eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.8هزار عکس
6.2هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
⬆️⬆️ 4⃣5⃣1⃣ 🌷 💠ماجرای پیکر شهید بی سری که با پدرش سخن گفت. 🔻بخش اول 🔹خبر آورده بودند که یوسف رضا شده است. من هم که در منطقه حضور داشتم برای گرفتن خبری و یافتن اثری به رفتم. 🔸صبح اول وقت جلوی در تعاون بودم تا ببینم اوضاع از چه قرار است. مسئول گفت: نام فرزند شما نه در لیست شهدا است و نه در لیست مجروحین، اینجا ما همه روزه با رادیو نام اسرا را گوش می دهیم نامش در بین اسرا نیز نبود. 🔹پرسیدم در این عملیات، شهدایی بوده اند که شناسایی نشده باشند؟ 🔸جواب داد: بیش از 20 پیکر شهید بوده اند که پلاک نداشته اند و همه را به همراه سایر شهدا به سنندج، پشت دریاچه منتقل کرده ایم تا توزیع شوند. 🔹به منطقه رفتم و به سردخانه محل نگهداری شهدا سر زدم، گفتم پسرم مفقود شده و خبردار شدم چند جنازه که هنوز هویت شان نشده در اینجا نگهداری می شود. 🔸گفتم ببینمشون شاید پسرم بین آنها باشد با احترام برخورد کردند و رفتیم تا جنازه ها را ببینیم. 🔹وضع وحشتناکی بود، بدن های متلاشی شده شهدا با اوضاع بسیار دردناکی در کف سردخانه انبار شده بود در میان اجساد بی هویت را نیافتم در حال برگشت بودم که جنازه ای که وضعیت درستی نداشت نظرم را جلب کرد 🔸پرسیدم: این پیکر کیست؟ گفتند: آن شهید دارد و شناسایی شده نگاهی به پیکرش کردم کاملا متلاشی و قابل تشخیص نبود گفتند اهل بابل است. 🔹در حال برگشت به سمت درب خروج بودیم که ناگهان پسرم را شنیدم که گفت: بابا یوسف رضا اینجاست، دوباره برگشتم همان شهید که گفته بودند اهل است دوباره صدایم کرد و گفت: نرو که گرفتار می شوی من یوسف رضا هستم. 🔸هرچه گفتم دوباره جنازه را کنیم قبول نکردند و گفتند ما کار داریم و باید برویم هرچه گفتم بابا پسرم با من سخن گفته. به حرفم گوش نداده و گفتند مگر مرده حرف می زند؟ 🔹گفتم شهدا اند آنها که نمرده اند اما در را بستند و رفتند و گفتند اگر باز هم کاری داری برو پیش مسئول که الان نیست و رفته دنبال گازوییل 🔸من هم همانجا روی پله کانکس های سردخانه نشستم خلاصه تا ساعت چهار روی پله نشستم تا مسئولش آمد کلی خواهش و تمنا کردم تا گفتند باز کنید دوباره جنازه را ببیند 🔹رفتم سر جنازه پلاکش را که در سینه اش فرو رفته بود خارج کردیم سپس پیکر را برگرداندم ناگهان دیدم بر روی لباس زیرش نوشته "یوسف رضارضایی" 🔸علی رغم بسیاری که مرا فرا گرفته بود از اینکه پسرم را یافته بودم و از ارتباطی که با او داشتم خوشحال بودم پلاک را هم بررسی کردیم دیدیم یک حروف را به ثبت کرده بودند و پلاک نیز متعلق به یوسف رضا بود. ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃🍂🍃🍂🍃🍂 برای اینکه حساب وکتاب #نفس را داشته باشد یک #دفتر را جدول بندی کرد و کارهای #اشتباه را در آن مینوشت مثل #غیبت #غرور و... هر اشتباهیکه میکرد جلو آن #علامت ضربدر میگذاشت این علامتها تاروز #شهادتش خیلی کم شد، خیلی... #شهید_حمید_عارف🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1⃣8⃣3⃣ 🌷 💠محسن انتخاب بود و تایید 👇👇 🌸سـاعت ۱۱صبح، روز پنج شنبـه۱۱ آبـان، سال ۱۳۹۱ 🌺عـروس خـانوم و آقـا دامـاد نشسته بودند، روبرویشان سفره سـاده و کوچکی بـود☺️. ساده امـا؛ . کوچک اما؛ قشنـگ و بیاد مـاندنی😌👌 🌺آقـا داماد سـرش را آورد نزدیک تـر💑 آرام گفت:« در آینـه چـه میبینی؟» عروس خـانـوم سرش را آورد بالا و توی آینه را نگاه ڪرد و گفت:«خودم وخودت را😍». 🌺لپ های آقـا داماد گـل انـداخت☺️ و گفت:«پـس من و تو مال هـم هستیم💞، بیا بـه هـم کمک کنیـم.کمک ڪنیم زندگـی مومن بـا بندگی خـدا بـاشه، بـه برسیم و بعـد هـم 🌷». 🌺حـرف دلـ❤️ من هـم همین بـود، اصلا من هـم همین را ميخـواستم👈پـر پـرواز🕊.... انتخاب دلـم بـود و تایید قلبم. انتخـاب عـاشقانـه وعاقلانـه ای بـود😍. 🌺امـا نـه، من ڪردم. محسن پـر پـرواز نبـود🚫، محسن خـود پـرواز بود🕊. 🌺نگـاه و لبخندمان بـه هم تایید✔خواسته محسن شـد و آرزوی دل مـن😍.محسن قـرآن را برداشـت ، بـه من نگاهی کرد و بـاز لبخند☺️مـن. قـرآن را بـاز کرد📖 ،سوره ...بـا صداے بلند خـوانـد. 🌺بسـم الله الرحمن الرحیم.... من هـم، زیر لب زمـزمـه کردم.😊 میهمان هـا همـه آمـده بـودند، شـروع ڪرد....🔅النڪاح سنتی فمن رغـب عـن سنتی فليـس منی🔅 🌺 محترمـه، مکرمـه..... صدايش را فقط میشنیدم، خـودم آنجـا بـودم ولی نبـودم.😉 بـودم😌، روز شدنمان، روز یکی شـدنمان💞 🌺شـروع روز مصـادف بود بـا ایام . مـا هـم خودمان را بـه ڪاروان عشـ❥ـق رسـاندیم😍. بـا صداے بلنـد🗣 یکی از خانم‌هـای فـامیل بـه خـود آمـدم. 🌺عروس خـانـوم قـرآن📖 میخوانند... بـراے دومین بار؛ عروس خـانـوم رفتن از اجازه بگیرن....بـراے سومین بـار؛ گفتم بـا اجـازه امـام زمـانـم و ‌پـدر و ‌مـادر و ‌بقیـه بـزرگتر هـا ...😍👏🌸 🌺زندگـیمان شـروع شـد🏡 آن هـم بدون گنـاه📛.پنـج سال گذشت و بـه خواستـه اش رسید😃.✓بندگی خـدا ،✓سعادت و ✓شهادت🌷. گـواراے وجـودت ...♥️ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
📜 💢پر است از نکات کلیدی و کاربردی👌 🌾سلام علیکم و رحمه الله خداوند منان، تمام مخلوقات خود را در اختیار قرار داد تا اشرف مخلوقات حق را از باطل تشخیص دهد و سپس را انتخاب نموده و به یاد و رضای خداوند مشغول باشد✅ تا از حق منحرف نشود❌. 🌾اگر این بنده کند تمام محیط اطراف به او تذکر می دهند، اگر گوش و چشم او باشد اثبات این جمله بسیار ساده است😔! 🌾شما باشید خواهید دید که خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد😍. 🌾 خود را دقیق و اول وقت👌 بخوانید، خواهید دید که چگونه در مقابل شما باز خواهد شد. 🌾 را هر شب یک مرتبه بخوانید، خواهید دید که چگونه از شما روی برمی گرداند. 🌾انسان اگر می خواهد به جایی برسد، با می رسد. 🌾برادران و خواهران من، اگر ما در راه (عج) نباشیم بهتر است شویم 😔و اگر در راه امام زمانمان استوار بمانیم بهتر است آرزوی کنیم🌷، زیرا شهادت است. 🌾برادران و خواهران من، امام زمان(عج) است.نباید آقا را فراموش کنیم، زیرا آقا هیچ وقت ما را فراموش نمی کند❌ و مدام در رحمت هستیم. 🌾از شما بزرگواران خواهشی دارم، بعد از نمازهای یومیه فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید📛 زیرا امام دعای خیر شما است. 🌾هر گناه ما🔞، مانند است برای حجت ابن الحسن (ارواحنا فداه)😭 🌾سه چیز را هر روز تلاوت کنید 1- زیارت عاشورا🌷 2- نافله🌷 3- زیارت جامعه کبیره🌷 🌾اگر درد دل داشتید💔و یا خواستید بگیرید بیایید سر مزارم، به لطف خداوند 😊. 🌾من منتظر همه شما هستم. تا هرکسی لیاقت داشته باشد شود🌷. 🌾خداوند است، پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را یاد کنید. 🌾همه ما همدیگر را در زیارت می کنیم. یکی با روی و یکی با روی ، ان شالله همه با روی ماه🌝 باشیم. و سلام را به امام زمان(عج) بفرستید تا رستگار شوید✅. 🌾خواندن و یاد شما بسیار موثر است برای من، پس فراموش نکنید🗯 و از من . 🌾همه شما را به جان (س) قسم می دهم که من را فراموش نکنید و یادم کنید من هم حتما شما را یاد می کنم. نگذارید 👹 باعث جدایی ما💕 بشود. آرامگاه: قطعه ۵۰ بهشت زهرای تهران/چند قدم بالاتر از یادبود شهداء 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
شهید عابدی آن چنان از نظر سیما و چهره به شباهت داشته که وقتی وارد مجلس این شهید می شود او را با ابراهیم می گیرند. دوستان ابراهیم هادی تایید می کنند که داود و نیز همانند معشوق شهیدش بوده است. صدای بسیار هم داشت و بسیار زیبا می خواند. بچه ها به او داود هم می گفتند. 🌷 شادی روحش 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
7⃣4⃣9⃣ 🌷 💠 سرو قمحانه 🍃🌹حسین در اثر اون روضه هایی که می خوند به رسید. سیمش وصل بود. او واقعا مقید بود که حتی اگر مثلا شیفت کاریشه، با کسی عوض کنه یا از من اجازه بگیره و بره هیئت شون و روضه خونی کنه. 🍃🌹تو شهر حماء، حسین جانشین تیپ بود، چون فرمانده ی حسین به مرخصی رفته بود او محسوب میشد. قرار بود در چند روز آینده تیپ حسین برای پس زدن دشمن و گسترش منطقه امن، کنه. در همین حدود زمانی، دشمن با استفاده از اصل به ما حمله کرد. 🍃🌹فرمانده منطقه می گفت که ما تیپ هجوم رو فرستادیم کمک نیروهامون در که جلوی غافلگیرانه دشمن رو بگیرن. دشمن بعد از حمله، خط رو شکسته و چندین کیلومتر کرده بود. به دشمن می رسه وراه اون ها رو میبنده. 🍃🌹پشتیبانی آتش مناسب و فرماندهی بی بدیل فرمانده منطقه در کنار و دیگر نیروهای محور مقاومت، سد محکمی در مقابل دشمن میشن و ایجاد میکنن که نیروهای خودی منسجم شده و به منطقه برسند. 🍃🌹بعد از یک رزم ، ارتباط بیسیم حسین میشه. تلاش کردیم از سرنوشت حسین خبری کسب کنیم اما حسین شده و پیکر مطهرش مفقود بود. دشمن با این که حسین از نیروهای هست، بی تفاوت از کنار پیکرش عبور می کنه. 🍃🌹فرمانده منطقه با نیروهایی که بهش رسیده و توانسته سازماندهی کنه به دشمن میزنه و خط رو میکنه. حالا با دستور فرماندهی نیروها به دنبال پیکر مطهر شهدا می گردند. با لطف خدا و خانوم حضرت زینب سلام الله علیها متوجه سه پیکر شدن که یکی از اون سه شهید بود. 🍃🌹از نظر با توجه به تازه وارد بودن حسین، نمیتوان گفت تخصص نظامی شهید از دیگران بیشتر بود، ولی ایستاده بود وبا عده کمی که برایش باقی مونده بود قمحانه رو حفظ کرد و نگذاشت کنه. نقش شهادت حسین معز غلامی از نظر نظامی اینجا خودش رو نشون میده... 🍃🌹شاید سوال بشه که حسین با اینکه سابقه زیادی در جنگ نداشت چطور جلوی رو گرفت؟ پاسخ فقط یک کلمه است " " حسین مثل در قمحانه ایستاد. 🍃🌹چی باعث شد که حسین کنه، شهید بشه و جاودانه بشه؟ ب نظرم اثر همون روضه ها و رفتن ها بود. واقعا بهشت رو به بها میدهند نه به بهانه ✍به نقل از ( فرمانده ی شهید ) 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
👇👇 💠 سرو قمحانه 🍃🌹حسین در اثر اون روضه هایی که می خوند به رسید. سیمش وصل بود. او واقعا مقید بود که حتی اگر مثلا شیفت کاریشه، با کسی عوض کنه یا از من اجازه بگیره و بره هیئت شون و روضه خونی کنه. 🍃🌹تو شهر حماء، حسین جانشین تیپ بود، چون فرمانده ی حسین به مرخصی رفته بود او محسوب میشد. قرار بود در چند روز آینده تیپ حسین برای پس زدن دشمن و گسترش منطقه امن، کنه. در همین حدود زمانی، دشمن با استفاده از اصل به ما حمله کرد. 🍃🌹فرمانده منطقه می گفت که ما تیپ هجوم رو فرستادیم کمک نیروهامون در که جلوی غافلگیرانه دشمن رو بگیرن. دشمن بعد از حمله، خط رو شکسته و چندین کیلومتر کرده بود. به دشمن می رسه وراه اون ها رو میبنده. 🍃🌹پشتیبانی آتش مناسب و فرماندهی بی بدیل فرمانده منطقه در کنار و دیگر نیروهای محور مقاومت، سد محکمی در مقابل دشمن میشن و ایجاد میکنن که نیروهای خودی منسجم شده و به منطقه برسند. 🍃🌹بعد از یک رزم ، ارتباط بیسیم حسین میشه. تلاش کردیم از سرنوشت حسین خبری کسب کنیم اما حسین شده و پیکر مطهرش مفقود بود. دشمن با این که حسین از نیروهای هست، بی تفاوت از کنار پیکرش عبور می کنه. 🍃🌹فرمانده منطقه با نیروهایی که بهش رسیده و توانسته سازماندهی کنه به دشمن میزنه و خط رو میکنه. حالا با دستور فرماندهی نیروها به دنبال پیکر مطهر شهدا می گردند. با لطف خدا و خانوم حضرت زینب سلام الله علیها متوجه سه پیکر شدن که یکی از اون سه شهید بود. 🍃🌹از نظر با توجه به تازه وارد بودن حسین، نمیتوان گفت تخصص نظامی شهید از دیگران بیشتر بود، ولی ایستاده بود وبا عده کمی که برایش باقی مونده بود قمحانه رو حفظ کرد و نگذاشت کنه. نقش شهادت حسین معز غلامی از نظر نظامی اینجا خودش رو نشون میده... 🍃🌹شاید سوال بشه که حسین با اینکه سابقه زیادی در جنگ نداشت چطور جلوی رو گرفت؟ پاسخ فقط یک کلمه است " " حسین مثل در قمحانه ایستاد. 🍃🌹چی باعث شد که حسین کنه، شهید بشه و جاودانه بشه؟ ب نظرم اثر همون روضه ها و رفتن ها بود. واقعا بهشت رو به بها میدهند نه به بهانه ✍به نقل از ( فرمانده ی شهید ) 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
8⃣6⃣0⃣1⃣ 🌷 🔰طولِ رفاقت و آشنایی ما در همون ایام اعزام تا ۲روز قبل از بود با اینکه من اهل جنوب(آبادان) بودم و اون اهلِ 💥اما زود بامن گرم گرفت💞 و اخت شد... 🔰از خصوصیات بارز ایشون و دلیری بسیار و دقت عمل👌 در کارها چه اطلاعاتی چه بود. همیشه با تجهیزات کامل نظامی⚔ بود به حدی که به ایشون میگفتن 😍 🔰هرگاه دیدمش با بود. وقتی برایِ سرکشی یا کاری میرفتیم بچه ای و میدید بهشون محبت💖میکردو باهاشون گرم میگرفت از من چند اصطلاحِ یادگرفته بود برایِ ارتباط با کودکان👶 که بتونه لحظه ای دلشون و هرچندکوتاه شاد کنه و لبخند و هدیه بده🎁 به کودکان 🔰یه روز که باهم👥 خلوتی داشتیم بهم گفت : من با اینکه کُلی آموزش هایِ مختلف دیدم تو این سالها خیلی به این درو اون در زدم که بیام برا بی بی اما نشد که نشد⛔️ تا وقتی ک انگاربه دلمـ❤️ افتاد که راه رو تاالان رفتم🚫 و باید سیمِ اتصالم با خودِ وصل بشه 🔰و فهمیدم این رو زدنهایِ من به این و اون فایده نداره و با خلوتی که بابا👤 خود پیداکردم سیمِ اتصال وصل شد💞 و این شد که الان اینجا هستم و زد رو شونه ام و گفت آره داداش باید سیم اتصالم به خود خانم زینب کبری س وصل میشد.. 🔰من چندتا کار فرهنگی انجام دادم اونجا مثلِ تابلو نویسی✍ و نوشتن شعرهایی تو برگه آچار📝 و نصب کردن برا روحیه دادن به بچه ها بهم گفت این مطلب و بنویس: ⇜۱.اگر نشویم خواهیم مُرد ⇜۲.عاشقانـ❤️ را سر شوریده به عجب است. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💠قرآن و بازی 🔰در سن ده یازده سالگی درگیر #حفظ قرآنش بودیم. اوایل که مقدار حفظ کم بود مشکلی نداشتیم❎ ولی وقتی #حجم حفظیات بالا رفت⇈ طبیعتا باید وقت بیشتری⏳ برای حفظ قرآن و #مرور می گذاشتیم. 🔰سعی میکردم طبق برنامه📝 موسسه پیش برویم تا از بقیه👥 عقب #نماند. این اواخر انگار خسته شده بود😪 از اینکه وقت زیادی برای #بازی کردن نداشت ناراحت بود. تا اینکه یک روز وقتی خواستم طبق #برنامه از او سوال بپرسم📖 و صفحاتی که حفظ کرده مرور کنیم، توپش⚽️ را برداشت و رفت توی حیاط. 🔰شروع کرد به بازی و گفت شما #سوالاتونو بپرسید همان طور که بازی می کرد سوال ها را دقیق و درست جواب میداد✅ حتی یک بار من با اینکه از روی #قرآن نگاه می کردم و می پرسیدم حواسم پرت شد و اشتباه گفتم می خندید😅 و می گفت: بابا دیدی اشتباه کردی ولی من #اشتباه نکردم❌ اینقدر به قرآن تسلط پیدا کرده بود که در حین بازی هم میتوانست #جواب بدهد و مرور کند. راوی: پدر شهید #شهید_احمد_مکیان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
9⃣9⃣1⃣1⃣ 🌷 🔶 با حجت ارتباط نزدیک💞 و صمیمی داشتم این صمیمیت حدود 2 سال بود که بینمون بوجود اومد و چند ماه آخر و قبل از ایشان بیشتر شد از اوضاع و احوال همدیگر همیشه با خبر بودیم👌 ولی یک ماه آخر واقعاً رفتارش خیلی فرق داشت آدم عجیبی شده بود بعضی موقع یه حدس هایی می زد درباره احوال که واقعاً درست بودند ولی وقتی سؤال می کرد، درسته⁉️ 🔷 من می گفتم که حدست بود بعد با خود فکر می کردم آخه حجت چه جوری این حدس ها رو می زنه‼️ یه روز یه کاری کرده بودم که خیلی از اون کار بودم و با خود کلنجار می رفتم اون روز اصلاً آرامش نداشتم😞 همش احساس بر می داشتم فردا صبح برای صبح بیدار شدم یه پیام رو گوشیم دیدم📲 یکی منو متعجب کرد پیام از حجت بود با این مطلب: 🔶 سلام ... جان، در جوانی پاک بودن خوب است گناه🔞 چرا؟ برادرت حجت 3 بامداد (س) این پیام منو دیوانه کرد با خود می گفتم آخه حجت 3 شب🌘 چه جوری به فکر من بود چه جوری از احوال من خبر داشت😢 بعد از چند ساعت باهاش تماس📞 گرفتم التماس کردم که چه جوری این پیام را برای من فرستادی با خنده های همیشگی گفت داداش می خوندم یاد تو افتادم و برات دعا کردم بعد اون پیام💌 رو دادم خدا خودش می دونه که بعد از اون پیام بود که من خودم را بدست آوردم. 🌹🍃🌹🍃 @shahidnazarzadeh
1 زندگی 🔻به روایت: همسرشهیــد ⃣1⃣ 🔮گفتم: مصطفی! بعد از همه این کارها که با شما شده این ها را دارید می گویید⁉️ گفت: آن ها که کردند حق داشتند، چون شما را ، من را نمی شناسند و طبیعی است که هر پدر و مادری می خواهند دخترشان را حفظ کنند✅ هیچ وقت یادم نرفت که برای او این قدر ارزشمند بوده که من به مادر خودم کردم. 🔮بعد از این جریان مادرم منقلب شد. من کردم این حرف را زدم، دیگر حرفم را پس گرفتم و باید خودش این کارها را برای شما انجام بدهد. چرا این قدر نازش می کنی. مصطفی چيزي نگفت، خندید😄 و غاده به مادرش نگاه کرد، فکر کرد حالا برای مصطفی بیش تر از من دل می سوزاند! او دلش از این فکر غنج می رفت😍 🔮وقتی که مصطفی به خواستگاریش آمد مامان به او گفت: شما می دانید این دختر که می خواهید با او کنید چه طور دختری است؟ این صبح ها که از خواب بلند می شود هنوز رفته که مسواک بزند کسانی تختش را مرتب کرده اند🛏 لیوان شیرش را جلوي در اتاقش آورده اند و قهوه☕️ آماده کرده اند. شما نمی توانید با مثل این دختر زندگی کنید، نمی توانید برایش بیاورید این طور که در خانه است. 🔮مصطفی خیلی آرام اینها را گوش داد و گفت من نمی توانم برایش مستخدم بیاورم، اما می دهم تا زنده ام وقتی بیدار شد تختش را مرتب کنم و لیوان شیر🥛 و قهوه را روی سینی بیاورم دم تخت و تا شد این طور بود. حتی وقت هایی که در خانه نبودیم در اهواز در جبهه. اصرار می کرد خودش تخت مرا مرتب کند. می رفت شیر می آورد. 🔮خوش قهوه نمی خورد🚫 ولی می دانست ما ها عادت داریم، درست می کرد. می گفتم: خب برای چه مصطفی؟ می گفت من قول داده ام به تا زنده هستم این کار را برای شما انجام بدهم👌 مامان همیشه فکر می کرد مصطفی بعد از ازدواج کارهای آن ها را تلافی کند، نگذارد من بروم پیش آن ها، ولی مصطفی جز و احترام کاری نکرد 🔮و من گاهی به نظرم می آید مصطفی اي دارد که می تواند همه عالم را در وجودش جا بدهد و همه ی سختی های مشترکمان💞. در مدرسه جبل عامل را خانه ی ما دو اتاق بود در مدرسه همراه با یتیم. به اضافه این که آن جا پایگاه یک سازمان بود، سازمان اَمل - زیر نظر ظاهر دیگر زندگی نبود و آرامش نداشت، البته مصطفی و من از اول می دانستیم که ازدواج ما یک ازدواج نیست❌ ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌻 🌱 💠بارالها!🤲 من همان بنده ای که سالها در گمراهی به سر برده و عصیان اوامر تو را کرده ام، اما اینک به گناهانم🔞 و اقرار می کنم 💠به اینکه در بوده ام، پس از گناهانم درگذر و توفیق لقایت را که نصیب راهت میکنی نصیب من هم کن....🌸 💔 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🔰ای کسی که در مجلس اهل بیت می کنی، اگر این خدمت به خدمت به انقلاب اسلامی منتھی نشود، مسیر را رفته‌ای! 🌱 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✨✨✨ 🌷 🔰من نمی‌گویم ولی فقیه معصوم است، اما ملتی که به امر خدا به امر ولی فقیه اعتماد میکنند، خدا اجازه به آن رهبر را نمی‌دهد و به نوعی به او می بخشد💖 ‌‎‌‌‌‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh