📚 داستان پسری به نام شیعه 📚
#قسمت ۳۱
🚥 آرام به طرف من می آمد
🚥 پایش را ، روی سینه من گذاشت
🚥 و چاقویش را ، به سمت من پایین می آورد
🚥 ناگهان محافظم علی سر رسید
🚥 و دست او را گرفت .
🚥 چاقو را از دستش در آورد
🚥 و او را به طرف دیوار هل داد .
🚥 با هم درگیر شدند .
🚥 بعد از چند لحظه ،
🚥 چند نفر دیگر ، به کمک آن مرد عرب آمدند
🚥 و ما مجبور شدیم فرار کنیم
🚥 ناگهان درب یکی از خانه ها باز شد
🚥 و حدود ده نفر از آنجا بیرون آمدند
🚥 کمی ایستادند و به ما نگاه کردند .
🚥 ناگهان همه با هم ، به طرف ما دویدند
🚥 من خیلی ترسیده بودم
🚥 نه از پشت راه فرار داشتیم نه از جلو
🚥 آن ده نفر به ما رسیدند و ایستادند
🚥 آن عقبی ها هم رسیدند
🚥 از خدا کمک خواستم و شهادتین گفتم
🚥 ناگهان یکی از آن ده نفر ،
🚥 جلو آمد و گفت : شما حالتون خوبه
🚥 گفتم : بله
🚥 یک نفر از همان خانه ،
🚥 سرش را بیرون آورد و داد زد :
🍎 بیایید اینجا ، بیایید داخل
🚥 آرام و با ترس ، به آن ده نفر نگاه می کردم
🚥 و از وسطشان عبور کردیم
🚥 داخل آن خانه شدیم
🚥 آن ده نفر ، با آن تبهکاران درگیر شدند
🚥 بعد از یک ساعت ،
🚥 آنها را دست بسته ، داخل خانه کردند
🚥 و آنها را در یک اتاق ، زندانی کردند
🚥 سپس یک آقای دیگر ، با لباس عربی وارد شد
🚥 صورتش را ، با چفیه قرمز مخفی کرده بود
🚥 چفیه را برداشت و سلام کرد
🚥 ناگهان دیدم علی ذوق زده شد
🚥 و با خوشحالی او را بغل کرد .
💥 ادامه دارد ...
✍ نویسنده : حامد طرفی
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
روانشناسی قلب 55.mp3
11.19M
#فایل_صوتی_روانشناسی_قلب 55
🎧آنچه خواهیدشنید؛
❣️به بهشت میگن؛دارالسلام
یعنی،خانه سلامتی
برای ورود به بهشت
بایدساختار روح،با ساختار بهشت،
مطابقت پیدا کنه!
💓بایدروح سالم ببریم.
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
قسمت ۲۹
#خاطرات_تلخ که با حضور خدا قابل تحمل می شود
پیام دختر برادرشوهرم دکتر دارو ساز ،اسمش زهرا خدابنده لو بود در بيمارستان امام خمینی کار می کرد چند روز پیش در اینترنت جستجو کردم نوشته بود در حال ساخت داروی سرطان بوده . من فقط می دونستم که در قسمت کودکان سرطانی کار می کرده ، براشون کتاب میخونده ، کادو می خریده و ...... زمان کرونا در بخش کرونا کار می کرد کرونا گرفت و شهید شد شهید راه سلامت
اما پیامش در مورد خاطرات تلخ
سلام
نمیدونم چرا من رو انقدر دیر به این کانال اد کردید اما...
از ظهر که از ابتدای کانال شروع به خوندن کردم، دارم گریه میکنم!
تمام خاطرات سخت اون روزها به یکباره برام زنده شده...
حس اون جمعه ی لعنتی که قبل ظهر خداحافظی کردیم و غروب با چه حال و وضعی برگشتیم! لباس یشمی که برای آخرین بار تن صادق بود...
بغض دائمی که باید قورت میدادیم تا شما و عمو خیلی اذیت نشید!
دعاها و التماس هایی که برای شفای علیرضا میکردیم!
شب قبل از عمل علیرضا همه حسینیه جمع شدیم و کلی ضجه و التماس و زاری که علیرضا بیهوشی رو بسلامت بگذرونه!
ملاقات های بیمارستان، مراسمات مسجد و بهشت زهرا، پنهان کاریا و لباس مشکی درآوردنهای همه، ختم جمعی کیف ادعوک، خوابایی که میدیدیم و دلشوره و نگرانیهایی که برای علیرضا بود و بود و بود...
همه به یکباره طی یکساعت برام تازه شد! حتی الان یادم اومد که با گریه ها و سردردای زیادی که اون موقع داشتم بیمارستان چشم رفتیم و از همون تابستان عینکی شدم!
گاهی فکر میکنم وضعیت سخت علی باعث شد درد بزرگ فوت صادق از اولویت خارج شه و شاید این لطف خدا بود برای صبر و تسکین بیشتر... که همینکه علی هست حواسها جمع سلامت اون باشه!
همیشه فکر میکردم و همه میگفتن اون سکوت و ظاهر آروم شما غیرعادیه و مثلا بعد از چندوقت بالاخره یجایی تخلیه میشه اما... طی ۲۰سال بهم ثابت شد که یک شوک موقت نبود! بلکه کمک بزرگی از طرف خدا و ائمه بوده برای صبر و ظرفیت پیداکردن روح.
خوشحالم که با نوشتن حس و حال هایی که طی این سالها در خودتون نگه داشته بودید، هم یه مقدار بار دلتون سبک میشه و هم بقیه راهی برای ابراز همدردی پیدا میکنن و البته راهی برای تامل و تفکر در سنت ها و امتحان های الهی و الطاف خداست.
اینکه تو این مدت صلوات و یادآوری های آخر مجالس برای فراموشی و اذیت نشدن ها سانسور میشد رو قبول دارم!! نتیجه ش اینکه من خودم الان یه بغض بزرگ از اون وقتها دارم که تازه با خوندن این مطالب ترکید😭😭
ان شاءالله این دلتنگیا و مرور خاطرات، گل صلوات و فاتحه باشه برای صادق عزیزمون که فقط خودش میدونه چقدر دوستش داشتم💔🙏🌹
سلام عضو نکردن تون دلیل خاصی نداشت از مخاطبین به ترتیب الفبا عضو می کردم چند نفر که می رفتند چندنفر دیگهذ عضو می کردم
ببخشید که موجب ناراحتیت شدم و دیر جواب دادم تقویم رو نگاه کردم دیدم شما جمعه پیش پیام داده بودی
خیلی ممنون مهربون
اینکه گفتی گاهی فکر می کنم وضعیت سخت باعث شد درد بزرگ صادق از اولویت خارج بشه دقیقا همینطوره منم تو خاطراتم نوشتم.
اون موقعها خیلی به این مسله فکر می کردم که واقعا لطف خدا بود و من به خودم اجازه نمی دادم به صادق فکر کنم به خودم می گفتم صادق تموم شد فقط به علیرضا فکر کن
اما این روزها به خودم اجازه ندادم بنویسم لطف خدا بود شاید پذیرش اینکه لطف خدا بود رو برای خواننده بعید می دونستم یا اینکه فکر کردم اگر روزی علیرضا بخونه می گه یعنی من سوختم که مادرم پدرم و دیگران کمتر غصه بخورن؟ ولی نظر منم لطف خدا بود ، یک اتفاق می تونه دهها دلیل داشته باشه واقعا یکیش هم از اولویت خارج کردن صادق بود نمی دونستم برای دیگران هم این حالت بوده
ممنون که باعث یادآوری شدی
اینکه شروع به نوشتن کردم
در واتساب در گروه و خصوصی مسایلی مطرح شد که مدتها بود هی فکر می کردم اگر خاطراتم رو بنویسم خوبه ، شاید موثر و آموزنده باشه و وقتی مطلبی در مورد خوشبختی ارسال شد ناخودآگاه دیگه شروع به نوشتن کردم
البته موقع نوشتن چون با تامل می نوشتم و وارد جزییات می شدم و در گروه واتساب دوستان سوالاتی پیرامون مسله می کردند خیلی ذهنم درگیر می شد اذیت می شدم و خیلی از اوقات سردرد می گرفتم و گاهی قلب درد اما در کل غمش برام سبکتر شدواقعا متاسفم که موجب ناراحتیت شدم ،شما کلا جزء معدود آدمهای خیلی مهربونی هستی که می شناسم مهربونیهای شما فراموش نشدنی است
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💟
💖 همسرم توی جمع خرابم میکنه!
آقا خانوم گوش بدین
پایههای محبت و عشق رو خراب نکنین..
کلیپ رو کامل ببینین
#همسرانه
#دکتر_عزیزی
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚
#قسمت ۳۲
🚥 علی با خوشحالی گفت :
🌹 این محمد خودمونه
🌹 باورم نمیشه خودت باشی
🌹 حالت خوبه پسر ؟!
🚥 من هم از شنیدن نام محمد خوشحال شدم
🚥 به طرف او رفتم و او را بغل کردم
🚥 سپس افراد خانه را به ما معرفی کرد و گفت :
🌹 دیگه نگران نباشید شما در امان هستید
🌹 این دوستان همه شیعه هستند
🌹 مرا از دست آلمانی ها نجات دادند
🇮🇷 گفتم : مگه چه اتفاقی افتادهد؟
🌹 گفت : همون طور که امر فرمودید
🌹 در مورد حادثه روز برائت ، تحقیق کردیم
🌹 همه مدارک ، به سفارت آلمان ختم می شد
🌹 فهمیدیم که فرمانده نظامی آل سعود ،
🌹 در آن حادثه ( برائت از مشرکین ) ،
🌹 به عهده یک افسر آلمانی بوده
🌹 به نام ژنرال اولریخ وِگِنِر
🌹 بیشتر کشته ها هم ،
🌹 مربوط به روزهای پس از حادثه است
🌹 چون این افسر کثیف و ماموران سعودی ،
🌹 اجازه مداوای مجروحین حادثه را ،
🌹 در بیمارستان ها ندادند .
🇮🇷 گفتم : محمد جان !
🇮🇷 مگر در آن حادثه ، چند نفر شهید شدند ؟
🚥 محمد ، سرش را پایین انداخت
🚥 و با چشمانی خیسِ اشک گفت :
🌹 حدود ۴۰۰ نفر ،
🌹 که همه آنها مردم عادی و بی دفاع بودند
🌹 آن نامردها ، حتی به زنان و جانبازان هم ،
🌹 رحم نکردند
🌹 متاسفانه اکثر شهدای حادثه ، از زنان بودند
🇮🇷 گفتم : وای خدای من
🇮🇷 اینا دیگه چقدر پست فطرتند .
🚥 سرم را پایین انداختم و اشک می ریختم
🚥 بعد از کمی مکث ، گفتم :
🇮🇷 راستی زخمی چی ؟ چند نفر زخمی شدند ؟
🌹 محمد گفت : حدود ۶۴۹ نفر
🇮🇷 گفتم : قضیه رحیم چیه ؟!
🇮🇷 آن بنده خدا چرا کشته شده ؟
🚥 محمد با ناراحتی گفت :
🌹 ما در مورد آن یاروی آلمانی ،
🌹 که شما با او مناظره کردید
🌹 داشتیم تحقیق می کردیم
🌹 تا اینکه لو رفتیم
🌹 و ما مجبور شدیم فرار کنیم
🌹 ما را آنقدر تعقیب کردند
🌹 تا اینکه آخر ما را گرفتند و زندانی کردند
🌹 در آن زندان ،
🌹 با سه تا خانم ایرانی هم سلولی شدیم
🌹 وضع آنها ، خیلی ناجور بود
🌹 آن بی غیرتها ، خانم ها را خیلی اذیت کردند
🌹 اجازه حجاب را ، به آنها نمی دادند .
🌹 بنده خداها ، برهنه بودند .
🌹 وقتی ما وارد شدیم
🌹 خیلی خجالت کشیدند و به گریه افتادند .
🌹 ما لباس و پیراهن خودمان را در آوردیم
🌹 و به آنها دادیم تا خود را بپوشانند .
💥 ادامه دارد ...
✍ نویسنده : حامد طرفی
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚
#قسمت ۳۳
🚥 با تعجب گفتم : آن خانم ها کی بودند ؟
🚥 چطور از آنجا سر در آوردند ؟
🌹 محمد گفت :
🌹 بعد از آن کشتار وحشیانه ،
🌹 آن خانم ها را ، دزدیدند .
🌹 هر سه خانم ، ایرانی هستند
🌹 و هیچ کس از مفقود شدن آنها خبر ندارد
🌹 اگر بلایی سر آنها می آمد ،
🌹 هیچ کس خبردار نمی شد .
🌹 وقتی در زندان بودیم ،
🌹 آلمانی های کثیف ،
🌹 سعی می کردند ما را اذیت کنند
🌹 و برای اینکه ما را بیشتر عذاب بدهند
🌹 هر ساعت یک نفر می آمد
🌹 و خانمها را اذیت می کرد
🌹 و ما هر بار با آنها ، درگیر می شدیم
🌹 تا اینکه دفعه آخری ،
🌹 تصمیم گرفتیم که فرار کنیم
🌹 چوبی را تیز کردیم
🌹 و به خانم ها دادیم و گفتیم :
🌹 اگر یک آلمانی ، به طرف شما آمد
🌹 با این چوب ، او را بکشید
🌹 ما هم سمت نگهبانان بیرون می رویم
🌹 و آنها را می کشیم
🌹 نقشه را اجرا کردیم و فرار کردیم
🌹 اما درب سفارت قفل بود
🌹 با نگهبانان درگیر شدیم و در را باز کردیم
🌹 رحیم ، ما را از سفارت بیرون کرد
🌹 و خودش همان جا ماند
🌹 و در را قفل کرد
🌹 تا دست کثیفشان ، به ما نرسد
🌹 رحیم به تنهایی ، با آلمانی ها درگیر شد
🌹 و من ، با ناراحتی ، هر چه او را صدا زدم
🌹 بیرون نیامد
🌹 در حین فرار هم ،
🌹 با این دوستان برخورد کردیم
🌹 خدا خیرشان بدهد که خیلی کمکمان کردند
🌹 و ما را به این خانه آوردند .
🇮🇷 گفتم : خدا حفظشان کند
🇮🇷 خدا خیرشان بدهد
🇮🇷 حالا آن خانمها چی شدند ؟
🌹 محمد گفت :
🌹 خانم ها را ، تحویل سفارت ایران دادیم
🇮🇷 گفتم : خدا را شکر
🇮🇷 واقعا زحمت کشیدی ، خیلی اذیت شدی
🇮🇷 و خدا را شکر ، که حال شما هم خوب است
🇮🇷 راستی ، از آن مرد آلمانی چه فهمیدی ؟
🌹 گفت : کدام شان ؟
🌹 فرمانده نظامی آل سعود
🌹 یا آن مردی که با او مناظره کردید ؟
🇮🇷 گفتم : آن که باهاش مناظره کردم
🌹 گفت : اسمش بیلیان گالر هست
🌹 تا چند سال پیش ،
🌹 برای آل سعود جاسوسی می کرد
🌹 متاسفانه در دفتر کارش ،
🌹 یکی از پرونده هایی که پیدا کردیم ،
🌹 پرونده پدر شما بود
🇮🇷 من هم با تعجب گفتم : پدر من ⁉...
💥 ادامه دارد ...
✍ نویسنده : حامد طرفی
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👧🏻👶🏻🧒🏻 تا حالا از این زاویه به
ماجرای فرزندآوری نگاه کردی ⁉️
#جهاد_فرزندآوری
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
دلت پاک باشه..!!
فرض کن رفتی مهمونی و از تو اینطور پذیرایی می کنند که داخل پیت نفت برات شربت میارند.
بهتم بگن: به پیت نفت کثیفش نگاه نکنی هااا..شربتش تمیزه تمیزه😎
.
این حکایت کسایی هست که باور ندارند که؛
ظاهر آلوده،باطن رو هم خراب میکنه...
.
بیاید یه روزهایی رو بزنیم به اسم خدا...
درواقع با این کار يک خصلت پسنديده را در خودمون تقويت کنيم.
و آن اينکه مطلقاً از غير خدا انتظاري نداشته باشيم.
از دوستانمون، از همسايگانمون، از برادران و پدرانمون، حتي از فرزندانمون هم انتظاري نداشته باشيم.
به خود القاء نکنيم که فرزندانمون رو بزرگ مي کنيم تا در هنگام پيري دستمون را بگيرند.
اين امر باعث ميشه انسان هميشه راحت و آروم باشه و توقعي از ديگران نداشته باشه
و اگر احياناً در ازاي خدمتِ او، خدمتي شد باز سعي کنه در ازاي آن به ديگران خدمت کنه
واگر خدمتي نديد در دلش کينه و ناراحتی ایجاد نشه.
رسيدن به اين مقام کار يک سال و دو سال نيست. انسان بايد خيلي اهل همت باشه تا به اين مقام راه پیدا کنه.
بياید همة ما از امروز تصميم بگيريم اينجور باشيم.
اگر در ازاي خدمتي از ما تشکر کردند ممنونشان باشيم و اگر تشکر نکردند ممنونتر باشيم.
اين باعث ميشه که بر رزق معنوي انسان افزوده بشه
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خونه سلامت روان بچه ها روی دو تا ستونه...✅
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
(گزیده ای از قسمت پنجم فصل پنجم)
🔸به پدر خانمم گفتم که میخوام بمونم گفت که نه باید برگردی حواست به خیلی ها باشه. موقعی که اومدم تو جسم دیدم یه نفر داره با سیلی میزنه تو سر و صورتم، وقتی که من برگشته بودم به جسم من خیلی بزرگتر از جسم بودم یعنی احساس میکردم جا نمیشم اون بزرگی هنوز تو من بود چیزایی که دیده بودم همه تو ذهنم بود...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/zbz6ds8
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*یه خبر خوب وخوشی بهت میدم به شرط این که ایمان به قدرت لم یزال الهی داشته باشید**
*حالا این ویدئو کامل پیشبینی یک جوان پاک سرشت پسر نابغه ایرانی آقاآرش این دفعه وقایعی که قراره تا سال۲۰۲۸ اتفاق بیوفته رو پیشبینی کرده گوش کنید*
*(قصرالدشتی)*💐🌷🌹💚🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دکترانوشه
به هر انسانی که برخود می کنید این ۶ میم رو انتقال بدید
از این ۸ ت نحس فاصله بگیرید.
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتهای زن زندگی آزادی، یک اوضاع وحشی و بی در و پیکره
مراقب باشین
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تاثیر عجیب کلمات در سختی و آسانی زندگی...
#دکتر_عزیزی
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
آهنگ های غمگین گوش نکنید
اخبار بد و مطالب منفی و صد من یه غاز نخوانید
شب زنده داری نکنید
سوالی نپرسید که میدانید جواب اش شما را ناراحت می کند
انتقام و تلافی کردن را تا می توانید به تعویق بیاندازید
راضی نگهداشتن همه را رها کنید.
به ما ربطی ندارد که همه از ما راضی باشند.
این مسئله واقعا غیر ممکن است
مگر اینکه شما آدم ریاکاری باشید
قبل از هرمعامله، با وکیل مجرب
قبل از هر استارت آپ
با یک مشاور خوب
و قبل از نامزدی با چند روان شناس
و مشاور قابل، مشورت کنید
نقشه دیروز برای زندگی امروز کار ساز نیست
نرم افزارهای ذهنی خود را به روز کنید
و یک روز را ۳۶۵ بار زندگی نکنید
آرامش تان را با تدبیر و آینده نگری حفط کنید
یادت باشد گاهی اوقات بدست نیاوردن آنچه می خواهی نوعی شانس و اقبال است.
از صمیم قلب عشق بورز. ممکن است کمی لطمه ببینی، اما تنها راه استفاده بهینه از حیات همین است.
در مورد موضوعی که درست متوجه نشده ای درست قضاوت نکن.
هرگز موفقیت را پیش از موقع عیان نکن.
شغلی را انتخاب کن که روحت را هم به اندازه حساب بانکی ات غنی سازد.
هیچوقت در محل کار در مورد مشکلات خانوادگی ات صحبت نکن.
در حمام آواز بخوان.
در روز تولدت درختی بکار.
طوری زندگی کن که هر وقت فرزندانت خوبی، مهربانی و بزرگواری دیدند، به یاد تو بیفتند.
بچه ها را بعد از تنبیه در آغوش بگیر.
هرگز در هنگام گرسنگی به خرید مواد غذایی نرو. اضافه بر احتیاج خرید خواهی کرد.
فروتن باش، پیش از آنکه تو به دنیا بیایی خیلی از کارها انجام شده بود.
فراموش نکن که خوشبختی به سراغ کسانی می رود که برای رسیدن به آن تلاش می کنند.
از حال بد به حال خوب🔻
#دکتر_انوشه
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟣شما مادر پدرها با دقّت گوش کنید.
#استاد_عزیزی
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
📚 داستان پسری به نام شیعه
#قسمت ۳۴
🌹 محمد گفت :
🌹 او بوده که به حکومت ،
🌹 گزارش شیعه شدن پدر شما را داد .
🌹 او بوده که در آن حادثه کوچه ،
🌹 مادر شما را سیلی زد
🌹 او بود که درب خانه شما را آتش زد
🌹 او بود که آب و برق شما را قطع کرد
🌹 او بود که مردم را ،
🌹 بر علیه شما تحریک کرد .
🌹 او بود که بین شیعه و سنی ،
🌹 اختلاف می انداخت .
🌹 او بود که به مردم گفت :
🌹 شیعه کافرند پس شما هم کافر شدید
🌹 تا مردم شما را اذیت کنند
🌹 او بود که به فامیل شما اطلاع داد
🌹 که شما قصد داشتید از شهر خارج شوید
🚥 حرفهای محمد ،
🚥 مرا یاد خاطرات تلخم انداخت
🚥 او می گفت و من گریه می کردم .
🚥 واقعا دلم برای مادرم تنگ شده .
🚥 سپس محمد کمی مکث کرد
🚥 سرش را پایین انداخت و با یک بغضی گفت :
🌹 و از همه بدتر ...
🚥 چشمان محمد ، مثل چشمان من ،
🚥 پر از اشک شدند .
🚥 گفتم : چی شده آقا محمد ؟!
🚥 با صدای گرفته گفت :
🌹 او بود که لگد به شکم مادر شما زد
🌹 و بچه در شکمش را سقط کرد
🌹 او بود که خواهر شما را ،
🌹 از دست پدرتان گرفت و انداخت زمین
🚥 گفتم : بسه محمد نگو
🚥 زدم زیر گریه
🚥 محمد مرا در آغوش گرفت
🚥 ناگهان مثل زنان ضجه زدم
🚥 یتیمانه با هم گریه می کردیم
🚥 بعد از اینکه آرام شدم ؛ گفتم :
🇮🇷 محمد جان❗
🇮🇷 اینها که این بیرون ، می خواستند مرا بکشند
🇮🇷 آنها هم آلمانی بودند ؟
🌹 گفت : بعد از مناظره آخر شما ،
🌹 محبوبیت شیعیان ،
🌹 بین اهل سنت ، خیلی بیشتر شد
🌹 خصوصا بین جوانان ؛
🌹 همین باعث شد که گرایش آنها ،
🌹 به شیعه بیشتر شود
🌹 به خاطر همین
🌹 هم آلمانی ها و هم حکومت آل سعود ،
🌹 شما را خطری برای خودشان می دیدند
🌹 به خاطر همین
🌹 تصمیم گرفتند شما را بکشند
🌹 تا دیگه نتوانید از شیعه دفاع کنید .
🚥 محمد در حال صحبت کردن بود
🚥 که ناگهان صدای انفجار آمد .
💥 ادامه دارد ...
✍ نویسنده : حامد طرفی
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
روانشناسی قلب 56.mp3
11.45M
#فایل_صوتی_روانشناسی_قلب 56
🎧آنچه خواهید شنید؛
هیچ عشقی...
در قلب انسان، تولید نميشه؛
مگر اینکه کمالات معشوقش رو شناخته باشه.
💓اگه میخوای عاشق خدا بشی...
باید بیشتر بشناسیش...
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
قسمت ۳۰
#خاطرات_تلخ که با حضور او شیرین می شود
عليرضاچون نور براش بد بود و ماه مهر هنوز عفونت گوشش خوب نشده بود یکسال مدرسه نرفت براي عليرضا نمي دونم خوب بوديا نه؟اما براي من خوب بودچون تنهانبودم به هر حال كاري براي انجام دادن و مسوليتي به عنوان رسيدگي به عليرضا داشتم او آسم داشت و يكسري چيزها براش بد بودو از جهت سوختگي شيريني براش بد بود چون موجب خارش سوختگيها و تشكيل گوشت اضافه مي شد
اينكه موهاش دسته دسته مي ريخت و بايد به تغذيه اش رسيدگي مي كردم
اگر می رفت مدرسه من تنها می شدم و می رفتم تو فکر و خیال
غصه می خوردم گاهی به یاد صادق گاهی برای علیرضا اما نرفت اگر به من بود حتماً مدرسه ثبت نامش مي كردم چون فقط كمي گوشش عفونت داشت كه مي شد صبح به صبح پانسمان كنم اما باباش ننوشت
بعد از مدت کوتاهی ، فاميل مرتب از آوردن بچه ديگه حرف مي زدند و مخصوصا خاله ي همسرم خيلي اصرار داشت و هر بار منو مي ديد به طور جدي صحبت مي كرد كه بچه بياريد
و من از جدا شدن از صادق شديداً ناراحت بودم
صادق نجيب و صبور بود
در كار منزل كمكم مي كرد
بي احترامي نمي كرد و در ارديبهشتي كه خردادش تصادف كرديم در هفته ي كتاب با هم رفتيم نمايشگاه كتاب و چندين ساعت باهم بوديم و صحبت كرديم اصلا موقع صحبت احساس نمي كردم با يك پسره ١٣/٥ ساله صحبت مي كنم
خيلي عوض شده بود
چند ماهي بود كه بسيار مودب شده بود
و اين مدت همصحبت خوبي برايم شده بود و منو از همه بي نياز كرده بود . و گاهی اگر باباش تند با من حرف می زد خيلي مؤدبانه منو حمایت می کرد . چقدر زود رفت .
اینکه دیگران صحبت از بچه آوردن می کردند ناراحتم می کرد
حوصله دلواپسي های بچه جدید رو نداشتم
اصلا نمي خواستم به من امانتي داده بشه كه امكان گرفتنش هست
و البته حاملگي من با بد وياري همراه بود
و در چهار ماه اول چهار كيلو كم مي شدم و انقدر حالت تهوّع و استفراغ داشتم كه مويرگ هاي حلقم پاره مي شد و خون مي اومد
همسرم هم بچه ميخواست و من مي گفتم برو زن ديگه بگير من نميخوام
مي گفت من زن ديگه هم بگيرم بچه دار هم بشم باز عليرضا تنهاست براي اين خواهر برادر نميشه ، بعد از چند ماه عليرضا گفت من تنهام ،اگر بزرگ بشم ازدواج كنم بازم خواهر برادري ندارم كه خونه شون برم
بچه ي من نه عمه داره
نه عمو داره ،نه دختر عمه،نه پسر عمه ،نه دختر عمو ، نه پسر عمو
نداره ،ببين من چقدر عمه و عمو
و .....دارم
خودم هم هميشه تنهام
گفتم او بياد كوچيكه اختلاف سنيش با تو زياده گفت باشه اولش كوچيكه بعد كه بزرگ بشه ديگه اختلاف سني مهم نيست ، به هر حال به جز پدر و مادر ،كسي رو دارم !!!!
گفتم می دونی الان خيلي عزيزي
بچه بعدي بياد ميخوره تو كاسه كوزت از عزیزی در میایی و او عزيز ميشه كه كوچيكتره
بابات الان خيلي لوست مي كنه
گفت مهم نيست بخوره تو كاسه كوزم و لوسم نکنه
گفتم بچه زحمت داره
من كمرم درد مي كنه ،سخته
گفت من كمكت هستم
گفتم ٤٢ سالمه بچه مونگل ميشه
گفت مگه نگفتي مادرت شما رو ٤٨ سالگي به دنيا اورده خيلي هم باهوشي ،پس نترس توكلت بر خدا باشه
و مجبور شدم به خاطر عليرضا رضايت بدم
بعد از تصادف حوصله خوردن نداشتم برام جويدن غذا كاري سخت و بي معني بود
خوردن برام لذت نداشت بنابراين به حداقل اكتفا مي كردم و چند كيلويي كم شده بودم
مدتي هم رژيم گرفتم و هر ماه يك كيلو وزن كم مي كردم كه بعد از حاملگي خيلي افزايش وزن نداشته باشم
چهل روز چهل غذا بدون اينكه اصلا غذاي تكراري درست كنم پختم
نمي دونم شايد عليرضا گفته بوده چرا غذاها متنوع نیست
بعد از حاملگي دوباره همان حالت تهوّع و استفراغ و كاهش وزن بود دكتر برام ٣-٤ تا سرم نوشت و گفت دو هفته ديگه با افزايش وزن مياي
دو هفته بعد که رفتم ديگه كاهش وزن هم نداشتم اما افزيش هم نداشتم دوباره قرص ويتامين ب و امپول ب١٢ و ب كمپلكس داد و سفارش به خوردن و افزايش وزن کردنميخواستم افزايش زياد وزن داشته باشم كه بعد از زايمان كمتر اضافه وزن داشته باشم
اخه در عين اينكه ماهاي اول كم مي شدم ماهاي اخر جبران مي كردم در ضمن به دليل دو سقط جنين بايد استراحت مطلق مي بودم در حد نماز و دستشويي رفتن
البته چهار ماه اول،عليرضا خیلی كمك بود تابستون كه تعطيل بود بيشترمحمد رضا آبان ٨٠ به دنيا اومدما خرداد ٧٨ تصادف كرده بوديم يعني۲سال و۵ ماه بعد
البته چندين ماه كه درگير عليرضا بودم برای سوختگیها وعفونتهای گوشش اینکه جای سوختگیها روچرب کنم ،اینکه پماد از بین بردن گوشت اضافه رو بزنم و ماساژ بدم ،دوساعت یکبار بايد ضدآفتاب ميزد.عفونتهای گوشش رو فشار بدم اسید بزنم ،عنبر نسارا دود کنم دم گوشش،گل ختمی بجوشانم به عنوان آنتی بیوتیک بهش بدم از آفتاب وروشنایی دور نگهش دارم.البته لابه لای همه اینها ،شوخی وخنده و بازی هم بود
روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕 حق پدر و مادر 💕
سخنران : مرحوم کافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
@khanvadtarbiat
مطمئن باش که به آرزوهات میرسی👆
🍃دکتر: مجتبی تمسکی
┄کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
روانشناسی قلب 57.mp3
11.79M
#فایل_صوتی_روانشناسی_قلب 57
🎧آنچه خواهید شنید؛
❣️ببین؛ این يه شاه کلیده!
اگه بدون قلبت
توی خلوت باخدا حاضربشی،
هیچ اتفاق قشنگی برات نمیفته!
نه شادی،نه آرامش،نه قدرت
💖با قلبت بیا.
#استاد_شجاعی
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
الهی امروزتون پر از انرژی مثبت
فنجون عشقتون پـر از مـهر
دستاتـون پـر روزی
روزی تون حلال
قلب تون مالامال از عشق خدا
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر چقدر بگوییم مردها فلانند و زنها فلان
تنهایی خوب است
دنیای زشت است
آخرش یه روز برای کسی قلبت تندتر میزند
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee