را سحری در راه است
باز هم بتشکنی با تبری در راه است
در قد و قامت حیدر پسری در راه است
بر یتیمان محمد پدری در راه است
عاقبت منجی بینالمللی میآید
باز از کعبه یکی مثل علی میآید
آن که گلها همه وا میشود از لبخندش
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در بندش
"یاحسین" است مزیّن شده بر سربندش
یعنی ای مردم مشتاق! منم فرزندش
آمدم جامعه را غرق در اعجاز کنم
به نگاهی گره از کار جهان باز کنم
هیبت حیدر و سیمای پیمبر دارد
خاک زر میشود آنجا که قدم بردارد
عالمی منتظر اوست علم بردارد
کو جلودار اگر تیغ دودم بردارد؟
لشکری ساخته از نسل جمارانیها
و امیران سپاهند سلیمانیها
بیخود از خود شده خورشید خلاف آمده است
آسمان هیبت او را به طواف آمده است
آفتاب است که شب را به مصاف آمده است
ذوالفقار است که بیرون ز غلاف آمده است
همه جا پر شده از عدلِ گریبانگیرش
خون بیدادگران میچکد از شمشیرش
آی شیطانصفتان! هیبتتان پوشالیست
ژست آقای جهان بودنتان توخالیست
گرچه امروز رجزخوانیتان جنجالیست
حالتان لحظهی موعود چه بد احوالیست
میرسد لحظهی پایانی عیاشیتان
شده نزدیکتر از پیش فروپاشیتان
دست شب میشود از غائله کوتاه آخر
میشود نوبت جولان سحرگاه آخر
میدمد طلعت آن چهرهی دلخواه آخر
چشم برهم بزنی میرسد از راه آخر
آفتاب آنسوی این کهنهشب تاریک است
شاعری گفت کمی صبر سحر نزدیک است
شاعر : #علی_سلیمیان
https://eitaa.com/Maddahankhomein
«احوالات حضرت زینب س و بازگشت به مدینه وگریز به درد و دل باحضرت زهرا» س
•┈┈••✾••✾••┈┈•
زیــنبم با غــصه و غم همدمم
هــمچو زهرا مــادرم بحر غمم
جای من بود هر که بی شک مرده بود
غـــنچهٔ عـمرش یقین پژمرده بود
هر که بــیند داغ مــــادر یا پدر
می شود هر لحظه هر آن دیده تر
مادرم رفت بی کس و تنها شدم
مــن اسیر محنت و غم ها شدم
تـا پـدر بود تــکیه گاهی داشـتم
ســـر به بــالین پـــدر می زاشتم
چون عدو زد ضربه بر فرق پدر
غـصه و آلام مـن شـــد بـــیشتر
نــیمه جان گشتم ز داغ مجتبی
بـــعد او بر مرگ خود بودم رضا
روز گار با مـن بـــخوبی تا نکرد
غـصه و غــــم قامتم را تا بکرد
الغرض دوران دیــگر سر رســید
افـتاب روز مـــحـشر بــر دمــید
من چه سان گویم چه شد در کربلا
پیر گشتم من در ان محنت سرا
مـــادرم آغوش خود را بـــاز کن
بــار دیـگر ســاز غـم را سـاز کن
گوش کن تا ســفرهٔ دل وا کـنـــم
صحبت از صـحرای پر غـوغا کنم
رخـــصتم ده تــا بــگویم مـــادرم
ظــــهرعـــاشورا چــه آمد بر سرم
تـا قیامت خون بگریم گر، سزاست
هیچ مپرس مادر، حسین من کجاست
گــر بــگویم قامت او بر شکست
رأس او بـــــالای سر نیزه نشست
انزمان ان لحظه دلخون می شوی
جان زینب زار و محزون می شوی
من چوه گویم آن گل رعنا چه شد
مادرم عـــباس مه ســیما چه شد
گــــویم ار از قاسم و اکبر سخن
می زند آتش به جانت این محن
از رقــــیه گــویم اینجا یک کلام
دفــن کردم من ورا در شهر شام
بــر غــم اصـــغر اگر ایــــما شود
قـــامت مــن بیــشتر تـا می شود
فـــاخرا بــر بــند دفـــتر را دگـــر
بیش از این ما را مکن خونین جگر
کن دعــــا با دیـــده گان اشـــکبار
بر ظـــــهور مـــــهدی والا تــــــبار
🖊مسلم فرتوت فاخر
https://eitaa.com/Maddahankhomein
بازگشت کاروان آل الله به مدینه
مدینه! کاروانی سوی تو با شیون آوردم
ره آوردم بود اشکی که دامن دامن آوردم
مدینه! در برویم وا مکن چون یک جهان ماتم
نیاورد ارمغان با خود کسی، تنها من آوردم
مدینه، یک گلستان گُل اگر در کربلا بُردم
ولی اکنون گلاب حسرت از آن گلشن آوردم
اگر موی سیاهم شد سپید از غم ولی شادم
که مظلومیت خود را گواهی روشن آوردم
اسیرم کرد اگر دشمن، به جان دوست خرسندم
که پیروزی به کف در رزم با اهریمن آوردم
مدینه، این اسارت ها نشد سدّ رهم بنگر
چه ها با خطبه های خود به روز دشمن آوردم
مدینه، یوسُف آل علی را بردم و اکنون
اگر او را نیاوردم، از او پیراهن آوردم
مدینه، از بنی هاشم نگردد با خبر یک تن
که من از کوفه پیغام سرِ دور از تن آوردم
مدینه، گر به سویت زنده برگشتم مکن عیبم
که من این نیمه جان را هم به صد جان کندن آوردم
https://eitaa.com/Maddahankhomein
بازگشت کاروان اهل بیت به مدینه
مدینه رو به سوی تو دوباره آوردم
به همرهم دل پر از شراره آوردم
مدینه باز مکن دربه روی من زیرا
ز کوی عشق غمی بی شماره آوردم
مدینه سوی تو این کاروان عاشق را
گهی پیاده و گاهی سواره آوردم
من این سفینۀ در خون نشسته را با خود
ز موج خیز بلا تا کناره آوردم
مدینه این چمن غنچه های پرپر را
ز زیر تیغ غم و سنگ و خاره آوردم
ستاره های شب افروز من به خون خفتند
کنون خبر ز شب بی ستاره آوردم
پس از شکفتن لبخند خون گرفتۀ عشق
خبر ز کودک و از گاهواره آوردم
در این رسالت عظمی، تمام عالم را
به پای خطبه خود بر نظاره آوردم
دلم ز غارت گلچین لبالب از خون است
اگر اشاره ای از گوشواره آوردم
اگر ز یوسف زهرا نشانه می طلبی
نشانه پیرهنی پاره پاره آوردم
«وفائی» ازغم و دردم اگر سخن گفتم
ز صد هزار سخن یک اشاره آوردم
سیدهاشم وفایی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
ورودکاروان به مدینه
نفس در سینه هاحبس است که اینک یار مى آید
ز راه شام و کوفه عابد بیمار مى آید
غبار راه بس بنشسته بر رخسار چون ماهش
به چشم آیینه ایزد نمایى تار مى آید
الا اى دردمندان مدینه با دو صد حسرت
طبیب دردمندان با دل تبدار مى آید
الا اى بانوان اهل یثرب پیشواز آیید
که زینب بى برادر بادل غمخوار مى آید
بیا ام البنین با دیده گریان تماشا کن
که اردوى حسینى بى سپهسالار مى آید
https://eitaa.com/Maddahankhomein
بازگشت کاروان به مدینه
ای مدینه سوز دیگر ساز کن
در بروی داغ داران باز کن
اهل یثرب خون فشانید از دو عین
من خبر آوردم از قتل حسین
مردها چون زنان شیون زدند
بر شرار سینه ها دامن زدند
هاشمیات از شهر بیرون شدند
غرق در دریای اشک و خون شدند
مادر عباس با قلب کباب
داد یک یک آل عصمت را جواب
گفت ای یاران سئوالم از شماست
دخترمظلومه ام،زینب کجاست
دید نا گه بانویی با قد خم
گفت مادر دخترت زینب منم
من سیه پوش گل یاس توام
داغ دار بهر عباس توام
جان مادر داغ پیرم کرده است
دردوغم از عمر سیرم کرده است
عمر زینب بارها بر سر رسید
تا کنار قبر پیغمبر رسید
ناله اش چون آتش افروخته
سینه اش چون خیمه ها سوخته
ناله کرد وگفت باصوتی حزین
السّلام ای رحمه للعالمین
یامحمد،جانم آمد بر لبم
زینبم من زینبم،من زینبم
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#ورود_به_مدینه ودرد و دل ام المصائب حضرت زینب س با شهر مدینه»
•┈┈•ډ•✾••✾•د•┈┈•
ای مدینه زینبم با دیدهٔ تر آمدم
من ز شهر کربلا بی بال و بی پر آمدم
موقع رفتن از این جا خنده بر لب داشتم
در بر خود ای مدینه ماه و کوکب داشتم
رفتنی رفتم از اینجا با هزاران آرزو
می کنم با چشم تر با تو هم اکنون گفتگو
با حسین و با ابوفاضل برفتم زین سرا
قامتم تا شد چو برگشتم ز دشت نینوا
گشت پر پر ای مدینه گلشن و گلزار من
گرد پیری بر نشست بر چهرهٔ غم بار من
من قیامت را بدیدم در ســــرای پر بلا
من در آن صحرا بدیدم پیکران سر جدا
پیش چشمان خودم عون و محمد پر کشید
هر دو دلبندم چو قاسم بر وصال خود رسید
تا که دیــــدم جسم اکبر را در ان صحرا بلی
خون گریستم آن زمان بر جسم پر خون علی
یا مدینه من دگر بی یارو یاور گشته ام
همچو زهرا مادرم من بی برادر گشته ام
تا شدم در شام ویران از رقیه من جدا
یا مدینه من شدم بر مرگ خود آندم رضا
تا که قاسم را نمودیم سوی میدان رهسپار
در درون خیمه گردید مرد و زن گریان و زار
داغ اصغر یا مدینه دل غمینم کرده است
گریه های مــادرش زارو حزینم کرده است
می رسد بر گوشم هر دم ناله های اتشین
نـــــاله های جان فزای حضرت ام البنین
یا مدینه مانده ام آیا کدامین سو روم
من چه سان با مادر عباس رود رو شوم
زیــــــن اب رفت سوی قبر مادر غم پرورش
درد و دل کرد دخت حیدر ساعتی با مادرش
فاخرا از داغ زینب هر چه بنویسی کم است
قـــــامت عالم ز داغ محنت زینب خم است
نام زینب همچو زهرا هر زمان مشکل گشاست
نام. این دو بی گمان بر درد بی درمان دواست.
🖊️مسلم فرتوت فاخر
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#بازگشت_به_مدينه
ای مدینه دوباره برگشتم
با دل پر شراره برگشتم
بی علی ، بی رقیه ، بی عباس
با همین گاهواره برگشتم
از مسیری که بهرِ سنگ زدن
می گرفتند استخاره، برگشتم
همرهم بود زیور آلاتم
ولی بی گوشواره برگشتم
آه، از خیمه ای که غارت شد
با دو چشم ستاره برگشتم
از کنار تن لگد مال و
بدنِ پاره پاره برگشتم
با حجابی که بینِ آتش سوخت
از دل هر نظاره برگشتم
#رضا_باقریان
https://eitaa.com/Maddahankhomein
اللّهمّ صلّ علی محمّدوآل محمّدوعجّل فرجهم
#غزلپیوسته
بازگشت کاروانِ داغدیدهیِ کربلا به مدینه
کاروانِ بیقراریهایِ زهرا آمده
جایِ سقّا یادگاریهایِ سقّا آمده
یاد داری کاروان میرفت از شهرِ رسول
وَیْلُکِ اُمُّالبنین زینب به اینجا آمده
اُمِّلیلا از جوانی که اَذانش آرزوست
روضههایی تکّهتکّه اِرْباً اِرْباٰ آمده
این کنیزِ کاروان نَه که عروسِ فاطمهَست
کودکش مانده میانِ دشت تنها آمده
نجمه رویِ سینه میکوبید قاسم قد کشید
زیرِ سُمها چه بلایی بر سرِ ما آمده
جعفر و عثمان و عبداللّه را کشتند آه
شاهِ دین از علقمه با قامتی تا آمده
وَیْلُکِ اُمُّالبنین عبّاس اُفتاده زمین
خنجری کهنه پسِ سر ضربه زد از رویِ کین
از حسینِ تو خبر داریم از گودال تا.....
رویِ نیزه... دِیْرِ راهب... تا تنور و زیرِ پا
رویِ نیزه سنگ خورده پیشِ چشمِ خواهرش
در تنور و دِیْرِ راهب بر سرش آمد چهها؟!
پیکرِ عریانِ او بر رویِ ریگِ داغ بود
ضربهیِ شلّاق شد داغِ دلِ آلِ عبا
بر سرِ اَنگشتر و پیراهنَش دعوا شده
بعدِ عبّاسِ تو معجر در حرم شد کیمیا
وای از نانی که کوفی پیشِ ما ها پَرت کرد
بیحیا پا میکشیده بر سرِ خونین چرا؟!
وَیْلُکِ اُمُّالبنین زینب اِسارت رفته است
جایِ ناموسِ اباالفضلِ غیورت شد کجا؟!
دخترت را پیر کرده غصّههایِ کاروان
پیشِ چشمَم خورده بر دندان و لبها خیزران
از سفر آمد حرم امّا غریبه... بیحرم
با سرِ یارم چه شد آمد چهها مادر سرم
پایِ سر پیشِ نگاهِ ماهِ رویِ نیزهها
بیحیایی گفت من این دخترک را میخرم
پایِ سر بر چوبهیِ محمل سرم کوبیدهام
سر شکستم تا بدانی داغدارِ دلبرم
پایِ سر پایِ برهنه همسفر با زجر بود
دختری که گفت عمّه سوخت بر سر معجرم
پایِ سر مُشت و لگدها پهلو و پَر را شکست
اِی مدینه زینبم تکرارِ آهِ مادرم
پایِ سر با ما چهها شد وَیْلُکِ اُمُّالبنین
بیقرارم روضهدارم داغدارم مضطرم
اِی مدینه سینهام گنجینهیِ این روضههاست
ذکرِ زینب نوحهیِ اُمُّالبنین مهدی بیاست
#بازگشت_به_مدینه
#ما_با_ولایت_زنده_ایم
#مدیون_شهداییم
#حسین_ایمانی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#ورودکاروان_داغدارحسینی_به_مدینه
#قطعه ورودِ کاروان داغدیدهیِ کربلا
بشیر آمد و شهرِ مدینه بر هم ریخت
مدینه بر سرِ خود خاکِ غصّهوغم ریخت
مدینه از غمِ کـرب و بلا به سر میزد
صدایِ قاصدِ غم شعله بر جگر میزد
آهای شهرِ مـدینه... حسین را کشتند
تمـامِ آبـرویِ عالـَمـین را کشتند
هوا هوایِ غم و غصّههایِ لیلا بود
نوایِ داغِ جـوانی که اِرباً اِرباٰ بود
آهای شهرِ مـدینه نَه آب بود نَه شیر
جوابِ کودکِ بیتابِ این حرم شد تیر
نَه قاسمیسْت در این کاروان نَه عبدُاللّه
رسیـده قافـلهیِ داغـدارِ ثاراللّه
بگو به حضرتِ امُّ البنـین پسرها پـَر
دو دست و چشم و علمدار و مشکِ سقّا پَر
عزیزِ فاطـمه را تشنه سَر بریده ستم
به یادِ فاطمه و فاطمیّه سوخت حرم
نشسته است سرِ شاهِ دین رویِ نیزه
تـَنی به زیرِ سمِ اسبها شـده روضه
بـِبار تا به قیامت که حرفِ غارت شد
نصیبِ دخـترِ زهرا چرا اسارت شد؟!
بـِبار و ناله بزن نالههایِ واویلا
بگـو شبیهِ حـرم العجل گلِ زهرا
#حسین_ایمانی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
دوبیتی #برگشت_کاروان_به_مدینه
دگر این کاروان یاسی ندارد
که با خود شور و احساسی ندارد
بیا ام البنین برگشته زینب
ولی افسوس عباسی ندارد
😭😢😭ا😢😭
مزن آتش به جان ای نور عینم
مخوان از ماهِ مَـقطُوع الیدَینم
چه شد در کربلا هستیِ زهرا؟
حسینم وا حسینم وا حسینم
😢😭😢ا😭😢
سرشته از غم زهرا گِلش بود
نگاه تار زینب قاتلش بود
نیفتاد از لبش نام حسینش
اگر چه داغ سقا بر دلش بود ...
😢😭😢ا😭😢
... ولی زینب چه با احساس می خواند
از آن بُهبوهه ی حساس می خواند
کنار قبر زهرا نیمه ی شب
چقدر از غیرت عباس می خواند
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#برگشت_کاروان_به_مدینه
آمدم از سفر، مدینه سلام
خسته و خون جگر مدینه سلام
با شکوه و جلال رفتم من
دیده ای با چه حال رفتم من
وقت رفتن غرورِ من دیدی
آن شکوهِ عبورِ من دیدی
محملم پرده داشت یادت هست؟
جای دستی نداشت یادت هست
ثروت عالمین بود مرا
دلبری چون حسین بود مرا
دستِ عباس پرده دارم بود
علی اکبرم کنارم بود
هر زنی یک نفر مُلازم داشت
نجمه مه پاره ای چو قاسم داشت
کاروان آیه های کوثر داشت
روی دامان رباب اصغر داشت
حال بنگر غریب و سرگشته
کاروان را چنین که برگشته
با غمِ عالمین آمده ام
کن نظر بی حسین آمده ام
ای مدینه خمیده برگشتم
زار و محنت کشیده بر گشتم
با رسولِ خدا سخن دارم
بر سرِ دست پیرهن دارم
دل من شاکی است یا جدّاه
چادرم خاکی است یا جدّاه
سو ندارد ز گریه چشمانم
پینه بسته ببین به دستانم
خاطرت هست ناله ها کردم
دست بر سر تو را صدا کردم
از حرم سویِ او دویدم من
هر چه نادیدنی ست دیدم من
من غروبی پر از بلا دیدم
شاه را زیر دست و پا دیدم
آن چه را کس ندیده من دیدم
صحنۀ دست و پا زدن دیدم
خنجری کُند و حنجری دیدم
تَه گودال پیکری دیدم
آه جَدّاه امان ز صوتِ حزین
جملۀ آخرم به اُمّ بنین
پسرت تکیه گاه زینب بود
مرد بود و سپاه زینب بود
پسر تو ز زین اسب افتاد
ضربه هایِ عمود کار دستش داد
او زمین خورده و بلند نشد
سرِ او روی نیزه بند نشد
https://eitaa.com/Maddahankhomein
﷽ #بازگشت_کاروان_به_مدینه
عمر سفر آمد به سر مدینه
داغ دلم شد تازه تر مدینه
فریاد زن اعلام کن خبر ده
برگشته زینب از سفر مدینه
از کربلا و شام و کوفه سوغات
آورده ام خون جگر مدینه
هم داده ام از دست شش برادر
هم دیده ام داغ پسر مدینه
از کاروان بی حسین و عباس
ام البنین را کن خبر مدینه
گردیده جسم یوسف پیمبر
از قلب زینب پاره تر مدینه
پیراهن او را بگیر از من
بر مادرم زهرا ببر مدینه
بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
جان مرا لب تشنه سر بریدند
هجده عزیزم را به خون کشیدند
هم پیکرش را پاره پاره کردند
هم سینه اش را از سنان دریدند
گه دور خیمه گه به دور مقتل
با کعب نی دنبال ما دویدند
با کام خشک از هیجده عزیزم
بین دو نهر آب سر بریدند
از کربلا تا شام لحظه لحظه
رأس حسینم را به نیزه دیدند
اعضای او گردیده سوره سوره
آیات قرآن از لبش شنیدند
حالا که آمد این سفر به پایان
اکنون که از ره کاروان رسیدند
بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
دادم ز کف گل های پرپرم را
عبدالله و عباس و اکبرم را
راهم مده راهم مده که با خود
نآورده ام گل های پرپرم را
دیدم به روی شانة ذبیحم
با کام عطشان ذبح اصغرم را
تا سر بریدند از تن حسینم
دیدم لب گودال مادرم را
وقتی سکینه تازیانه می خورد
کردم صدا جد مطهرم را
دردا که با پیشانی شکسته
دیدم به نی رأس برادرم را
تا بر حسین خود کنم تأسی
بر چوبة محمل زدم سرم را
یک روزه یک باغ گلم خزان شد
از دست دادم یار و یاورم را
بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
عریانِ تن در خون شناورش بود
پیراهنش گیسوی دخترش بود
آبی که زخمش را به قتلگه شست
در آن یم خون اشک مادرش بود
وقتی که جسمش را به بر گرفتم
لب های من بر زخم حنجرش بود
یک سوی او نعش علی اکبر
یک سوی او دست برادرش بود
من زائر جسمش کنار گودال
زهرا به کوفه زائر سرش بود
پیشانی اش را جای سنگ دشمن
نقش سم اسبان به پیکرش بود
با من بنال از داغ آن شهیدی
کز نوک نی چشمش به خواهرش بود
از نیزه و شمشیر و تیر و خنجر
بر زخم دیگر زخم دیگرش بود
بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
✍استاد سازگار
https://eitaa.com/Maddahankhomein
😢ادعای ما🤔
گذشت جمعه ای ولی دعای ما نگرفت
دعای ما نه،بگو ادعای ما نگرفت
اگر به یاد تو بودم چرا دلم نشکست
چرا غروب رسید و صدای ما نگرفت
💔 #غروب_جمعه
💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#یا_صاحب_الزمان_عج
غروب جمعه دلم بوی یار میگیرد
افق افق دل من را غبار میگیرد
نه با زیارت یاسین دلم شود آرام
نه با دعای سماتم قرار میگیرد
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
http://eitaa.com/Maddahankhomein
#غروب #جمعه #امام_زمان
روی تو را دوباره ندیدم ، غروب شد
بغضم گرفت ، تا که شنیدم ، غروب شد
تا یادم آمد این همه سال است رفته ای
آهی ز عمق سینه کشیدم ، غروب شد
باران نداشت شهر ، که او شرم هم نداشت
یک قطره اشک هم نچکیدم ، غروب شد
آقا به ندبه ات نرسیدم مرا ببخش
شرمنده تا ز خواب پریدم ، غروب شد
آقا کلافه ام من از این نفس سرکشم
جمعه به پای نفس پلیدم ، غروب شد
خورشید سرخ شد ، به گمانم که گریه کرد
بیچاره گفت تا که خمیدم ، غروب شد
از عصر جمعه بغض عجیبی است در گلو
این بار هم تو را ندیدم ، غروب شد
روزی که بود فرصت دیدارتان گذشت
مثل همیشه تا که رسیدم ، غروب شد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸
https://eitaa.com/Maddahankhomein
ما کوه غرور و ادعاییم آقا
مشغول دعا که نه، اداییم آقا
دنبال تو بودیم ولی گمشده ایم!
این جمعه نشد به خود بیاییم آقا...
#محمدجواد_منوچهری
#اللهمعجللولیکالفرج
http://eitaa.com/Maddahankhomein
این جمعه هم گذشت و دعاها اثر نکرد
ما را کسی ز آمدنت با خبر نکرد
این جمعه هم شکست دل انتظارها
دل را کسی به قافله ات همسفر نکرد
شاید که آمدی و به این روسیاه شهر
چشم دقیق بین شما هم نظر نکرد
شاید که آمدی و دلِ شوره زار ما
ما را برای دیدنتان مفتخر نکرد
شاید که آمدی و ندیدی و رفته ای
برهان ماندنی به خیالت گذر نکرد
هر چه نماز خواند تن بی قرار ما
پیش نگاه حضرتتان معتبر نکرد
صد روضه و هزار دعا باز سربلند
ما را به دیدگاه شما مختصر نکرد
این جمعههم بدونشماطی شدوکسی
شام ظهور و دیدنتان را سحر نکرد
#امام_زمان_عج
#اللهمعجللولیکالفرج
#امالبنین_بهرامی
@Maddahankhomein